شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

روزنگار
  • ۲۴ آبان ۹۴ , ۰۵:۵۵
    از قصص نماز شاهد...

    فقیه معتقد بود اشکِ دنیا، صلاه را تباه می‌کند؛
    به گمانم فقیه هیچ‌وقت عاشق نبود؛
    و خدای محرم ندانست که راز مگو را جز با او چگونه توان گفت؟
    که افوضُ امری الی الله...


    حال ما بی ‌آن مه زیبا مپرس
    آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس
    گوهر اشکم نگر از رشک عشق
    وز صفا و موج آن دریا مپرس


  • ۲۳ آبان ۹۴ , ۲۳:۴۵
    داستان هر روزه‌ای که رُخ نداده است

    دوشب پیش وحید سعیدی از غم رابطه‌اش با پسرش گفت که جز صبح‌ها نمی‌بیندش؛ اندوه واژگانش را ملموس در رگ‌هایم حس کردم؛ که من هم از همان دست پسرانی بودم که پدرم را صبح‌ها و روزهای تعطیل می‌دیدم. هراس این اقبال،‌ هوار شد روی سرم که من هم با این اوضاع فعلی، بهتر از این با خانواده‌ام نخواهم کرد. امشب که برنامه مقرر پایان کار دفتر درست اجرا نشد، ساعت ده و نیم که جلسه تموم شد، بدون دیدن پیغامش، تلفن زدم. خواب بود؛ پیام‌رسان را باز کردم، خواندم که یک ساعت قبل پیغام فرستاده بود که خسته است و بیشتر از این نمی‌تواند بیدار بماند. جز چند باری لحظه خوابیدن معصومانه‌ش را ندیدم؛ اما همان شنیدن صدای خسته خواب آلود کافی بود که تمام داستان وحید سعیدی جلوی چشمم رژه برود. او را دیدم و خانه‌مان را؛ که می‌رسم و صدای مهربانش خاموش است و من با باری از سختی تنهایی، روی کاناپه دراز می‌کشم...

  • ۷ آبان ۹۴ , ۱۸:۱۵
    مردی که می‌خواهد بارکش نباشد

    نقل است در ایام قدیم، زمانی که وسیله نقلیه هنوز درشکه و گاری بوده است، دانشجویان دانشگاه معماری بوزار برای حمل وسایل تحویل پروژه دروس‌شان آنها را بار گاری می‌کردند و می‌کشیدند. گاری را در فرانسه «شارت» می‌خوانند؛ و حالا بعد از سال‌ها این کلمه «شارِت» در ادبیات فضای معماری، از دانشگاه تا فضای کار، برای توصیف وضعیت فشردگی کارها استفاده می‌شود. در ایام تحصیل بیشتر روزهای نهایی ترم اسمش را می‌شنوید ولی در دفاتر معماری خصوصا وقتی مکرر پروژه جاری باشد، این کلمه شنیده می‌شود. و من در زندگیم تقریبا همیشه در این موقعیت هستم؛ عطش به تجربه‌های متعدد، احتمالا کمی حرص پول و شهرت و یادگیری، به اضافه انعطاف زیادی در تصمیم‌گیری‌ها و همچنین تک‌پری و تک‌روی موجب شده است که همیشه بار انبوهی از کارها روی گُرده‌ام باشد. همین الآن که این‌سطور را تحریر می‌کنم، برای شنبه و یک شنبه حجم زیادی کار برای دانشگاه دارم، از ضبط دومین برنامه‌‌مان رها شده‌ام و باید برای هفته بعد برای ضبط دیگری آماده شوم. فصلنامه‌ای که سردبیری‌اش می‌کنم (همشهری‌معماری) باید هفته بعد به چاپخانه برسد و در عین‌حال به زمان رونمایی پایگاه که درحال راه‌اندازی‌اش هستیم نزدیک می‌شویم. این‌ها شاید کارهای مهم باشد، چندین خُرده‌کار، از مطالب ننوشته و یکی دو پروژه برنامه‌نویسی خُرد را هم حساب نمی‌کنم. 

