عالیجناب خاکستری
مطلب عالیجناب خاکستری را برای پرونده عملکرد خوئینی ها در شماره 14اُم هفته نامه پنجره (18 مِهر، که وردپرس نمی گذارد مطلبم را به آن زمان منتقل کنم!) نوشتم؛ هر چند برای این مطلب در بخش هایی از کتاب شنود اشباحِ رضا گلپور راهنمایی گرفته ام، اما بخشی از مطالب آن همچون نقش خوئینی ها در 18 تیر و ... مضاف بر مطالب تاکید شده توسط گلپور است؛ برای این مطلب یک دو هفته ای را درگیر چند کتابی بودم که از مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرض گرفته بود. حاصل آن شد که این مطلب نوک پیکان پرونده فوق شد، ابتدا با عکس العمل هایی چون مطلب «سیمای عالیجناب خاکستری در دور دست؟!» مورد نقد قرار گرفت و در جراید و پایگاه های سبز به آن عکس العمل نشان داده شد؛ اما مهم ترین اتفاق این بود، که این هجمه چند مطلبی به پشت پرده وقایع سال 88 موجب شد که برای اولین بار خوئینی ها (این بار در قامت حزبِ مجمع روحانیون مبارز) به آن عکس العمل نشان دهد؛ در حالی که پیش از این، خصوصا در زمان انتشار کتاب شنود اشباح، عکس العمل ممنوع چاپ و نایاب شدن کتاب، و سپس ناپدید شدن «رضا گلپور» بود. ولی دوره پدرخوانده رو به اتمام است، این بار چنین قدرتی برای خفه کردن صداها نداشت.
این نوشته، در پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی هم باز نشر شد.
مطلب:
موسوی خوئینی ها مرد مرموزی است، از همان سیاسیونی که در رمان ها و فیلم های سیاسی یا پلیسی، داستان حول آنها می گردد و ما عاشق کشف نقش آنها در حوادث هستیم؛ فردی که با آنکه موقعیتی منحصربهفرد و کاریزماتیک در جریان اصلاحات داشت، هرگز برای کسب قدرت به صورت علنی اقدام نکرده. و البته در تمام موقعیت های خطیر و مهم عمر جمهوری اسلامی رد پای او را میتوان دید، اما هیچ گاه فراتر از نقش نجات بخش برای دوستانش ظاهر نشده است؛ تنها لحظهای حضور می یابد و مسیر بازی را تغییر می دهد. با آنکه بسیاری قدرت را در کسب کرسی های علنی و بزرگ می جویند، خوئینی ها فرزندان دیروز و سربازان امروزش را به زمین بازی می فرستد، و بیآنکه هزینه اضافی بدهد، از قدرت بهرهمند می شود. او به تمام معنی یک پدرخوانده اصیل است. مطلب پیش رو روایتی است از همان موقعیت های خطیر که پدرخوانده برای لحظهای ظاهر شده است.
