شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

روزنگار
  • ۲۴ آبان ۹۴ , ۰۵:۵۵
    از قصص نماز شاهد...

    فقیه معتقد بود اشکِ دنیا، صلاه را تباه می‌کند؛
    به گمانم فقیه هیچ‌وقت عاشق نبود؛
    و خدای محرم ندانست که راز مگو را جز با او چگونه توان گفت؟
    که افوضُ امری الی الله...


    حال ما بی ‌آن مه زیبا مپرس
    آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس
    گوهر اشکم نگر از رشک عشق
    وز صفا و موج آن دریا مپرس


  • ۲۳ آبان ۹۴ , ۲۳:۴۵
    داستان هر روزه‌ای که رُخ نداده است

    دوشب پیش وحید سعیدی از غم رابطه‌اش با پسرش گفت که جز صبح‌ها نمی‌بیندش؛ اندوه واژگانش را ملموس در رگ‌هایم حس کردم؛ که من هم از همان دست پسرانی بودم که پدرم را صبح‌ها و روزهای تعطیل می‌دیدم. هراس این اقبال،‌ هوار شد روی سرم که من هم با این اوضاع فعلی، بهتر از این با خانواده‌ام نخواهم کرد. امشب که برنامه مقرر پایان کار دفتر درست اجرا نشد، ساعت ده و نیم که جلسه تموم شد، بدون دیدن پیغامش، تلفن زدم. خواب بود؛ پیام‌رسان را باز کردم، خواندم که یک ساعت قبل پیغام فرستاده بود که خسته است و بیشتر از این نمی‌تواند بیدار بماند. جز چند باری لحظه خوابیدن معصومانه‌ش را ندیدم؛ اما همان شنیدن صدای خسته خواب آلود کافی بود که تمام داستان وحید سعیدی جلوی چشمم رژه برود. او را دیدم و خانه‌مان را؛ که می‌رسم و صدای مهربانش خاموش است و من با باری از سختی تنهایی، روی کاناپه دراز می‌کشم...

  • ۷ آبان ۹۴ , ۱۸:۱۵
    مردی که می‌خواهد بارکش نباشد

    نقل است در ایام قدیم، زمانی که وسیله نقلیه هنوز درشکه و گاری بوده است، دانشجویان دانشگاه معماری بوزار برای حمل وسایل تحویل پروژه دروس‌شان آنها را بار گاری می‌کردند و می‌کشیدند. گاری را در فرانسه «شارت» می‌خوانند؛ و حالا بعد از سال‌ها این کلمه «شارِت» در ادبیات فضای معماری، از دانشگاه تا فضای کار، برای توصیف وضعیت فشردگی کارها استفاده می‌شود. در ایام تحصیل بیشتر روزهای نهایی ترم اسمش را می‌شنوید ولی در دفاتر معماری خصوصا وقتی مکرر پروژه جاری باشد، این کلمه شنیده می‌شود. و من در زندگیم تقریبا همیشه در این موقعیت هستم؛ عطش به تجربه‌های متعدد، احتمالا کمی حرص پول و شهرت و یادگیری، به اضافه انعطاف زیادی در تصمیم‌گیری‌ها و همچنین تک‌پری و تک‌روی موجب شده است که همیشه بار انبوهی از کارها روی گُرده‌ام باشد. همین الآن که این‌سطور را تحریر می‌کنم، برای شنبه و یک شنبه حجم زیادی کار برای دانشگاه دارم، از ضبط دومین برنامه‌‌مان رها شده‌ام و باید برای هفته بعد برای ضبط دیگری آماده شوم. فصلنامه‌ای که سردبیری‌اش می‌کنم (همشهری‌معماری) باید هفته بعد به چاپخانه برسد و در عین‌حال به زمان رونمایی پایگاه که درحال راه‌اندازی‌اش هستیم نزدیک می‌شویم. این‌ها شاید کارهای مهم باشد، چندین خُرده‌کار، از مطالب ننوشته و یکی دو پروژه برنامه‌نویسی خُرد را هم حساب نمی‌کنم. 

    نتیجه چیست؟ اینکه یا سر موعد به کارها نمی‌رسم یا اینکه آنطور که می‌خواهم انجامشان نمی‌دهم؛ در امور مربوط به کسب‌وکارهای پروژه‌ای هم مجبورم پروژه‌های کمتری بپذیرم. سال‌ها فعالیت مطبوعاتی، تخصصی و سیاسی هرچند متناسب با انرژی که از من گرفته است تبدیل به پول نشده است اما اعتباری جمع شده است که در رشته‌های مختلفی که کار کرده‌ام (و احتمالا بعد از چندسال رها کرده‌ام) هنوز محل رجوع باشم. حالا که کَمَکی پختگی به صورتم هم آمده و از آن کودکانگی بصری دور شده‌ام اعتماد جماعت هم بیشتر شده است؛ اما چه فایده‌ای که فرصت به بار نشاندن این اعتبار نیست.

    تجربه جمعی ایرانیان به اضافه ذکر خاطرات خانواده و تجربیات نزدیک‌تر آنها از کارهای گروهی و شراکتی، همیشه هراسی در امثال من نگه‌داشته است که از کار شراکتی و تقسیم ظرفیت‌ها پرهیز کنیم. مثلا من مدام ایده‌پردازی می‌کنم؛ ایده‌هایی که می‌توانند با کمی تلاش به پول برسند ولی به دلیل عدم اعتماد به افراد بسیاری از آنها را پیش خودم نگه می‌دارم و هیچ وقت به فعل نمی‌رسد. این وضعیت درباره پیشنهادات بالفعل کاری هم در جریان است. حالا بعد از مدت‌ها به سرم افتاده که از این مرکب بی‌اعتمادی پایین بیایم و در حالی که در یکی از کارهایم به ثبات رسیده‌ام، باقی موارد را با جماعتی شریک شوم.