    نتیجه چیست؟ اینکه یا سر موعد به کارها نمی‌رسم یا اینکه آنطور که می‌خواهم انجامشان نمی‌دهم؛ در امور مربوط به کسب‌وکارهای پروژه‌ای هم مجبورم پروژه‌های کمتری بپذیرم. سال‌ها فعالیت مطبوعاتی، تخصصی و سیاسی هرچند متناسب با انرژی که از من گرفته است تبدیل به پول نشده است اما اعتباری جمع شده است که در رشته‌های مختلفی که کار کرده‌ام (و احتمالا بعد از چندسال رها کرده‌ام) هنوز محل رجوع باشم. حالا که کَمَکی پختگی به صورتم هم آمده و از آن کودکانگی بصری دور شده‌ام اعتماد جماعت هم بیشتر شده است؛ اما چه فایده‌ای که فرصت به بار نشاندن این اعتبار نیست.

    تجربه جمعی ایرانیان به اضافه ذکر خاطرات خانواده و تجربیات نزدیک‌تر آنها از کارهای گروهی و شراکتی، همیشه هراسی در امثال من نگه‌داشته است که از کار شراکتی و تقسیم ظرفیت‌ها پرهیز کنیم. مثلا من مدام ایده‌پردازی می‌کنم؛ ایده‌هایی که می‌توانند با کمی تلاش به پول برسند ولی به دلیل عدم اعتماد به افراد بسیاری از آنها را پیش خودم نگه می‌دارم و هیچ وقت به فعل نمی‌رسد. این وضعیت درباره پیشنهادات بالفعل کاری هم در جریان است. حالا بعد از مدت‌ها به سرم افتاده که از این مرکب بی‌اعتمادی پایین بیایم و در حالی که در یکی از کارهایم به ثبات رسیده‌ام، باقی موارد را با جماعتی شریک شوم.


  • ۱۵ مهر ۹۴ , ۱۷:۲۲
    افق

    امروز میان فیش‌هایی که نوشته‌ام یک جمله از شهید پیچک پیدا کردم که خلاصه و بُن چیزی است که به عنوان مشی سیاسی می‌شناسم؛ اینکه چرا مکرر برای خودم یادآوری می‌کنم که مسئله ما مصداق نیست بلکه فرایند و منش است.

    شهید غلام‌علی پیچک می‌گوید «مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علیع بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی‌ترسیم؛ از انحراف می‌ترسیم!»

  • ۳ مهر ۹۴ , ۲۲:۵۱
    شب‌خوانی

    مشنو که از تو هست گزیرم چرا که نیست
    یا نیست از تو محنت و رنجم چرا که هست


    از خواجوی کرمانی، که عجیب همدل ماست.

  • ۲۸ شهریور ۹۴ , ۰۲:۵۲
    روی مبل خانه خودمان

    حوالی ساعت یازده صبح جمعه هواپیمای امارات ایرلاینز روی زمین نشست تا کمی بعد از اذان ظهر از سفری ۱۷روزه، پرفشار و آموزنده به خانه رسیده باشم. از فردا به سرعت مشغول تکمیل متون سفرنامه خواهم شد؛ هرچند که هنوز بین انتشار آنلاین این متن‌های تکمیل‌شده و نگه‌داشتنش برای کتاب سفرنامه در تردیدم. 

    بعد از استراحت از سفر چندساعتی است که هنوز ذهنم درگیر آن است. انقطاع ۱۷روزه از وطن، پیاده‌روی‌های بیش از ده‌ساعته، به عین رساندن مثل مترکردن خیابان‌ها و شرایط خاص اجتماعی سفر فرصتی برای خودشناسی و آموختن بود. ۱۷ روز فرصت داشتم تا منقطع از خانواده به تغییراتی که می‌خواهم در زندگیم بدهم فکر کنم. آدم کم سفری نیستم؛ اما دوستان همسفرم کسانی هست که در طی سال‌ها دست‌چین شده‌اند و روابطمان دیگر تعریف شده و به ثبات رسیده‌است. در این سفر اما همه همسفران جز یک نفر افرادی تازه بودند که از قضا همه آنها جز دو نفر در موقعیت کاملا مخالف ایدئولوژیک من قرار داشتند؛ هرچند دوستان مخالف ایده خود زیاد دارم اما همیشه از زیست مداوم با آنها پرهیز داشته‌ام. این موقعیت فرصتی بود که هم درباره رابطه خودم با این بخش از جامعه بیاندیشم و هم در رفتارهای شخصی‌م، اعم از رابطه‌م با افراد تا مدیریت امور شخصی محک بخورم و ضعف‌های خودم را بهتر بشناسم.

