شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

روزنگار
  • ۲۴ آبان ۹۴ , ۰۵:۵۵
    از قصص نماز شاهد...

    فقیه معتقد بود اشکِ دنیا، صلاه را تباه می‌کند؛
    به گمانم فقیه هیچ‌وقت عاشق نبود؛
    و خدای محرم ندانست که راز مگو را جز با او چگونه توان گفت؟
    که افوضُ امری الی الله...


    حال ما بی ‌آن مه زیبا مپرس
    آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس
    گوهر اشکم نگر از رشک عشق
    وز صفا و موج آن دریا مپرس


  • ۲۳ آبان ۹۴ , ۲۳:۴۵
    داستان هر روزه‌ای که رُخ نداده است

    دوشب پیش وحید سعیدی از غم رابطه‌اش با پسرش گفت که جز صبح‌ها نمی‌بیندش؛ اندوه واژگانش را ملموس در رگ‌هایم حس کردم؛ که من هم از همان دست پسرانی بودم که پدرم را صبح‌ها و روزهای تعطیل می‌دیدم. هراس این اقبال،‌ هوار شد روی سرم که من هم با این اوضاع فعلی، بهتر از این با خانواده‌ام نخواهم کرد. امشب که برنامه مقرر پایان کار دفتر درست اجرا نشد، ساعت ده و نیم که جلسه تموم شد، بدون دیدن پیغامش، تلفن زدم. خواب بود؛ پیام‌رسان را باز کردم، خواندم که یک ساعت قبل پیغام فرستاده بود که خسته است و بیشتر از این نمی‌تواند بیدار بماند. جز چند باری لحظه خوابیدن معصومانه‌ش را ندیدم؛ اما همان شنیدن صدای خسته خواب آلود کافی بود که تمام داستان وحید سعیدی جلوی چشمم رژه برود. او را دیدم و خانه‌مان را؛ که می‌رسم و صدای مهربانش خاموش است و من با باری از سختی تنهایی، روی کاناپه دراز می‌کشم...

  • ۷ آبان ۹۴ , ۱۸:۱۵
    مردی که می‌خواهد بارکش نباشد

    نقل است در ایام قدیم، زمانی که وسیله نقلیه هنوز درشکه و گاری بوده است، دانشجویان دانشگاه معماری بوزار برای حمل وسایل تحویل پروژه دروس‌شان آنها را بار گاری می‌کردند و می‌کشیدند. گاری را در فرانسه «شارت» می‌خوانند؛ و حالا بعد از سال‌ها این کلمه «شارِت» در ادبیات فضای معماری، از دانشگاه تا فضای کار، برای توصیف وضعیت فشردگی کارها استفاده می‌شود. در ایام تحصیل بیشتر روزهای نهایی ترم اسمش را می‌شنوید ولی در دفاتر معماری خصوصا وقتی مکرر پروژه جاری باشد، این کلمه شنیده می‌شود. و من در زندگیم تقریبا همیشه در این موقعیت هستم؛ عطش به تجربه‌های متعدد، احتمالا کمی حرص پول و شهرت و یادگیری، به اضافه انعطاف زیادی در تصمیم‌گیری‌ها و همچنین تک‌پری و تک‌روی موجب شده است که همیشه بار انبوهی از کارها روی گُرده‌ام باشد. همین الآن که این‌سطور را تحریر می‌کنم، برای شنبه و یک شنبه حجم زیادی کار برای دانشگاه دارم، از ضبط دومین برنامه‌‌مان رها شده‌ام و باید برای هفته بعد برای ضبط دیگری آماده شوم. فصلنامه‌ای که سردبیری‌اش می‌کنم (همشهری‌معماری) باید هفته بعد به چاپخانه برسد و در عین‌حال به زمان رونمایی پایگاه که درحال راه‌اندازی‌اش هستیم نزدیک می‌شویم. این‌ها شاید کارهای مهم باشد، چندین خُرده‌کار، از مطالب ننوشته و یکی دو پروژه برنامه‌نویسی خُرد را هم حساب نمی‌کنم. 

    نتیجه چیست؟ اینکه یا سر موعد به کارها نمی‌رسم یا اینکه آنطور که می‌خواهم انجامشان نمی‌دهم؛ در امور مربوط به کسب‌وکارهای پروژه‌ای هم مجبورم پروژه‌های کمتری بپذیرم. سال‌ها فعالیت مطبوعاتی، تخصصی و سیاسی هرچند متناسب با انرژی که از من گرفته است تبدیل به پول نشده است اما اعتباری جمع شده است که در رشته‌های مختلفی که کار کرده‌ام (و احتمالا بعد از چندسال رها کرده‌ام) هنوز محل رجوع باشم. حالا که کَمَکی پختگی به صورتم هم آمده و از آن کودکانگی بصری دور شده‌ام اعتماد جماعت هم بیشتر شده است؛ اما چه فایده‌ای که فرصت به بار نشاندن این اعتبار نیست.

    تجربه جمعی ایرانیان به اضافه ذکر خاطرات خانواده و تجربیات نزدیک‌تر آنها از کارهای گروهی و شراکتی، همیشه هراسی در امثال من نگه‌داشته است که از کار شراکتی و تقسیم ظرفیت‌ها پرهیز کنیم. مثلا من مدام ایده‌پردازی می‌کنم؛ ایده‌هایی که می‌توانند با کمی تلاش به پول برسند ولی به دلیل عدم اعتماد به افراد بسیاری از آنها را پیش خودم نگه می‌دارم و هیچ وقت به فعل نمی‌رسد. این وضعیت درباره پیشنهادات بالفعل کاری هم در جریان است. حالا بعد از مدت‌ها به سرم افتاده که از این مرکب بی‌اعتمادی پایین بیایم و در حالی که در یکی از کارهایم به ثبات رسیده‌ام، باقی موارد را با جماعتی شریک شوم.


  • ۱۵ مهر ۹۴ , ۱۷:۲۲
    افق

    امروز میان فیش‌هایی که نوشته‌ام یک جمله از شهید پیچک پیدا کردم که خلاصه و بُن چیزی است که به عنوان مشی سیاسی می‌شناسم؛ اینکه چرا مکرر برای خودم یادآوری می‌کنم که مسئله ما مصداق نیست بلکه فرایند و منش است.

    شهید غلام‌علی پیچک می‌گوید «مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علیع بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی‌ترسیم؛ از انحراف می‌ترسیم!»