پاتریس لومومبا در سفارتاکثر کسانی که نام خوئینی ها را می شنوند به یاد تصرف سفارت آمریکا و آیتا... سفارت میافتند؛ مردی که رهبری معنوی دانشجویان موسوم به خط امام را به عهده داشت و به همراه حجاریان برای دانشجویان کلاس سیاسی می گذاشت. آنچنان که عباس عبدی در مقالهای در مجله کیهان سال مینویسد، دانشجویان به دلیل تجربه همکاری با خوئینی ها در دفتر تحکیم وحدت و احساس قرابت فکری با وی، از او برای همکاری در اشغال سفارت دعوت می کنند تا همزمان احتمال عدم موافقت امام و احتمال اخراج دانشجویان از سفارت، توسط دولت موقت را برطرف کنند. آنچنان که عباس عبدی میگوید، دانشجویان از موسوی خوئینی ها می خواهند موضوع را با امام مطرح کند، اما وی مخالفت کرده و میگوید امام با موضوع موافق است و «ولی اگر موضوع با ایشان مطرح گردد، ممکن است علی رغم موافقت، صلاح ندانند که چنین عقیدهای را قبل از عمل ابراز کنند و اصولا حضرت امام در بعضی امور اجازه صریح نمیدهند.» درواقع تلاش می کنند امام را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند. اما نکات جالب تری نیز در پرونده خوئینی ها وجود دارد، وی در سال 1975 به آلمان شرقی می رود و سپس برای تحصیل عازم دانشگاه «پاتریس لومومبا» مسکو می شود؛ دانشگاهی که تربیت کننده بسیاری از نیروهای کمونیست یا وابسته به شوروی همچون کارلوس تروریست مشهور، یا ابومازن و مصطفی برغوثی بوده است. آنچنان که در آن سال ها از او با نام «کریپتو کمونیسم» نام می بردند و نشریه فرانسوی «پاری مارچ» در سال 1985 در این باره می نویسد: «اشخاص وارد به امور کرملین، معتقدند که او یار «کا.گ.ب» در ایران و دوست قدیمی «حیدر علی اف» تنها مسلمان عضو دفتر سیاسی شوروی است (...) وی بیقید و شرط جرج حبش را تحسین می کند (...) همچنین با ژنرال «پناهیان» کمونیست قدیمی که در سالهای 45-1944 رییس ستاد ارتش خلق جمهوری مهاباد بود ملاقات داشت (...) خوئینی ها که از سال 1975 در آلمان شرقی مستقر شده بود، تعلیمات خود را از «مارکوس ولف» ژنرال آلمان شرقی و رییس سرویس های مخفی برلین شرقی دریافت می داشت.»
روایت نشریه فرانسوی شاید کاملا قابل اطمینان نباشد - اگرچه با توجه به سابقه خوئینی ها بعید نیز نیست، اما مخالفت یاران خوئینی ها با نظر حلقه علم و صنعت برای اقدام مشابه درباره سفارت شوروی قابل تامل است، آنچنان که دور از انتظار نیست خصوصا با خصومت شوروی که بهوضوح آن را در دوران جنگ تحمیلی به نمایش گذاشت، و فعالیت قوی نیروهای کمونیست و چپ، امام از آن اقدام نیز حمایتی متقابل می کرد. یارانی که بعدها همواره در مرکز بررسی های استراتژیک، روزنامه سلام و فعالیت های سیاسی پس از فوت امام در کنار وی بودهاند.در عین اینکه علی فلاحیان در مصاحبه با گلپور درباره تفسیر قرآن خوئینی ها و فرقان می گوید: «بله خب یکچنین تفکری را باید بگویم که در نوع نگاه یا به قول جماعت آنها قرائت سوسیالیستی؛ خب شاخص خوئینی ها بود (...) خوئینیها خب دیگر چنان تفسیر های وحشتناکی شروع کرد از قرآن که بالاخره آقای «بهشتی» اینها وارد شدند و توصیه کردند که بالاخره ایشان قطع کرد. ولی آدمهایی که آن روز جذب آن تفاسیر شدند، خیلی هاشان تا الآن هم مانده اند.» بعد ها دانشجویان چپ اشغال کننده سفارت تبدیل به مریدان و یاران پدرخوانده می شوند، و در تمام مراحل فعالیت سیاسی همراه وی می مانند؛ حتی شنیده می شود که بعدها بخشی از اسناد سفارت که در جریان اشغال مفقود شده بود، در جریان دستگیری عبدی پیرامون پرونده نظر سنجی در منزل این فرد (عبدی) کشف شد. در عینحال، این انتقاد به خوئینی ها نیز وارد بود که دسترسی به اسناد سفارت، خصوصا ارتباط بنیصدر با سیا، موجب رد صلاحیت بنیصدر نشد.