    حالا که سه ساعتی از بامداد روز شنبه گذشته است، مشغول مرور کارهایی هستم که از فردا برای یک زندگی جدید باید انجام دهم. دوست دارم مفصل از این تجربه‌ها به صورت موضوعی و از این فرایند تغییرات به صورت جزئی بنویسم.

  • ۲۶ شهریور ۹۴ , ۰۰:۳۸
    چیزهایی هست که می‌دانی

    امروز رُم را هیچ ندیدم،

    در برابرم، همه تو بودی،

    تو که ...

    تو که ...

    تو ...


    پ‌ن.
    بعد از ۱۲ ساعت پیاده‌روی در غربت.
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۸:۱۵
    شعف
    پارک جنگلی میلان،
    باد خنک سحر،
    اذان‌گویی حیوانات،
    نماز صبح جماعت،
    روی فرش سبز چمن‌ها،
    دیار غریب هم می‌تواند صمیمی باشد
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۰:۴۷
    شکلات تلخ

    شب،

    اشک،

    مردی که در غمی تاریک غرق می‌شود.

تخریب به جای اثبات

يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۰۴:۰۱ ق.ظ

به این فکر می کنم که چرا احمدی نژادی ها به جای تلاش برای اثبات توانایی های خود و نامزد محبوب شان قسمت عمده ای از توانایی شان را به سوال، ایجاد شبهه و گاه تخریب میرحسین موسوی معطوف کرده اند؟

پی نوشت.
1. بعد از پست پیشین بلافاصله می خواستم از این بنویسم که نگرانی من از رای آوردن احمدی نژاد و باخت میرحسین جدایی از این است که می خواهم به میرحسین رای بدهم یا نه؟؛ فی الواقع فعلا هیچ رایی بهتر از رای سفید نمی بینم؛
اما خوب جدایی از مشغله ی زیاد، از دست دادن لپ تاپم و سوختن هارد جدید دستگاه خانگی ام را هم اضافه کنید، که اجازه ی نوشتن درست حسابی را نمی دهند.
2. دو تا سایت جدید کار کرده ایم،
برخیز برای یک سری از دوستان اصلاح طلب
و این سایت برای یک نمایشگاه در کیش
3. نکته ی جالب اینکه دو پروژه از یکی از دوستان در یکی از نهادهای دولتی که پیش از این برایشان کار کرده بودیم پیشنهاد شد، دو سایت انتخاباتی برای احمدی نژاد، اما با پیگیری متوجه شدم بودجه اش از بیت المال تامین می شود؛ محض اطلاع حضراتی که اصرار دارند ستاد احمدی نژاد را مردمی بدانند، پیگیری نشان داد که چند سایت دیگر نیز توسط همین نهاد در حال تامین بودجه است.
4. نمردیم و پرتغال اسرائیلی هم در دولت مدعی ضدصهیونیسم وارد شد؛ به این اضافه کنید که وزارت اطلاعات دولت فوق خدمتگزار! در حال بازداشت دوباره آقای جهانشاهی، طلبه سیرجانی، است که همین چند وقت پیش به دستور صریح و با تشکر امام امت از بند آزاد شده بود؛ یک دست مریزاد به همه کسانی که چشمشان را بر این اتفاقات می بندند.
  • محمدمسیح یاراحمدی

نظرات  (۱۸)