  • ۱۵ مهر ۹۴ , ۱۷:۲۲
    افق

    امروز میان فیش‌هایی که نوشته‌ام یک جمله از شهید پیچک پیدا کردم که خلاصه و بُن چیزی است که به عنوان مشی سیاسی می‌شناسم؛ اینکه چرا مکرر برای خودم یادآوری می‌کنم که مسئله ما مصداق نیست بلکه فرایند و منش است.

    شهید غلام‌علی پیچک می‌گوید «مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علیع بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی‌ترسیم؛ از انحراف می‌ترسیم!»

  • ۳ مهر ۹۴ , ۲۲:۵۱
    شب‌خوانی

    مشنو که از تو هست گزیرم چرا که نیست
    یا نیست از تو محنت و رنجم چرا که هست


    از خواجوی کرمانی، که عجیب همدل ماست.

  • ۲۸ شهریور ۹۴ , ۰۲:۵۲
    روی مبل خانه خودمان

    حوالی ساعت یازده صبح جمعه هواپیمای امارات ایرلاینز روی زمین نشست تا کمی بعد از اذان ظهر از سفری ۱۷روزه، پرفشار و آموزنده به خانه رسیده باشم. از فردا به سرعت مشغول تکمیل متون سفرنامه خواهم شد؛ هرچند که هنوز بین انتشار آنلاین این متن‌های تکمیل‌شده و نگه‌داشتنش برای کتاب سفرنامه در تردیدم. 

    بعد از استراحت از سفر چندساعتی است که هنوز ذهنم درگیر آن است. انقطاع ۱۷روزه از وطن، پیاده‌روی‌های بیش از ده‌ساعته، به عین رساندن مثل مترکردن خیابان‌ها و شرایط خاص اجتماعی سفر فرصتی برای خودشناسی و آموختن بود. ۱۷ روز فرصت داشتم تا منقطع از خانواده به تغییراتی که می‌خواهم در زندگیم بدهم فکر کنم. آدم کم سفری نیستم؛ اما دوستان همسفرم کسانی هست که در طی سال‌ها دست‌چین شده‌اند و روابطمان دیگر تعریف شده و به ثبات رسیده‌است. در این سفر اما همه همسفران جز یک نفر افرادی تازه بودند که از قضا همه آنها جز دو نفر در موقعیت کاملا مخالف ایدئولوژیک من قرار داشتند؛ هرچند دوستان مخالف ایده خود زیاد دارم اما همیشه از زیست مداوم با آنها پرهیز داشته‌ام. این موقعیت فرصتی بود که هم درباره رابطه خودم با این بخش از جامعه بیاندیشم و هم در رفتارهای شخصی‌م، اعم از رابطه‌م با افراد تا مدیریت امور شخصی محک بخورم و ضعف‌های خودم را بهتر بشناسم.

    حالا که سه ساعتی از بامداد روز شنبه گذشته است، مشغول مرور کارهایی هستم که از فردا برای یک زندگی جدید باید انجام دهم. دوست دارم مفصل از این تجربه‌ها به صورت موضوعی و از این فرایند تغییرات به صورت جزئی بنویسم.

  • ۲۶ شهریور ۹۴ , ۰۰:۳۸
    چیزهایی هست که می‌دانی

    امروز رُم را هیچ ندیدم،

    در برابرم، همه تو بودی،

    تو که ...

    تو که ...

    تو ...


    پ‌ن.
    بعد از ۱۲ ساعت پیاده‌روی در غربت.
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۸:۱۵
    شعف
    پارک جنگلی میلان،
    باد خنک سحر،
    اذان‌گویی حیوانات،
    نماز صبح جماعت،
    روی فرش سبز چمن‌ها،
    دیار غریب هم می‌تواند صمیمی باشد
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۰:۴۷
    شکلات تلخ

    شب،

    اشک،

    مردی که در غمی تاریک غرق می‌شود.

عالیجناب خاکستری

شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۸۸، ۰۹:۴۳ ب.ظ

مطلب عالیجناب خاکستری را برای پرونده عملکرد خوئینی ها در شماره 14اُم هفته نامه پنجره (18 مِهر، که وردپرس نمی گذارد مطلبم را به آن زمان منتقل کنم!) نوشتم؛ هر چند برای این مطلب در بخش هایی از کتاب شنود اشباحِ رضا گلپور راهنمایی گرفته ام، اما بخشی از مطالب آن همچون نقش خوئینی ها در 18 تیر و ... مضاف بر مطالب تاکید شده توسط گلپور است؛ برای این مطلب یک دو هفته ای را درگیر چند کتابی بودم که از مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرض گرفته بود. حاصل آن شد که این مطلب نوک پیکان پرونده فوق شد، ابتدا با عکس العمل هایی چون مطلب «سیمای عالیجناب خاکستری در دور دست؟!» مورد نقد قرار گرفت و در جراید و پایگاه های سبز به آن عکس العمل نشان داده شد؛ اما مهم ترین اتفاق این بود، که این هجمه چند مطلبی به پشت پرده وقایع سال 88 موجب شد که برای اولین بار خوئینی ها (این بار در قامت حزبِ مجمع روحانیون مبارز) به آن عکس العمل نشان دهد؛ در حالی که پیش از این، خصوصا در زمان انتشار کتاب شنود اشباح، عکس العمل ممنوع چاپ و نایاب شدن کتاب، و سپس ناپدید شدن «رضا گلپور» بود. ولی دوره پدرخوانده رو به اتمام است، این بار چنین قدرتی برای خفه کردن صداها نداشت.
این نوشته، در پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی هم باز نشر شد.