ناجی پسرخوانده ها
سال 1363، سال خون بود برای جمهوری تازه نفس، و شهریور آن سال رییسجمهور و نخستوزیر جمهوری از دست رفتند؛ اما نکات مهمی در واقعه فوق بود؛ خصوصا در حالیکه طبق اطلاعیه شهید سوم حادثه، شهید دفتریان بهعلت خفگی کشته شده بود و جسدش قابل تشخیص بود توسط عدهای خاص بهنام (شهید!) کشمیری معرفی شد، پس از مشخص شدن هویت شهید سوم، مدعی شدند پیکر «شهید مسعود کشمیری» در واقعه انفجار متلاشی شده بود، که قسمتهای بهدست آمده نیز همراه سه شهید دیگر به خاک سپرده شده است!» اما بعد مشخص می شود که عوامل اصلی اعلام شهادت برای کشمیری، محسن سازگارا و باستانی، معاونین بهزاد نبوی، بوده اند. بعدها بهزاد نبوی کمیتهای برای بررسی موضوع تشکیل می دهد که بهعلت اعمال فراقانونی جلوی آن گرفته می شود و مسئولان کمیته نیز دستگیر می شوند. در عینحال، تقی محمدی عضو دفتر اطلاعات نخستوزیری که پس از انفجار بهعنوان کارداری سفارت افغانستان منصوب می شود نیز احضار می شود؛ البته وی در مسیر بررسی پرونده بهظاهر خودکشی می کند. تقی محمدی از دانشجویان تحکیم وحدت بود که پیش از این تصویر وی در حال انتقال گروگان ها در سفارت آمریکا به نام محمود احمدی نژاد در رسانه های خارجی منصوب شد. وی از دوستان سعید حجاریان بود، حلقه سفارت، فرزندان پدرخوانده.در همین حال و پس از کشیده شدن پای نبوی، سازگارا و دیگران به بازی، پدرخوانده که دادستان کل کشور است، بار دیگر وارد بازی می شود تا پسران خود را نجات دهد. ابتدا نامهای با شصت امضا از علیاکبر محتشمیپور تا عبدالکریم سروش، مهاجرانی و همه آنان که بعدها جناح خاصی را تشکیل دادند جمع می کند و سپس میکوشد تا بر امام فشار بیاورد. نتیجه این می شود که امام به خاطر وضعیت جنگی پرونده را موقتا متوقف می کند. اما پدرخوانده پس از فوت امام سعی می کند حکم امام را مختومه شدن نه مسکوت ماندن موقتی آن ابراز کند. بهزاد نبوی در گفتوگویی با روزنامه «دوران امروز» به پدرخوانده اشاره می کند: «گزارش نتایج را به ایشان ارایه دادند. ایشان دستور مختومه شدن پرونده را بهدلیل عدم وقوع بزه صادر کردند و حتی دستور دادند کسانی که در این پروندهسازی شرکت داشته اند، تحت پیگرد قرار بگیرند...»؛ اما هاشمی در خاطرات سال 1363 خود می نویسد: «بعد از دستگیری علی تهرانی، پای افراد دیگری مانند مهندس بهزاد نبوی - وزیر صنایع سنگین- خسرو قنبری تهرانی - رییس اداره اطلاعات نخست وزیری- و چند نفر دیگر به میان آمد. به این پرونده رسیدگی کامل نشد و به دستور امام خمینی، پیگیری اتهامات متهمان پرونده، متوقف گردید.»