بحمدلله کار کم انجام نشده که نیاز به تخریب باشه. و تخریب کنندگان از گروه حامیان دکتر احمدی نژاد مطرود هستند.
راستی آمار سیاهنمایی که یادت هست!
اجمالا این کارها را ببین :
http://raja10.blogfa.com/cat-2.aspx
یا علی رفیق
برو این وبلاگ رو بخون http://dolate-eslami.blogfa.com اینقدر از پیشرفت های دولت مطلب و آمار داره مخت صوت می کشه (همون صوت درسته). لطفا شما یک مقدار از میرحسین تعریف کن شاید ما نظرمون عوض شد.
مشکل اینا نیست ربط پرتقال اسرائیلی به گوجه ی فرنگی میدونی چیه ؟ آخه من نمیدونم شما از اصلاح طلبان چه خیری دیدی که داری تو صف میرحسین اصلاح طلب سینه میزنی .
جالبه این میر حسین پروژه ی خودزنی راه انداخته که بره کنار خاتمی برگرده . حالا لااقل این میرحسین چهارتا سینه زن مثل شما داره و این شلوغ بازی های مجالسش خودزنیه . دیگه این خاتمی بیچاره که حتی تو همایش خودش راش نمیدن چه برسه که بخواد خودزنی هم بکنه !!! دیگ به دیگ یه چیزای باحالی میگه . میخوان به جای موسیوی خاتمی رو دوباره علم کنن !!!!!!!!!
___________
پاسخ:
می گم نوشته هامو نمی خونی همینه، من نوشتم رایم سفیده!! یعنی میرحسین هم سی خودش، احمدی نژاد هم سی شما.
از رای سفید بدتر نمی شود عزیز دل برادر. عاقل آن است که بین بد و بدتر یکی را انتخاب کند. عدالت اسلامی همین است. اولویت بندی است. نه ایده آلیسم ذهنی. یا حق
سلام
تعادل در گفتار شما نیست.
عدالت هم
!!!
_______
پاسخ:
خوب جای این حرف نهی از منکر کن، بگو اینجاش به این دلیل تعادل نداره، اینجاش عدالت نداره؛ من دروغی نوشتم؟
سلام . خواهشا یه پستی در مورد این مشایی بنویس . واقعا گند زده به سه چهار تا از مجموعه هایی که مسئولیتش با اوست.
سازمان حساسی را مثل میراث فرهنگی را پر کرده است از شمالی های همشهریش .شورای عالی ایرانیان خارج از کشور را تبدیل کرده به استان مازندران و .....
_______
پاسخ:
بی خیال اخوی، کتک خورده کتک نداره؛ چی کارش کنیم؟ این رو به رفقای احمدی نژادی بگید که چششون رو به اعمال اقوام دکتر احمدی نژاد بسته اند.
من که حرفی ندارم... . :)
فقط افکارت برایم قابل احترامند. اما اصلاح طلب هم نیستم... . :)
__________
پاسخ:
من مولام سید علی است؛ طریقم اصولگرایی اصلاح طلبانه است، یا اصلاح طلبی که به اصول رجوع می کند؛ هر جور دوست داری بخونش.
ولی راستیاتش از هر دو واژه حالم بهم می خوره انقدر لوث شدن.
سلام
نظرت در مورد حمایت مشارکت و مجاهدین از موسوی چیه؟
یا این گفته موسوی که با نهضت آزادی فقط اختلاف سلیقه داره؟
به نظرت این حرفا با گفته های امام چقدر انطباق داره؟
____________
پاسخ:
برای چندمین بار، بنده رایم سفید است فعلا، حامی میرحسین هم نیستم، فقط می گم نوع تبلیغات احمدی نژادی ها از سر ضعف است، شماها انقدر عشق دکتر احمدی نژاد کورتان کرده مطالب انتقادی را هم نخوانده جواب می دهید؛
در مورد مواردی که فرمودی مشارکت و مجاهدین راهی جز حمایت از میرحسین نداشتند، ولی یکی از دلایل شک من در رای دادن به میرحسین همین حمایت حضرات است؛ و در مورد نهضت آزادی، دروغ پراکنی های فارس نیوز را ول کن، می تونی سایت های اصلاح طلب را درباره ی مواضع میرحسین بخوانی، هر چند در مورد موضوع فوق مطالعه ای نکردم ولی آن طور که شنیدم بروز قضیه از رسانه های احمدی نژادی متفاوت از واقعیت بوده است.
بسم الله
سلام!
متن که چیز قابل توجهی نداشت به نظرم! جوابتون رو تو وبلاگ هایی که عملکرد دولت نهم رو تشریح کردن می تونین راحت پیدا کنید! اکثرا هم مال همین جماعت به قول شما احمدی نژادیه!
من در جریان یکی دو تا از سایت های ستاد دکتر بودم! همچین خبرایی نبود! اگه دقیق تر بگید می رم تحقیق می کنم! می تونید گزارش بدید برخورد کنن باهاشون!
شما هم یکم چشمتون رو باز کنید اطلاعیه وزارت بازرگانی رو می تونید ببینید در مورد همین پرتغال های ذکر شده!
فعلا
یا علی
____________
پاسخ:
سلام اخوی همسفر؛
در مورد سایت من یک موردی که برخورد کرده بودم را ذکر کردم، نافی کارهای رفقای دیگر نشدم، که خودم شاهد چندین کار فی سبیل الله رفقای احمدی نژادی بوده ام؛
در باب پرتغال ها هم از کی تا حالا دم روباه شاهد شده؟ ماشالله در دولت احمدی نژاد دروغ کم نشنیده ایم، شاید بگویی خوب در دوران خاتمی و هاشمی هم بوده است؛ ولی حکایت مدعی ما، و ادعای ارزشی بودن، از آن حضرات جداست.
در کل به نظرم رفقا، چه اصولگرا چه اصلاح طلب، از شدت عاشقی کور شده اند، مشکلات یار را نمی بینند.
آقای محمد مسیح
انگار کامنت بنده حذف شد یا اصلاً ثبت نشد. به هر حال برای ثبت در تاریخ احوال یومیه تان دوباره می نویسم که:
چهار سال پیش من در وبلاگ سابق تان یک نوشته خواندم که دقیق خاطرم نیست چه بود و از بایگانی وبلاگ تان هم فعلاً قابل استحصال مجدد نیست. آنق قدری که خاطرم هست این بود که رجز خوانده بودید که تا آخرش و چهار سال دیگر (که می شود هم الآن) هم با جناب دکتر هستید.
این لینک وبلاگ تان
http://www.masihm.com/?ArticleId=206
لطفاً اگر می توانید آن نوشته را هم بگذارید و توضیح بدهید که چه شد که این طور شد، چرا نظرتان برگشت.
اگر هم نمی کنید نظر بنده را خب بگذارید بماند!
___________
پاسخ:
جواب شما را همان زمان در این پست داده ام:
http://masih.ruhollah.org/1388/01/17/mirhossein-and-sellouting/
  • حسین شرفخانلو
  • للحق.
    ذکرش بود که این جوری شده ای.
    چته تو؟
    چرا یکی می زنی به نعل چند تا به میخ؟!
    راستی!
    جویای دورادور احوالت بودم و هستم. آقای مهندس معمار!
    یاد ایام بخیر
    شمارمو هنوز داری که؟
    آقای محمد مسیح عزیز؛
    ممنون از پاسخ تان، خوب شد که نوشته ی سال 84 تان را یک بار دیگر خواندم. راستش اگر توانسته بودم آن نوشته را بخوانم برایتان آن کامنت را نمی گذاشتم. چون به قول خودتان در همان نوشته، احساس که چالش منطقی ندارد. سرنوشت خیلی از ما و احساسات خوب و پاک ما این است که نابود شوند، و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام.
    والسلام.
  • ابوذر منتظرالقائم - وبلاگ پاسداران
