شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

روزنگار
  • ۲۴ آبان ۹۴ , ۰۵:۵۵
    از قصص نماز شاهد...

    فقیه معتقد بود اشکِ دنیا، صلاه را تباه می‌کند؛
    به گمانم فقیه هیچ‌وقت عاشق نبود؛
    و خدای محرم ندانست که راز مگو را جز با او چگونه توان گفت؟
    که افوضُ امری الی الله...


    حال ما بی ‌آن مه زیبا مپرس
    آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس
    گوهر اشکم نگر از رشک عشق
    وز صفا و موج آن دریا مپرس


  • ۲۳ آبان ۹۴ , ۲۳:۴۵
    داستان هر روزه‌ای که رُخ نداده است

    دوشب پیش وحید سعیدی از غم رابطه‌اش با پسرش گفت که جز صبح‌ها نمی‌بیندش؛ اندوه واژگانش را ملموس در رگ‌هایم حس کردم؛ که من هم از همان دست پسرانی بودم که پدرم را صبح‌ها و روزهای تعطیل می‌دیدم. هراس این اقبال،‌ هوار شد روی سرم که من هم با این اوضاع فعلی، بهتر از این با خانواده‌ام نخواهم کرد. امشب که برنامه مقرر پایان کار دفتر درست اجرا نشد، ساعت ده و نیم که جلسه تموم شد، بدون دیدن پیغامش، تلفن زدم. خواب بود؛ پیام‌رسان را باز کردم، خواندم که یک ساعت قبل پیغام فرستاده بود که خسته است و بیشتر از این نمی‌تواند بیدار بماند. جز چند باری لحظه خوابیدن معصومانه‌ش را ندیدم؛ اما همان شنیدن صدای خسته خواب آلود کافی بود که تمام داستان وحید سعیدی جلوی چشمم رژه برود. او را دیدم و خانه‌مان را؛ که می‌رسم و صدای مهربانش خاموش است و من با باری از سختی تنهایی، روی کاناپه دراز می‌کشم...

  • ۷ آبان ۹۴ , ۱۸:۱۵
    مردی که می‌خواهد بارکش نباشد

    نقل است در ایام قدیم، زمانی که وسیله نقلیه هنوز درشکه و گاری بوده است، دانشجویان دانشگاه معماری بوزار برای حمل وسایل تحویل پروژه دروس‌شان آنها را بار گاری می‌کردند و می‌کشیدند. گاری را در فرانسه «شارت» می‌خوانند؛ و حالا بعد از سال‌ها این کلمه «شارِت» در ادبیات فضای معماری، از دانشگاه تا فضای کار، برای توصیف وضعیت فشردگی کارها استفاده می‌شود. در ایام تحصیل بیشتر روزهای نهایی ترم اسمش را می‌شنوید ولی در دفاتر معماری خصوصا وقتی مکرر پروژه جاری باشد، این کلمه شنیده می‌شود. و من در زندگیم تقریبا همیشه در این موقعیت هستم؛ عطش به تجربه‌های متعدد، احتمالا کمی حرص پول و شهرت و یادگیری، به اضافه انعطاف زیادی در تصمیم‌گیری‌ها و همچنین تک‌پری و تک‌روی موجب شده است که همیشه بار انبوهی از کارها روی گُرده‌ام باشد. همین الآن که این‌سطور را تحریر می‌کنم، برای شنبه و یک شنبه حجم زیادی کار برای دانشگاه دارم، از ضبط دومین برنامه‌‌مان رها شده‌ام و باید برای هفته بعد برای ضبط دیگری آماده شوم. فصلنامه‌ای که سردبیری‌اش می‌کنم (همشهری‌معماری) باید هفته بعد به چاپخانه برسد و در عین‌حال به زمان رونمایی پایگاه که درحال راه‌اندازی‌اش هستیم نزدیک می‌شویم. این‌ها شاید کارهای مهم باشد، چندین خُرده‌کار، از مطالب ننوشته و یکی دو پروژه برنامه‌نویسی خُرد را هم حساب نمی‌کنم. 

    نتیجه چیست؟ اینکه یا سر موعد به کارها نمی‌رسم یا اینکه آنطور که می‌خواهم انجامشان نمی‌دهم؛ در امور مربوط به کسب‌وکارهای پروژه‌ای هم مجبورم پروژه‌های کمتری بپذیرم. سال‌ها فعالیت مطبوعاتی، تخصصی و سیاسی هرچند متناسب با انرژی که از من گرفته است تبدیل به پول نشده است اما اعتباری جمع شده است که در رشته‌های مختلفی که کار کرده‌ام (و احتمالا بعد از چندسال رها کرده‌ام) هنوز محل رجوع باشم. حالا که کَمَکی پختگی به صورتم هم آمده و از آن کودکانگی بصری دور شده‌ام اعتماد جماعت هم بیشتر شده است؛ اما چه فایده‌ای که فرصت به بار نشاندن این اعتبار نیست.

    تجربه جمعی ایرانیان به اضافه ذکر خاطرات خانواده و تجربیات نزدیک‌تر آنها از کارهای گروهی و شراکتی، همیشه هراسی در امثال من نگه‌داشته است که از کار شراکتی و تقسیم ظرفیت‌ها پرهیز کنیم. مثلا من مدام ایده‌پردازی می‌کنم؛ ایده‌هایی که می‌توانند با کمی تلاش به پول برسند ولی به دلیل عدم اعتماد به افراد بسیاری از آنها را پیش خودم نگه می‌دارم و هیچ وقت به فعل نمی‌رسد. این وضعیت درباره پیشنهادات بالفعل کاری هم در جریان است. حالا بعد از مدت‌ها به سرم افتاده که از این مرکب بی‌اعتمادی پایین بیایم و در حالی که در یکی از کارهایم به ثبات رسیده‌ام، باقی موارد را با جماعتی شریک شوم.


  • ۱۵ مهر ۹۴ , ۱۷:۲۲
    افق

    امروز میان فیش‌هایی که نوشته‌ام یک جمله از شهید پیچک پیدا کردم که خلاصه و بُن چیزی است که به عنوان مشی سیاسی می‌شناسم؛ اینکه چرا مکرر برای خودم یادآوری می‌کنم که مسئله ما مصداق نیست بلکه فرایند و منش است.

    شهید غلام‌علی پیچک می‌گوید «مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علیع بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی‌ترسیم؛ از انحراف می‌ترسیم!»

  • ۳ مهر ۹۴ , ۲۲:۵۱
    شب‌خوانی

    مشنو که از تو هست گزیرم چرا که نیست
    یا نیست از تو محنت و رنجم چرا که هست


    از خواجوی کرمانی، که عجیب همدل ماست.

  • ۲۸ شهریور ۹۴ , ۰۲:۵۲
    روی مبل خانه خودمان

    حوالی ساعت یازده صبح جمعه هواپیمای امارات ایرلاینز روی زمین نشست تا کمی بعد از اذان ظهر از سفری ۱۷روزه، پرفشار و آموزنده به خانه رسیده باشم. از فردا به سرعت مشغول تکمیل متون سفرنامه خواهم شد؛ هرچند که هنوز بین انتشار آنلاین این متن‌های تکمیل‌شده و نگه‌داشتنش برای کتاب سفرنامه در تردیدم. 

    بعد از استراحت از سفر چندساعتی است که هنوز ذهنم درگیر آن است. انقطاع ۱۷روزه از وطن، پیاده‌روی‌های بیش از ده‌ساعته، به عین رساندن مثل مترکردن خیابان‌ها و شرایط خاص اجتماعی سفر فرصتی برای خودشناسی و آموختن بود. ۱۷ روز فرصت داشتم تا منقطع از خانواده به تغییراتی که می‌خواهم در زندگیم بدهم فکر کنم. آدم کم سفری نیستم؛ اما دوستان همسفرم کسانی هست که در طی سال‌ها دست‌چین شده‌اند و روابطمان دیگر تعریف شده و به ثبات رسیده‌است. در این سفر اما همه همسفران جز یک نفر افرادی تازه بودند که از قضا همه آنها جز دو نفر در موقعیت کاملا مخالف ایدئولوژیک من قرار داشتند؛ هرچند دوستان مخالف ایده خود زیاد دارم اما همیشه از زیست مداوم با آنها پرهیز داشته‌ام. این موقعیت فرصتی بود که هم درباره رابطه خودم با این بخش از جامعه بیاندیشم و هم در رفتارهای شخصی‌م، اعم از رابطه‌م با افراد تا مدیریت امور شخصی محک بخورم و ضعف‌های خودم را بهتر بشناسم.

    حالا که سه ساعتی از بامداد روز شنبه گذشته است، مشغول مرور کارهایی هستم که از فردا برای یک زندگی جدید باید انجام دهم. دوست دارم مفصل از این تجربه‌ها به صورت موضوعی و از این فرایند تغییرات به صورت جزئی بنویسم.

  • ۲۶ شهریور ۹۴ , ۰۰:۳۸
    چیزهایی هست که می‌دانی

    امروز رُم را هیچ ندیدم،

    در برابرم، همه تو بودی،

    تو که ...

    تو که ...

    تو ...


    پ‌ن.
    بعد از ۱۲ ساعت پیاده‌روی در غربت.
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۸:۱۵
    شعف
    پارک جنگلی میلان،
    باد خنک سحر،
    اذان‌گویی حیوانات،
    نماز صبح جماعت،
    روی فرش سبز چمن‌ها،
    دیار غریب هم می‌تواند صمیمی باشد
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۰:۴۷
    شکلات تلخ

    شب،

    اشک،

    مردی که در غمی تاریک غرق می‌شود.

۵ مطلب با موضوع «سیاسی» ثبت شده است

امروز میان فیش‌هایی که نوشته‌ام یک جمله از شهید پیچک پیدا کردم که خلاصه و بُن چیزی است که به عنوان مشی سیاسی می‌شناسم؛ اینکه چرا مکرر برای خودم یادآوری می‌کنم که مسئله ما مصداق نیست بلکه فرایند و منش است.

شهید غلام‌علی پیچک می‌گوید «مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علیع بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی‌ترسیم؛ از انحراف می‌ترسیم!»

  • محمدمسیح یاراحمدی
آن‌چنان که در مطلب پیشین وبلاگ توضیح داده‌ام، قصد دارم بر اساس تجربه شخصی و گفت‌وگو با همکاران با سابقه‌تر عرصه روزنامه‌نگاری حزب‌الله و متعهد، به ذکر تلخیص شده تاریخ چند سال اخیر این وادی بپردازم. اگر بخت یار باشد و حقیر فرصت داشته باشم، شاید با ادامه این روند، روایتی پیوسته از روزنامه‌نگاری حزب‌اللهی به دست بیاید که امکان تحلیل و طراحی برنامه‌ها و روش‌های آینده را برای‌مان فراهم کند.
در پست پیشین عرض شده بود که برای شروع از روایت وحید جلیلی (سوره و جبهه فرهنگی انقلاب) و مجید حسینی (دوره دوم گروه مجلات همشهری) آغاز خواهم کرد. فی‌الواقع این یادداشت‌ها، ابتدا به صورت یادداشتی طولانی از مقایسه این دو نمونه شکل گرفته بود که به پیشنهاد حامد هادیان تصمیم به تفکیک آنها و تسری این ماجرا به موارد و ستاره‌های دیگر روزنامه‌نگاری متعهد گرفتم.

شرح روش توصیف و مقایسه

لازم است پیش از شرح بیشتر، روش مقایسه نمونه‌ها را توضیح دهم. هر کدام از تشکل‌ها یا افرادی که در این سلسله متون بررسی می‌شوند، ابتدا با شرحی کوتاه معرفی و نقاط عطف فعالیت‌شان ذکر می‌شود. در ادامه، هر کدام از این تجربیات مدیریت رسانه‌ای، از چند منظر «تشکیلاتی»،‌ «هدف‌گیری و افق دید»، «استمرار فعالیت»، «آیین‌های برادری و روابط درون تشکیلاتی»، «گفتمان و اندیشه، خصوصا نسبت با تهران‌زدگی»، «نسبت با دیگری»، «کیفیت و کارآمدی» و «نتیجه نهایی» بررسی می‌شوند.

کوتاه درباره وحید جلیلی

وحید جلیلی، برادر کوچکتر دکتر سعیدجلیلی، را من پیشتر به فعالیت‌هایش در مجمع مطالبه عدالتخواهی مشهد می‌شناسم که در ادامه به شکل‌گیری «جنبش عدالتخواه دانشجویی» منجر شد. وی از نظر سیاسی در سال ۸۴ از محمدباقر قالیباف حمایت کرد و ۸۸ در جبهه حمایت از محمود احمدی‌نژاد و در انتخابات ۹۲ در جایگاه مشاور فرهنگی برادرش ظاهر شد؛ با این حال مرور رویکردهای او و مجموعه‌های مرتبط به وی نشان می‌دهد که استقلال نظر شخصی جدی دارد.
پس از سردبیری در روزنامه ابرار، مدتی سردبیر نشریه سوریه و نشسته بر جایگاه شهیدسیدمرتضی آوینی بود؛ دوره‌ای که با اخراج وی از طرف بنیانیان (مدیر وقت حوزه هنری) به دلیل انتقادات نشریه سوره به صدا و سیما منجر به شکل‌گیری اعتراضات دانشجویی و تجمع‌هایی به این حرکت شد. در آن دوره، سوره با بازگشت به جایگاه واقعی خود، نقش جریان دهی و رهبری فکری نیروهای فرهیخته حزب‌اللهی، خصوصا در شبکه دانشجویی، را بر عهده داشت. با اخراج جلیلی از سوره، با کمک بیت رهبری، دفتر جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، در یک واحد آپارتمان خیلی کوچک منسجم شد و در امتداد سوره، ماه‌نامه(گاه‌نامه)‌ «راه» منتشر شد. با وقوع رویدادهای سال ۸۸، عمده فعالیت دفتر جبهه فرهنگی که در آن روزها به ساختمان مفصل حسینیه هنر در خیابان ۱۶ آذر منتقل شده بود، معطوف به سازماندهی فعالیت‌های فرهنگی مرتبط به فتنه ۸۸، و بعد به تربیت جدی نیروهای فرهنگی برای پر کردن خلاء حاصل از ریزش‌های سیاسی ۸۸ متمرکز شد. در همین ایام بود که رابطه جلیلی با هنرمندانی چون مجیدی و سیدمهدی شجاعی که پیش از این بسیار به آنها ارجاع می‌داد شکرآب شد و عمده اطرافیان وی را مجموعه‌ای از نیروهای جوان زیر ۳۰سال شکل دادند.
در حال حاضر نیز با سامان‌یافتن نسبی دفتر جبهه فرهنگی و عزل پژمان، شهردار نزدیک به کارگزاران مشهد، وی به موطن خویش برگشته و معاون فرهنگی‌هنری شهردار جدید مشهد شده است. [در این مطلب، برادر صادق شهبازی خیلی مفصل‌تر، جزئی‌تر و البته شیفته‌تر درباره وحید جلیلی نوشته است.]

تشکیلات

وحید جلیلی ترجیح می‌دهد عمده نیروهایش را از ابتدا خودش تربیت کند؛ حتی اگر در جذب و همکاری‌هایش این موضوع را مدنظر نداشته باشد اما حتما در برنامه تمام فعالیت‌هایش بخشی برای جذب، آموزش و تمرین نیروهای جدید تعریف شده است. در این مسیر از طعن‌های دیگران درباره کیفیت کار هم هراسی ندارد؛ طعن‌هایی که بعضا خود ما درباره پروژه‌هایی چون جشنواره عمار به او و همکارانش زدیم۱. در واقع این موضوع از این طرز تفکر ناشی می‌شود که وی ایمان دارد که نیروی با کیفیت حاصل آموزش، ممارست و فرصت یافتن عادلانه است؛ و قانون ثبات تعداد نیروهای نخبه [بالاخص در یک قشر خاص] توهم یک بخشی از مدیران دولتی است. 
آنچه مشخص است این است که در تیم وحید جلیلی هیچ نیروی اجاره‌ای و غریبه‌ای حضور ندارد؛ همراهان وحید جلیلی یا تربیت شدگان و کشف‌شدگان خودش هستند یا از نظر فکری تا حد زیادی با او و جریان مذهبی همراهند و فارغ از تشکل، رابطه رفاقتی با وی دارند. برای همین است که تلاطم کاری اطراف وی خیلی کمتر از مجموعه‌ها و تشکل‌های دیگر است و افراد تا سالها ضمن حفظ ارتباط با او و دفتر جبهه فرهنگی، در حال تقویت غیر مستقیم این جریان هستند.
نزدیکی گفتمانی که حاصل طولانی بودن ارتباط افراد و همچنین جایگاه کاریزماتیک جلیلی است، موجب شده که برای هم‌افزایی فعالیت‌های مجموعه‌های مرتبط و نزدیک به جبهه فرهنگی نیازی به ترتیب دادن سازماندهی یا فشار از بالا نداشته باشد. به طور خیلی طبیعی و خودکار، مجموعه‌ها از فعالیت‌های همسوی خود در دیگر تشکل‌ها حمایت می‌کنند. شاهد مثال این موضوع میزان حمایتی است که از فعالیت‌های حوزه جهان اسلام موسسه امت واحده، از طرف دیگر رسانه‌ها و نیروهای هم‌فکر است که نیازی به توصیه و خواهش ندارد.

هدف‌گیری و افق فعالیت‌ها

آنطور که از عملکرد وحید جلیلی بر می‌آید؛ او در عملکردش دو هدف جدی را دنبال می‌کند: 
  • یک: عدالت رسانه‌ای و خصوصا رساندن صدای قشر بی‌رسانه مستضعف و شهرستانی
  • دو: تربیت و تهییج اولیه نیروهایی که خود راه رشد خود را پیدا می‌کنند
بر همین اساس است که تعطیلی موقت مجله راه و تاسیس حسینیه هنر پس از سال ۸۸ قابل توجیه است. وحید جلیلی هرچند تجربه سردبیری نسبتا قابل قبولی در سوره، راه و ابرار داشته است اما به نظر می‌رسد مدیریت رسانه‌ای اصلا در الویت او نیست. در عمده سال‌های پس از ۸۸ او در حال سازماندهی جذب افراد و برگزاری کلاس‌های آموزشی در حوزه‌های مختلف فرهنگی و رسانه‌ای بوده است. 
امروز خیل افراد زیادی را می‌توان دید که یا همکار او بودند (چون حسین قربانزاده، مدیرمسئول و سردبیر همشهری)، یا مستقیم و غیرمستقیم توسط وی تهییج، حمایت و وارد عرصه حرفه‌ای شدند (همچون صالح مفتاح، سرور رجایی، رفقای برنامه ثریا، امید مهدی‌نژاد و ...) یا توسط وی تربیت شده‌اند (همانند بچه‌های جشنواره عمار و بعضی همکاران شبکه افق). لیست کردن و ترسیم گراف شبکه افرادی که از وحید جلیلی تاثیر پذیرفته‌اند نشان می‌دهد که وی به عنوان یک مدیر جوان چه کمک بزرگی به اصولگرایی و جریان حامی انقلاب کرده است.

استمرار

آنچه در وحید جلیلی دیده می‌شود استمرار در یک مسیر مشخص است؛ از حضور افراد و پروژه‌های تعریف شده می‌توان ثبات عملکرد او با تیمش را از دوره جنبش عدالت‌خواه دانشجویی تا الآن دنبال کرد. حتی حال که به شهرداری مشهد رفته است ارتباطش با دفتر جبهه فرهنگی منقطع نیست. به نظر این ثبات نشان از داشتن یک اُفق در برنامه‌ریزی‌های او و از طرف دیگر اعتماد به نفس وی دارد. وحید جلیلی آگاهانه یا ناآگاهانه تمایل به رهبری دارد که از اعتماد به نفسش ناشی می‌شود؛ رهبری نیازمند برندینگ و کاریزمایی است که حاصل ثبات، استمرار و ارتباط مداوم است.
با این حال این ثبات در رویکرد و مسیر با ثبات در پروژه همراه نیست؛ این یکی از ضعف‌های جدی وحید جلیلی و تیم همراه او است؛ حتی در اوج فعالیت نشریه راه نیز این نشریه سر موعد دقیق خود منتشر نمی‌شد۲. در عین حال، انقطاع بین برنامه‌ها مکرر دیده می‌شود؛ پروژه‌ای متوقف و دوباره در جایی دیگر به شکلی دیگر متولد می‌شود. این موضوع امکان برندینگ درست پروژه‌ها را از جبهه فرهنگی گرفته است. ضمن اینکه خصوصا درباره ارگان مطبوعاتی این جمع خلاء حضور نشریه راه به طور جدی حس می‌شود.



آخرین افطاری دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی / تصاویر بیشتر را اینجا ببینید.

آیین برادری

وحید جلیلی با توجه به اعتماد به نفس و روحیه رهبری‌ش افراد را رقیب خود نمی‌بیند؛ افراد یا نیازمند کمک او و زیرمجموعه‌اش هستند یا همراهان او هستند. اندیشه فراسیاسی او موجب شده است که علی رغم چالش‌های جدی‌ای مثل رقابت انتخاباتی ۹۲، همچنان حلقه رفاقت اطراف وی گسترده و متکثر باشد. این موضوع رو می‌توان از افطاری‌های سالانه وی مشاهده کرد که افراد مختلف از گرایش‌های مصداقی متفاوت در جریان حزب‌اللهی و مذهبی دور هم جمع می‌شوند و هنگام کمک خواستن وحید جلیلی هم در کنار او هستند. افرادی که شاید روزی عناصر شاخص آن امثال طالب‌زاده بودند ولی حال با این فرایند جذب و تربیت هرسال چهره‌های جدید در آن درخشان و سرآمد می‌شوند. 

گفتمان و اندیشه

یکی از عوامل کاریزما، قوت اندیشمندانه درونی است. آنچه وحید جلیلی را در نگاه متاثرینش جدی می‌کند اصول و قواعدی است که دارد و به آنها پایبند است. عدالت‌خواهی و خصوصا عدالت‌خواهی رسانه‌ای، ورای اینکه مسیری که برای آن طی می‌شود چیست، شاکله اصلی فکری وحید جلیلی را شکل می‌دهد. حضور انبوه نیروهای شهرستانی در دفتر جبهه فرهنگی، برگزاری اکران‌های روستایی جشنواره عمار، وبلاگ‌ها و پایگاه‌های خبری شهرستانی دوستان او مؤید این نکته است. زمانی که در راه با او کار می‌کردیم از یک نویسنده افغانستانی (آقای رجایی که در خندوانه آمد و آن زمان انقدر هم مشهور نبود) تا فلان رفیق روستایی ما که کم سواد آمد و نیروی اجرایی بود و البته تحصیل کرد و رشد کرد، دیده می‌شدند. همین منش الگویی شد که تقریبا اکثر بچه‌هایی که با وحید جلیلی کار می‌کنند آن را پی بگیرند۳. 

نسبت با دیگری

متاسفانه مجموعه جبهه فرهنگی در عین اینکه در میان نیروهایش برادری و رفاقت در جریان است، از طرفی در حفظ نیروهای مستقل‌اندیش خود خیلی موفق نبوده است و از سوی دیگر نسبت منطقی با افراد خارج از مجموعه و دگراندیشان برقرار نمی‌کند. در حالی که روابط نزدیک اعضای جبهه با افرادی مانند رضا امیرخانی، سیدمهدی شجاعی و امثالهم نزدیک بود و می‌توانستند از این ظرفیت برای حفظ ارتباط و آرام کردن آنها استفاده کنند؛ از قضا با کمی انحراف زاویه از هم، بستر نزاع و پس زدن افراد برقرار شد. رویکردی که به توانایی رشد و شکوفایی جبهه فرهنگی ضربه جدی زده است. این موضوع به افراد شاخص محدود نمی‌ماند؛ و کوچکترین اختلاف‌نظرهایی درباره موضوعات، همچون آفت بسیاری دیگر از جمع‌های پیشروی حزب‌اللهی، فرصتی برای نزاع و زدن برچسب‌هایی چون عدم اعتقاد به انقلاب یا ولایت‌فقیه و ... را فراهم می‌کند.
یکی از نقاط خطر و قابل تأمل عمده اعضای جبهه فرهنگی، دگرستیزی و خصوصا دگرستیزی طبقاتی است. این موضوع البته منحصر به این مجموعه نمی‌شود و تقریبا تمام جمع‌های عدالتخواهی که خصوصا با اکثریت افراد شهرستانی تشکیل می‌شوند دچار این آفت هستند. اعضای این مجموعه‌ها به جای هدف‌گیری برنامه‌ریزی‌های اشتباه کلان و حاکمیتی، افراد طبقات بالادست را عامل مظالم و ناعدالتی‌هایی می‌بینند که به خودشان یا هم‌طبقه‌ای‌ها و هم‌شهری‌هایشان وارد شده است. همین نارسایی اندیشه است که موجب می‌شود، این جمع خود را از استفاده از ظرفیت‌های افراد خارج از طبقه‌شان محروم کند و پس بزند.
در عین حال، دگماتیسم حاکم بر اندیشه اکثریت جمع، روابط غیرمنطقی بین ایشان و دیگر گروه‌ها و افراد دگراندیش برقرار کرده است؛ در حالی که در خیلی از موضوعات عدالتخواهانه اجتماعی، امکان برقراری رابطه و هم‌افزایی بین گروه‌ها بوده است. تنزل اختلافات به موضوعاتی چون فتنه ۸۸ و ... که بسیاری از افراد دخیل در آنها پیرو و معلول شرایط بودند، این فرصت را از می‌سوزاند. ضمن اینکه دوستان ما در این جمع، امکان دیدن سویه‌های دیگر ماجراها، مثل بسترهای اجتماعی که منجر به اختلافات می‌شود را از خود سلب کرده‌اند و علاقه‌مندند همه چیز را به یک نزاع تهران-شهرستان تنزل دهند.
چنین شرایطی موجب شده است که علی‌رغم گستردگی جمع اطراف جبهه فرهنگی انقلاب و همچنین جوشش‌ها و نیروزایی‌های درون آن، این جمع همچون جزیره‌ای خود را نسبت به بخش‌های مهمی از جامعه و خصوصا پایتخت (که مرکزیت دفتر جبهه نیز در آن تعریف شده است)، منزوی کند و علی‌رغم نگاه‌های پیشرو و مفید مجموعه، به عنوان جمعی از افراد سیاست‌زده یا ایزوله دیده شوند.

کیفیت

انکار ناپذیر است که در غالب تجربه‌ها، جریان روشنفکری در زمینه ژورنالیسم مکتوب، از اصولگرایان پیش‌تر بوده است؛ هرچند جبران این کاستی تا حد زیادی متناسب با ممارست و تجربه است، اما آموختن نیز بخشی از این مرحله است. دیگری‌ستیزی درونی شده در جبهه فرهنگی انقلاب، امکان برقراری این رابطه منفعت‌آور را مختل کرده است. تجربه حقیر از کار با این جمع یا مطالعه و استفاده از محصولاتشان نشان می‌دهد که مدیریت رسانه‌های تحت مدیریت جلیلی تا حد زیادی نه بر پایه یک برنامه و کنداکتور تعریف شده که بر اساس ذوق و سلیقه هر کدام از ریزاجزاء تولید شده است. عدم آموزش سازمان‌یافته از منابع با کیفیت و اصرار زیاد بر خودکفایی تام، کیفیت حاصل را علی‌رغم رشد سال‌های اخیر، با فاصله‌ای (به کُندی در حال کاهش) نسبت به تولیدات جریان روشنفکری نگه داشته است. با عرفی‌تر شدن جامعه و فروکش کردن انگیزه‌های انقلابی، عرصه پیام‌رسانی عرصه رقابت است و لاجرم کیفیت پایین، ما را در این فرایند عقب نگه می‌دارد.

اثر نهایی

علی‌رغم باقی‌ بودن بحث‌هایی چون کیفیت، امروز، جمهوری اسلامی به مدد فعالیت افرادی چون وحید جلیلی، محمدرضا زائری و ... شبکه افراد همدلی دارد که با انگیزه‌های غیرمادی و آرمان‌گرایانه در حال فعالیت هستند. شبکه افق و خیل نشریات و پایگاه‌های موفق فرهنگی و رسانه‌ای مستقیم یا غیر مستقیم متاثر از همین اجتماعات و تشکل‌ها است. فروتنی حاصل از اعتماد به نفس این افراد، این مجموعه‌ها را قائم به شخص نکرده و فرصتی برای تمرین فعالیت‌های تیمی در تشکل‌های متعدد دانشجویی، فرهنگی، وبلاگ‌نویسی و رسانه‌ای را فراهم کرد.


پی‌نوشت.

۱. نمونه این موارد، مخالفت جدی کسانی چون حقیر با برگزاری جشنواره عمار بود؛ اختلافی که از یک سو به دلیل اختلاف نظر درباره دگرسازی درون جامعه بود و از سوی دیگر به دلیل برخورد تند بچه‌های جشنواره، در باتلاق لجاجت افتاد. اتفاقا چند روز پیش که مستندی باکیفیت و حرفه‌ای از جنگ سوریه و مبارزان شیعه افغان و تیپ فاطمیون، اثر محسن اردستانی را می‌دیدم؛ به یاد دعوای فیسبوکی‌م با او افتادم که اصرار داشت عدم اعتقاد من به ولایت فقیه را به عنوان ریشه مخالفت با جشنواره عمار و فعالیت‌هایشان اثبات کند. با این حال امروز باید اعتراف کنم که هرچند هنوز درباره آسیب دگرسازی و دگرستیزی فعالیت‌های تفکیک‌شده‌ای مثل جشنواره عمار حرف دارم ولی رویش نیروهای حرفه‌ای جدید از بستری این فعالیت‌ها را نیز نمی‌توان انکار کرد.
۲. البته هنگامی که شما همزمان با تلاش برای تولید محتوایی خاص و اندیشیده شده، اصرار به استفاده از نیروهایی جدید دارید و نمی‌خواهید از نویسندگان موجود استفاده کنید، لاجرم تولید سخت و بی‌نظمی تا مدتی طبیعی است.
۳. مفتخرم امروز که سردبیر همشهری‌معماری‌م، دو تن از دبیران نشریه‌ام در اصفهانند، یکی در مشهد، یکی در شیراز و دیگران نیز از میان ژنرال‌های مشهور سه سال پیش انتخاب نشدند؛ اما امروز با کمک ایشان توانسته‌ایم پرفروش‌ترین نشریه تخصصی معماری کشور را داشته باشیم.

  • محمدمسیح یاراحمدی

یا: ساخت سیاسی ایران چگونه تغییر خواهد کرد؟


در چند وقت اخیر که فعالیت سیاسی کاهش پیدا کرده و فرصت فکر و بررسی موقعیتی بیشتری داریم و بسیاری از ما که در کمپ گروه‌های سیاسی مختلف و بالاخص گروه‌های سیاسی شکست‌خورده انتخابات ریاست‌جمهوری فعالیم به این فکر می‌کنیم که مشکلات ما که منجر به شکست شد چه بود و برای پیروزی‌های آینده چه چیزهایی می‌بایست اصلاح گردد؟ اما این سوال‌ها در واقع مرحله بعد از شناخت زمین‌بازی آینده است که آیا بر همین وضع ثبات خواهد داشت یا آنچنان که نگارنده می‌پندارد آنگونه که در سیر زمانی گذشته تغییر کرده است، متفاوت خواهد شد؟
برای فتح باب این بحث که برای نتیجه‌گیری می‌بایست زمان کافی و دیالوگ‌های زیادی برای آن صرف کنیم از چند منظر موقعیت را تحلیل می‌کنم:

شرکت فراگیر در انتخابات‌ها
آنچنان که در نمودار پایین مشخص کرده‌ام متوسط شرکت ایرانیان در انتخابات ریاست‌جمهوری پس از دوره تثبیت بعد از جنگ رو به افزایش است. هرچند که نتیجه انتخابات ۸۸ استثنایی و خارج از فرایند منطقی افزایش شرکت‌کنندگان است، اما فرایندی که در سال‌های ۸۸ تا ۹۲ طی شد، عده زیادی از رای‌دهندگان شناور انتخابات را به این نتیجه رساند که صندوق رای بهترین و اصلی‌ترین راه اعمال نفوذ و تاثیر سیاسی است؛ نتیجه‌گیری که خصوصا با پیروزی کاندیدای مورد حمایت این دسته حجیت بیشتری نیز برای گروه پیدا کرد. 

مشارکت مردمی در انتخابات‌های دوره ثبات
درصد مشارکت عمومی در ۷ انتخابات پس از جنگ و دوره ثبات جمهوری

هزینه‌های ناشی از نافرمانی‌های مدنی و کنش‌های خیابانی/رسانه‌ای تند به همراه ساخت مختلط جامعه ایرانی که قابلیت تفکیک قومیتی و مکانی ندارد ضمن اینکه همگی را به این نتیجه رسانده‌است که کنش‌های تند هیچ پیروزی نخواهد داشت؛ در عین حال تقریبا پرونده این سبک از فعالیت را برای گرایش‌های غیراصولگرایی مختومه کرده است. این جمعیت از وجهی به دلیل خصوصیات مدرن شخصیتی/اجتماعی امور را نسبی دیده و برعکس جناح اصولگرا هزینه جانی/مادی برایشان متناسب با نتیجه محاسبه شده و از این نظر صرفه ندارد؛ از سویی دیگر ساخت قدرت امنیتی میزان هزینه برای این گروه‌ها را تا مدت‌ها بیش از جریان اصولگرا نگاه خواهد داشت. در عین‌حال این موضوع را نباید از ذهن دور داشت که این جمعیت حتی کنش خیابانی خود را مرهون شرکت در انتخابات ۸۸ و وجاهت نسبی اخلاقی اعتراض به امری که در آن شرکت ‌داشته‌اند می‌دانند؛ و گرنه این گروه نسبت به واقعه‌ای که آن‌را تحریم کرده است حقی نخواهد داشت.
با همین استدلال می‌توان انتظار داشت که نتیجه حاصل از امتداد نمودار میانگین برای دو انتخابات آتی بعید اتفاق بیافتد. تثبیت انتخابات بالای ۸۰درصدی و فرانسوی شدن جمعیتی را به رای‌دهندگان ثابت کشور اضافه خواهدکرد که تا پیش از این به دلیل تضادهای منافع یا ایدئولوژیک حاضر به شرکت در بازی سیاسی ایران نبودند و حال با شرکت آنها و نقش موثری که در وزن کشی گروه‌های سنتی کشور خواهند داشت. تاثیری که بارقه کم‌فروغی از تاثیر آن را در تعیین تکلیف انتخابات ۹۲ در مرحله اول دیدیم. این گروه در حالی که انتخابات را در مرحله اول با رای شکننده به پایان رساند که جناح اصولگرا بازی سیاسی خود را با فرض شرکت‌کننده کمتری نسبت به آنچه اتفاق افتاد تنظیم کرده بود.
در فرض اول با تصور ثبات فکری جناح‌های سیاسی ایران و عدم شرکت گروه‌های جدید، جناح اصلاح‌طلب توان بالقوه جذب این رای دهندگان جدید را خواهد داشت؛ در حالی که یقینا روزی اصولگرایان با درک این موقعیت بر سر جذب این گرایش جدید به رقابت وارند خواهند شد؛ خصوصا که با رشد طبقه متوسط شهری به وزن این گروه افزوده خواهد شد. چنین موقعیتی اصولگرایان به سمت شیفت از عقاید سخت سیاسی به وعده‌های اجتماعی/اقتصادی ملموس پیش خواهد برد تا اگر از نظر سیاسی/ایدئولوژیک برای این جمع رای دهنده جذابیت ندارد اما به دلیل نگاه مدرن/نسبی این گروه از نظر منافع اجتماعی/اقتصادی مطلوب باشند. می‌توان انتظار داشت که در چنین رقابتی اصلاح‌طلبان نیز تا زمان اشباع شرکت کنندگان به سمت رادیکالیسم پیش خواهند رفت تا در عین جذب رای‌دهندگان تحریمی بیشتر جای پای خود در میان سبدرای سنتی و رای‌دهندگان جدید تثبیت کنند. چنین بافتی نشان می‌دهد که گروه‌های زیرمجموعه جناح‌ها در صورت عدم همراهی با این تغییرات یا حذف یا جا به جا خواهند شد؛ بعید نیست چپ‌های مذهبی‌تر به دلیل نگاه ساختاری نزدیک‌تر به اصولگرایان و خصوصا اختلافات بعضا لاینحل با گرایشات رادیکال‌تر اصلاح‌طلبی یا اپوزیسیونی که در این روند به بازی سیاسی وارد خواهد شد از جناح اصلاح‌طلب جدا شده و به گروه‌های اصولگرا بپیوندند. در عین حال گرایشات دگم و رادیکال اصولگرایی به دلیل از دست دادن فضای پیروزی مطلق در صورت بقا به عنوان بازیگر درونی اصولگرایان بازی‌کنند و به عنوان اقلیتی پارلمانی سهم‌خواه پیروزهای کلان کلیت اصولگرایی شوند و نه گروهی در راس پیکان رقابت‌های سیاسی.


رابطه با آمریکا و بحران هویت سیاسی
به این موضوع نیز که البته در حوصله تحلیلی مفصل‌تر است نیز باید توجه داشت که امروز تابوی گفتگو با آمریکا شکسته شده است و فرایندی متاثر از تغییر دکترینال امنیتی آمریکا و نگاه منطقه‌ای ایران در جریان است که می‌تواند در چندسال آینده به رابطه با آمریکا منجر شود. چنین شرایطی بحرانی جدی برای گروه‌های سیاسی شاخصی است که اعتبار خود را از مخالفت با آمریکا یا بر محوریت موضوعاتی چون مقاومت جهادی و ... کسب می‌کردند. بخش‌های مذهبی‌تر این جریان این فرصت را دارند که هر چند دچار شکست جدی گفتمانی و مقبولیت خواهند شد اما از طریق نزدیکی به طبقه اجتماعی ارتدکس‌تر جامعه وجاهت خود را از این طریق کمی جبران کنند. اما بخش‌هایی که هویت چپ رادیکال و بعضا با دُز مذهبی کمتر دارند دچار بحران هویتی جدی خواهند شد که آنها را در دیگر گروه‌ها هضم خواهد کرد.

 
تغییر نسلی جریان‌های سیاسی
اما در فرض دوم می‌بایست تغییر نسلی گروه‌های سیاسی را نیز لحاظ کرد؛ در حال حاضر سران اصولگرایی جزم‌اندیش‌تر از جوانان نسل سومی و چهارمی خود هستند؛ عدم تجربه نزاع‌های داخلی دوران جنگ و انقلاب توسط این گروه و نزدیکی سبک‌زندگی این جمع که بسیاری از آن‌ها امروز به طبقه متوسط پیوسته‌اند ضمن تشدید توان تساهل و تسامح این گروه با مخالفین خود و فروآمدن از جایگاه نفرت به رقابت، به طور نسبی خواست‌های اجتماعی/اقتصادی متفاوتی نسبت به نسل‌های قبل خود پیدا کرده‌اند. در سوی دیگر در همین ایام تفاوت اندیشه بین رئوس جریان اصلاح‌طلبی با کنش‌گران سیاسی لایه‌های پایین‌تر آنها عیان‌تر و جدی‌تر از جریان اصولگرایی است.
حذف بخشی از گروه‌های سیاسی در دهه شصت و انشعاب روحانیون از روحانیت و دو تکه شدن حزب جمهوری‌اسلامی، انشعابیون چپ را در فرایندی تبدیل به پیکان مطالبه‌گری گروه‌های اجتماعی کرد که تا پیش از این در برابر ایشان بودند. حتی با تاکید بر گرایش‌های مذهبی جدی سران و روحانیون اصلاح‌طلبی مشاهده عموم کنشگران آنها در فضای واقعی، مطالباتشان در فضای مجازی و خصوصا بررسی نمونه آماری کوچکتری چون روزنامه‌نگاران اصلاح‌طلب نشان می‌دهد که این جمعیت در موضوعات بنیادین (حتی عرفی و نه مذهبی) تا چه حد با گرایش‌های ادعای راس جریان متفاوتند. امروز مطالباتی چون پذیرش ساخت جدید خانواده مدرن، نوع نگاه به سقط جنین، نقش اقلیت‌های دینی در کشور و به رسمیت شناختن گرایش‌های شاذ جنسی مواردی است با تغییر نسل سیاسیون اصلاح‌طلب و به بازی آمدن این جوانان به طور جدی‌تر مطرح خواهد شد.

دیدار خاتمی با جوانان اصلاح طلب
دیدار خاتمی با جوانان اصلاح‌طلب؛ تیرماه ۱۳۸۹؛ منبع پایگاه امروز


جدی‌تر شدن مطالبات اجتماعی نسبت به سیاسی
این مطالبات لزوما در میان تمام رای دهندگان سنتی اصلاح‌‌طلبان جایگاهی نخواهد داشت و در عین حال اختلافتی در جریان اصلاح‌طلبی برخواهد انگیخت اما از سوی دیگر با پذیرش فرض افزایش شرکت‌کنندگان انتخاباتی گروه‌های تازه‌ای به فضای سیاسی بازخواهند گشت یا متولد خواهند شد که با این گروه همراهی می‌کنند. در چنین موقعیتی بافت سیاسی جمهوری‌اسلامی که بر اساس نوع نگاه به وقایع و گروه‌های انشعابی دهه شصت، یا نوع مدیریت سیاسی اقتصادی در داخل یا خارج شکل گرفته بود به نزاعی متفاوت جدی‌تر درباره نوع نگاه‌های فرهنگی اجتماعی تبدیل خواهد شد. تغییر اختلافات از نوع نگاه‌های مذهبی به دغدغه‌های بنیادین اجتماعی فرهنگی در عین اینکه بخشی از اصلاح‌طلبان را به اصولگرایان پیوند خواهد داد و رای‌دهندگان زیادی را نیز به سبد این ائتلاف جدید خواهد افزود. این رای‌دهندگان تازه، بخشی از سبد سنتی اصلاح‌طلبان و رای‌دهندگان جدیدی خواهند بود که پیش از این به دلائل سیاسی تحریم می‌کردند اما در موضوعات اجتماعی با نظرات اصولگرایان همدل‌ترند.


ارزش‌های فرامذهبی چون مسئله خانواده می‌تواند عامل ارتباط جریان اصولگرا با طبقه متوسط باشد.

چنین وضعیتی می‌تواند مشابه ساخت سیاسی آمریکا با دو جناحی جمهوری‌خواه (کهنه‌سربازان اصولگرا و مذهبی‌تر) / دموکرات (مطالبات نسبی گرایش‌های غیرمذهبی‌تر) باشد؛ اما شاید فضای سیاسی اسرائیل مشابهت بیشتری با این وضعیت داشته باشد که مطالعه آن توان پیشبینی را افزایش دهد. اسرائیل نیز چون ایران حکومتی ایدئولوژیک با ادعایی مذهبی/قومی است؛ اما در سایه همین حکومت که با ایده‌های دینی/قومی صهیونیسم شکل گرفته است؛ تنها ۳۰درصد از مردم یهودی مذهبی هستند؛ و از آنجا که یهودی بودن معنایی قومی/خونی دارد و نه مذهبی، در میان ۷۰درصد سکولار حجم گسترده و غالبی از یهودیان غیرمذهبی و بعضا لائیک می‌بینیم. چنین موقعیتی هر چند اجازه قدرت‌یابی به احزاب ارتدکس یهودی نمی‌دهد اما آنها را به عنوان یکی از بازیگران و سهم‌خواهان اصلی بازی تبدیل کرده است. در عین حال در همین حاکمیت شاهد به رسمیت شناخته شدن گرایش‌های شاذ اجتماعی –همچون همجنسگرایی- در بعضی استان‌ها هستیم.

آماده شدن برای آینده
چرا چنین پیش‌بینی‌ای اهمیت دارد؟ چون در صورت صحت این روند، از سویی گروه‌هایی از اپوزیسیون یا جریانات اجتماعی که نقش سیاسی ندارند می‌بایست خود را برای حضور سیاسی در کشور آماده کنند؛ این آمادگی می‌تواند فعالیت‌هایی از جنس کاستن از تنش با حاکمیت باشد که زودتر از دیگر گروه‌ها وارد فضا شوند و برند اول این گروه‌ها باشند. در عین حال اصولگرایان می‌بایست گفتگو درباره این نسبی‌گرایی را در میان خود آغاز کنند تا حدود آن مشخص شده و در موقعیت انجام شده و غیرقابل محاسبه‌ای قرار نگیرند. ضمن اینکه در اصولگرایان رقابت اصلی میان گروه‌ها و اشخاصی خواهد بود که زودتر از دیگران برند‌های مطالبات اجتماعی آینده را کسب کرده‌اند تا متهم به فرصت طلبی نشده و صداقت آنها پذیرفته باشد. یقینا گروه‌هایی از اصولگرایی این موقعیت را دارند که از ظرفیت‌های نیروهای اجتماعی و غیرسیاسی بیشتری بهره‌مندند و در عین حال در تجربیات انتخاباتی حداقل‌های پذیرش از طرف بخشی از طبقه متوسط را تجربه کرده باشند.
البته این تحلیل تاحدی خوشبینانه و با فرض عملکرد درست جناح‌های سیاسی متناسب با تغییر وضعیت اجتماعی است؛ در غیر این صورت بعید نیست بخشی جدی از جناح راست به دلیل عدم تطابق با وضعیت جدید از فضای سیاسی حذف و تا سر حدات نهادهای قدرت غیرانتخابی چون کانون‌های ثروت یا قدرت امنیتی‌نظامی عقب‌نشینی کنند و تاثیرگذاری و برداشت‌شان از فضای سیاسی غیرمستقیم باشد. با این اتفاق شاهد ظهور چپ جدید خواهیم بود.
 

  • محمدمسیح یاراحمدی

پیش‌نوشت.
این یادداشت را برای شماره آخر سرمقاله «سرونامه» نشریه ستاد دانشجویی قالیباف نوشته بودم، وقتی هنوز امیدوار بودیم دکتر در مرحله اول، بالاترین رای را بیاورد و در دور دوم پیروز انتخابات شویم. نشریه چاپ شد، ولی به همایش میدان فلسطین نرسید. قرار بود دور دوم پخشش کنیم.


نوشت.
اول: در حالی به انتخابات نزدیک می‌شویم که صعود دکتر قالیباف در مرحله اول و با رتبه اول قطعی است و آرای ایشان روندی افزایشی دارد. کمی جدیت بیشتر و پیگیری می‌تواند کار را در مرحله اول تمام کند. هنوز حدود ۲۰درصد مردم درباره کاندیدای انتخابی‌شان تصمیم نگرفته‌اند. پس معطل نکنید با اطرافیان و آشنایان خود تماس بگیرید، آنان که هنوز تصمیم نگرفته‌اند یا کاندیدایی غیر از قالیباف را می‌پسندند قانع کنید.
دو: در هر صورت، حتی با رفتن به مرحله دوم با توجه به سبد رای اصولگرایان برنده احتمالی انتخابات دکتر قالیباف خواهد بود. اما چیزی که می‌خواهم از آن بگویم نه پیروزی قالیباف که دلائل ما برای پیروزی اوست. یکی از دلائل اصلی که به او رای می‌دهیم پر کردن شکاف عمیقی است که در جامعه و میان ما جوانان خصوصا پس از وقایع سال ۸۸ شکل گرفته است. محمدباقر قالیباف تا اینجا در تمامی اقشار و گروه‌ها محبوبیت نسبی داشته است. اما هر چقدر به انتخابات نزدیک می‌شویم به دلیل اول بودن او نظرسنجی‌ها گروه‌ها سعی می‌کنند تا با شکل دادن دو قطبی با او برای خود وجاهت و اعتبار کسب کنند. هراس اینکه این دو قطبی در حدی تشدید شود که امکان ایفای نقش میانجی را از او بگیرد.
با این اوصاف یادمان باشد، این روزها برای حمایت از او لازم نیست با طرفداران کاندیدای رقیب درگیر شویم، دیانت و انسانیت آنها را زیر سوال ببریم، رفاقت‌هایمان را خراب کنیم. جوری بازی کنیم که فردای انتخابات بتوانیم در چشم رفقایمان نگاه کنیم. ما برای تعمیق این دوستی‌ها به قالیباف رای می‌دهیم نه تشدید آنها. ما برای فردای با قالیباف به کمک همه برای موج «کار» نیاز داریم.
یادمان باشد، فردای پیروزی طرفداران رقبایمان را تحقیر نکنیم. رای آوردن قالیباف در یک انتخابات پر شور است که معتبر می‌شود و توان او برای دفاع از کشور تضمین می‌کند. پس حتی رقبای ما نیز در پیروزی‌مان شریکند. مواظب باشیم، از الآن دوستانمان را آرام نگاه داریم و بدانیم انتخابات معیار سنجش قدرت و مقبولیت نظرات است. توان جریان‌ها و ایدئولوژی‌ها از قدرت خیابانی یا زور دست‌هایشان بر نمی‌آید. خود و دوستانمان را آماده کنیم که به نتیجه انتخابات احترام بگذاریم، حتی اگر بر فرض ضعیف ما پیروز آن نبودیم.
آداب بزرگمنشانه پیروزی را فراموش نکنیم.

  • محمدمسیح یاراحمدی

خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر*

شما خواننده متن حتما به این واقفید که «عدالت» به معنای مساوات نیست. عدالت یعنی هر کس متناسب و اندازه خودش حق دسترسی داشته باشد و متناسب با خودش با او رفتار شود.

الآن من تعجب می‌کنم از عملکرد آقای توکلی و مطهری در مجلس که درباره مرگ ستار بهشتی سوال می‌کنند. تصور کنید با ستار بهشتیِ کارگر و کارگرانی چون او برخوردی نشود، چه اتفاقی می‌افتد؟ امروز این ستار بهشتی مدعی می‌شود، پس فردا فلان کارگر و همینطور انقدر گسترش پیدا می‌کند که می‌بینید همه‌شان مدعی‌ند. برای همین است که باید او را جمع و جور کرد و این کار در سطح و شان وی و به صورت عادلانه‌ای باید اتفاق بیافتد. خیلی مشخص است که یک کارگر، تو گویی با جرم سیاسی، اجازه حضور در هتل اوین در کنار برادران تحصیل‌کرده اصلاح‌طلب، مفسدین اقتصادی با سوئیت‌های مجهز و خانواده استوانه‌های نظام را ندارد؛ چه برسد به اینکه احکام «به صورت نمادین» درباره او اجرا شود. رجایی‌شهرها از سر این آدم‌ها هم زیاد است.

جلویش را نگیرید، پس فردا همین آدم‌ها مدعی می‌شوند، جمع می‌شوند جلوی عدلیه از وضعیت پرونده اخوی قاضی‌القضات سوال می‌کنند، سوال از اینکه چرا برادر قاضی‌القضات پرونده‌ش حواله شده به وقت گل نی؛ یا اینکه طرف دیگر پرونده، قاضی مرتضوی که قتل سه نفر در کهریزک بر عهده‌ش است راست راست می‌گردد. اصلا این چه پرسشی است که چرا حکم صبیه مکرمه استوانه که اقدام عملی کرده است با یک وبلاگ‌نویس یک‌لاقبا هم اندازه است؟، معلوم است که نیست، این یکی در هتل اوین با ملاقاتی و مرخصی، آن یکی رجایی شهر. قرار نیست که باشد. در یک ساختار عادلانه با هر کس متناسب با وزن و منزلتش رفتار می‌شود.


برادران ما باید با خودمان رو راست باشیم، ما تاریخ انقضا داریم. هر کدام‌مان به وقتش.

حالا همین برای مجتبای ما هم صادق است، امروز جلوی این را نگیری پس‌فردا همه این وبلاگ‌نویس‌های حزب‌اللهی مدعی می‌شوند. اصلا باید سفت گرفت، حتی عکس اسب سواری اخوی قاضی‌القضات را که بزنی باید ازت شکایت شود. حالا شما هی بگو اسب سواری‌ش را یکی دیگر کرده، جریمه‌ش را یکی دیگر باید بدهد. مجتبای دانشطلب مگر دختر فلان صاحب‌نفوذ است که حکمش نمادین اجرا شود، یا اینکه عضو فلان حزب و جریان است که به بند سیاسی فرستاده شود؟ یک وبلاگ‌نویس یک لاقبا که پر رو شود به اندازه دزد و قاچاقچی‌ها خطرناک است و باید در اندرزگاه شماره ۱۰ کنار همان‌ها نگه داری شود. پس‌فردا هم که مردونده نمی‌شود، یکی از همین دزد و قاچاقچی‌ها هم بهش مننژیت می‌خوراند. ما هم همه باور می‌کنیم و توجیه می‌کنیم.

یقینا ما باید از قاضی‌القضات تشکر کنم که حداقل صادقانه رفتار می‌کند و تکلیف ما را با خودمان مشخص می‌کند و به ما به روشنی پیام می‌دهد که چه هستیم و به چه دردی می‌خوریم. ما باید بدانیم که تاریخ انقضا داریم. بسیجی و حزب‌اللهی جماعت سپر بلا هستند، ما باید به چیزی که هستیم آگاه باشیم تا آسیب نبینیم. دهه شصت سلف ما جلوی توپ و تانک بودند، وقتی که برگشت یه مشت خاکی نظامی نامدیر بودند. باید کار به دست کاردان‌ها می‌ماند، همان‌ها که ایثار کردند و از فضای معنوی جبهه‌ها محروم ماندند تا مملکت داری کنند. اصلا بسیجی بی‌جا می‌کرد که بیشتر از این مدعی باشد.

حکایت ما هم همین است، درگیری‌ش را ما باید برویم، جر و بحث‌ش را ما باید بکنیم، رفاقت‌های ما باید گل‌آلود شود. اوضاع که آرام شد می‌توان همه چیز را بر سر همین حزب‌اللهی‌ها شکست. چه باک. اصلا ما بی‌جا می‌کنیم در عوض رای‌یی که دادیم و دفاعی که از آن کردیم درباره ۳هزار میلیارد سوال داشته باشیم؛ درباره کهریزکی که آبرویمان را برد سوال بپرسیم؛ از اینکه چرا درباره «صانع‌ ژاله» بهمان دروغ گفتند و به کذب انداختندمان مدعی باشیم؛ از اینکه نقش عدلیه در حفظ آرای اخوی چیست بپرسیم.  اصلا نقش ما این است که این‌ها را هم توجیه کنیم. ما چرا حد خودمان را نمی‌شناسیم؟

اصلا ما باید بپذیریم که وقتی که درباره بعضی رفقای‌مان به ما دروغ گفتند (نمونه‌هایش را لازم باشد می‌نویسم) نباید حرفی می‌زدیم چون اصلاح‌طلب جنایت‌پیشه بودند. طلبه سیرجانی را که گرفتند باید بدانیم که شان لباس روحانیت را حفظ نکرده است. لبه تیغ که رسید به بچه‌های احمدی‌نژاد به دلیل اینکه دعوای اشغل‌الظالمین‌بالظالمین و درگیری مجریه و عدلیه است نباید خودمان را قاطی کنیم. مجید بذرافکن را که غیرنمادین تنبیه می‌کنند باید سکوت کنیم. باید صبر کنیم کم‌کم به رفقای هم‌جناح خودمان هم برسد، که رسیده‌ است.


پی‌نوشت.

  • بیت بالا، از: شمس تبریزی، غزل ۱۰۸۵ دیوان شمس. که دانشطلب ذیل توضیح خود در گوگل‌پلاس زده بود. غزل اینطور آغاز می‌شود: همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر / سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر
  • مجتبی دانشطلب در دادگاه بدوی بالکل تبرئه شد ولی با اصرار و درخواست تجدید نظر دادستان و با نظر دادگاه جدید در اتهامات توهین به مسئولین و تبلیغ علیه نظام محکوم شده است. جهت تاکید که با فرض اشتباه مطلبم را نخوانده باشید.
  • سابقه دادگاه‌های اخیر نشان می‌دهد که حتی با عذرخواهی متهمین باز شدیدترین حکم صادر شده‌است، همینطوری، محض اشاره.
  • واقعیت اینکه نمی‌خواستم این مطلب را با این تیتر و اینطور بنویسم، می‌خواستم نامه‌ای باشد به آیت‌الله [لاریجانی] درباره نتایجی که از این رفتارهای قوه‌قضایی در دوره ایشان گرفته‌ایم، اما شوخی بردار که نیست. پس با خودم گفتم خطاب به رهبری می‌نویسم، سعه صدر ایشان و مجموعه‌شان بیشتر است. به سابقه نوریزاد و گنجی و ... بنگرید، تا جایی که مخاطب رهبری است اتفاقی نمی‌افتد، کار به قاضی‌القضات یا عالیجناب استوانه که می‌رسد تو گویی به مصاف دین خدا رفته‌اند. اما این نوشته ورای رنجنامه است که بخواهم خطاب به رهبری از رنج و خفقان و سکوتی که بر ما می‌رود بنویسم. این واگویه‌ای است با خودمان که حداقل تکلیفمان با خودمان روشن باشد.


  • محمدمسیح یاراحمدی