  • ۳ مهر ۹۴ , ۲۲:۵۱
    شب‌خوانی

    مشنو که از تو هست گزیرم چرا که نیست
    یا نیست از تو محنت و رنجم چرا که هست


    از خواجوی کرمانی، که عجیب همدل ماست.

  • ۲۸ شهریور ۹۴ , ۰۲:۵۲
    روی مبل خانه خودمان

    حوالی ساعت یازده صبح جمعه هواپیمای امارات ایرلاینز روی زمین نشست تا کمی بعد از اذان ظهر از سفری ۱۷روزه، پرفشار و آموزنده به خانه رسیده باشم. از فردا به سرعت مشغول تکمیل متون سفرنامه خواهم شد؛ هرچند که هنوز بین انتشار آنلاین این متن‌های تکمیل‌شده و نگه‌داشتنش برای کتاب سفرنامه در تردیدم. 

    بعد از استراحت از سفر چندساعتی است که هنوز ذهنم درگیر آن است. انقطاع ۱۷روزه از وطن، پیاده‌روی‌های بیش از ده‌ساعته، به عین رساندن مثل مترکردن خیابان‌ها و شرایط خاص اجتماعی سفر فرصتی برای خودشناسی و آموختن بود. ۱۷ روز فرصت داشتم تا منقطع از خانواده به تغییراتی که می‌خواهم در زندگیم بدهم فکر کنم. آدم کم سفری نیستم؛ اما دوستان همسفرم کسانی هست که در طی سال‌ها دست‌چین شده‌اند و روابطمان دیگر تعریف شده و به ثبات رسیده‌است. در این سفر اما همه همسفران جز یک نفر افرادی تازه بودند که از قضا همه آنها جز دو نفر در موقعیت کاملا مخالف ایدئولوژیک من قرار داشتند؛ هرچند دوستان مخالف ایده خود زیاد دارم اما همیشه از زیست مداوم با آنها پرهیز داشته‌ام. این موقعیت فرصتی بود که هم درباره رابطه خودم با این بخش از جامعه بیاندیشم و هم در رفتارهای شخصی‌م، اعم از رابطه‌م با افراد تا مدیریت امور شخصی محک بخورم و ضعف‌های خودم را بهتر بشناسم.

    حالا که سه ساعتی از بامداد روز شنبه گذشته است، مشغول مرور کارهایی هستم که از فردا برای یک زندگی جدید باید انجام دهم. دوست دارم مفصل از این تجربه‌ها به صورت موضوعی و از این فرایند تغییرات به صورت جزئی بنویسم.

  • ۲۶ شهریور ۹۴ , ۰۰:۳۸
    چیزهایی هست که می‌دانی

    امروز رُم را هیچ ندیدم،

    در برابرم، همه تو بودی،

    تو که ...

    تو که ...

    تو ...


    پ‌ن.
    بعد از ۱۲ ساعت پیاده‌روی در غربت.
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۸:۱۵
    شعف
    پارک جنگلی میلان،
    باد خنک سحر،
    اذان‌گویی حیوانات،
    نماز صبح جماعت،
    روی فرش سبز چمن‌ها،
    دیار غریب هم می‌تواند صمیمی باشد
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۰:۴۷
    شکلات تلخ

    شب،

    اشک،

    مردی که در غمی تاریک غرق می‌شود.

۴ مطلب با موضوع «ورسیون ۲ - وبلاگ حلقه‌روح‌الله [۱۳۸۸-۱۳۹۱] :: گاه‌نوشت :: اسرائیل» ثبت شده است

یادم می‌آید نوجوانی‌م، زمانی که وبلاگ «جنبشی استشهادی» را می‌نوشتم، و دغدغه اول زندگی‌م موضوع جهاد با اسرائیل بود، یکی از فعالیت‌هایم دوست شدن با اسرائیلی‌ها در ارکات و وبلاگستان بود؛ آن زمان هم تصورم این بود که باید کسی که با او می‌جنگم را بشناسم؛ و باید اعتراف کنم پس از چندسال، در اثر مطالعه درباره دشمنم، هر چند چیزی انگیزه‌م برای حذف موجودیتی به اسم دولت اسرائیل کم نشده است؛ اما تصورم از شهروندان کشور جعلی اسرائیل تغییر کرده است.

این روزها بسیاری از کمپین فیس‌بوکی صلح اسرائیل-ایران و «ایرانیان ما شما را دوست داریم» (صفحه فیسبوک | وبسایت) می‌گویند؛ رسانه اپوزیسیون آن را عدم همراهی افکار عمومی ایرانیان با تمایلات اسرائیل‌‌ستیزانه جمهوری تفسیر می‌کنند (گزارش میترافرهمند خبرنگار اسرائیل رادیو فردا: +یک | +دو // مئیر جاودانفر در بی.بی.سی: +)؛ و بخشی از رسانه‌های حزب‌الله با بدبینی کامل، آن را بخشی از پروپاگاندای اسرائیلی برای تحت فشار قرار دادن جمهوری تفسیر می‌کنند (موارد زیاد است، نمونه این بازنشر وبلاگی)؛ در همین باره فکر کردم بد نیست از یک زاویه مختلف و با ذکر موارد زیر هم به قضیه نگاه کنید:

اسرائیل واقعی چگونه است؟

یقینا ساده سازی امور راحت‌ترین کار است، مانند سلفی‌ها دنیا را سیاه و سفید، کافر/مومن و اصولا دو قطبی دیدن دنیا راحت‌ترین کار برای پیدا کردن جواب است، در این چهارچوب برای هر اتفاقی یک جواب سریع و مشخص وجود دارد؛ اما واقعیت این است که دنیا پیچیده است، پر از فرهنگ‌ها و «خرده‌فرهنگ‌ها»، و نفی X لزوما به پذیرش Y نمی‌انجامد.

اسرائیل برخلاف تصور‌ ما شامل یک جامعه اکثریت مذهبی نیست؛ صهیونیست‌های مومن تقریبا 30درصد از جمعیت اسرائیل را شامل می‌شوند؛ از سویی دیگر این جمعیت در مسائل داخلی و مدیریت کشور، و حتی اینکه چه کسانی یهودی خونی و شایستگی حضور در اسرائیل را دارند با صهیونیست‌های سکولار دچار اختلافند. برخلاف نمایشگری اسرائیل و مسیحیان اوانجلیست، سیر تشکیل اسرائیل بیش از انگیزه‌های مذهبی، متاثر یک احساس نیاز قومی-خونی است، مشابه انگیزه مشترک کرد‌ها و هر قومیت دیگر که حال متاثر از رفتار سوء خود یا جامعه بزرگتر احساس فشار می‌کند (که درباره یهودیان یقینا بخش عمده مشکلات تاریخی‌شان متاثر از رفتارهای سوء خاصه خودشان، بالاخص نژادپرستی، است که همچنان آن را ادامه می‌دهند). در این موقعیت، ما عرب‌اسرائیلی‌ها، یهودیان اتیوپی و ... را می‌بینیم، که به اجبار در این موقعیت قرار گرفته‌اند.

یهودیان فقیر اتیوپی که بالاجبار در هنگامه تشکیل اسرائیل با کامیون‌ها به مناطق اشغالی آورده‌شده‌اند، امروز از فقیرترین و تحت فشارترین اقشار اسرائیل هستند، و در حالی که یهودی بودن ایشان از طرف قشر صهیونیست‌های مذهبی هم زیر سوال است، حتی اگر تمایلی به خروج از این وضعیت دردناک داشته باشند، توانایی خروج از اسرائیل را ندارند. در همین موقعیت یهودیان ارتدکس را داریم که با تشکیل و اجتماع یهودیان مخالفند، در اختلاف مذهبی با سکولارها و اختلاف ایدئولوژیک با صهیونیست‌های مومن قرار گرفته‌اند.

در کنار این بگذارید که ما امروز با اسرائیل 60 سال پیش روبرو نیستیم؛ امروز نسلی را داریم که نه پدرانشان که پدر بزرگ‌ها و پدرِ پدربزرگ‌هایشان مهاجرین به مناطق اشغالی بوده‌اند؛ برای بخش عمده‌ای از این افراد این جنگ ایدئولوژیک برای ارض موعود بی‌معنی است، خصوصا که ارض موعود آنچه که می‌بایست نشد، و تبدیل به یک موقعیت بغرنج شده است؛ اما این نسل سرمایه و میراث‌ش در فلسطین اشغالی است، در این آب و هوا و منطقه بزرگ شده است؛ و باید پذیرفت که تصمیم به مهاجرت و بازپس دادن فلسطین تصمیم آسانی در این موقعیت نیست (خود را جای وی بگذارید، چه می‌کنید؟ انگیزه‌های اخلاقی ما زمانی که در تضاد با منافع و از دست دادن تمام سرمایه خود و پدران‌مان باشد تا چه حد موثر خواهد بود؟)

اما این نسل در حالی که درخواست ما برای باز پس دادن اراضی فلسطینی را «حتی» نمی‌فهمد؛ اما در پارادوکس اخلاقی با وضعیتی که بر فلسطینی‌ها می‌رود، گیر کرده است. این نسل هم در یک فشار اخلاقی و در مخالفت با رفتارهای سبعانه دولت اسرائیل و بخش بزرگی از هم‌وطنان خود است، هم اسرائیل را به جای ارض موعود به یک وضعیت بغرنج اقتصادی و بدون آینده و تحت تهدیدات امنیتی شدید می‌بیند.

شناخت اسرائیل و اسرائیلیان موضوع مهم و جذابی است که در صورت مخالفت با اسرائیل برای تصمیم‌گیری‌های آگاهانه و درست باید از آن بدانیم؛ در اینجا فقط گذرا اشاره کردم و تمایلی به واکاوی دقیق و طبقه‌بندی شده نداشتم؛ با این حال احمد زیدآبادی، در کتاب «دین و دولت در اسرائیل» به تفصیل این وضعیت را شرح می‌دهد.

چه کسی پشت کمپین است؟

اما، چه کسی پشت کمپین است و کمدی تلخ این ماجرا چیست؟ آنچنان که من متوجه شدم شروع این کمپین توسط گروه‌های چپ و صلح‌طلب اسرائیلی است که شرحی از وضعیت‌شان رفت؛ من خبر این کمپین را در وبسایت چپ گرای +۹۷۲ خواندم. این مجموعه متشکل از یهودیان و بعضی اعراب مرزهای ۱۹۴۸ است که خواهان سازش اسرائیلی فلسطینی هستند؛ ورای اینکه ما موافق سازش و گذشتن از حقوق چند میلیون آواره فلسطینی باشیم یا نه، این گروه اپوزیسیون صهیونیست ها محسوب می شوند. در وب‌سایتشان گزارش و تصویریهای اعتراضاتشان به شهرک سازی، تخریب اراضی فلسطینی و ... را می توانید ببینید؛ جالب تر از همه تظاهرات یهودیان اتیوپی اصل با تصویر شهید مالکوم ایکس است. آنچنان که من با خبرم اعضای با تابعیت دوگانه این جمعیت حتی در کنار دوستان چپ گرایی که از اروپا، آمریکا و آمریکای لاتین حضور داشتند برای کنفرانس بین المللی وبلاگ نویسان حقیقت به تهران دعوت شده بودند. در ادامه این کمپین به تازگی تظاهراتی حقیقی در مخالفت از جنگ نیز برگزاری شده است که تصاویرش را در اینجاها (+ | +) می توانید ببینید.

[caption id="attachment_830" align="aligncenter" width="410" caption="این تصویر یکی از تظاهرات این گروه در اعتراض به یهودی سازی قدس شرقی است"]این تصویر یکی از تظاهرات این گروه در اعتراض به یهودی سازی قدس شرقی است[/caption]

این کمپین (آنچنان که در ویدئو و پوسترهای آن دیده می‌شود)، با شعارهایی با مضمون اینکه آنچه که از ما نمایش داده می شود همه ما نیست، سعی به تمایز بخشی خود با جریانات قدرت اسرائیل و جنگ‌خواه همچون نتانیاهو دارد (پوستری درباره نتانیاهو هم از همین کمپین پخش شده است)؛ کمدی تراژیک قضیه این است که در حالی گروه اسرائیلی اپوزیسیون و مخالف با زیاده خواهی‌های صهیونیستی این کمپین را شروع می‌کند که در طرف مقابل‌ش گروه استقبال کننده ایرانی الاصل، ایرانیان اپوزیسیون خارج از ایران، و گروه‌هایی هستند که برخلاف طرف اسرائیلی که مدافع بخشی از حقوق فلسطینیان است مخالف اعراب و فلسطینی ها هستند.