  • بسم الله . در سطر جمله ات یک ادعا مطرح شده بود. یک دروغ بزرگ . اما در متن بحث ات ، نه تنها به آنچه که در صدر بحث مثلاً به آن معترض شده ای آلوده شده ای ، بلکه مرتکب چنان تخلفات کبیره ای شده ای که خدا می داند. این بود آن جوابهی ای که گفتی حتما خواهی نوشت یا اینکه این هادر کامپیوترت تا پایان انتخابات نمی خواهد حالش خوب شود ؟ چطور است برای آنلاین بودن در چت تا دیروقت هاردت خوب جواب می دهد ؟ وقتی کسی می خواهد جوابی هم بدهد به او می گویی دم روباه ! بفرما پس جنابعال بعنوان دهان روباه حرفهایت را بزن و اگر هم کسی چیزی گفت بگو دم روباه است ! بفرمایید ببینم پس حامیان نهضت آزادی در وبلاگهای گروهک نفاق باید توضیح را بنویسند که دم روباه نباشد ؟ اگر مردی جواب های مندرج را نقل قول و بعد هم نقد کن ! این جواب من را کی می خواهی بنوسی ؟
    نوشته ای رای من سفید است. رای سفید یعنی شرکت در "رای گیری" که نه امام (ره) و رهبری معظم انقلاب اسلامی آن را قبول ندارند. تکلیف شرعی ما شرکت در "انتخابات" است که فرق این دو اظهر من الشمس است. نمی دانم سید علی ، چگونه برای تو مولا است که اصلا مباحثش برای تو بار ولایی ندارد ! وقتی اسیر کدهای اینترنتی و شلیک های نفسانی اپوزیسیون شده فارس نیوز را دروغ پرداز می دانی یادت باشد که همین چند سال پیش کیهان را هم چنین می دانستی و حالا یا دست از خر کیهان کشیده یا فارس را کنار کیهان انداخته ای . دوستی گفت چند کلمه از میرحسین برای ما بگو ، گفتی رای دادن مشارکتی ها به میرحسین از سربیچارگی است. این درست است. اما مگر آمدن میرحسین به صحنه ی انتخابات جز به دست همین مشارکت است ؟ می گویی از ابتدا در انتخابات فعلی رایت سفید بوده . به شهادت همین پست قبلیت دروغ می گویی زیرا ضعیف (؟!) تبلیغ کردن میرحسین را خیانت به خودت دانسته بودی !
    و در انتها ... چون ما احمدی نژادی ها فقط اهل تخریب و دروغ و بی شرفی هستیم ، این یک دروغ دیگر امثال ما را هم بخوان : http://dolat-mehr.com/home/?p=1711&print=1
  • ابوذر منتظرالقائم - وبلاگ پاسداران
  • فکرش را بکن... مدتی است در وبلاگت اثری از شروع کلام با نام خداوند متعال نیست... در سرلوحه هم همینطور...
    http://sarband.ir/?p=1247
    __________
    پاسخ:
    منتظرم سرلوحه جدید را رفیقم برساند؛ شما ناراحت نباش ما مطالب را که تایپ می کنیم نام خدا را می نویسیم، موقع درج در وبلاگ چون می خواهم برای سرلوحه بسم الله بزنم حذفش می کنم.
    در همین لینکی که داده ای بسم الله سرلوحه و مطلب وبلاگ دوست مشترک احمدی نژادی مان کجاست؟
  • ابوذر منتظرالقائم - وبلاگ پاسداران
  • جوابگوی عمل خودت باش که من جوابگوی عمل خودمم و در سرلوحه گذاشته ام . نام خدا چیزی نیست که اول نمازمان نگوییم و منتظر آوردن قرآن شویم ! اول دفتر با نام ایزد توانا. نکند نام خدا برای قشنگی سر تاقچه هاست ؟
    حمایت آیت الله خامنه ای از میر حسین موسوی در دوران نخست وزیری
    http://mirnameh.blogfa.com/post-17.aspx
  • ابوذر منتظرالقائم - وبلاگ پاسداران
  • بسم الله . ماجرای پرتقال ها به کجا کشید ؟ وزارت اطلاعات افرادی را که برچسب پرتقال اسرائیلی را "در داخل ایران" چاپ و بر روی پرتقال داخلی نصب کرده و به بازار روانه کرده بودنه به دستگاه قضایی معرفی کرد. حالا تو می مانی و این احساسات تحریک شده با جنگ روانی بیگانه .