پدرخوانده فداکاری می کند
قایله هجدهم تیر با انتشار نامهای منتسب به سعید امامی در روزنامه «سلام» به مدیر مسئولی خوئینی ها و توقیف روزنامه فوق آغاز شد؛ نامهای که همزمان با بررسی طرح تغییر قانون مطبوعات در مجلس پنجم منتشر شد و مدعی بود طرح فوق که نویسنده مطالب را نیز مسئول می دانست، توسط سعید امامی صادر شده است.سعید حجاریان که خود در آن ایام روزنامه «صبح امروز» را در اختیار دارد ابتدا نامه را در مجلس نزد مجید انصاری برده و از او میخواهد در صحن مجلس قرائت کند، اما او نمیپذیرد. سپس حجاریان به نزد خوئینی ها می رود و از او می خواهد نامه را منتشر کند؛ در همین باره از محمد قوچانی میخوانیم: «موسوی خوئینی ها با انتخاب تیتر روز سهشنبه خود کوشید، یکبار دیگر از سوابق خود در ایجاد حاشیه امنیتی برای روزنامه اش مطمئن شود .... (موسوی خوئینی ها) کوشید به یک ریسک بسیار خطرناک دست بزند، خطر این ریسک بهاندازهای بود که حتی سعید حجاریان نیز صلاح را در آن دانست که چنین بازی خطرناکی را به موسوی خوئینی ها سپارد. (نشان نوزدهم خرداد 1378)» وزارت اطلاعات پیش از انتشار نامه تماس می گیرد با توجه به محرمانه بودن آن، در صورت انتشار نامه از سلام شکایت خواهند کرد که یقینا نتیجهاش توقیف این نشریه خواهد بود؛ بعدها در دفاعیات می خوانیم که خوئینی ها می گوید نامه فوق مهر طبقهبندی نداشته و از طریق فکس به نشریه رسیده است؛ آیا هر نشریهای هرچه با فاکس برسد منتشر می کند؟ آن هم چنین نامه ای؟ درواقع سربرگ و زیر نامه فکس شده، یعنی محل درج طبقهبندی، پاره شده بود؛ و نامه دستنویس نیز طبق اظهارات وزیر از حوزه مشاورین وزیر وقت، و نه سعید امامی است. با اینحال، نیروهای رسانهای اصلاحات فرصت لازم برای سوءاستفاده از این نامه بی نشان را به خوبی استفاده کردند.
پرچم سبز در دستان پدرخوانده
سردار جعفری فرمانده کل سپاه اخیرا گفت که آقای موسوی خوئینی ها در بهمن 1387 اینگونه می گوید: «ما باید بیاییم و توان بگذاریم تا به هر قیمتی رهبری را از تخت پایین بکشیم، او باید بفهمد که این مملکت آنطور نیست که ایشان هر جور بخواهد به هر سمت بکشد، خاتمی و یارانش اکنون کلی تجربه دارند.» ابطحی هم در اعترافات خود می گوید: «خاتمی و فاتح و مهدیهاشمی رفسنجانی می گفتند که «برنده شدن در این انتخابات خیلی با انتخابات گذشته فرق می کند. در این صورت، جریان اصولگرا و رهبر دیگر نمی توانند سرشان را بلند کنند و این معنای یکسره کردن کار است.» یعنی رسیدن به یک نظام با ولایت فقیه بسیار ضعیف شده یا بدون ولایت فقیه جا بیفتد. اعتراضات در انتخابات کاملا برنامه ریزی شده بود.» در حالیکه اکثر فرزندان پدرخوانده در بازداشت بهسر می برند، پدر خوانده خود برای مدیریت بازی وارد عمل شده است، بسیاری وقایع اخیر را حاصل فشار موسوی خوئینی ها میدانند که با هرگونه مصالحه مخالف است، آنچنان که در تیرماه در جلسهای در منزل یکی از وزرای خاتمی میگوید: «باید تمام قد در مقابل آنها بایستیم، چراکه ما را در این حوادث منافق و ضدانقلاب خواندهاند.» وی حتی بهصراحت دلیل بازداشتها و کشته شدن مردم بیگناه را هزینههای حضور میرحسین موسوی میخواند و میگوید که با توجه به وضع پیش آمده میرحسین اگر بخواهد کنار بکشد هم نمیتواند.
نبرد بعدی
موسوی خوئینی ها در افطاری که چندی پیش در منزل یکی از اعضای شاخص مجمع روحانیون برگزار شد، تأکید می کند که چهره اصلاحطلبان بعد از وقایع اخیر مخدوش شده و می گوید: «انتشار اعترافات اصلاح طلبان باعث شد ما بهعنوان افرادی ضد انقلاب، کودتاگر، برانداز و ضددین به مردم معرفی شویم و به هر قیمتی شده نباید اجازه دهیم این اعترافات به شکل کنونی از رسانه ها خصوصا صدا و سیما پخش شود.» و ادامه میدهد «پس از اعترافات این سؤال برای طرفداران جوان اصلاحات پیش آمده که چرا افرادی که ما از آنان بهعنوان سمبل مقاومت و مبارزه یاد می کردیم، در کمتر از دوماه به توبه و تغییرات اساسی در مواضع خود افتاده اند و دچار خلا تحلیلی شده اند. (...) ذهنیت بخش زیادی از بدنه اصلاحات دچار تردید شده است. به اعتقاد آنها، اینکه ما نتوانستیم برای افراد بازداشتشده کاری انجام دهیم، نشاندهنده این است که قدرت چانه زنی خود را از دست داده ایم که افرادی مانند حجاریان را نتوانستیم آزاد کنیم.» اما وی در کلیدیترین جمله خود می گوید: «من معتقدم تنها راه جبران این حادثه وحدت کامل نیروهای اصلاح طلب است. همچنین باید شبانهروز کار کنیم تا بتوانیم با پیروزی در اولین انتخابات پیش رو بتوانیم این ضربه را تا حدودی جبران کنیم.» گویی نرم شدن لحن بیانیه های موسوی و رفتار کروبی در همین راستاست و حتی عدهای عدم ورود جدی خاتمی به درگیری ها را برای همین استراتژی تفسیر می کنند. پدر خوانده به یک رویارویی جدید میاندیشد.
پاتریس لومومبا در سفارت
اکثر کسانی که نام خوئینی ها را می شنوند به یاد تصرف سفارت آمریکا و آیتا... سفارت میافتند؛ مردی که رهبری معنوی دانشجویان موسوم به خط امام را به عهده داشت و به همراه حجاریان برای دانشجویان کلاس سیاسی می گذاشت. آنچنان که عباس عبدی در مقالهای در مجله کیهان سال مینویسد، دانشجویان به دلیل تجربه همکاری با خوئینی ها در دفتر تحکیم وحدت و احساس قرابت فکری با وی، از او برای همکاری در اشغال سفارت دعوت می کنند تا همزمان احتمال عدم موافقت امام و احتمال اخراج دانشجویان از سفارت، توسط دولت موقت را برطرف کنند. آنچنان که عباس عبدی میگوید، دانشجویان از موسوی خوئینی ها می خواهند موضوع را با امام مطرح کند، اما وی مخالفت کرده و میگوید امام با موضوع موافق است و «ولی اگر موضوع با ایشان مطرح گردد، ممکن است علی رغم موافقت، صلاح ندانند که چنین عقیدهای را قبل از عمل ابراز کنند و اصولا حضرت امام در بعضی امور اجازه صریح نمیدهند.» درواقع تلاش می کنند امام را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند. اما نکات جالب تری نیز در پرونده خوئینی ها وجود دارد، وی در سال 1975 به آلمان شرقی می رود و سپس برای تحصیل عازم دانشگاه «پاتریس لومومبا» مسکو می شود؛ دانشگاهی که تربیت کننده بسیاری از نیروهای کمونیست یا وابسته به شوروی همچون کارلوس تروریست مشهور، یا ابومازن و مصطفی برغوثی بوده است. آنچنان که در آن سال ها از او با نام «کریپتو کمونیسم» نام می بردند و نشریه فرانسوی «پاری مارچ» در سال 1985 در این باره می نویسد: «اشخاص وارد به امور کرملین، معتقدند که او یار «کا.گ.ب» در ایران و دوست قدیمی «حیدر علی اف» تنها مسلمان عضو دفتر سیاسی شوروی است (...) وی بیقید و شرط جرج حبش را تحسین می کند (...) همچنین با ژنرال «پناهیان» کمونیست قدیمی که در سالهای 45-1944 رییس ستاد ارتش خلق جمهوری مهاباد بود ملاقات داشت (...) خوئینی ها که از سال 1975 در آلمان شرقی مستقر شده بود، تعلیمات خود را از «مارکوس ولف» ژنرال آلمان شرقی و رییس سرویس های مخفی برلین شرقی دریافت می داشت.»
روایت نشریه فرانسوی شاید کاملا قابل اطمینان نباشد - اگرچه با توجه به سابقه خوئینی ها بعید نیز نیست، اما مخالفت یاران خوئینی ها با نظر حلقه علم و صنعت برای اقدام مشابه درباره سفارت شوروی قابل تامل است، آنچنان که دور از انتظار نیست خصوصا با خصومت شوروی که بهوضوح آن را در دوران جنگ تحمیلی به نمایش گذاشت، و فعالیت قوی نیروهای کمونیست و چپ، امام از آن اقدام نیز حمایتی متقابل می کرد. یارانی که بعدها همواره در مرکز بررسی های استراتژیک، روزنامه سلام و فعالیت های سیاسی پس از فوت امام در کنار وی بودهاند.در عین اینکه علی فلاحیان در مصاحبه با گلپور درباره تفسیر قرآن خوئینی ها و فرقان می گوید: «بله خب یکچنین تفکری را باید بگویم که در نوع نگاه یا به قول جماعت آنها قرائت سوسیالیستی؛ خب شاخص خوئینی ها بود (...) خوئینیها خب دیگر چنان تفسیر های وحشتناکی شروع کرد از قرآن که بالاخره آقای «بهشتی» اینها وارد شدند و توصیه کردند که بالاخره ایشان قطع کرد. ولی آدمهایی که آن روز جذب آن تفاسیر شدند، خیلی هاشان تا الآن هم مانده اند.» بعد ها دانشجویان چپ اشغال کننده سفارت تبدیل به مریدان و یاران پدرخوانده می شوند، و در تمام مراحل فعالیت سیاسی همراه وی می مانند؛ حتی شنیده می شود که بعدها بخشی از اسناد سفارت که در جریان اشغال مفقود شده بود، در جریان دستگیری عبدی پیرامون پرونده نظر سنجی در منزل این فرد (عبدی) کشف شد. در عینحال، این انتقاد به خوئینی ها نیز وارد بود که دسترسی به اسناد سفارت، خصوصا ارتباط بنیصدر با سیا، موجب رد صلاحیت بنیصدر نشد.
ناجی پسرخوانده ها
سال 1363، سال خون بود برای جمهوری تازه نفس، و شهریور آن سال رییسجمهور و نخستوزیر جمهوری از دست رفتند؛ اما نکات مهمی در واقعه فوق بود؛ خصوصا در حالیکه طبق اطلاعیه شهید سوم حادثه، شهید دفتریان بهعلت خفگی کشته شده بود و جسدش قابل تشخیص بود توسط عدهای خاص بهنام (شهید!) کشمیری معرفی شد، پس از مشخص شدن هویت شهید سوم، مدعی شدند پیکر «شهید مسعود کشمیری» در واقعه انفجار متلاشی شده بود، که قسمتهای بهدست آمده نیز همراه سه شهید دیگر به خاک سپرده شده است!» اما بعد مشخص می شود که عوامل اصلی اعلام شهادت برای کشمیری، محسن سازگارا و باستانی، معاونین بهزاد نبوی، بوده اند. بعدها بهزاد نبوی کمیتهای برای بررسی موضوع تشکیل می دهد که بهعلت اعمال فراقانونی جلوی آن گرفته می شود و مسئولان کمیته نیز دستگیر می شوند. در عینحال، تقی محمدی عضو دفتر اطلاعات نخستوزیری که پس از انفجار بهعنوان کارداری سفارت افغانستان منصوب می شود نیز احضار می شود؛ البته وی در مسیر بررسی پرونده بهظاهر خودکشی می کند. تقی محمدی از دانشجویان تحکیم وحدت بود که پیش از این تصویر وی در حال انتقال گروگان ها در سفارت آمریکا به نام محمود احمدی نژاد در رسانه های خارجی منصوب شد. وی از دوستان سعید حجاریان بود، حلقه سفارت، فرزندان پدرخوانده.در همین حال و پس از کشیده شدن پای نبوی، سازگارا و دیگران به بازی، پدرخوانده که دادستان کل کشور است، بار دیگر وارد بازی می شود تا پسران خود را نجات دهد. ابتدا نامهای با شصت امضا از علیاکبر محتشمیپور تا عبدالکریم سروش، مهاجرانی و همه آنان که بعدها جناح خاصی را تشکیل دادند جمع می کند و سپس میکوشد تا بر امام فشار بیاورد. نتیجه این می شود که امام به خاطر وضعیت جنگی پرونده را موقتا متوقف می کند. اما پدرخوانده پس از فوت امام سعی می کند حکم امام را مختومه شدن نه مسکوت ماندن موقتی آن ابراز کند. بهزاد نبوی در گفتوگویی با روزنامه «دوران امروز» به پدرخوانده اشاره می کند: «گزارش نتایج را به ایشان ارایه دادند. ایشان دستور مختومه شدن پرونده را بهدلیل عدم وقوع بزه صادر کردند و حتی دستور دادند کسانی که در این پروندهسازی شرکت داشته اند، تحت پیگرد قرار بگیرند...»؛ اما هاشمی در خاطرات سال 1363 خود می نویسد: «بعد از دستگیری علی تهرانی، پای افراد دیگری مانند مهندس بهزاد نبوی - وزیر صنایع سنگین- خسرو قنبری تهرانی - رییس اداره اطلاعات نخست وزیری- و چند نفر دیگر به میان آمد. به این پرونده رسیدگی کامل نشد و به دستور امام خمینی، پیگیری اتهامات متهمان پرونده، متوقف گردید.»
پدرخوانده فداکاری می کند
قایله هجدهم تیر با انتشار نامهای منتسب به سعید امامی در روزنامه «سلام» به مدیر مسئولی خوئینی ها و توقیف روزنامه فوق آغاز شد؛ نامهای که همزمان با بررسی طرح تغییر قانون مطبوعات در مجلس پنجم منتشر شد و مدعی بود طرح فوق که نویسنده مطالب را نیز مسئول می دانست، توسط سعید امامی صادر شده است.سعید حجاریان که خود در آن ایام روزنامه «صبح امروز» را در اختیار دارد ابتدا نامه را در مجلس نزد مجید انصاری برده و از او میخواهد در صحن مجلس قرائت کند، اما او نمیپذیرد. سپس حجاریان به نزد خوئینی ها می رود و از او می خواهد نامه را منتشر کند؛ در همین باره از محمد قوچانی میخوانیم: «موسوی خوئینی ها با انتخاب تیتر روز سهشنبه خود کوشید، یکبار دیگر از سوابق خود در ایجاد حاشیه امنیتی برای روزنامه اش مطمئن شود .... (موسوی خوئینی ها) کوشید به یک ریسک بسیار خطرناک دست بزند، خطر این ریسک بهاندازهای بود که حتی سعید حجاریان نیز صلاح را در آن دانست که چنین بازی خطرناکی را به موسوی خوئینی ها سپارد. (نشان نوزدهم خرداد 1378)» وزارت اطلاعات پیش از انتشار نامه تماس می گیرد با توجه به محرمانه بودن آن، در صورت انتشار نامه از سلام شکایت خواهند کرد که یقینا نتیجهاش توقیف این نشریه خواهد بود؛ بعدها در دفاعیات می خوانیم که خوئینی ها می گوید نامه فوق مهر طبقهبندی نداشته و از طریق فکس به نشریه رسیده است؛ آیا هر نشریهای هرچه با فاکس برسد منتشر می کند؟ آن هم چنین نامه ای؟ درواقع سربرگ و زیر نامه فکس شده، یعنی محل درج طبقهبندی، پاره شده بود؛ و نامه دستنویس نیز طبق اظهارات وزیر از حوزه مشاورین وزیر وقت، و نه سعید امامی است. با اینحال، نیروهای رسانهای اصلاحات فرصت لازم برای سوءاستفاده از این نامه بی نشان را به خوبی استفاده کردند.
پرچم سبز در دستان پدرخوانده
سردار جعفری فرمانده کل سپاه اخیرا گفت که آقای موسوی خوئینی ها در بهمن 1387 اینگونه می گوید: «ما باید بیاییم و توان بگذاریم تا به هر قیمتی رهبری را از تخت پایین بکشیم، او باید بفهمد که این مملکت آنطور نیست که ایشان هر جور بخواهد به هر سمت بکشد، خاتمی و یارانش اکنون کلی تجربه دارند.» ابطحی هم در اعترافات خود می گوید: «خاتمی و فاتح و مهدیهاشمی رفسنجانی می گفتند که «برنده شدن در این انتخابات خیلی با انتخابات گذشته فرق می کند. در این صورت، جریان اصولگرا و رهبر دیگر نمی توانند سرشان را بلند کنند و این معنای یکسره کردن کار است.» یعنی رسیدن به یک نظام با ولایت فقیه بسیار ضعیف شده یا بدون ولایت فقیه جا بیفتد. اعتراضات در انتخابات کاملا برنامه ریزی شده بود.» در حالیکه اکثر فرزندان پدرخوانده در بازداشت بهسر می برند، پدر خوانده خود برای مدیریت بازی وارد عمل شده است، بسیاری وقایع اخیر را حاصل فشار موسوی خوئینی ها میدانند که با هرگونه مصالحه مخالف است، آنچنان که در تیرماه در جلسهای در منزل یکی از وزرای خاتمی میگوید: «باید تمام قد در مقابل آنها بایستیم، چراکه ما را در این حوادث منافق و ضدانقلاب خواندهاند.» وی حتی بهصراحت دلیل بازداشتها و کشته شدن مردم بیگناه را هزینههای حضور میرحسین موسوی میخواند و میگوید که با توجه به وضع پیش آمده میرحسین اگر بخواهد کنار بکشد هم نمیتواند.
نبرد بعدی
موسوی خوئینی ها در افطاری که چندی پیش در منزل یکی از اعضای شاخص مجمع روحانیون برگزار شد، تأکید می کند که چهره اصلاحطلبان بعد از وقایع اخیر مخدوش شده و می گوید: «انتشار اعترافات اصلاح طلبان باعث شد ما بهعنوان افرادی ضد انقلاب، کودتاگر، برانداز و ضددین به مردم معرفی شویم و به هر قیمتی شده نباید اجازه دهیم این اعترافات به شکل کنونی از رسانه ها خصوصا صدا و سیما پخش شود.» و ادامه میدهد «پس از اعترافات این سؤال برای طرفداران جوان اصلاحات پیش آمده که چرا افرادی که ما از آنان بهعنوان سمبل مقاومت و مبارزه یاد می کردیم، در کمتر از دوماه به توبه و تغییرات اساسی در مواضع خود افتاده اند و دچار خلا تحلیلی شده اند. (...) ذهنیت بخش زیادی از بدنه اصلاحات دچار تردید شده است. به اعتقاد آنها، اینکه ما نتوانستیم برای افراد بازداشتشده کاری انجام دهیم، نشاندهنده این است که قدرت چانه زنی خود را از دست داده ایم که افرادی مانند حجاریان را نتوانستیم آزاد کنیم.» اما وی در کلیدیترین جمله خود می گوید: «من معتقدم تنها راه جبران این حادثه وحدت کامل نیروهای اصلاح طلب است. همچنین باید شبانهروز کار کنیم تا بتوانیم با پیروزی در اولین انتخابات پیش رو بتوانیم این ضربه را تا حدودی جبران کنیم.» گویی نرم شدن لحن بیانیه های موسوی و رفتار کروبی در همین راستاست و حتی عدهای عدم ورود جدی خاتمی به درگیری ها را برای همین استراتژی تفسیر می کنند. پدر خوانده به یک رویارویی جدید میاندیشد