چه باید کرد؟

آیا مشکل ما با اسرائیل، تنها موضوع فلسطین است؟ هرچند که اکثریت مردم سلیم‌النفس دنیا از وضعیت فلسطین ناراحت خواهند بود، و پذیرش و مهربانی کردن با عامل این وضعیت آنچنان مورد پذیرش ایشان نیست؛ اما واقعیت اینجاست که ما ایرانیان، از زمان تشکیل اسرائیل از دخالت‌های توسعه طلبانه اسرائیل در رنج بوده‌ایم، در دوره پهلوی این وضعیت با رفتارهای قدرت طلبانه یهودیان ایران و همچنین قبضه بازار با محصولات اسرائیلی، و بعد از آن با سنگ اندازی‌ها و فشارهایی چون ترور نیروهای حتی فنی و غیر نظامی ما ادامه یافته است. امروز موضوع انرژی هسته‌ای بیشتر از یک موضوع ایدئولوژیک موضوعی حیثیتی برای غرور ملی ماست که با ترورهای اسرائیلی مورد هدف قرار گرفته است.

در چنین وضعیتی، به نظر من، طرف دیگر گفتگوی کمپین، نه ایرانیانی که هموطنان خود را در بخش مهم و سخت تاریخ‌شان تنها گذاشته اند، و نه اقلیت ضدفلسطینی وخودخواه جامعه، بلکه کسانی هستند که حتی ورای موضوع اختلاف بر سر اراضی فلسطینی که به دلیل آسیب‌های مستقیمی که از طرف اسرائیل دیده‌ایم مدعی هستیم.

به نظر من دوستان، به جای غرولند و هراس از این که به قول خودشان بچه قرتی‌ها با لاس زدن با اسرائیلی ها آبروی ایرانیان را در برابر باقی مردم منطقه و جهان ببرند، باید وارد این کمپین شوند؛ آنها به ما می‌گویند که دوستمان دارند و نمی‌خواهند با ما بجنگند؛ این درحالی است که دولت آنها همین حالا در حال جنگ با ما است، مقرهای علمی و نظامی ما را منفجر می‌کند، دانشمندان ما را می‌کشد و برای سخت کردن وضعیت اقتصادی تک‌تک مردم ایران از طریق تحریم‌ها تلاش می‌کند. اگر از پاسخ‌های عاشقانه آنها که بچه‌قرتی‌های فیس‌بوک می‌نامید ناراحتید؛ وقت آن است که همین موضوع را به همه یادآوری کنیم، گفتن دوستت دارم برای جلوگیری از برخورد احتمالی با اسرائیل کافی نیست، ما به جای دوست دارم‌ها توقع احترام به حقوق‌ما داریم.

بیایید در این کمپین شرکت کنیم؛ و به آنها بگوییم که ما اصلا به دوست داشتن و نداشتن آن‌ها فکر نمی کنیم؛ و آنها به صورت پیش‌فرض هدف حمله ما نیستند؛ اما توقع داریم حد خود را بدانند؛ دانشمندان ما را نکشند؛ ما را تهدید نکنند؛ به باقی مردم منطقه و حقوق فلسطینی ها احترام بگذارند، و نسل کشی و شهرک‌سازی‌ها را تمام کنند؛ بعد از بقیه توقع احترام و علاقه داشته باشند.

نگاه بدبینانه: آیا همه کمپین در این چهارچوب تحلیل می‌شود؟

هرچند من شروع این قضیه را کاملا از پایین و بدون سازماندهی دولتی می‌دانم، اما بهرحال کاملا مشخص است که کمپین‌های اینچنینی می‌تواند با کاهش جو جنگی بر کاهش فشار روانی بر مردم اسرائیل و همچنین کاهش فشارهای اقتصادی چون قیمت نفت که متاثر از ترس جهانی از جنگ منطقه‌ای است موثر باشد؛ در چنین وضعیت طرف مقابل ما موقعیت خوبی برای آمادگی ضربه زدن به ما خواهد داشت.

از سویی دیگر حتی اگر این فعالیت را یک فعالیت خیرخواهانه متاثر از ایدئولوژی‌های صلح و سازش خواهانه ندانیم؛ کاملا مشخص است که ما شبیه هیچ کدام از دشمنان دیگر اسرائیلی‌های نیستیم؛ جنگ با حزب‌الله به عنوان نائب شیعی ما طولانی‌ترین و فرسایشی‌ترین جنگ تاریخ کوتاه اسرائیل است، اسرائیل از نظر اقتصادی و روانی توان شکست، فرسایش و جنگ‌های طولانی مدت‌ را ندارد؛ این درحالی است که به سمت جنگ با کشوری می‌رود که خود پدر حزب‌الله و بارها قوی‌تر از آن است، و تجربه طولانی‌ترین جنگ قرن بیستم را دارد؛ کشوری متصل به دریا که به این واسطه هم قدرت تحمل فشارهای تحریم را یافته است و هم توان کنترل مسیر انتقال بخش عمده‌ای از انرژی دنیا را در دست دارد؛ جنگ طولانی مدت با ایران نه تنها برای اسرائیل که برای دنیا گران تمام خواهد شد. در عین حال آخرین نظر سنجی‌ها نشان می دهد که اکثریت اسرائیلی‌ها ترجیح می‌دهند کشورشان به تنهایی با ایران درگیر نشود (و البته اکثریت در صورت همکاری آمریکا که گویا اسرائیلی‌ها به آن اطمینان ندارند، موافق این جنگ و پایان سایه هراس هستند).

اسرائیل این روزها تحت فشار امنیتی بلند مدت و فرسایشی به مهاجرت معکوس رسیده است؛ حتی بدون وقوع یک جنگ ویران کننده با ایران، روند فرسایشی سایه جنگ با چنین حریفی می‌تواند بر این روند مهاجرت معکوس تاثیر شدیدی بگذارد. اسرائیلی‌ها از هیچ کدام از حریفانشان به اندازه ما نمی‌ترسند؛ و حال اگر رهبران آنها به فکر نیستند، چرا نباید خودشان کاری برای رهایی از این ترس وحشتناک بکنند؟

  • محمدمسیح یاراحمدی

انقلاب های عربی انقدر سریع می روند که آدم جا می ماند؛ خصوصا که کارش رسانه نباشد، و هزار مشغله ش لنگ دنبال کردن این اخبار بشود.
حال که آتش انقلاب به لیبی، و مُلک قذافی مجنون، رسیده؛ و بسیاری از دوستان پرامید از برگشت امام موسی صدر می گویند؛ بد ندیدم یک خاطره تعریف کنم.

2moosa_sadrچندی پیش توفیق بود، چند روزی را در معیت یک مامورمخفی بازنشسته سپاه قدس باشیم؛ مردی عجیب، مسلط به 8 زبان زنده دنیا، که آنچنان که امتحان کردیم، اتباع کشورهای دیگر هم از تشخیص اینکه وی همزبانشان نیست عاجز بودند. مردی نابغه که چند وقتی را در زندان های اسرائیل اسیر بود و از شکنجه جانباز شده بود؛ پیرمردی که از معاونت وزیری پاکستان تا حضور در آفریقا را تجربه کرده بود.
در میان ساعت ها گفتگوی جذاب و حریصانه ی ما برای دانستن، بحث زندان های اسرائیل شد؛ پیرمرد تعریف می کرد که هنگام زندانی بودن به عنوان یک زندانی عرب، حاج احمد متوسلیان را دیده است.
بحث شد درباره اینکه چرا یک عملیات ضربت برای آزادسازی اسرا، خصوصا برای آزادی امام موسی صدر از لیبی نمی شود. پیرمرد تعریف کرد در همان اوائل اسارت، با هماهنگی با بادیه نشین های انقلابی لیبی به زندان محل اسارت امام صدر حمله شده است و در نهایت در لحظات آخری که در حال آزادی امام بودند، با حمله بالگردهای ارتش لیبی عملیات نیمه تمام مانده و سرکوب می شود. گویا همین اتفاق مقدمه ای می شود برای انتقال امام از لیبی، که گویا طبق آخرین اطلاعاتی که پیرمرد، البته با شَک می گفت؛ امام صدر به زندانی در مناطق اشغالی سوریه/لبنان -بلندی های جولان- منتقل شده است.

من هم مثل خیلی های دیگر، امیدوارم امام در لیبی باشد؛ و انقلاب پیروز شود؛ و امام صدر برگردد. ولی خوب به نظرم این گزینه ها را هم یادمان باشد که یک هو دچار یاس نشویم.
به امید نبرد نهایی برای آزادی تمام اسرای مان، بالاخص خاکِ اسیر اسلامی، فلسطین.

[caption id="attachment_656" align="aligncenter" width="409" caption="منطقه اشغالی جولان -گولان-، در جنوبی ترین بخش کوهستان های شرقی لبنان؛ هم لبنان و سوریه درباره این منطقه اشغالی در جنگ سال 67 مدعی اند."]منطقه اشغالی جولان -گولان-، در جنوبی ترین بخش کوهستان های شرقی لبنان؛ هم لبنان و سوریه درباره این منطقه اشغالی در جنگ سال 67 مدعی اند.[/caption]
در همین رابطه.
+ برای چشم‌های با شکوه شرقی ات | ساما

  • محمدمسیح یاراحمدی

تحویل پروژه کمی این چند روز سرم را شلوغ کرده بود؛ ولی سرعت حرکت دنیا و وقایعش منتظر ما نمی ماند؛ جدا پیروزی نصفه نیمه انقلاب مصر و خروج مبارک هیجان انگیز بود. اما آنچه که مرا به نوشتن این مطلب وا داشت، مطرح شدن نامی به اسم «وائل غنیم» است که رسانه های غرب گرا، با مطرح کردن اینکه یک پیج در فیس بوک با 90 هزار عضو جهت معرفی وی به عنوان نماینده ی جوانان مصری در مذاکرات ساخته شده است وی را مطرح می کنند؛ در این حال فکر می کنم لازم است در باره آن توضیحی بدهم. (لازم به ذکر است این صفحه که شما به آن می توانید لایک بزنید الان 297 هزار طرفدار دارد؛ که البته عجیب است که، لینکی برای دیدن افرادی که آنرا پسندیده اند نیست!)

[caption id="attachment_587" align="aligncenter" width="410" caption="وائل غنیم، مدیر بازرگانی دفتر خاورمیانه گوگل است."]وائل غنیم، مدیر بازرگانی دفتر خاورمیانه گوگل است.[/caption]
وائل غنیم، که امروز ابر رسانه های «برادر بزرگ» سعی می کنند آن را به عنوان یکی از رهبران انقلابیون نشان دهند؛ فردی است که نهُ ماه قبل، در ژوئن 2010 در اعتراض به کشته شدن خالد سعید، یک جوان مصری در یک کافی نت به دست پلیس، صفحه ای در فیس بوک به اسم، «ما همه خالد سعید هستیم» ساخت؛ همین فرد تقریبا 15 روز پیش پس از آمدن به تظاهرات دستگیر شد و به تازگی آزاد شده است. همچنین لازم به ذکر است که وائل غنیم، مدیر بازرگانی دفتر خاورمیانه گوگل است.
چند نکته:

  • آنچه که مرا به نوشتن واداشت، این خبر عصر ایران بود، که نشان می داد، پایگاه های خبری کم اطلاع ایرانی نیز، که به مترجمین شان اعتماد می کنند، تنها برای نمایش برتری اینکه خبر بین الملل و عربی دارند هر خبر عربی را بدون توجه به تبعات آن ترجمه می کنند؛ از اخبار زرد زنانه تا همچون خبری که یقینا بدون تحلیل سیاسی تنها با باز نشر محتوای یکی از رسانه های خاص منتشر شده است.
  • دفتر مصر گوگل، تقریبا یک سال پس از دفتر اسرائیل ایجاد شد؛ در واقع گوگل، در ادامه باقی اقدامات تحریک آمیز شرکت های آمریکایی، که اولین شعبه خاورمیانه خود را در اسرائیل می زنند تا روند عادی سازی روابط اسرائیل و کشورهای منطقه را تسهیل کنند این اقدام را کرد؛ ولی یقینا ممنوعیت ارتباط اقتصادی با اسرائیل مشکلاتی به وجود می آورد؛ زین جهت، شعبه بعدی خاورمیانه به جای گزینه مطرح (امارات متحده) در کشوری چون مصر ایجاد شد که ارتباط صریح و نمایانی با اسرائیل دارد، تا همچنان بخش عمده ای از امور فنی حتی، چون مایکروسافت و اینتل از اسرائیل پیگیری شود.
    درباره سابقه رفتارهای غیر آی.تی و تحریک آمیز گوگل، می توان به دعوت از سلمان رشدی برای سخنرانی در گوگل نام برد.
  • تاثیر پیجی که برای یک اتفاق در هشت-نه ماه پیش از شروع اعتراضات ایجاد شده است چقدر است؟ در حالی که ما می دانیم، این اتفاق متاثر از وقایع تونس و پس از تکرار خودسوزی ها واقع شد؟ آنچنان که من اخبار را دنبال می کردم، در ادامه وقایع تونس، مصری ها 25 ژانویه را روز خشم معرفی کردند؛ این دعوت، فقط در صفحه اختصاصی اش در چند روز حدود 20 هزار عضو گرفت؛ هرچند که صفحه آزادی خالد سعید بعد از نه ماه هفتصد هزار عضو دارد؛ که خوب بخش عمده ای از آن هم خارجی اند؛ تنها 17 نفر از دوستان ایرانی من دنبال اینترنت من عضو این صفحه اند.
    البته در این میان این سوال وجود دارد که بدون، اتفاقات تونس، واقعه ی خود سوزی قاهره، حمایت احزاب و بزرگان معارضین این حرکت حتی امکان عملی شدن هم داشت؟ درست است که این ایده از یک صفحه شروع شد که توسط جنبش اینترنتی 6 آوریل ایجاد شده است؛ ولی مهمترین عامل پیروزی آن اعلام حمایت سیاسیون برای شرکت در این برنامه بود.
  • در این میان در حالی یک صفحه فیس بوک به عنوان سند حمایت از غنیم معرفی می شود که هیچ سندی جهت اثبات مصری بودن این افراد ندارد؛ خصوصا که با وابستگی این فرد به یک شرکت غربی و مطرح شدن وی از طریق رسانه های غربی افراد و ملیت های مخاطب خبر مشخص اند.
    در واقع این سوال خوبی است که چگونه است دیگر نمایندگان چون روسای و نمایندگان احزاب شناخته شده اند و نیازی به این تبلیغات برای مطرح شدن ندارند؟؛ این شهرت به دلیل تلاش و هزینه ای است که در این راه داده اند؛ آن ها خود مطرح هستند؛ نیازی به معرفی یا امضا شدن استشهاد ندارند.
    غرب قافیه را در مصر باخته است؛ و از هر راهی، از سیاستمداران قدیمی لیبرال، تا معرفی کردن چهره های فانتزی، جوان و جذاب -آنچنان که در تونس وزارت کشور کرد- سعی در انحراف و مصادره انقلابی دارد که 300 نفر انسان برای آن خون داده اند، در حالی که با شناخت ضریب نفوذ اینرنت در مصر می دانیم که اکثریت آنها از وجود چیزی به اسم فیس بوک و توئیتر هم شاید مطلع نمی بودند.
    این قضیه در این حد احمقانه است که امروز، آهستان، حسن میثمی یا محمدصالح مفتاح به عنوان یکی از افراد پرتلاش حزب الله سایبر در سال 88 در دولت سهم خواهی کنند؛ یا در صورت پیروزی محال سبز ها عزیز آشفته، مهدی یحیی نژاد یا وحید آنلاین به دلیل نشر لینک، انقلاب پای اینترنت و زدن رکورد حضور در بالاترین در 22 بهمن 88 مدعی حضور در دولت انتقالی شوند.

انقلاب فیس بوکی و توئیتری، هم در مصر و هم در ایران یک شوخی است؛ مردمان مجازی و آنلاین برای هیچ حکومتی خطر ندارند!؛ مصادره این حرکت مردم برای یک سری کاربر مجازی، از یک طرف، حرکت از سر ناآگاهی دوستان ما در پر و بال دادن به این مصادره از سویی دیگر؛ ظلم و اجحافی بزرگ به شهدای مصر است.

نکته جالب دیگر اینکه، وقتی با کُدینگ عربی هم اسم وائل غنیم را در بخش تصاویر گوگل سرچ می کنم؛ در حالی که لاگین نیستم، و از آی پی ایرانی هم متصل نیستم، باز،  بخش عمده ای از نتایج سه صفحه اول پایگاه های فارسی هستند! (اسکرین شات | لینک جستجو)

در همین رابطه:
+ علیه استبداد سایبری | مانی ب

پی نوشت.
مشرق نیوز فیلمی منتشر کرده است، با عنوان اعتراض مردم به حضور مشایی در تظاهرات 22 بهمن؛ واقعا باید بگویم تاسف بر انگیز بود؛ من واقعا مخالف مشایی هستم؛ ولی این تیپ کارها شرم آور است؛ خصوصا شنید صدای پیرزن/زنی که فریاد می زد «مشایی بمیر» من را به یاد صدای پیرزنی که در تظاهرات سلطنت طلب ها علیه احمدی نژاد فحش می داد می انداخت؛ دائم فکر می کردم این صدا را کجا شنیدم که آن فیلم یادم افتاد.
این روش مطرح کردن مطالبی که خیلی جای پایش سفت نیست، توهین های آنچنانی و ...، وقتی با حاضر جوابی مشایی همراه می شود؛ چیزی جز مظلوم نمایی باقی نمی گذارد.

  • محمدمسیح یاراحمدی

پیش نوشت.
نوشته پیشرو که در آن سعی کردم نقش ایران در قضیه اسرائیل را بررسی کنم، به مناسبت روزه قدس، در همشهری آیه شماره 19اُم، شهریور 89، صفحه 92 و سرویس سبک زندگی به چاپ رسیده است. مطلب نسبت به دیگر مطالبم تقریبا حجمی دوبرابر دارد، و از این جهت مطالعه آنلاین آن شاید حوصله زیادی بطلبد، زین رو فایل نوشته نیز از این لینک قابل دریافت است.

نوشت.

هر چند سال های ابتدایی دهه هشتاد میلادی و پیروزی انقلاب اسلامی، و وقایعی که جملگی به ارتباطی به ایران دارند، نقطه عطفی در قیام آزادسازی فلسطین است؛ اما شروع آن را باید در چند دهه قبل و اولین قیام های اسلامگرایانه ایرانِ صده اخیر جستجو کرد. در واقع وقایع دهه هشتاد را به ثمر نشستن امیدهای قهرمان ملی ایران، نواب صفوی به دست همرزم وی روح الله خمینی دانست.

بیت المقدس؛ مسافری از ایران

[caption id="attachment_470" align="alignleft" width="250" caption=" "]navvab[/caption]

با اعلام موجودیت اسرائیل در سال 1327، همگام با دیگر کشورهای اسلامی در ایران نیز تظاهرات و اعتراضات شروع شد؛ تنها شش روز پس از این اعلام موجودیت، در حالی که حکومت پهلوی عکس العملی نشان نداده بود؛ جمعیت کثیری در مسجد سلطانی تهران به دعوت جمعیت فداییان اسلام و آیت الله کاشانی جمع شدند که پس از بیانیه آیت الله کاشانی و شهیدنواب صفوی تا ساعت 9 شب تظاهراتی ضد صهیونیستی در خیابان های تهران برگزار کردند و سوار بر اتوبوس در خیابان های تهران شعار می دادند.
فردای تظاهرات مراکزی برای ثبت نام داوطلبین جهاد علیه اسرائیل دایر می شود که قریب به پنج هزار نفر از طریق آنها ثبت نام می کنند؛ و جمعیت فداییان اسلام در ادامه حرکت بیانیه ای خطاب به دولت نوشته و خواستار همکاری دولت وقت برای اعزام نیروها می شود. در این بیانیه می خوانیم

«خونهای پاک فدائیان اسلام در حمایت از برادران فلسطین می جوشد. پنج هزار نفر از فدائیان رشید اسلام عازم کمک به برادران فلسطینی هستند و با کمال شتاب از دولت ایران اجازه حرکت به سوی فلسطین را می خواهند و منتظر پاسخ سریع دولت می باشند».

هر چند شهید نواب تمام تلاش خود برای تحت فشار قرار دادن خود، حتی با گفتگو با ابراهیم حکیمی نخست وزیر وقت، به کار می بندد اما در نهایت دولت با این طرح همکاری نمی کند؛ و با توجه به حجم فعالیت امکان انجام آن بدون همکاری دولت منتفی می شود.
اما هنگامی که در آذرماه سال 32 قرار بر برگزاری اجلاس مؤتمر الاسلامی در بیت المقدس شرقی می شود، «جمعیت انقاذ فلسطین» و «مکتب الاسرار المعراج» از نواب برای شرکت در اجلاس دعوت می کنند؛ مشورت نواب با علما منجر به تکلیف شرعی از جانب علما و خصوصا آیت الله صدرالدین صدر بر عهده نواب می شود که در این اجلاس شرکت کند.
هزینه سفر از طریق فروش فیش هایی از طرف جمعیت تامین می شود، و عبدالحسین واحدی مرد شماره دو جمعیت در شوری که در مسجد محمدیه سرچشمه برگزار می شود اهیمت و ابعاد سفر را برای اعضا شرح می دهد؛ و حدود هشت هزار تومان از طریق فروش فیش ها جمع اوری می شود؛ نواب 11 آذر به سوی عراق راهی شده و فردایش به بیروت رفته و خود را به شرق بیت المقدس می رساند.
هر چند اجلاس مؤتمر که با حضور سران ممالک اسلامی همچون همسایگان فلسطین، اندیشمندان و علمای اسلامی برگزار می شد، اما فضای ناسیونالیسم عربی همچنان بر آن حکم فرما بود؛ این چنین است که نواب هنگام که پشت تریبون می رود تا به عربی سخنرانی کند می گوید

«گر افتخار به عربیت باشد من فرزند بهترین مرد عرب هستم. اگر پیغمبر را از عرب بگیرند، عرب هیچ ندارد. شخصیت عرب به پیامبر اسلام است و من فرزند اویم. همان خداوند که فرمود: [إنا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباًو قبائلاً لتعارفوا إن اکرمکم عندالله اتقیکم (حجرات،۱۳)]. حمله به سرزمین اسلامی فلسطین چه سرزمین عرب و چه غیر عرب ، حمله به سرزمین اسلام است.»

مفتی اعظم سوریه که پس از انقلاب اسلامی در سفری به ایران درباره نواب می گوید

«بعد از قرن اول هجری، شهیدی به عظمت نواب صفوی وجود ندارد.»؛ از آن اجلاس روایت می کند که «پس از اجلاس نواب با هفتاد نفر برای بازدید بخش اشغالی قدس رفته بود یکباره عبایش را کناری انداخت و به حاضران گفت که باید برویم و درآن مسجدی که در منطقه اشغالی واقع است نماز بخوانیم و هر کس آماده شهادت است با ما بیاید. درحالیکه همه ترسیده بودند ، او حرکت کرد و دیگران نیز با وجود آنکه سربازان اسرائیل دستها را بر روی ماشه گذاشته بودند به دنبال وی به راه افتادند و نماز را به امامت وی خواندند. نواب در جواب احمد سوکارنو رئیس جمهور وقت اندونزی که پس از بازدید، از نواب پرسیده بود که چرا چنین کاری کردی و نزدیک بود ما را به کشتن دهی؟ گفته بود: بردم تا شهیدتان کنم تا ملتهای مسلمان با کشته شدن نمایندگانشان، بیدار شوند.»

بزرگان جهان اسلام، همچون مرحوم سیدقطب رهبر جنبش اخوان المسلمین مصر، روایات جالبی از این سفر نواب دارند؛ در همین اجلاس است که نواب برای مبارزه با اسرائیل پیشنهاد تشکیل «سازمان انقلاب اسلامی بین المللی» را می دهد تا جنبش ها و دولت های اسلامی به طور واحد علیه اسرائیل عمل کنند؛ اما با شهادت نواب و سرکوب فداییان اسلام، هم این طرح و هم تلاش برای ایفای نقش ایران در مسئله فلسطین تا مدت ها به حاشیه می رود.

بر بام سفارت اسرائیل

[caption id="attachment_471" align="aligncenter" width="410" caption="عرفات، آسید احمد خمینی و دکتر یزدی بر فراز بالکن سفارت اسرائیل."]عرفات، آسید احمد خمینی و دکتر یزدی بر فراز بالکن سفارت اسرائیل.[/caption]

در حالی که هنوز ده سال از شهادت نواب صفوی نگذشته است؛ تبلیغات فداییان اسلام و علما علیه اسرائیل تاثیر عمیق خود را بر مردم گذاشته است؛ آنچنا که ژنرال مایرامیت رویس اداره اطلاعات ارتش اسرائیل که اردیبهشت 1341 برای دیدار با مقامات ارتش، نخست وزیر، کفیل وزارت خارجه و وزیر کشاورزی به ایران می آید، در بازگشت به اسرائیل طی گزارشی به بن گورین و گلدمایر توصیه می کند که با توجه به منفور بودن اسرائیل در میان مردم ایران، با توجه به آینده ارتباطات فراتر از هیأت حاکمه برقرا شود. یک سال بعد امام خمینی در خطابه معروف سال 42 به ارتباط شاه و اسرائیل اعتراض می کند. همزمان با اوج گیری نهضت مردمی، محکوم کردن روابط شاه و اسرائیل از محورهای اعتراضات مردمی است؛ آنچنان که به گزارش مطلبی از روزنامه معاریو در سال 52، به نقل از خبرنگار فیگارو، که نمایندگی ایران در تل آویو در گزارش خود برای وزارت خارجه آن را نقل می کند، می نویسد «خبرنگار مزبور از تظاهرات و ابراز مخالفت‌هایی که به نزدیکی بین ایران و اسرائیل می‌شود و نیز شعارهای «شاه یهودی است» یا جعل نام خانوادگی پهلوی به «پاپالوی» گزارشهایی می‌دهد»؛ این گزارش روایت از وضعیتی است که در تظاهرات ها شعارهای «قم، تبریز، فلسطین» و «امروز ایران، فردا فلسطین» شنیده می شود.
در عین حال همزمان با اوج گیری انقلاب، خطبای انقلاب همچون آیت الله مطهری، دکتر شریعتی و آیت الله سعیدی و سایرین به موضوع فلسطین توجه بیشتری می کنند، که مشهورترین آن سخنرانی مرحوم مطهری درباره شبهه ضد شیعه بودن فلسطینیان است؛ در همین ایام اس که حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی نیز به دلیل ترجمه کتابی درباره فلسطین به زندان می افتد. شدت یافتن نهضت، و گسترش عملکرد گروه های مسلح به دفاتر نمایندگی اسرائیل و منافع اسرائیل نیز می رسد؛ دفتر هماپیمایی العال اسرائیلی با آنکه دوبار مورد حمله قرار می گیرد تا آخرین روزها به تخلیه 1500 خانواده اسرائیلی و مهاجرت یهودیان ادامه می دهد.
سازمان آزادیبخش فلسطین از پیش از پیروزی ارتباط خود با انقلابیون را تقویت می کند؛ این ارتباط که از زمان تماس چریک های ایرانی چون چمران با سازمان و حمایت امام موسی صدر از فلسطینیان ساکن لبنان شروع می شود، با ارتباطات تشکیلاتی و آموزشی با ساف ادامه پیدا می کند؛ در حالی که عمده ارتباط ساف با گروه های سوسیالیستی از گروه های مسلح تا نهضت است، یاسر عرفات، دبیرکل ساف که به ارتباط با رهبری انقلاب اهمیت می دهد، در پی شهادت حاج آقا مصطفی خمینی پیام تسلیتی برای امام می فرستد که ایشان نیز طی تلگرافی به این پیام پاسخ می دهند. همچنین امام از سال 1347 اجازه هزینه وجوهات برای کمک به سازمان فتح، شاخه نظامی ساف (سازمان آزادی بخش فلسطین)، را صادر می کند.
همین روابط پیوسته و نزدیک است که موجب می شود تنها یک هفت پس از پیروزی انقلاب، یاسر عرفات در ایران حاضر شود؛ ایران که با پیروزی انقلاب از اسرائیلی های با مقام رسمی خواسته کشور را ترک کنند؛ دفاتر تجاری و سیاسی اسرائیلی چون دفتر آژانس یهود و سفارتخانه را می بندد؛ در 30 بهمن 57 با ورود عرفات و با حضور یادگار امام سفارت فلسطین را در محل قبلی سفارت اسرائیل افتتاح می کند. عرفات در این سفر به نواب صفوی، قهرمان ملی و فعال در عرصه فلسطین اشاره می کند و می گوید: «

هنگامی که دانشجو بودم و در مصر درس می خواندم یک روز شهید نواب صفوی به دانشگاه آمد و سخنرانی کرد. پس از پایان سخنرانی نزد او رفتم و خودم را معرفی کردم . او به من گفت: (تو پسر علی هستی ، اما ملتت دراسارت به سر می برد. تو سید حسنی هستی . تو باید دین جدت را یاری دهی. تو باید ملت فلسطین را از چنگال اسرائیل نجات دهی، آن وقت اینجا نشسته ای درس می خوانی که چه؟) این سخنان نواب صفوی مرا تکان داد و روحیه انقلابی در من پدید آورد و از آن پس درس و مشق را رها کردم و به کار نهضت پرداختم.»

خروج ناگهانی ایران از ائتلاف با اسرائیل و آمریکا در عین ضربه سنگین به اسرائیل معادلات منطقه ای را به شدت تغییر می دهد؛ قطع صادرات نفت و مبادلات اقتصادی بیشترین ضربه را به اسرائیل وارد می کند که اصلی ترین منبع تامین نفت آن ایران است؛ به همین دلیل است که سخنگوی رژیم صهیونیستی با پیروزی انقلاب اعتراف می کند که «قطع روابط سیاسی و اقتصادی میان ایران و اسرائیل زیان های فراوانی به اقتصادی این دولت وارد کرده است»؛ از سوی دیگر با خروج ایران از ائتلاف، آمریکا فشار بیشتری برای پیمان صلح میان اسرائیل و مصر (که تا پیش از مرگ ناصر از اصلی ترین تهدیدات اسرائیل است) وارد می کند و حتی از مصر می خواهد به اسرائیل اجازه استخراج نفت سینا را بدهد.
اما همین اتفاق و صلح کمپ دیوید به پیچیدگی اوضاع و تحریک گروه های اسلامی چون اخوان المسلمین و جهاد اسلامی مصر می انجامد که اوج آن به هلاکت رساند انورسادات به دست خالد اسلامبولی است که مورد تکریم انقلاب ایران قرار می گیرد و به تیرگی بیشتر روابط مصر و ایران انقلابی می انجامد.

  • محمدمسیح یاراحمدی