  • محمدجواد مهدوی
  • بسم الله
    سلام آقا محمد مسیح
    فکر کنم از اولین باری که با وبلاگ شما با وبلاگ نویسی آشنا شدم خیلی زمان می گذره
    نوشته های از سر سوز دل و دل سوزی که با چاشنی احساسات و قلم روان شما بسیار جذاب می نمود
    و البته مهمتر از اینها محتوای معمولا منطقی و قابل قبول
    نوشته هایتان از نظر بنده بی اشکال نبود ولی خوب شاید به حکم آنچه از دل براید ... بنده را جذب کرد
    ولی اکنون که جنگی که بود، جنگی که هستتان را می خوانم نه از آن قلم روان خبری است و نه از آن محتوای دلنشین
    شما را چه شده؟!
    چرا واقعیات را گزینشی منعکس می کنید؟ یا شاید اصولا گزینشی می بینید!
    چرا جهت گیری سیاسی تان راهنمای عقلتان و اخلاقتان و دینتان شده؟
    گیریم که مدتی سنگ قالیباف را به سینه زدید آیا باید تا آخر به مشی سیاسی وی روزگار بگذرانید
    او اشتباه نداشته
    من که می دانم چنین بی انصافی هایی از شمابعید است
    به نظر من همه اش به همین طرفداری بی معنای شما از باقر خان برمی گردد
    به خود آیید
    واقعا این حجم وحشتناک تخریب علیه دولت را نمی بنید؟
    واقا نمی بینید که دولت فقط از سر ناچاری گاهی وارد بازنمایی آنچه دردوره های اقایان گذشته شده است؟
    آیا واقعا موسوی را یک اصلاح طلب اصول گرا می دانید؟
    ایا طرفداران وی و اطرافیانش را نمی بینید؟
    آیا جرزنی وی را بعد از انتخابات و گند زدن به مملکتش را نمی بینید؟
    آیا مسئولین ستادهایش را نمی شناسید؟
    تندرو تر از این هم می شود
    ؟
    این اگر نفاق بین نیست چیست؟
    از این منافق تر هم می شود؟
    از یک سو خرج کردن از امام و ولی فقیه و ائمه و شهدا از سوی دگر حمایت از آغاجری و سازمان مجاهدین و افتادن در آغوش مشارکت و بدتر از آن گروه هایی مثل لجنه الوفاق که به خلق عرب گرایش دارند!(اینرا چون در استانمان خبر دارم گفتم جاهای دیگر شاید بدتر هم باشد)
    باز می خواهید بگویید من از او حمایت نمی کنم؟
    این کار شما-تخریب احمدی از دهان یک اصولگرای سابق- غیر از حمایت از موسوی چه می تواند نامیده شود؟ که تعرف الاشیاء به اضدادها
    جای دیگری برای طرح انتقادات درون گفتمانی خود نیافته اید که اینگونه آنها را جار می زنید
    واقعا نمی دانم چه بگویم!
    دعا می کنم آن قلم و محتوای سابق باز هم تکرار شود
    _________
    پاسخ:
    اگر مسیر وبلاگ را دنبال می کردید مشاهده می نمودید که بنده بالاخره از آقای احمدی نژاد حمایت کردم، ولی نه از جهت پذیرش ایشان یا رفتار های ستادشان، بلکه به دلیل اینکه در بین چهار کاندید ایشان را مناسب تر می دانستم.
  • محمدجواد مهدوی
  • یک نکته دیگه:
    در نقاط مثبت خود دقیق شوید
    به نظر حقیر همین نقاط مثبت کار دست انسان می دهد
    و اینکه چگونه در مورد آنها و نسبتشان با نقاط ضعفمان می اندیشیم
    کمی به خود رجوع کنید
    به نظرم دور نیست که آن نوشته ها تکرار شود

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی