سفر، خصوصا سفرهای طولانی حال عجیب و تذکردهندهای دارند. این احساس را پیش از این برای سفر حج تمتع تجربه کردهام. البته در هنگام عزیمت به تمتع این چنین دغدغه دانشگاه و این چنین جدیت کاری نداشتم. با این حال یک ماه دوری از موطن، موقعیتی را فراهم میکند که ناگزیر باید بسیاری از امور را تعیین تکلیف کنی، حقی بر گردن کسی نماند، کارهای عقب مانده و تعهدات را هر چه سریعتر انجام دهی تا سبک بار عازم شوی. در عین حال سفر شرایط خاصی دارد که آمادگی خودش را میخواهد.
حالا نیز چند هفتهای است همین شرایط را تجربه میکنم، ۹۲ ساعت دیگر باید در فرودگاه امام در صف سوار شدن به هواپیما به مقصد دیار فرنگ باشم. حدودا ۲۰ روز از وطن دورم و سفرم سفری پژوهشی است که هم در آن وظایف مشخصی دارم که پیش درآمدهایی دارد و هم شکل سفر خاص است. به گمانم در روز حدود ۱۵ساعت در هر شهر پیادهروی خواهیم کرد و عکس، متن و فیلم تولید خواهد شد. همین شرایط خاص امروز با حواس جمعی حاجخانوم، میان دلهره و آشفتگی من، ما را به بابهمایون و کوچه برلن کشاند تا البسه سفر را تهیه کنم که هنوز کمبودهایی دارد. فردا باید اصلاح عینک، خرید کوله دوربین، سر زدن به هایپر استار و بازار موبایل را پیگیری کنم.
از میانه مردادماه ناگهان حجم کارهایم چند برابر شده است. نشریه باید برای مهر برسد و پیش از رفتن باید دبیرتحریریه و دبیراجرایی جدید را آماده پیگیری از راه دور کارها بکنم. عجالتا با سوق دادن تحریریه به ترلو زمینهچینی این ماجرا را کردهام. این جدایی از فرایند راهاندازی سایت جدید معماریمان است که فرایند پیشتولید است. دفتر نوسازی برایش تحویل گرفتهام که تا پیش از برگشتنم باید از نظر نظافت و کمبودهای ساختمانی مرتب شود و پیگیریش با خوپم است.
تنها یک روز پیش از سفر، تحویل پروژه دانشگاهی است؛ هنوز طرح به سامان درستی نرسیده. بخش زیادی از زمان ترم کوتاه تابستانی را هم کارهای جمعیت، مقدمات حقوقی خروج از کشور، نشریه، سایت و الخ پر کرده بودند. صبحِ شب اعزام هم تحویل پروژه دیگری است که خیلی به این یکی امیدوار نیستم.
آیا همینهاست؟ هیهات از این خوشخیالی. در میانه سفر، کرفت ۲۰۱۵ شروع میشود که لجستیک ماجرا با من است. بعضی کارهای فنی جمعیت هم مانده که هرچند کُدنویسیش را در میانه کار از گُرده خود برداشتهام، اما پیگیری کار و به سرانجام رساندنش مسئولیت حقیر است. این وسط پیگیری مطالبات مالی از همشهری، خرید ارز دولتی، پرداخت قسط، تامین هزینههای تجهیز دفتر و الخ مانده است.
۹۲ساعت مانده و اینها تنها بخشی از کارها است و احتمالا کلی خُرده کاری در یادم نمانده است. دلم راضی است که این وضعیت نه از دقیقه نودی که حاصل حجم کارهای دو ماه اخیر است؛ اما با خودم فکر میکنم باید بیشتر از یک نفر باشم، یا روز باید بیش از ۲۴ ساعت باشد.
اما ۹۲ ساعت دیگر، لحظه امیدبخشی است؛ این کارها همهشان به سرانجام رسیده باشند یا نه، وقتی از پلههای هواپیما بالا میروم، دیگر گذشتهاند و موقعیت جدیدی آغاز شده است. انگار برای ۱۷ روز به دنیای دیگری مهاجرت کردهام. اشتباه عمره پیارسال را مرتکب نخواهم شد و سعی خواهم کرد کمترین حجم از این مشاغل رو با خود به سفر ببرم. ۱۷ روز پس از آن شاید چون موقعیت ناب از دست رفته تمتع پر از آرامش و خلوت نباشد، اما دوری از این باتلاق انرژی، موقعیت خوبی برای فکر کردن و تصمیمگیری است.