مطلب:

موسوی خوئینی ها مرد مرموزی است، از همان سیاسیونی که در رمان ها و فیلم ‎های سیاسی یا پلیسی، داستان حول آن‎ها می گردد و ما عاشق کشف نقش آن‎ها در حوادث هستیم؛ فردی که با آن‎که موقعیتی منحصر‎به‎فرد و کاریزماتیک در جریان اصلاحات داشت، هرگز برای کسب قدرت به‎ صورت علنی اقدام نکرده. و البته در تمام موقعیت ‎های خطیر و مهم عمر جمهوری اسلامی رد پای او را می‎توان دید، اما هیچ گاه فراتر از نقش نجات بخش برای دوستانش ظاهر نشده است؛ تنها لحظه‎ای حضور می یابد و مسیر بازی را تغییر می دهد. با آن‎که بسیاری قدرت را در کسب کرسی ‎های علنی و بزرگ می جویند، خوئینی ها فرزندان دیروز و سربازان امروزش را به زمین بازی می فرستد، و بی‎آن‎که هزینه اضافی بدهد، از قدرت بهره‎مند می شود. او به تمام معنی یک پدرخوانده اصیل است. مطلب پیش رو روایتی است از همان موقعیت ‎های خطیر که پدرخوانده برای لحظه‎ای ظاهر شده است.

پاتریس لومومبا در سفارت
اکثر کسانی که نام خوئینی ها را می شنوند به یاد تصرف سفارت آمریکا و آیت‎ا... سفارت می‎افتند؛ مردی که رهبری معنوی دانشجویان موسوم به خط امام را به عهده داشت و به همراه حجاریان برای دانشجویان کلاس سیاسی می گذاشت. آن‎چنان که عباس عبدی در مقاله‎ای در مجله کیهان سال می‎نویسد، دانشجویان به دلیل تجربه همکاری با خوئینی ها در دفتر تحکیم وحدت و احساس قرابت فکری با وی، از او برای همکاری در اشغال سفارت دعوت می کنند تا همزمان احتمال عدم موافقت امام و احتمال اخراج دانشجویان از سفارت، توسط دولت موقت را برطرف کنند. آن‎چنان که عباس عبدی می‎گوید، دانشجویان از موسوی خوئینی ها می خواهند موضوع را با امام مطرح کند، اما وی مخالفت کرده و می‎گوید امام با موضوع موافق است و «ولی اگر موضوع با ایشان مطرح گردد، ممکن است علی رغم موافقت، صلاح ندانند که چنین عقید‎ه‎ای را قبل از عمل ابراز کنند و اصولا حضرت امام در بعضی امور اجازه صریح نمی‎دهند.» در‎واقع تلاش می کنند امام را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند. اما نکات جالب تری نیز در پرونده خوئینی ها وجود دارد، وی در سال 1975 به آلمان شرقی می رود و سپس برای تحصیل عازم دانشگاه «پاتریس لومومبا» مسکو می شود؛ دانشگاهی که تربیت کننده بسیاری از نیرو‎های کمونیست یا وابسته به شوروی همچون کارلوس تروریست مشهور، یا ابومازن و مصطفی برغوثی بوده است. آن‎چنان که در آن سال ها از او با نام «کریپتو کمونیسم» نام می بردند و نشریه فرانسوی «پاری مارچ» در سال 1985 در این‎ باره می نویسد: «اشخاص وارد به امور کرملین، معتقدند که او یار «کا.گ.ب» در ایران و دوست قدیمی «حیدر علی اف» تنها مسلمان عضو دفتر سیاسی شوروی است (...) وی بی‎قید و شرط جرج حبش را تحسین می کند (...) همچنین با ژنرال «پناهیان» کمونیست قدیمی که در سال‎های 45-1944 رییس ستاد ارتش خلق جمهوری مهاباد بود ملاقات داشت (...) خوئینی ها که از سال 1975 در آلمان شرقی مستقر شده بود، تعلیمات خود را از «مارکوس ولف» ژنرال آلمان شرقی و رییس سرویس ‎های مخفی برلین شرقی دریافت می داشت.»
روایت نشریه فرانسوی شاید کاملا قابل اطمینان نباشد - اگرچه با توجه به سابقه خوئینی ها بعید نیز نیست، اما مخالفت یاران خوئینی ها با نظر حلقه علم و صنعت برای اقدام مشابه درباره سفارت شوروی قابل تامل است، آن‎چنان که دور از انتظار نیست خصوصا با خصومت شوروی که به‎وضوح آن را در دوران جنگ تحمیلی به نمایش گذاشت، و فعالیت قوی نیرو‎های کمونیست و چپ، امام از آن اقدام نیز حمایتی متقابل می کرد. یارانی که بعدها همواره در مرکز بررسی ‎های استراتژیک، روزنامه سلام و فعالیت ‎های سیاسی پس از فوت امام در کنار وی بوده‎اند.در عین این‎‎که علی فلاحیان در مصاحبه با گلپور درباره تفسیر قرآن خوئینی ها و فرقان می گوید: «بله خب یک‎چنین تفکری را باید بگویم که در نوع نگاه یا به قول جماعت آن‎ها قرائت سوسیالیستی؛ خب شاخص خوئینی ها بود (...) خوئینی‎ها خب دیگر چنان تفسیر ‎های وحشتناکی شروع کرد از قرآن که بالاخره آقای «بهشتی» این‎ها وارد شدند و توصیه کردند که بالاخره ایشان قطع کرد. ولی آدم‎هایی که آن روز جذب آن تفاسیر شدند، خیلی هاشان تا الآن هم مانده اند.» بعد ها دانشجویان چپ اشغال کننده سفارت تبدیل به مریدان و یاران پدرخوانده می شوند، و در تمام مراحل فعالیت سیاسی همراه وی می مانند؛ حتی شنیده می شود که بعدها بخشی از اسناد سفارت که در جریان اشغال مفقود شده بود، در جریان دستگیری عبدی پیرامون پرونده نظر سنجی در منزل این‎ فرد (عبدی) کشف شد. در عین‎حال، این‎ انتقاد به خوئینی ها نیز وارد بود که دسترسی به اسناد سفارت، خصوصا ارتباط بنی‎صدر با سیا، موجب رد صلاحیت بنی‎صدر نشد.
ناجی پسرخوانده ها
سال 1363، سال خون بود برای جمهوری تازه نفس، و شهریور آن سال رییس‎جمهور و نخست‎وزیر جمهوری از دست رفتند؛ اما نکات مهمی در‎ واقعه فوق بود؛ خصوصا در حالی‎که طبق اطلاعیه شهید سوم حادثه، شهید دفتریان به‎علت خفگی کشته شده بود و جسدش قابل تشخیص بود توسط عد‎ه‎ای خاص به‎نام (شهید!) کشمیری معرفی شد، پس از مشخص شدن هویت شهید سوم، مدعی شدند پیکر «شهید مسعود کشمیری» در‎ واقعه انفجار متلاشی شده بود، که قسمت‎های به‎دست آمده نیز همراه سه شهید دیگر به خاک سپرده شده است!» اما بعد مشخص می شود که عوامل اصلی اعلام شهادت برای کشمیری، محسن سازگارا و باستانی، معاونین بهزاد نبوی، بوده اند. بعدها بهزاد نبوی کمیته‎ای برای بررسی موضوع تشکیل می دهد که به‎علت اعمال فراقانونی جلوی آن گرفته می شود و مسئولان کمیته نیز دستگیر می شوند. در عین‎حال، تقی محمدی عضو دفتر اطلاعات نخست‎وزیری که پس از انفجار به‎عنوان کارداری سفارت افغانستان منصوب می شود نیز احضار می شود؛ البته وی در مسیر بررسی پرونده به‎ظاهر خودکشی می کند. تقی محمدی از دانشجویان تحکیم وحدت بود که پیش از این‎ تصویر وی در حال انتقال گروگان ها در سفارت آمریکا به نام محمود احمدی نژاد در رسانه ‎های خارجی منصوب شد. وی از دوستان سعید حجاریان بود، حلقه سفارت، فرزندان پدرخوانده.در همین حال و پس از کشیده شدن پای نبوی، سازگارا و دیگران به بازی، پدرخوانده که دادستان کل کشور است، بار دیگر وارد بازی می شود تا پسران خود را نجات دهد. ابتدا نامه‎ای با شصت امضا از علی‎اکبر محتشمی‎پور تا عبدالکریم سروش، مهاجرانی و همه آنان که بعدها جناح خاصی را تشکیل دادند جمع می کند و سپس می‎کوشد تا بر امام فشار بیاورد. نتیجه این‎ می شود که امام به خاطر وضعیت جنگی پرونده را موقتا متوقف می کند. اما پدرخوانده پس از فوت امام سعی می کند حکم امام را مختومه شدن نه مسکوت ماندن موقتی آن ابراز کند. بهزاد نبوی در گفت‎وگویی با روزنامه «دوران امروز» به پدرخوانده اشاره می کند: «گزارش نتایج را به ایشان ارایه دادند. ایشان دستور مختومه شدن پرونده را به‎دلیل عدم وقوع بزه صادر کردند و حتی دستور دادند کسانی که در این‎ پرونده‎سازی شرکت داشته اند، تحت پیگرد قرار بگیرند...»؛ اما ‎هاشمی در خاطرات سال 1363 خود می نویسد: «بعد از دستگیری علی تهرانی، پای افراد دیگری مانند مهندس بهزاد نبوی - وزیر صنایع سنگین- خسرو قنبری تهرانی - رییس اداره اطلاعات نخست وزیری- و چند نفر دیگر به میان آمد. به این‎ پرونده رسیدگی کامل نشد و به دستور امام خمینی، پیگیری اتهامات متهمان پرونده، متوقف گردید.»
پدرخوانده فداکاری می کند
قایله هجدهم تیر با انتشار نامه‎ای منتسب به سعید امامی در روزنامه «سلام» به مدیر مسئولی خوئینی ها و توقیف روزنامه فوق آغاز شد؛ نامه‎ای که همزمان با بررسی طرح تغییر قانون مطبوعات در مجلس پنجم منتشر شد و مدعی بود طرح فوق که نویسنده مطالب را نیز مسئول می دانست، توسط سعید امامی صادر شده است.سعید حجاریان که خود در آن ایام روزنامه «صبح امروز» را در اختیار دارد ابتدا نامه را در مجلس نزد مجید انصاری برده و از او می‎خواهد در صحن مجلس قرائت کند، اما او نمی‎پذیرد. سپس حجاریان به نزد خوئینی ها می رود و از او می خواهد نامه را منتشر کند؛ در همین باره از محمد قوچانی می‎خوانیم: «موسوی خوئینی ها با انتخاب تیتر روز سه‎شنبه خود کوشید، یک‎بار دیگر از سوابق خود در ایجاد حاشیه امنیتی برای روزنامه اش مطمئن شود .... (موسوی خوئینی ها) کوشید به یک ریسک بسیار خطرناک دست بزند، خطر این‎ ریسک به‎انداز‎ه‎ای بود که حتی سعید حجاریان نیز صلاح را در آن دانست که چنین بازی خطرناکی را به موسوی خوئینی ها سپارد. (نشان نوزدهم خرداد 1378)» وزارت اطلاعات پیش از انتشار نامه تماس می گیرد با توجه به محرمانه بودن آن، در صورت انتشار نامه از سلام شکایت خواهند کرد که یقینا نتیجه‎اش توقیف این‎ نشریه خواهد بود؛ بعدها در دفاعیات می خوانیم که خوئینی ها می گوید نامه فوق مهر طبقه‎بندی نداشته و از طریق فکس به نشریه رسیده است؛ آیا هر نشریه‎ای هرچه با فاکس برسد منتشر می کند؟ آن هم چنین نامه ای؟ در‎واقع سربرگ و زیر نامه فکس شده، یعنی محل درج طبقه‎بندی، پاره شده بود؛ و نامه دست‎نویس نیز طبق اظهارات وزیر از حوزه مشاورین وزیر وقت، و نه سعید امامی است. با این‎‎حال، نیروهای رسانه‎ای اصلاحات فرصت لازم برای سوءاستفاده از این‎ نامه بی نشان را به خوبی استفاده کردند.
پرچم سبز در دستان پدرخوانده
سردار جعفری فرمانده کل سپاه اخیرا گفت که آقای موسوی خوئینی ها در بهمن 1387 این‎گونه می گوید: «ما باید بیاییم و توان بگذاریم تا به هر قیمتی رهبری را از تخت پایین بکشیم، او باید بفهمد که این مملکت آن‎طور نیست که ایشان هر جور بخواهد به هر سمت بکشد، خاتمی و یارانش اکنون کلی تجربه دارند.» ابطحی هم در اعترافات خود می گوید: «خاتمی و فاتح و مهدی‎هاشمی رفسنجانی می گفتند که «برنده شدن در این انتخابات خیلی با انتخابات گذشته فرق می کند. در این صورت، جریان اصول‎گرا و رهبر دیگر نمی توانند سرشان را بلند کنند و این معنای یکسره کردن کار است.» یعنی رسیدن به یک نظام با ولایت فقیه بسیار ضعیف شده یا بدون ولایت فقیه جا بیفتد. اعتراضات در انتخابات کاملا برنامه ریزی شده بود.» در حالی‎که اکثر فرزندان پدرخوانده در بازداشت به‎سر می برند، پدر خوانده خود برای مدیریت بازی وارد عمل شده است، بسیاری وقایع اخیر را حاصل فشار موسوی خوئینی ها می‎دانند که با هرگونه مصالحه مخالف است، آن‎چنان که در تیرماه در جلسه‎ای در منزل یکی از وزرای خاتمی می‎گوید: «باید تمام قد در مقابل آن‎ها بایستیم، چراکه ما را در این‎ حوادث منافق و ضدانقلاب خوانده‎اند.» وی حتی به‎صراحت دلیل بازداشت‎ها و کشته شدن مردم بی‎گناه را هزینه‎های حضور میرحسین موسوی می‎خواند و می‎گوید که با توجه به وضع پیش آمده میرحسین اگر بخواهد کنار بکشد هم نمی‎تواند.
نبرد بعدی
موسوی خوئینی ها در افطاری که چندی پیش در منزل یکی از اعضای شاخص مجمع روحانیون برگزار شد، تأکید می کند که چهره اصلاح‎طلبان بعد از وقایع اخیر مخدوش شده و می گوید: «انتشار اعترافات اصلاح طلبان باعث شد ما به‎عنوان افرادی ضد انقلاب، کودتاگر، برانداز و ضددین به مردم معرفی شویم و به هر قیمتی شده نباید اجازه دهیم این‎ اعترافات به شکل کنونی از رسانه ها خصوصا صدا و سیما پخش شود.» و ادامه می‎دهد «پس از اعترافات این‎ سؤال برای طرفداران جوان اصلاحات پیش آمده که چرا افرادی که ما از آنان به‎عنوان سمبل مقاومت و مبارزه یاد می کردیم، در کمتر از دوماه به توبه و تغییرات اساسی در مواضع خود افتاده اند و دچار خلا تحلیلی شده اند. (...) ذهنیت بخش زیادی از بدنه اصلاحات دچار تردید شده است. به اعتقاد آن‎ها، این‎که ما نتوانستیم برای افراد بازداشت‎شده کاری انجام دهیم، نشان‎دهنده این‎ است که قدرت چانه زنی خود را از دست داده ایم که افرادی مانند حجاریان را نتوانستیم آزاد کنیم.» اما وی در کلیدی‎ترین جمله خود می گوید: «من معتقدم تنها راه جبران این‎ حادثه وحدت کامل نیرو‎های اصلاح طلب است. همچنین باید شبانه‎روز کار کنیم تا بتوانیم با پیروزی در اولین انتخابات پیش رو بتوانیم این‎ ضربه را تا حدودی جبران کنیم.» گویی نرم شدن لحن بیانیه ‎های موسوی و رفتار کروبی در همین راستاست و حتی عده‎ای عدم ورود جدی خاتمی به درگیری ها را برای همین استراتژی تفسیر می کنند. پدر خوانده به یک رویارویی جدید می‎اندیشد.
موسوی خوئینی ها مرد مرموزی است، از همان سیاسیونی که در رمان ها و فیلم ‎های سیاسی یا پلیسی، داستان حول آن‎ها می گردد و ما عاشق کشف نقش آن‎ها در حوادث هستیم؛ فردی که با آن‎که موقعیتی منحصر‎به‎فرد و کاریزماتیک در جریان اصلاحات داشت، هرگز برای کسب قدرت به‎ صورت علنی اقدام نکرده. و البته در تمام موقعیت ‎های خطیر و مهم عمر جمهوری اسلامی رد پای او را می‎توان دید، اما هیچ گاه فراتر از نقش نجات بخش برای دوستانش ظاهر نشده است؛ تنها لحظه‎ای حضور می یابد و مسیر بازی را تغییر می دهد. با آن‎که بسیاری قدرت را در کسب کرسی ‎های علنی و بزرگ می جویند، خوئینی ها فرزندان دیروز و سربازان امروزش را به زمین بازی می فرستد، و بی‎آن‎که هزینه اضافی بدهد، از قدرت بهره‎مند می شود. او به تمام معنی یک پدرخوانده اصیل است. مطلب پیش رو روایتی است از همان موقعیت ‎های خطیر که پدرخوانده برای لحظه‎ای ظاهر شده است.
پاتریس لومومبا در سفارت
اکثر کسانی که نام خوئینی ها را می شنوند به یاد تصرف سفارت آمریکا و آیت‎ا... سفارت می‎افتند؛ مردی که رهبری معنوی دانشجویان موسوم به خط امام را به عهده داشت و به همراه حجاریان برای دانشجویان کلاس سیاسی می گذاشت. آن‎چنان که عباس عبدی در مقاله‎ای در مجله کیهان سال می‎نویسد، دانشجویان به دلیل تجربه همکاری با خوئینی ها در دفتر تحکیم وحدت و احساس قرابت فکری با وی، از او برای همکاری در اشغال سفارت دعوت می کنند تا همزمان احتمال عدم موافقت امام و احتمال اخراج دانشجویان از سفارت، توسط دولت موقت را برطرف کنند. آن‎چنان که عباس عبدی می‎گوید، دانشجویان از موسوی خوئینی ها می خواهند موضوع را با امام مطرح کند، اما وی مخالفت کرده و می‎گوید امام با موضوع موافق است و «ولی اگر موضوع با ایشان مطرح گردد، ممکن است علی رغم موافقت، صلاح ندانند که چنین عقید‎ه‎ای را قبل از عمل ابراز کنند و اصولا حضرت امام در بعضی امور اجازه صریح نمی‎دهند.» در‎واقع تلاش می کنند امام را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند. اما نکات جالب تری نیز در پرونده خوئینی ها وجود دارد، وی در سال 1975 به آلمان شرقی می رود و سپس برای تحصیل عازم دانشگاه «پاتریس لومومبا» مسکو می شود؛ دانشگاهی که تربیت کننده بسیاری از نیرو‎های کمونیست یا وابسته به شوروی همچون کارلوس تروریست مشهور، یا ابومازن و مصطفی برغوثی بوده است. آن‎چنان که در آن سال ها از او با نام «کریپتو کمونیسم» نام می بردند و نشریه فرانسوی «پاری مارچ» در سال 1985 در این‎ باره می نویسد: «اشخاص وارد به امور کرملین، معتقدند که او یار «کا.گ.ب» در ایران و دوست قدیمی «حیدر علی اف» تنها مسلمان عضو دفتر سیاسی شوروی است (...) وی بی‎قید و شرط جرج حبش را تحسین می کند (...) همچنین با ژنرال «پناهیان» کمونیست قدیمی که در سال‎های 45-1944 رییس ستاد ارتش خلق جمهوری مهاباد بود ملاقات داشت (...) خوئینی ها که از سال 1975 در آلمان شرقی مستقر شده بود، تعلیمات خود را از «مارکوس ولف» ژنرال آلمان شرقی و رییس سرویس ‎های مخفی برلین شرقی دریافت می داشت.»
روایت نشریه فرانسوی شاید کاملا قابل اطمینان نباشد - اگرچه با توجه به سابقه خوئینی ها بعید نیز نیست، اما مخالفت یاران خوئینی ها با نظر حلقه علم و صنعت برای اقدام مشابه درباره سفارت شوروی قابل تامل است، آن‎چنان که دور از انتظار نیست خصوصا با خصومت شوروی که به‎وضوح آن را در دوران جنگ تحمیلی به نمایش گذاشت، و فعالیت قوی نیرو‎های کمونیست و چپ، امام از آن اقدام نیز حمایتی متقابل می کرد. یارانی که بعدها همواره در مرکز بررسی ‎های استراتژیک، روزنامه سلام و فعالیت ‎های سیاسی پس از فوت امام در کنار وی بوده‎اند.در عین این‎‎که علی فلاحیان در مصاحبه با گلپور درباره تفسیر قرآن خوئینی ها و فرقان می گوید: «بله خب یک‎چنین تفکری را باید بگویم که در نوع نگاه یا به قول جماعت آن‎ها قرائت سوسیالیستی؛ خب شاخص خوئینی ها بود (...) خوئینی‎ها خب دیگر چنان تفسیر ‎های وحشتناکی شروع کرد از قرآن که بالاخره آقای «بهشتی» این‎ها وارد شدند و توصیه کردند که بالاخره ایشان قطع کرد. ولی آدم‎هایی که آن روز جذب آن تفاسیر شدند، خیلی هاشان تا الآن هم مانده اند.» بعد ها دانشجویان چپ اشغال کننده سفارت تبدیل به مریدان و یاران پدرخوانده می شوند، و در تمام مراحل فعالیت سیاسی همراه وی می مانند؛ حتی شنیده می شود که بعدها بخشی از اسناد سفارت که در جریان اشغال مفقود شده بود، در جریان دستگیری عبدی پیرامون پرونده نظر سنجی در منزل این‎ فرد (عبدی) کشف شد. در عین‎حال، این‎ انتقاد به خوئینی ها نیز وارد بود که دسترسی به اسناد سفارت، خصوصا ارتباط بنی‎صدر با سیا، موجب رد صلاحیت بنی‎صدر نشد.
ناجی پسرخوانده ها
سال 1363، سال خون بود برای جمهوری تازه نفس، و شهریور آن سال رییس‎جمهور و نخست‎وزیر جمهوری از دست رفتند؛ اما نکات مهمی در‎ واقعه فوق بود؛ خصوصا در حالی‎که طبق اطلاعیه شهید سوم حادثه، شهید دفتریان به‎علت خفگی کشته شده بود و جسدش قابل تشخیص بود توسط عد‎ه‎ای خاص به‎نام (شهید!) کشمیری معرفی شد، پس از مشخص شدن هویت شهید سوم، مدعی شدند پیکر «شهید مسعود کشمیری» در‎ واقعه انفجار متلاشی شده بود، که قسمت‎های به‎دست آمده نیز همراه سه شهید دیگر به خاک سپرده شده است!» اما بعد مشخص می شود که عوامل اصلی اعلام شهادت برای کشمیری، محسن سازگارا و باستانی، معاونین بهزاد نبوی، بوده اند. بعدها بهزاد نبوی کمیته‎ای برای بررسی موضوع تشکیل می دهد که به‎علت اعمال فراقانونی جلوی آن گرفته می شود و مسئولان کمیته نیز دستگیر می شوند. در عین‎حال، تقی محمدی عضو دفتر اطلاعات نخست‎وزیری که پس از انفجار به‎عنوان کارداری سفارت افغانستان منصوب می شود نیز احضار می شود؛ البته وی در مسیر بررسی پرونده به‎ظاهر خودکشی می کند. تقی محمدی از دانشجویان تحکیم وحدت بود که پیش از این‎ تصویر وی در حال انتقال گروگان ها در سفارت آمریکا به نام محمود احمدی نژاد در رسانه ‎های خارجی منصوب شد. وی از دوستان سعید حجاریان بود، حلقه سفارت، فرزندان پدرخوانده.در همین حال و پس از کشیده شدن پای نبوی، سازگارا و دیگران به بازی، پدرخوانده که دادستان کل کشور است، بار دیگر وارد بازی می شود تا پسران خود را نجات دهد. ابتدا نامه‎ای با شصت امضا از علی‎اکبر محتشمی‎پور تا عبدالکریم سروش، مهاجرانی و همه آنان که بعدها جناح خاصی را تشکیل دادند جمع می کند و سپس می‎کوشد تا بر امام فشار بیاورد. نتیجه این‎ می شود که امام به خاطر وضعیت جنگی پرونده را موقتا متوقف می کند. اما پدرخوانده پس از فوت امام سعی می کند حکم امام را مختومه شدن نه مسکوت ماندن موقتی آن ابراز کند. بهزاد نبوی در گفت‎وگویی با روزنامه «دوران امروز» به پدرخوانده اشاره می کند: «گزارش نتایج را به ایشان ارایه دادند. ایشان دستور مختومه شدن پرونده را به‎دلیل عدم وقوع بزه صادر کردند و حتی دستور دادند کسانی که در این‎ پرونده‎سازی شرکت داشته اند، تحت پیگرد قرار بگیرند...»؛ اما ‎هاشمی در خاطرات سال 1363 خود می نویسد: «بعد از دستگیری علی تهرانی، پای افراد دیگری مانند مهندس بهزاد نبوی - وزیر صنایع سنگین- خسرو قنبری تهرانی - رییس اداره اطلاعات نخست وزیری- و چند نفر دیگر به میان آمد. به این‎ پرونده رسیدگی کامل نشد و به دستور امام خمینی، پیگیری اتهامات متهمان پرونده، متوقف گردید.»
پدرخوانده فداکاری می کند
قایله هجدهم تیر با انتشار نامه‎ای منتسب به سعید امامی در روزنامه «سلام» به مدیر مسئولی خوئینی ها و توقیف روزنامه فوق آغاز شد؛ نامه‎ای که همزمان با بررسی طرح تغییر قانون مطبوعات در مجلس پنجم منتشر شد و مدعی بود طرح فوق که نویسنده مطالب را نیز مسئول می دانست، توسط سعید امامی صادر شده است.سعید حجاریان که خود در آن ایام روزنامه «صبح امروز» را در اختیار دارد ابتدا نامه را در مجلس نزد مجید انصاری برده و از او می‎خواهد در صحن مجلس قرائت کند، اما او نمی‎پذیرد. سپس حجاریان به نزد خوئینی ها می رود و از او می خواهد نامه را منتشر کند؛ در همین باره از محمد قوچانی می‎خوانیم: «موسوی خوئینی ها با انتخاب تیتر روز سه‎شنبه خود کوشید، یک‎بار دیگر از سوابق خود در ایجاد حاشیه امنیتی برای روزنامه اش مطمئن شود .... (موسوی خوئینی ها) کوشید به یک ریسک بسیار خطرناک دست بزند، خطر این‎ ریسک به‎انداز‎ه‎ای بود که حتی سعید حجاریان نیز صلاح را در آن دانست که چنین بازی خطرناکی را به موسوی خوئینی ها سپارد. (نشان نوزدهم خرداد 1378)» وزارت اطلاعات پیش از انتشار نامه تماس می گیرد با توجه به محرمانه بودن آن، در صورت انتشار نامه از سلام شکایت خواهند کرد که یقینا نتیجه‎اش توقیف این‎ نشریه خواهد بود؛ بعدها در دفاعیات می خوانیم که خوئینی ها می گوید نامه فوق مهر طبقه‎بندی نداشته و از طریق فکس به نشریه رسیده است؛ آیا هر نشریه‎ای هرچه با فاکس برسد منتشر می کند؟ آن هم چنین نامه ای؟ در‎واقع سربرگ و زیر نامه فکس شده، یعنی محل درج طبقه‎بندی، پاره شده بود؛ و نامه دست‎نویس نیز طبق اظهارات وزیر از حوزه مشاورین وزیر وقت، و نه سعید امامی است. با این‎‎حال، نیروهای رسانه‎ای اصلاحات فرصت لازم برای سوءاستفاده از این‎ نامه بی نشان را به خوبی استفاده کردند.
پرچم سبز در دستان پدرخوانده
سردار جعفری فرمانده کل سپاه اخیرا گفت که آقای موسوی خوئینی ها در بهمن 1387 این‎گونه می گوید: «ما باید بیاییم و توان بگذاریم تا به هر قیمتی رهبری را از تخت پایین بکشیم، او باید بفهمد که این مملکت آن‎طور نیست که ایشان هر جور بخواهد به هر سمت بکشد، خاتمی و یارانش اکنون کلی تجربه دارند.» ابطحی هم در اعترافات خود می گوید: «خاتمی و فاتح و مهدی‎هاشمی رفسنجانی می گفتند که «برنده شدن در این انتخابات خیلی با انتخابات گذشته فرق می کند. در این صورت، جریان اصول‎گرا و رهبر دیگر نمی توانند سرشان را بلند کنند و این معنای یکسره کردن کار است.» یعنی رسیدن به یک نظام با ولایت فقیه بسیار ضعیف شده یا بدون ولایت فقیه جا بیفتد. اعتراضات در انتخابات کاملا برنامه ریزی شده بود.» در حالی‎که اکثر فرزندان پدرخوانده در بازداشت به‎سر می برند، پدر خوانده خود برای مدیریت بازی وارد عمل شده است، بسیاری وقایع اخیر را حاصل فشار موسوی خوئینی ها می‎دانند که با هرگونه مصالحه مخالف است، آن‎چنان که در تیرماه در جلسه‎ای در منزل یکی از وزرای خاتمی می‎گوید: «باید تمام قد در مقابل آن‎ها بایستیم، چراکه ما را در این‎ حوادث منافق و ضدانقلاب خوانده‎اند.» وی حتی به‎صراحت دلیل بازداشت‎ها و کشته شدن مردم بی‎گناه را هزینه‎های حضور میرحسین موسوی می‎خواند و می‎گوید که با توجه به وضع پیش آمده میرحسین اگر بخواهد کنار بکشد هم نمی‎تواند.
نبرد بعدی
موسوی خوئینی ها در افطاری که چندی پیش در منزل یکی از اعضای شاخص مجمع روحانیون برگزار شد، تأکید می کند که چهره اصلاح‎طلبان بعد از وقایع اخیر مخدوش شده و می گوید: «انتشار اعترافات اصلاح طلبان باعث شد ما به‎عنوان افرادی ضد انقلاب، کودتاگر، برانداز و ضددین به مردم معرفی شویم و به هر قیمتی شده نباید اجازه دهیم این‎ اعترافات به شکل کنونی از رسانه ها خصوصا صدا و سیما پخش شود.» و ادامه می‎دهد «پس از اعترافات این‎ سؤال برای طرفداران جوان اصلاحات پیش آمده که چرا افرادی که ما از آنان به‎عنوان سمبل مقاومت و مبارزه یاد می کردیم، در کمتر از دوماه به توبه و تغییرات اساسی در مواضع خود افتاده اند و دچار خلا تحلیلی شده اند. (...) ذهنیت بخش زیادی از بدنه اصلاحات دچار تردید شده است. به اعتقاد آن‎ها، این‎که ما نتوانستیم برای افراد بازداشت‎شده کاری انجام دهیم، نشان‎دهنده این‎ است که قدرت چانه زنی خود را از دست داده ایم که افرادی مانند حجاریان را نتوانستیم آزاد کنیم.» اما وی در کلیدی‎ترین جمله خود می گوید: «من معتقدم تنها راه جبران این‎ حادثه وحدت کامل نیرو‎های اصلاح طلب است. همچنین باید شبانه‎روز کار کنیم تا بتوانیم با پیروزی در اولین انتخابات پیش رو بتوانیم این‎ ضربه را تا حدودی جبران کنیم.» گویی نرم شدن لحن بیانیه ‎های موسوی و رفتار کروبی در همین راستاست و حتی عده‎ای عدم ورود جدی خاتمی به درگیری ها را برای همین استراتژی تفسیر می کنند. پدر خوانده به یک رویارویی جدید می‎اندیشد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی