شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

روزنگار
  • ۲۴ آبان ۹۴ , ۰۵:۵۵
    از قصص نماز شاهد...

    فقیه معتقد بود اشکِ دنیا، صلاه را تباه می‌کند؛
    به گمانم فقیه هیچ‌وقت عاشق نبود؛
    و خدای محرم ندانست که راز مگو را جز با او چگونه توان گفت؟
    که افوضُ امری الی الله...


    حال ما بی ‌آن مه زیبا مپرس
    آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس
    گوهر اشکم نگر از رشک عشق
    وز صفا و موج آن دریا مپرس


  • ۲۳ آبان ۹۴ , ۲۳:۴۵
    داستان هر روزه‌ای که رُخ نداده است

    دوشب پیش وحید سعیدی از غم رابطه‌اش با پسرش گفت که جز صبح‌ها نمی‌بیندش؛ اندوه واژگانش را ملموس در رگ‌هایم حس کردم؛ که من هم از همان دست پسرانی بودم که پدرم را صبح‌ها و روزهای تعطیل می‌دیدم. هراس این اقبال،‌ هوار شد روی سرم که من هم با این اوضاع فعلی، بهتر از این با خانواده‌ام نخواهم کرد. امشب که برنامه مقرر پایان کار دفتر درست اجرا نشد، ساعت ده و نیم که جلسه تموم شد، بدون دیدن پیغامش، تلفن زدم. خواب بود؛ پیام‌رسان را باز کردم، خواندم که یک ساعت قبل پیغام فرستاده بود که خسته است و بیشتر از این نمی‌تواند بیدار بماند. جز چند باری لحظه خوابیدن معصومانه‌ش را ندیدم؛ اما همان شنیدن صدای خسته خواب آلود کافی بود که تمام داستان وحید سعیدی جلوی چشمم رژه برود. او را دیدم و خانه‌مان را؛ که می‌رسم و صدای مهربانش خاموش است و من با باری از سختی تنهایی، روی کاناپه دراز می‌کشم...

  • ۷ آبان ۹۴ , ۱۸:۱۵
    مردی که می‌خواهد بارکش نباشد

    نقل است در ایام قدیم، زمانی که وسیله نقلیه هنوز درشکه و گاری بوده است، دانشجویان دانشگاه معماری بوزار برای حمل وسایل تحویل پروژه دروس‌شان آنها را بار گاری می‌کردند و می‌کشیدند. گاری را در فرانسه «شارت» می‌خوانند؛ و حالا بعد از سال‌ها این کلمه «شارِت» در ادبیات فضای معماری، از دانشگاه تا فضای کار، برای توصیف وضعیت فشردگی کارها استفاده می‌شود. در ایام تحصیل بیشتر روزهای نهایی ترم اسمش را می‌شنوید ولی در دفاتر معماری خصوصا وقتی مکرر پروژه جاری باشد، این کلمه شنیده می‌شود. و من در زندگیم تقریبا همیشه در این موقعیت هستم؛ عطش به تجربه‌های متعدد، احتمالا کمی حرص پول و شهرت و یادگیری، به اضافه انعطاف زیادی در تصمیم‌گیری‌ها و همچنین تک‌پری و تک‌روی موجب شده است که همیشه بار انبوهی از کارها روی گُرده‌ام باشد. همین الآن که این‌سطور را تحریر می‌کنم، برای شنبه و یک شنبه حجم زیادی کار برای دانشگاه دارم، از ضبط دومین برنامه‌‌مان رها شده‌ام و باید برای هفته بعد برای ضبط دیگری آماده شوم. فصلنامه‌ای که سردبیری‌اش می‌کنم (همشهری‌معماری) باید هفته بعد به چاپخانه برسد و در عین‌حال به زمان رونمایی پایگاه که درحال راه‌اندازی‌اش هستیم نزدیک می‌شویم. این‌ها شاید کارهای مهم باشد، چندین خُرده‌کار، از مطالب ننوشته و یکی دو پروژه برنامه‌نویسی خُرد را هم حساب نمی‌کنم. 

    نتیجه چیست؟ اینکه یا سر موعد به کارها نمی‌رسم یا اینکه آنطور که می‌خواهم انجامشان نمی‌دهم؛ در امور مربوط به کسب‌وکارهای پروژه‌ای هم مجبورم پروژه‌های کمتری بپذیرم. سال‌ها فعالیت مطبوعاتی، تخصصی و سیاسی هرچند متناسب با انرژی که از من گرفته است تبدیل به پول نشده است اما اعتباری جمع شده است که در رشته‌های مختلفی که کار کرده‌ام (و احتمالا بعد از چندسال رها کرده‌ام) هنوز محل رجوع باشم. حالا که کَمَکی پختگی به صورتم هم آمده و از آن کودکانگی بصری دور شده‌ام اعتماد جماعت هم بیشتر شده است؛ اما چه فایده‌ای که فرصت به بار نشاندن این اعتبار نیست.

    تجربه جمعی ایرانیان به اضافه ذکر خاطرات خانواده و تجربیات نزدیک‌تر آنها از کارهای گروهی و شراکتی، همیشه هراسی در امثال من نگه‌داشته است که از کار شراکتی و تقسیم ظرفیت‌ها پرهیز کنیم. مثلا من مدام ایده‌پردازی می‌کنم؛ ایده‌هایی که می‌توانند با کمی تلاش به پول برسند ولی به دلیل عدم اعتماد به افراد بسیاری از آنها را پیش خودم نگه می‌دارم و هیچ وقت به فعل نمی‌رسد. این وضعیت درباره پیشنهادات بالفعل کاری هم در جریان است. حالا بعد از مدت‌ها به سرم افتاده که از این مرکب بی‌اعتمادی پایین بیایم و در حالی که در یکی از کارهایم به ثبات رسیده‌ام، باقی موارد را با جماعتی شریک شوم.


  • ۱۵ مهر ۹۴ , ۱۷:۲۲
    افق

    امروز میان فیش‌هایی که نوشته‌ام یک جمله از شهید پیچک پیدا کردم که خلاصه و بُن چیزی است که به عنوان مشی سیاسی می‌شناسم؛ اینکه چرا مکرر برای خودم یادآوری می‌کنم که مسئله ما مصداق نیست بلکه فرایند و منش است.

    شهید غلام‌علی پیچک می‌گوید «مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علیع بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی‌ترسیم؛ از انحراف می‌ترسیم!»

  • ۳ مهر ۹۴ , ۲۲:۵۱
    شب‌خوانی

    مشنو که از تو هست گزیرم چرا که نیست
    یا نیست از تو محنت و رنجم چرا که هست


    از خواجوی کرمانی، که عجیب همدل ماست.

  • ۲۸ شهریور ۹۴ , ۰۲:۵۲
    روی مبل خانه خودمان

    حوالی ساعت یازده صبح جمعه هواپیمای امارات ایرلاینز روی زمین نشست تا کمی بعد از اذان ظهر از سفری ۱۷روزه، پرفشار و آموزنده به خانه رسیده باشم. از فردا به سرعت مشغول تکمیل متون سفرنامه خواهم شد؛ هرچند که هنوز بین انتشار آنلاین این متن‌های تکمیل‌شده و نگه‌داشتنش برای کتاب سفرنامه در تردیدم. 

    بعد از استراحت از سفر چندساعتی است که هنوز ذهنم درگیر آن است. انقطاع ۱۷روزه از وطن، پیاده‌روی‌های بیش از ده‌ساعته، به عین رساندن مثل مترکردن خیابان‌ها و شرایط خاص اجتماعی سفر فرصتی برای خودشناسی و آموختن بود. ۱۷ روز فرصت داشتم تا منقطع از خانواده به تغییراتی که می‌خواهم در زندگیم بدهم فکر کنم. آدم کم سفری نیستم؛ اما دوستان همسفرم کسانی هست که در طی سال‌ها دست‌چین شده‌اند و روابطمان دیگر تعریف شده و به ثبات رسیده‌است. در این سفر اما همه همسفران جز یک نفر افرادی تازه بودند که از قضا همه آنها جز دو نفر در موقعیت کاملا مخالف ایدئولوژیک من قرار داشتند؛ هرچند دوستان مخالف ایده خود زیاد دارم اما همیشه از زیست مداوم با آنها پرهیز داشته‌ام. این موقعیت فرصتی بود که هم درباره رابطه خودم با این بخش از جامعه بیاندیشم و هم در رفتارهای شخصی‌م، اعم از رابطه‌م با افراد تا مدیریت امور شخصی محک بخورم و ضعف‌های خودم را بهتر بشناسم.

    حالا که سه ساعتی از بامداد روز شنبه گذشته است، مشغول مرور کارهایی هستم که از فردا برای یک زندگی جدید باید انجام دهم. دوست دارم مفصل از این تجربه‌ها به صورت موضوعی و از این فرایند تغییرات به صورت جزئی بنویسم.

  • ۲۶ شهریور ۹۴ , ۰۰:۳۸
    چیزهایی هست که می‌دانی

    امروز رُم را هیچ ندیدم،

    در برابرم، همه تو بودی،

    تو که ...

    تو که ...

    تو ...


    پ‌ن.
    بعد از ۱۲ ساعت پیاده‌روی در غربت.
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۸:۱۵
    شعف
    پارک جنگلی میلان،
    باد خنک سحر،
    اذان‌گویی حیوانات،
    نماز صبح جماعت،
    روی فرش سبز چمن‌ها،
    دیار غریب هم می‌تواند صمیمی باشد
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۰:۴۷
    شکلات تلخ

    شب،

    اشک،

    مردی که در غمی تاریک غرق می‌شود.

۳۹ مطلب با موضوع «ورسیون ۲ - وبلاگ حلقه‌روح‌الله [۱۳۸۸-۱۳۹۱] :: گاه‌نوشت» ثبت شده است

ب.

payan name poster

سینمای ایران که عطف به سابقه و تاریخ ش منطقه انحصاری لیبرال ها بود نظرش درباره وقایع نیمه دوم دهه هفتاد مشخص بود؛ و در کنار هم افزایی در اختیار داشتن دولت و مجلس به این موقعیت رسید که در دوره ای کم نظیر از فیلم سازی صریح سیاسی را در تاریخ سینمای ایران رقم بزند؛ فیلم هایی که یا صراحتا در آن از زاویه جریان چپ به درگیری های سیاسی پرداخته شده بود (مانند فیلم اعتراض)، یا مانند «بوی کافور، عطر یاس» در میانه فیلم اشاره ای به وضعیت سیاسی داشت (در «بوی کافور...» هرچند موضوع فیلم نسبتا غیر سیاسی است، اما فرمان آرا، هر چند به اندازه پخش سخنرانی خاتمی در بخشی از فیلم، انجام وظیفه می کند).
یادم هست اواخر دهه هفتاد که هنوز تتمه ی جو 18 تیر باقی بود، محصل دوره راهنمایی بودم؛ اولین مواجهه م با این سینما پخش بعض این فیلم ها توسط دبیران جوان علوم انسانی مدرسه در سمعی بصری و در میانه جلسات دیدن فیلم برای دروس سه گانه ادبیات (متون، زبان شناسی و نگارش) بود.
هرچند من به عنوان نوجوانی که متاثر از به خانه نیامدن های پدر در شب پایانی تیر 78، غیرمستقیم پیام 18 تیر را درک کرده و در بغض م نسبت به آن شکی نداشتم؛ حسی که بسیاری از افراد مسن تر از من و مخاطبان اصلی سینمای سیاسی با من در آن مشترک بودند؛ اما نمی توان تاثیر «تواتر و تکرار» این روایت بر مخاطب خاکستری و شورانگیختن مخاطب معارض را نادیده گرفت.
اما نتیجه اصلی این نوع فیلم سازی صریح اقناع مخاطب نیست، هر نظریه سیاسی خصوصا زمانی که به وادی مصداق می آید، موافقین و مخالفینی دارد و توقع اقناع مخالفین با یک فیلم چند ساعته روایی (نه یک جلسه بحث فلسفی سیاسی)، توقع گزافی است. فیلم ساز سیاسی در زمان خود در موازنه ابراز عقیده شرکت می کنند و فشار روانی را بر حریف زیاد می کند، و به نوعی تظاهرات و مواجهه خیابانی برای به رخ کشیدن جمعیت را در میدان سینما تکرار می کند؛ و در بازه زمانی بلند تر راوی تاریخ زمان خود است. یکی از اصلی ترین روش های شناخت تاریخی مخاطب فردا دیدن فیلم های آن دوره است.
این چنین است که توقع اقناع مخاطب سبز معترض از فیلم «پایان نامه» توقع زیادی است؛ «پایان نامه» تاریخ را از «نگاه ما» روایت می کند؛ و توقعی که مای خودی از آن باید داشته باشیم کیفیت روایت و فیلم سازی است؛ توقعی که کلاه داری تا حد خوبی به آن پاسخ گفته است. «پایان نامه» چه در مورد آن بخش دغدغه ما از روایت کل جریان باشد یا نباشد، به عنوان یک فیلم پلیسی، هیجان انگیز و با کیفیتی متوسط به بالا است.
تاریخ را حاکمان می نویسند، و جریان اصلاح طلبی این موقعیت را داشته است که در آن بازه تاریخی با پشتیبانی مالی و همچنین محدود کردن مخالفین خود در ابراز عقیده تاریخ را روایت کند.
و حال نوبت روایت ما است؛ «پایان نامه» تنها بخشی از روایت بلند و مفصلی است که ما از وقایع دوسال گذشته می دانیم، انقطاع این روند در همین فیلم روایت ما را ناقص و موجب ابتر ماندن تلاش کلاهداری است. فیلم «پایان نامه»، روایتی پلیسی امنیتی از اقدامات یک آقازاده فراری برگشته از بریطانیا است، که 4 جوان به طور اتفاقی درگیر و قربانی آن می شوند؛ این نوع روایت از وقایع پس از انتخابات 10م، شاید بخشی از پازل بزرگ روایت پیچیده دوسال گذشته است، اما قطعه ای از این پازل است که آنچنان برای همه ملموس نبوده است و شاید به عنوان سوژه اصلی برای روایت آن وقایع مناسب نباشد، و البته در مورد سطح غلظت این بخش از روایت در میان حزب الله نیز توافق وجود ندارد.
به هر حال این موقعیت، وضعیت نازل تر سینمای انقلاب در دهه 50 است که موجب ظهور فیلم سازان جدیدی شد. من شمقدری را نه کارگردان شاخصی می دانم و نه مدیریت و رفتار وی خصوصا با رقبا و همکاران (تقریبا هم جبهه) گذشته ش که امروز در خانه سینما و ... را نمی پسندم؛ اما اگر شمقدری بتواند با استفاده از موقعیت خود، ضمن کمک به تکمیل این روایت، فیلم سازان جدید حزب الله را به لیگ برتر فیلم سازی بکشاند تاریخ حزب الله به نیکی از وی یاد خواهد کرد.
بخش ها بر زمین مانده این تاریخ زیاد است، زاویه دیدهای جوانان حزب الله و شب بیداری های آن ها، روایت از میانه درگیری ها، آنچه بر سر سیاست کلی ما آمد، روایتی از داخل پایگاه های بسیج، و ضربه این که به منافع و پروژه های ملی در فضای بین الملل وارد شد و ...، منتظر روایت کارگردانان جدیدی هستند، که می بایست منتظر ماند که آیا کسی از میان کارگردانان مستند و فیلم حزب الله حاضر یا طبقه جوان حزب الله که وقت خود را در کلاس های فیلم سازی و فیلم نامه نویسی فرسوده می کنند، جسارت از زمین برداشتن آن ها را به خود می دهند یا نه.
خدا، شهدا و خمینی (ره)، درباره هر کدام از ما و توانایی های مان قضاوت خواهند کرد که آیا آنچه می توانستیم کردیم، یا نه.

در همین باره.
+ مملکت سینما صاحب دارد | محمدرضا وحیدزاده؛ پیاده روی در اتوبان
پی نوشت.
نکته ناراحت کننده این جا است، که گویی شمقدری همان نگاه حاسدانه و درگیرش با همکاران گذشته ش را امروز در مقابل فیلم سازان جوان نیز تسری داده است؛ فرایند صدور مجوز (نه حتی پشتیبانی مالی) دچار تنگ نظری در اجازه فیلم سازی به جوانان حزب الله (حتی با سابقه بیشتر و بهتر از کلاهداری) است. تاریخ حزب الله درباره شمقدری قضاوت خواهد کرد که از این موقعیت برای ارتقای حزب الله و انقلاب استفاده کرد، یا رشد جایگاه خود و اطرافیان ش در پارادایم حزب الله.
  • محمدمسیح یاراحمدی

پیش نوشت.

به تازگی خبری خواندم از پایگاه مجهول الهویه محرمانه آنلاین درباره بودجه پایگاه زن فردا و باقی رسانه های جریان «اصولگرایان منتقد دولت» خواندم به این لینک، که البته خیلی جالب است که این خبر حذف شده است؛ به عنوان همراه کوچکی از بچه های جریان سیاسی «اصولگرایان منتقد دولت» و البته به عنوان یکی از افراد دخیل در فعالیت کوچک «زن فردا» فکر کردم لازم است بعضی مسائل را شفاف کنم؛ چون که این ما نیستیم که از محیط شفاف ضرر کنیم، «آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟».
ادامه این روند نیز به نفع ما است؛ جریان انحرافی توپخانه خود را مستقیم به مقر مرکز جریان رقیبش هدف گرفته است و این چنین جواز اقدام متقابل را می دهد؛ برای مثال با آمدن آقای بیادی از ستاد آقای احمدی نژاد به کمپ جریان اصولگرایان منتقد دولت، اسناد مالی ستاد هم به این سمت آمده است که حکایت از تخلفات و هزینه های بالای ستاد احمدی نژاد در همان سال 84 دارد که با تبلیغات و تخریب های ایشان در همان سال منافات دارد و با آمار و ارقام مشخص می کند که چه کسی چقدر هزینه کرده و این هزنه ها چقدر با شعار های رئیس جمهور منطبق است؛ این در حالی است که تا به حال، تیم رسانه ای دکتر قالیباف، به دلیل معذوریت های اخلاقی وی نتواسته است وی را برای انتشار این محتوا قانع کند، اما شروع این روند غیراخلاقی، و الزام به شفاف سازی شاید منجر به انتشار سندهایی اینچنینی شود.

موضوع انقدر اهمیت نداشت که فراتر از یک روزنوشت به آن بپردازم ولی به دلیل حجم مطلب در بخش اصلی وبلاگ منتشر کردم.

نوشت.

magazines-2

اول از همه درباره زن فردا که ادعا می شود بودجه 800 میلیونی دارد؛ عموما، ما و رفقا دست به سایت زدنمان در یک دوره ای خوب بوده است؛ هر موضوعی جذابی که می دیدیم از یک کمپین وبلاگی تا ... برایش دامنه ثبت می کردیم و صفحه می زدیم؛ زن فردا هم از سلسله بلند پروازی های رسانه ای مجید رفیعی سردبیر وقت و مدیرمسئول فعلی فردا نیوز بود که به نظرش بد نبود یک پایگاه خبری زنانه تاسیس کند؛ هر چند به دلیل محدودیت ها هیچ وقت آن چیزی که می خواست نشد ولی در حد یک پایگاه متوسط جواب داد و در موقعیت بهتری از پایگاه هایی چون خبرگزاری زنان و چارقد قرار دارد که بودجه دولتی قابل توجهی دریافت می کنند؛ که به نظر من اگر روی یک زیردامنه فردانیوز اجرا می شد تاثیر مستقیمی روی رنکینگ فردانیوز می گذاشت؛ اما درباره هزینه ها؛ هزینه ی اولیه ای که من برای طراحی زن فردا حدودا دو سال پیش گرفتم 350-400 هزارتومان بود که به دلیل اینکه آن زمان ایده شخصی مجید بود و بودجه ای خارجی برایش نداشت، با تاخیر پرداخت کرد؛ پایگاه هم توسط خانوم آبنیکی، همسر مجید، و خانوم صافیان گردانده می شود؛ که فی الواقع خانوم ها، وقت بیکاری شان در دفتر را برای این پایگاه خرج می کنند و حقوق اضافه ای هم نمی گیرند؛ در واقع یک فعالیت تفریحی و دور همی است؛ مثل خیلی از سایت هایی که ما فقط برای دل خودمان می زنیم. حقوق متوسط نیروهای فردا نیوز، مثل باقی پایگاه ها و شرکت های خصوصی منقطع از سفره نفت، 400 هزارتومان بدون بیمه است.

ولی اگر برای تان جالب است در مورد وضعیت مالی پایگاه ها باید بگویم که پایگاه های که ساپورت اقتصادی خصوصی و غیر نفتی دارند، عموما حقوق کارکنان و خبرنگاران عادی شان بین 300-500 هزارتومان است که باید از صبح تا حدود ساعت 3 کار کنند؛ و سردبیر تقریبا 800 هزارتومان تا یک میلیون تومان به خاطر مسئولیت و نظارت تمام وقتش حقوق می گیرد؛ یعنی مثلا یک پایگاه سیاسی حرفه ای، با سردبیر خاص، و مثلا 4 نفر نیرو، حدودا هزینه ای بالغ بر 3 میلیون تومان حقوق کار کنان، و حدود یک تا دومیلیون تومان هزینه مسائل فنی و اجاره ی دفتر کار و ... خواهد داشت که می شود سالی شصت میلیون تومان. البته خیلی از پایگاه ها دِلی، یا برای اعتبار سیاسی، یا برای کسب در آمد از تبلیغات، یا ... اجرا می شود و پولی دریافت نمی کند؛ مثلا پایگاه تریبون را محمدصالح مفتاح و رفقا که ما هم ذره کمکی کردیم، برای انتخابات و دفاع از حق اکثریت ایجاد کردند، یا حسن روزی طلب برای من تعریف می کرد شروع رجانیوز با یک قرض 500 هزار تومانی بوده است؛
البته بسیاری از این دست پایگاه های سیاسی بعد ها مورد حمایت مالی قرار گرفتند، این حمایت ها گاه مستقیم است، که یعنی یک جریان سیاسی، از ابزارهای اقتصادی که دارد از آن ها حمایت می کند، این توانایی های اقتصادی گاه تجهیزات آماده ای مثل خانه پدری یا دفتر شرکت فلان سردارسابق یا برادر هم حزبی است، یا از حاصل در آمد تعاونی یا شرکتی که رفقای هم حزبی سالها آن را می گردانند، همین حالا نیروهای جوان با هم برای کسب درآمد کنار فعالیت سیاسی دایر می کنند، یا رزق حرامی است که از جایی چون مثلا فلان دانشگاه خصوصی ممکن است برسد یا با تعریف یک منسب خیالی در فلان اداره یا مجمع تشخیص برای نیروهای پایگاه و کسب درآمد آنها تعریف شود.
گاه هم این درآمد به صورت غیر مستقیم به این گروه ها می رسد، مثلا یک جریان سیاسی، شرکت های اقتصادی زیر مجموعه خودش را موظف می کند به یک سری پایگاه های خاص تبلیغ بدهند/ یا ندهند!؛ یعنی حالت کسب شبهه دار این قضیه وقتی می شود، که به جای رقابت سالم که میزان بازدید پایگاه مد نظر باشد، گرایش ملاک قرار می گیرد؛ نمونه جالب به پایگاه های حامی دولت توجه کنید که تبلیغات شرکت های هواپیمایی خاص را دارد، یا حداقل یکی دوتا تبلیغ بانک روی آنها وجود دارد، در حالی که دستوری دولتی نیز برای عدم دادن تبلیغ شرکت های دولتی به پایگاه های منتقدین دولت  و خصوصا رقیب اصلی دولت (رسانه های وابسته به دکتر قالیباف) وجود دارد. مثلا در همین نمونه پایگاه محرمانه آنلاین جالب نیست، که پایگاهی که تاسیسش خیلی تازه است تبلیغی از یکی از شرکت های مناطق آزاد دارد؟ بهرحال روش غیر مستقیم وقتی در رقابت نابرابر قرار می گیرد شکل پولشویی برای رساندن بودجه از منبع بیت المال به پایگاه خصوصی را دارد*. همین روند در مورد رسانه های جریان های دیگر سیاسی و در دولت های مختلف و سال های گذشته می توانسته است در مورد نشریات و روزنامه چاپی نیز صادق باشد. (در واقع این بخش بازی است که فعالیت در پایگاه خبری را برای عده ای سود آور می کند.)

[افزوده: البته بخشی از تجارت پایگاه خبری در باج گیری است، عموما پایگاه پربازدیدی که گرایش به جریان های رقیب اصلی ندارند، اما با اخبار زرد یا امنیتی به بازدید خوبی می رسند، گاه با تهدید به زدن خبری خاص درباره فرد، گروه، یا حتی شرکت های اقتصادی، یا هزینه حذف و رفع اخبار به کسب درآمد می پردازند.]

اما نشانه های دیگری نیز برای تخمین عظمت و هزینه های پایگاه های اینترنتی، نرم افزارها و شرکت های طرف قرارداد پایگاه ها هستند؛ برای نمونه ایران سامانه زمانی که پایگاه اولیه خود یعنی فرانیوز، بازتاب و ... را ایجاد می کرد با هزینه های زیر یک میلیون کار می کرد، که امروز این شرکت و استودیو خبر (به عنوان شرکت گران تر) متوسط حدود متوسط 3 تا پنج میلیون تومان نیز برای راه اندازی پایگاه درخواست می کنند می کنند؛ اما در بازار شرکت های طراح و راه انداز وب، کِیس هایپرمدیا کِیس خاصی است، تیم بازرگانی این شرکت توانایی خاصی در بستن قرارداد های هنگفت و با کف قیمت ده میلیون تومان دارند؛ این شرکت اگر توانایی ش را داشته باشد برای پایگاهی دولتی با این سطح نازل کیفیت، قیمت 26 میلیون تومان را قرارداد می بندد، اما برای پایگاه مشرق نیوز با بودجه کمتر، قرارداد ده میلیون تومانی منعقد می کند؛ اما همین شرکت وقتی به موسسه معظم ایرنا (سلام آقای جوانفکر!) می رسد قراردادی با بودجه بیش از صد میلیون تومانی می بندد که نفس دلیلی بستن قراردادی با این هزینه سوال برانگیز است.**
حال با این اوصاف، مثلا توجه کنیم که پایگاه اصلی جریان منحرف دولت، همت آنلاین، با گرافیک و دیزاین به مراتب بهتر از مشرق نیوز (دوستان بخل خاصی در بها دادن به کارهایشان دارند که گویا ربط مستقیمی با تعداد صفرهای قرارداد دارد)، توسط همین شرکت ایجاد شده است.
برگردیم به موضوع مطلب محرمانه آنلاین؛
  • اول: درمورد بخش زن فردا، فرض نادرست می گیریم که زن فردا یک پایگاه مستقل است و ربطی به فردا نیوز ندارد، و پایگاه حرفه ای (به معنی شدت فعالیت) با یک سردبیر و دو نفر نیرو است. (که رنک و میزان فعالیتش نشان می دهد نیست، و دوستان فقط دنبال یک نام بودند تا به این قضایا متصل کنند و قیمتی بپرانند، البته «کافر همه را به کیش خود پندارد» هم بد دردی است)؛ در بهترین حالت باید حقوق کارکنان 2میلیون تومان باشد، با فرض یک سرور مستقل برای سایت، 100 هزارتومان به این هزینه اضافه می شود، اگر یک دفتر مستقل هم داشته باشند؛ یک رهن 15 میلیونی منطقی است؛ خوب جمع سالانه هزینه این با این اوصاف 25 میلیون و دویست هزارتومان می شود به اضافه هزینه رهن 15 میلیونی که البته خرج نمی شود هر سال؛ فاصله با 800 میلیون چقدر است؟ یعنی به نظرم، دوستان اگر یک پروژه دیگر را که حداقل وزن خاصی داشت معرفی می کردند منطقی تر بود؛ چون اگر می شود با 25 میلیون یک پایگاه جدی (نه یک فعالیت گروهی رفاقتی مثل زن فردا) را گرداند چرا با 800 میلیون تومان 32 پروژه تعریف نکنیم؟ این بودجه درحالی توصیف می شود که، دانستنی ها، پر فروش ترین نشریه مجلات همشهری (با تیراژ بیش از 100 هزارتا)، در برون سپاری، و بر اساس تعداد صفحاتش به هر شماره ش 6 میلیون تومان پرداخت می شود، که بین سردبیر، دبیران، نویسندگان، تیم طراحی و گرافیک و ... تقسیم می شود؛ با فرض دو شماره در هر ماه، سالانه بودجه ی دانستنی ها 144 میلیون تومان (بدون چاپ) خواهد بود؛ این یعنی کمتر از یک پنجم هزینه توصیف شده محرمانه آنلاین.
  • دوم: من برای همین مطلب وبلاگیم کلی، عدد، جزئیات و تجزیه و استدلال آورده ام؛ پس حداقل کاری که نویسنده خودمانی نویس محرمانه آنلاین می توانست انجام دهد، ذکر نام «42 مجله، 70 سایت و دو روزنامه» جریان «اصولگرایان منتقد دولت  (طیف نزدیک به دکترقالیباف)» بود؛ با کسر 20 مجله ی همشهری از 42، 22 عنوان لازم است ذکر شود، با این توصیف باید تمام نشریات روی دکه برای نزدیکان دکتر قالیباف باشد؛ و اینکه 70 سایت خبری اینترنتی کدام ها هستند که نمی بینیم؟ هرچند این مسئله واضحی است، که اولا، نیروهای اصولگرا، در یک بازه زمانی به شدت از اصلاح طلبان در راه اندازی پایگاه های سیاسی پیشی گرفتند و جریان غالب پایگاه های اینترنتی هستند، و به تبع آن در حوزه نشریات اصولگرا هم جریان، اصولگرایان منتقد دولت و اصولگرایان منتقد دولت، یک سر و گردن از حامیان دولت جلوترند که بحث همشهری، خصوصا با حمله همزمان دوگروه اصلاح طلب و دولتی، و جذب نیرو توسط آقای مشایی برای نشریات هفت صبح و تماشا از این مجموعه مطلبی اختصاصی می طلبد که آماده انتشار است.

پی نوشت.

  • * البته در کِیس فردا نیوز، مجید، تبلیغات را به یک شرکت بازرگانی برون سپاری کرده و یک هزینه از آن شرکت می گیرد و خود آن شرکت تبلیغات را جذب می کند که نوعشان هم یک نگاه به سایت بیاندازید مشخص است؛ به دلیل همین برون سپاری است که ما در درج تبلیغات فعالیت های خودمان هم در فردانیوز مشکل داریم، چون باید با آن شرکت بازرگانی هماهنگ کنیم.
    فی الواقع درآمد حضور در یک پایگاه خبری حتی با اسپانسر (البته اگر نفتی نباشد) درآمد خوبی برای یک زندگی عادی نخواهد بود، برای همین است که بسیاری از بچه های سایت الف و فردا و ... را می بینید که همزمان در نشریات نیز قلم می زنند؛ و در واقع منابع در آمد اصلی این افراد نه فعالیت سیاسی (که بیشترین وقتشان را می گیرد) بلکه یا روزنامه نگاری است یا شرکت های خصوصی که هر کس در حیطه کاری خود دارد؛ آنچنان که یک نفر به ورزش علاقه دارد، دیگر به فعالیت فرهنگی، عمده افراد فعال در این زمینه واقعا سیاست و جریان سیاسی شان را دوست دارند و برای هدفی مشترک فعالیت می کنند. البته این غیرقابل انکار است که گرایش و حضور شما در هر جریان سیاسی منافعی خواهد داشت، آنچنان که حضور در هر جمعی دارد؛ برای مثال (به صورت عینی مربوط به خودم) حضور شما در جریان اصولگرایان منتقد دولت یا جمعیت ایثارگران، شما را با مدیران نشریات همشهری، پنجره و ... آشنا خواهد کرد، و آنها از شما مطلب خواهند خواست، این رانت نیست، ولی منفعتی است که از حضور در این جمع حاصل می شود؛ یا اگر یکی از دوستان طراحی پایگاهی اینترنتی بخواهد، وقتی بداند شما این کار را می توانید انجام بدهید، احتمالا ترجیحش پیشنهاد به یک دوست خواهد بود.
  • ** این عددها و پایگاه ها را به یک فرد آشنا به این حوزه (طراحی و برنامه نویسی نشان دهید)؛ در این جا اصلا شاید مهم نباشد که ما درباره نرم افزاری صحبت می کنیم که به حدی ضعیف و غیر استاندارد است که حتی برای کار با آن باید با اینترنت اکسپلورر دو شماره قبل و نه هیچ مرورگر دیگری به آن وارد شوید؛ بلکه، فرض می کنیم بهترین نرم افزار، اما سفارش یک نرم افزار مدیریت محتوا، به یک تیم برنامه نویسی اختصاصی برای تولید و پشتیبانی آن به مراتب ارزان تر خواهد بود؛ یعنی اگر ایرنا یک تیم فنی حرفه ای استخدام می کرد، با بین 10-20 میلیون تومان، می توانست یک نرم افزار اختصاصی مدیریت محتوای منطبق با نیازهای خاص خود بدست آورد که از امنیت و کیفیت لازم برخوردار باشد؛ و اگر به دو برنامه نویس/طراح ماهانه بین یک یا دومیلیون تومان برای پشتیبانی فنی، ارتقای نرم افزار، چک امنیت، ایجاد بخش های جدید و حتی طراحی مکرر ویژه نامه هایی روی سایت پرداخت می کرد؛ بدترین حالت برای 40 ماه پول داشت. این درحالی است که با شرکتی که برای آموزش هر فرد، 100-200 هزارتومن مطالبه می کند و برای هر تغییر فاکتور چندمیلیونی می دهد، تکلیف مشخص است. در واقع نهادها و شرکت و موسسات، زمانی به یک شرکت خارج از خود مراجعه می کنند که این وضعیت سرعت، هزینه و کیفیت را همزمان تامین کند؛ ولی چه مسئله ای است که خلاف جریان منطقی پروژه ای به گروهی خاص سپرده می شود تامل برانگیز است، و حتی بدنیست مجلس در تحقیق و تفحص هایش به این موضوعات نیز دقت کند.
  • محمدمسیح یاراحمدی

chehre

«وبلاگ نیوز» همت به خرج داده، جشنواره «چهره 89» یا بهترین وبلاگ سال را دارد برگزار می کند؛ لیست نامزدهای تا به الآن را که نگاه می کردم با وبلاگ های جالب و جدیدی مواجه شدم که تا به حال نمی شناختم.
به نظرم رسید، حالا که هر کس دارد لیست خودش را به صندوق می اندازد، حیف است فقط سه وبلاگ پر رای دیده شوند؛ بیایید وبلاگ هایی که معرفی می کنید را در وبلاگ هایتان هم با شرحی از این که چرا به نظرتان باید دیده شوند، بنویسد، محدودیت پنج تایی هم ندارید و بد نیست به وبلاگ های کم بازدید و در حاشیه و تازه تاسیس ها هم اهمیت دهید؛ چون آنچنان که می دانیم مطرح شدن در وبلاگستان، وابسته به پارامترهایی است که یکی از آنها خوب نوشتن است؛ در این میان عضو جریان، گروه یا مافیا بودن فرایند را کمی ناعادلانه می کند. البته من در این دوران ترک وبلاگ نویسی تازه چند هفته است روزه ش را شکسته ام، خصوصا به دلیل دوری از مظاهر تکنولوژی چون گوگل ریدر، وبلاگ خوان خوبی نبوده ام؛ با این حال این لیست من است:

1. زهرا هاشمی بهرمانی -اچ.بی- :
زهرا از وقتی من یادم است دارد می نویسد؛ از آن وبلاگش در پرشین بلاگ تا الآن، اما هیچ وقت به اندازه دوسال اخیر از لاک دخترانه ش بیرون نیامده بود و بروزی سیاسی/اجتماعی نداشت. وبلاگ زهرا برایم جذاب است؛ چون ژانری اقلیت و البته دلنشین از حزب الله را ارائه می دهد؛ که خصوصا عدم تشابه تصویر با تصور تیپیکال از حزب الله، نشان می دهد انتخاب این مسیر کامل منطقی و نه از سر موقعیت بوده است. از سوی دیگر، زهرا این توفیق را داشته است که مخاطبی را که در عطش دانستن روزمرگی های روان و شاد یک آدم است را آرام به دنبال خود بکشد و در این میان نگاه سیاسی و اجتماعی خود را نیز گاه ارائه دهد؛ همین جذابیت و مخاطب پسندی زهرا است که وی را سیبل حمله ضدحزب الله می کند، وگرنه یادداشت یک وبلاگ گوشه افتاده بی مخاطب درباره فرزاد کمانگر هیچ وقت مخاطب پیدا نمی کند که نقد شود. این روش نگارش موید این نکته است، که رسانه فانتزی وبلاگ، نیاز مند سطحی از سرگرمی است تا به ایده آل میزان مخاطب نزدیک شود.
2. آرمانخواهی - آلکوم ایکس (علی کمیلی) - :
هنگامی که بخشی از وبلاگستان، در جریان اصلی، با سرعت و هیجان و پر سر و صدا مسیر خود را می رود؛ وبلاگ هایی وجود دارند که در فضای آرام خودشان مشغول نوشته های پر مغزی هستند که سواری بر موج خبری سیاسی و حضور در بازی های وبلاگی برایشان اهمیتی ندارد. در واقع تولید محتوای اصلی وبلاگستان در چنین وبلاگ هایی رخ می دهد. علی کمیلی، به عنوان یکی از اولین های جنبش عدالتخواه دانشجویی و موسسین موسسه امت واحده -مجری کاروان آسیایی غزه- عنصری معتبر است که نباید نوشته هایش را از دست داد.
3. خرچنگ زاده - هاتف خالدی - :
هاتف، شمایل این بچه تخس سریال های تلویزیونی است که موی دماغ همسایه ساواکی شده باشد؛ دانشجوی دکترا در نروژ که از جهت عدم صرف وقت در فضای نا آشنای نروژ وقت زیادی برای اینترنت دارد؛ این چنین است که به خوبی روی موج اخبار سوار می شود و همیشه بازدید بالایی دارد؛ البته درگیری زیادی در اینترنت، بخشی از مطالب هاتف را معطوف به روابط بین وبلاگی و کل کل با وبلاگ نویسان غربگرا کرده است، که البته در فضای رسانه ای و برای پروپاگاندا و جنگ روانی، انجام این فعالیت گاه لازم است. ضمنا عکس هایی که در فتوبلاگش می گذارد هم محشرند.
4. درویشی نشسته بر پوست پلنگ - سید اکبر موسوی اعظم (ساما) - :
ساما همان است که تیتر وبلاگش می گوید؛ یک درویش خسته دل پر احساس، یک طلبه مرید بهجت، که ادبیات و هنر را می فهمد، و در همه شعرهای سپیدش، مینیمال هاش و حتی مطالب جدی ش روحی از اخلاق و عاطفه جاری است؛ ساما ها رگ های نادیده ی وبلاگستان اند که بی وجودشان وبلاگستان خشک می شود. اشارات عرشیه هم کشکول مینیمال های ساما است.
5. دانشطلب - مجتبی - :
مانند پیرمردی غرغرو در ایوان یکی از خانه های محل می ماند، که همیشه یک کتاب خطی کنار دستش است یا دارد روی صندلی نئنویی ش می خواند؛ نکته مهم دانشطلب همین است؛ بیرون از گود بازی های سیاسی نشسته است و علاقه ای هم به حضور در این فعالیت ها ندارد و به شدت، خصوصا در حوزه تاریخ سیاسی، پر مطالعه است. این وضعیت از او منتقد و تحلیل گری گزنده می سازد که شاید بسیاری اوقات با نتیجه گیری های وی موافقتی نداریم ولی استدلال ها و فَکت هایی که ارائه می دهد جذاب و قابل توجه است.
6. 4 دیواری - مانی ب. - :
چپ گرایی شاخصه اصلی وبلاگ مانی ب. است؛ آنچه که نقش محوری در وبلاگ وی دارد، ترجمه مقالات خارجی، یا مچ گیری از رسانه های فارسی خارجی است که با رندی قصد تطهیر تصویر امپریالیسم را دارند و گویی در لحظه ای مفرح، مانی ب. چون کودکی شرور پته شان را روی آب می ریزد و با مقایسه اخبار و حقایق تناقض شان را به نمای می گذارد.
7. گفتمگفت - فرهاد جعفری - :
فرهاد جعفری معرف حضور اکثرمان هست؛ نویسنده سکولاری که هرچند در بیشتر اوقات، حتی طبق استدلال های خودش من به نتیجه دلخواه وی نمی رسم؛ اما درباره شدت انتقاد به وضعیت فعلی و احزاب خانوادگی اصلاحات با وی هم نظرم؛ و گفته های اقتصادی و اجتماعی وی همیشه چیزی برای افزودن به من دارد. مطالب بلند فرهاد جعفری را از دست ندهید؛ می توانید مثل من ساعاتی از جمعه ها را بگذارید برای طویل خوانی.

به این لیست می توانم روزنوشت - سیداحمد موسوی -، هیس - داوود مرادیان - و چای نبات - مهدی شیخ صراف - را هم اضافه کنم.
دعوت.
لیست خاصی در نظر ندارم، هر کس این مطلب را می خواند دعوت می کنم به نوشتن درباره وبلاگ هایی که دوست دارد؛ فقط اگر نوشتید، خبر دهید که ذیل مطلب به آن لینک دهم.

پی نوشت.
تجربه به شدت موفق، و البته ناکام و نیمه تمام «مجمع وبلاگ نویسان مسلمان»، درس های خوبی به من داد؛ همین درس ها بود که موجب شد، پس از یک سال و خورده ای فاصله گرفتن از فضای مجازی، هنگام برگشت به جای تلاش برای احیای مجمع، به تاسیس فعالیت به ظاهر فانتزی «کافه حزب الله» برای ترمیم و احیای روابط پیش نیاز برای فعالیت های هماهنگ اقدام کردیم و مستقیم وارد فاز عملیاتی نشدیم.
یک قانون نانوشته درمیان ما وجود داشت/دارد که باید از همدیگر حداکثر حمایت را بکنیم؛ و این چنین است که وقتی حسن میثمی و دوستانش در وبلاگ نیوز، طرح چهره 89 (که مشابهش را من از سالها پیش در نظر داشتم و به دلایلی اجرا نکردم) را اجرا می کند، فکر می کنم همه ما هر چه قدر که می توانیم باید به پیروزی تلاش وی کمک کنیم، که موفقیت و شکست هر کدام از ما، در نگاه عام، به کارنامه تمامی ما نوشته می شود.

  • محمدمسیح یاراحمدی

انقلاب های عربی انقدر سریع می روند که آدم جا می ماند؛ خصوصا که کارش رسانه نباشد، و هزار مشغله ش لنگ دنبال کردن این اخبار بشود.
حال که آتش انقلاب به لیبی، و مُلک قذافی مجنون، رسیده؛ و بسیاری از دوستان پرامید از برگشت امام موسی صدر می گویند؛ بد ندیدم یک خاطره تعریف کنم.

2moosa_sadrچندی پیش توفیق بود، چند روزی را در معیت یک مامورمخفی بازنشسته سپاه قدس باشیم؛ مردی عجیب، مسلط به 8 زبان زنده دنیا، که آنچنان که امتحان کردیم، اتباع کشورهای دیگر هم از تشخیص اینکه وی همزبانشان نیست عاجز بودند. مردی نابغه که چند وقتی را در زندان های اسرائیل اسیر بود و از شکنجه جانباز شده بود؛ پیرمردی که از معاونت وزیری پاکستان تا حضور در آفریقا را تجربه کرده بود.
در میان ساعت ها گفتگوی جذاب و حریصانه ی ما برای دانستن، بحث زندان های اسرائیل شد؛ پیرمرد تعریف می کرد که هنگام زندانی بودن به عنوان یک زندانی عرب، حاج احمد متوسلیان را دیده است.
بحث شد درباره اینکه چرا یک عملیات ضربت برای آزادسازی اسرا، خصوصا برای آزادی امام موسی صدر از لیبی نمی شود. پیرمرد تعریف کرد در همان اوائل اسارت، با هماهنگی با بادیه نشین های انقلابی لیبی به زندان محل اسارت امام صدر حمله شده است و در نهایت در لحظات آخری که در حال آزادی امام بودند، با حمله بالگردهای ارتش لیبی عملیات نیمه تمام مانده و سرکوب می شود. گویا همین اتفاق مقدمه ای می شود برای انتقال امام از لیبی، که گویا طبق آخرین اطلاعاتی که پیرمرد، البته با شَک می گفت؛ امام صدر به زندانی در مناطق اشغالی سوریه/لبنان -بلندی های جولان- منتقل شده است.

من هم مثل خیلی های دیگر، امیدوارم امام در لیبی باشد؛ و انقلاب پیروز شود؛ و امام صدر برگردد. ولی خوب به نظرم این گزینه ها را هم یادمان باشد که یک هو دچار یاس نشویم.
به امید نبرد نهایی برای آزادی تمام اسرای مان، بالاخص خاکِ اسیر اسلامی، فلسطین.

[caption id="attachment_656" align="aligncenter" width="409" caption="منطقه اشغالی جولان -گولان-، در جنوبی ترین بخش کوهستان های شرقی لبنان؛ هم لبنان و سوریه درباره این منطقه اشغالی در جنگ سال 67 مدعی اند."]منطقه اشغالی جولان -گولان-، در جنوبی ترین بخش کوهستان های شرقی لبنان؛ هم لبنان و سوریه درباره این منطقه اشغالی در جنگ سال 67 مدعی اند.[/caption]
در همین رابطه.
+ برای چشم‌های با شکوه شرقی ات | ساما

  • محمدمسیح یاراحمدی

پیش نوشت.

  • مخاطب این نوشته حزب اللهی ها هستند؛ تا به امروز به دلایل مختلف، خصوصا مصلحت از گفتگوی عمومی درون گفتمانی پرهیز کرده ایم، ولی چه به این نظریه که گذشت زمان خطر را به شدت کاهش داده است، چه با این نظر که باید یک جایی روند اصلاح شود؛ به نظرم باید قفل سخن را باز کرد؛ در این نوشته چون هدف دعوای سیاسی ندارم، و مخاطبانم برادرانم هستند، از ذکر رذالت های طرف مقابل گذر می کنم، زین جهت این نوشته، حمایت از طرف خاصی تعبیر نشود؛ در این میان جمعی اقلیت اما هیاهوکار پس از دوسال انقدر اهمیت ندارند، که حرف هایی که باید در مقیاسی بزرگ با هم بزنیم را در جمع های چند نفره دفن کنیم.
  • نگارنده منکر خشونت ها و وندالیسم جماعت سبزنام نیست؛ اما گنجاندن تمام این مطالب در حوصله ی یک وبلاگ نمی گنجد چه برسد به یک نوشته، زین جهت از اشاره به این موضوعات و مصادیق آنها گذر می کنم.
  • نوشته پیشرو، حاصل حضور و مشاهده ام در خیابان است، که شروعش از حضور در آماده باش بسیج محله بود، که در تقسیم بندی بچه های حوزه 117 (حوزه ای که 25 خرداد 88 مورد حمله قرار گرفته بود)، در صادقیه مستقر شدیم، و نیمی دیگر در آزادی؛ تا ساعت سه و خورده ای که من بودم، آنچنان بیکار بودیم که گذران وقت به خواندن بالاترین و بازی پینگ پونگ گذشت. تماس محمد و کمیل، مشتاقم کرد که با دو دوست دیگر به سمت میدان انقلاب برویم، موتوری کرایه کردم که البته، در نزدیکی جمال زاده به دلیل بسته شدن خیابان توسط برادران، باقی راه را پیاده رفتم تا به جمال زاده رسیدم؛ و تا حدود ساعت پنج، در جمال زاده بودم؛ البته برای مصون ماندن از هر حرکتی، با چفیه کنار بچه های ناجا ایستادم و تنها اقدام عملی که انجام دادم هدایت جماعت به خیابان های پایینی، و دو باری بوسیدن دست و صورت افرادی بود که به نظرم مورد خشونت ناحق لباس شخصی عصبی قرار گرفتند از ایشان می خواست پایین بروند و ایشان سرعت لازم را نداشتند. بعد هم که به سمت انقلاب و کشاورز رفتم که به طرز عجیبی به کشاورز که می رسیدید اوضاع آرام تر بود و من نظامی زیادی در این محل ندیدم؛ سپس راهی ونک و دفتر دوستی شدم که تا ساعت ده همان جا بودم؛ نکته جالب این بود که تقریبا سلاح گرم در دست نیروها جز نیروهای ارشد نیروی انتظامی ندیدم؛ نسبت به باقی وقایعی که شرکت کرده بودم (تقریبا جمیع تجمعات دو طرف را شرکت کرده ام)، استفاده از روش های برخورد با شورش، چون پینت بال، استفاده به موقع از گاز اشک آور و ... موجب امیدواری بود.

IMG_1763

روایت مفصل است، می توان شرح جزئیات داد، از بسیجی که به دلیل فحاشی مورد عصبانیت و عتاب دیگر اعضای گروه بسیج شهری ملبسی بود که در آن محل مستقر بودند؛ تا رفتار خشن بعضی لباس شخصی ها، نوع برخورد های مختلف معارضین، کتک خوردن حزب اللهی ها، بستری شدن 25 نفر از رفقا، دوباره برگرداندن شهاب واجدی به بیمارستان پس از مرخصی و ... . ولی هدف بحث های مصداقی و شرح خاطره نیست؛ پس می روم سر اصل مطلب:

نوشت.
آنچه که در مشاهدات من تا ساعت 6 حضورم در مناطق شلوغ ثابت بود؛ عدم دخالت کامل نیروهای ناجا بود؛ نیروهای ناجا به صورت دسته ای ایستاده بودند؛ و حداکثر فعالیت چند نفر از ایشان هدایت جمعیت بود. این درحالی بود که تا حد امکان بسیج شهری نشان دار هم از درگیری منع شده بود؛ و به جز اواخر که گارد موتور سوار وارد عمل شد، عمده برخوردهایی که من دیدم برخوردهای گاه به شدت خشن لباس شخصی ها بود.
نوع برخورد های پراکنده واقعا برای من قابل هضم نیست، یعنی دقیقا من هدف این برخورد ها و آزاد گذاشتن دست لباس شخصی ها را نمی فهمم، زمانی که با گاز اشک آور، و حداکثر، در صورت لزوم، استفاده از پینت بال امکان پراکنده کردن یا حرکت دادن تجمعات هست، چه نیازی به درگیر شدن جماعتی، با شلنگ، باتوم شخصی و تسبیح با این افراد است؟
برای اینکه بحث عاطفی نشده و موارد را گفته باشم، اجازه بدهید لیستی بنویسم:

  1. وقتی که برادران لباس شخصی، که بسیاری از آن ها هم شاید نیت خیر، حمایت از رای اکثریت، دفع شر و ... را دارند، چهره ای تیپیکال مشابه جمعیت انبوهی دارند که شاید هیچ وقت در این درگیری ها شرکت نکنند؛ آیا این اعمال خشونت به حق یا ناحق، منجر به گذاشتن به کارنامه آن جمعیت انبوه نشده و موجب گسترش شکاف و نفرت اجتماعی نمی شود؟ - دقت کنید فقط درباره تظاهرات پراکنده اخیر نمی نویسم -
  2. هدف ما چیست؟ گرفتن انتقام؟ برخورد انقلابی؟ جنگ داخلی؟ یا حفظ نظام و ثبات کشور؟ هدف من یک نفر که ثبات کشور انقلاب جهت تامین منافع بین المللی و داخلی است، انقلابی بودن با ثبات داشتن منافاتی ندارد. اما برخورد های خشن، و خارج از دایره نیروهای انتظامی، به نظرم حاصلی، جز تهییج، جَری کردن، پاره کردن پرده های حیا، و همچنین تحقیر افراد حاصلی ندارد.
  3. برخورد یک نیروی انتظامی، موجب تحقیر نمی شود؛ چون یک نیروی ملی، است که گاه با خود ما حزب اللهی ها هم در برابر سفارت ها یا در درگیری ها برخورد می کند؛ اما اجازه دادن به لباس شخصی ها برای برخورد، به عنوان یک نماینده خود خوانده از اکثریت حاکم، چیزی جز نمایش یک درگیری داخلی و افزایش شکاف بین دو تفکر نیست؛ اگر دسته ای از این لباس شخصی ها (با شعور کم ندیده ام بین شان)، این را نمی فهمند، وظیفه ناجا است که به ایشان بفهماند.
  4. وقتی کشوری، حاصل از یک انقلاب پرخون و یک جنگ پرهزینه، ثبات پیدا می کند و چند رده نیروی نظامی و انتظامی دارد، چه نیازی به استفاده از دوباره از نیروهای غیر نظامی است؟ پس نیروی نظامی و انتظامی به چه دردی می خورد؟ چرا باید دسته ای از بچه حزب اللهی سر پیکان این قضیه بشوند که هم آسیب ببینند هم هزینه معنوی ایجاد شود؟ آیا می خواهید نمایش مخالفت مردمی بدهید؟ این روشش نیست، نمونه خوبش را در روز قدس هم دیدیم؛ درگیری بود، زد و خورد بود، ولی یک جمعیت انبوه، بدون وسیله درگیر شدند و فضا را پاک کردند، و هرگز هم انقدر فضا خشن و بغض آلود نشد.
  5. و مهم تر از همه من نمی فهمم، وقتی می شود کم هزینه تجمعات را مدیریت کرد چرا اینکار انجام نمی شود؟ چرا ما از دنیا درس نمی گیریم؟ چرا حتما باید چند ماه بگذرد تا پینت بال جایگزین سلاح های قبلی شود؟ و این چنین است که می پرسم، چرا واقعا چیزی به اسم دانش مدیریت بحران در مدیریت فعلی انتظامی شهر وجود ندارد؛ در پی نوشت، نمونه ای از ایده هایی که می توانست بدون درگیری شدید قضایا را ختم به خیر کند نوشته ام.
  6. نقد رفتاری اخلاقی این دسته از لباس شخصی ها، یک نقد مفصل می طلبد، که شاید در یک نشریه یا بولتن داخلی فضای بهتری برای پرداختن به برخوردهایی باشد، که وقتی دربرابر فحاشی و درگیری فیزیکی سبزها قرار می گیرد، شاید لایه های حمایت از نظام و اسلامش کم شده و بوی بغض شخصی می گیرد. هر چقدر دوستان از مختار بگویند، من یک موضوعی در نظرم است، که ما نظام اسلامی داریم و باید رفتارمان اخلاقی باشد، اگر قرار باشد ما هم سکولار و ماکیاولستی رفتار کنیم، نزاع بر سر اسلامیت چیست؟ در یک جمهوری سکولار هم شاید به این سطح از فناوری و آبادانی مناطق مستضعف برسیم. رفتار غیر اخلاقی، اثری وضعی خواهد داشت، که در حمایت خدا از ما هم تاثیر جدی خواهد داشت. درک کنید!
  7. سوق داده شدن جماعت، در برخورد ها به مسیر های مسدود که راه در رو برای خارج شدن از تظاهرات را نداشت؛ خود عامل تهییج بیشتر و حفظ جمعیت بود که گویی دوستان هنوز به آن توجه ندارند.

در پایان، ایده من این است:
نیروی انتظامی، به عنوان لایه اول باید تظاهرات های، هر چند بدون مجوز و غیر قانونی را در این حد به رسمیت بشناسد که قصد مدیریت آن را داشته باشد. سپاه به عنوان یک نیروی امنیتی زبده، باید در پشت قضایا دِپو شود به جای آنکه از آن برای نمایش قدر خیابانی استفاده شود. برادران سپاه، در راستای همین به رسمیت شناختن رسمی، همچون تظاهرات های عمومی، که بیشتر از چنین تظاهراتی در معرض خطرات بمب گذاری و تیر اندازی هستند، امنیت فضای را از چند ساعت قبل تامین کنند. نیروی انتظامی، به جای تجمع های توده ای و حمله، در تمام مسیر مستقر شود؛ این چنین است که هم می توان از برخورد لباس شخصی ها جلوگیری کرد، هم جلوی وندالیسم و وحشی گری افسار گسیخته ای چون حمله ناگهانی به حوزه 117 را گرفت که باز بچه های بسیج مجبور به دفاع از اسلحه های انبار شده باشند. در واقع به همین دلیل عدم حضور امنیت زای نیروی انتظامی است که وقایع آبرو بر و هزینه زایی چون تیر اندازی های کور انجام می شود.
از بسیج شهری سازماندهی شده، همچون بخش عمده ای از شهر، می توان برای حفظ امنیت مناطق دیگر شهر و حفظ ثبات آنها، تشکیل ایست بازرسی در خیابان هایی که منتهی به مسیر تظاهرات می شوند جهت کاهش وقایع ناگوار استفاده کرد؛ همچنین بسیج شهری، در زمان مجتمع شدن نیروی انتظامی، نیروی مناسبی، برای حفظ امنیت اماکن خاص چون مساجد و ساختمان های خاص است؛ همچنین در صورت آموزش درست جهت نفوذ در تظاهرات و پراکنده کردن آن استفاده کرد.
در این میان نیروهای امنیتی آنچنان که دیروز در نزدیکی پایگاه مقداد عمل شد، رهبران و تهییج کنندگان جمع را از آنها جدا کنند؛ و در میانه راه، ناجا با مسدود کرد مسیر ها، جمع را کم کم منحرف کند و توانایی مشخص کردن حد نهایت و مقصد نهایی را داشته باشد که در نهایت با ابزار در دستش دارد - چون گاز و پینت بال-، و با کمترین برخورد نزدیک پراکنده کند.
در این میان یقینا بخشی از معارضین، لجوج خواهند بود و نیاز به استفاده از خشونت فیزیکی جدی تری است؛ اما در این میان از الویت نیروی انتظامی، یگان ویژه و سپس نیروهای سپاه بگذریم، تازه به بسیج شهری ملبس می رسیم، و در نهایت نیروهای لباس شخصی؛ که در حال حاضر کاملا معکوس این جریان در حال وقوع است.

در همین رابطه:
+ سخنی تلخ با جماعت حزب الله | ساما
پی نوشت.
  • شاید فضا یکم آرام شد، درباره اینکه چرا دسته ای از بچه حزب اللهی های ما اینگونه شدند هم بنویسم.
  • نویسنده این یادداشت، حتی اگر آنچنان که نظر اصلی ش بود، از سر مصلحت به احمدی نژاد رای نداده بود؛ باز هم توقعش از حاکمیت حفظ جمهوریت و عدم عقب نشینی در برابر کسانی بود که رای اکثریت و نفس انتخابات را هدف گرفته بودند و مقصر اصلی وقایع فعلی این اتفاقات را جریان اصلاح طلب می داند؛ اما در کنار این طلب مدیریت عاقلانه فضا را داشت که چنین هزینه ای به کشور وارد نشود؛ این چنین است که درباره نقش احمدی نژاد و بعضی از اصولگرایان در شدت گرفتن این فضا هم می توان نوشت. از سوی دیگر نگارنده، شان بالایی برای آبروی جمهوری اسلامی، بسیج و حزب الله قائل است؛ و این چنین است که از نیروی انتظامی توقع بالاترین نسبت به نیروهای مردمی دارد.
  • دیروز، در مسیر نزدیک به پایگاه مقداد، جهت عدم تکرار واقعه حوزه 117، به دلیل توده توده بودن معارضین، بچه های بسیج با تیپ غیر مذهبی وارد جمع ها شده، و پس از شناسایی سه-چهار سردسته ی هر توده، با محاصره کردن وی، و تهدید کردن با اسلحه های موجود، چون شوکر، آرام آنها را از تظاهرات جدا می کردند و تحویل نیروهای امنیتی می دادند؛ اینچنین زمانی که جمع به نزدیکی مقداد می رسید مضمحل شده و راحت پراکنده می شد؛ و تا رسیدن توده بعدی وقت استراحت بود. من به نظرم این اتفاق جدا قابل تحسین است، خصوصا که مقداد از 117 سلاح بیشتری دارد، و درصورت نفوذ منافقین به این مقر واقعه ترسناکی در انتظار شهر بود. | پیش از این هم در دفاع از بچه های 117 و تیر اندازی شان نوشته ام.
  • در همین زمینه، مدیریت فضا یادی بکنیم، از برخورد متفاوت مدیریت لطفیان/نظری/نقدی و قالیباف/طلایی در قضایای 18 تیر، در حالی که مدیریت وقت پلیس خصوصا به دلیل رابطه قدیمی با انصار، توانایی یا خواست برخورد با ایشان را نداشت؛ رفتارهای لباس شخصی ها در کوی، خود موجب تهییج، و داغ کردن و گسترش شد که حکایت مفصلی دارد؛ اما با تغییر مدیریت نیروی انتظامی، در ایامی که همچنان الله کرم در دانشگاه ها مشکل ایجاد می کرد، قالیباف وی را می خواهد و در جلسه ای با او قرار می گذارد که در صورت تکرار حضور در دانشگاه با وی دربرابر دانشجویان برخورد خواهد شد؛ همین هم می شود، پس از این جلسه، چند وقت بعد که الله کرم نیروهایش را به سمت دانشگاه تهران می برد، دربرابر چشم دانشجویان، مورد برخورد جدی نیروی انتظامی قرار می گیرد؛ این اتفاق که در واقع منشا اصلی کینه الله کرم از قالیباف است؛ نه در حمایت از یک جمع معارض، که در ادامه اقداماتی چون سخنرانی در دانشگاه و برخورد با وندال ها انجام شد، با این هدف که فضا آرام و مدیریت شود. ما این روزها در حال جنگ نیستیم، و بعضی ها نمی خواهند این را درک کنند، که در این قضاها چه کسی راست می گوید یا دروغ مهم نیست؛ مهم این است که قضایا به خشونت کشیده نشود و با برخورد اشتباه و آزاد گذاشتن دست لباس شخصی ها گسترش نیابد. چون همان سال 78 این گسترش درگیری موجب، رخصت یافتن اعراب جدایی طلب در خوزستان، درگیری های سیستان و همچنین شکسته شدن حریم هوایی ایران توسط ارتش لائیک ترکیه شد. در این حالت هرچند، مقصر اصلی شروع کننده باشد، ولی ما نباید اشتباهات ما در جلوگیری از وقایعی که قابل کنترل بودند -چون لباس شخصی ها- غافل شد.
  • برای اینکه فرصت بررسی نظرات این پست که یک هفته از انتشارش می گذرد را ندارم، امکان دریافت نظرات را می بندم؛ لطفا از بخش نظرات مطالب دیگر برای ارسال نظرت غیر مرتبط به مطالب پرهیز کنید.
  • محمدمسیح یاراحمدی

تحویل پروژه کمی این چند روز سرم را شلوغ کرده بود؛ ولی سرعت حرکت دنیا و وقایعش منتظر ما نمی ماند؛ جدا پیروزی نصفه نیمه انقلاب مصر و خروج مبارک هیجان انگیز بود. اما آنچه که مرا به نوشتن این مطلب وا داشت، مطرح شدن نامی به اسم «وائل غنیم» است که رسانه های غرب گرا، با مطرح کردن اینکه یک پیج در فیس بوک با 90 هزار عضو جهت معرفی وی به عنوان نماینده ی جوانان مصری در مذاکرات ساخته شده است وی را مطرح می کنند؛ در این حال فکر می کنم لازم است در باره آن توضیحی بدهم. (لازم به ذکر است این صفحه که شما به آن می توانید لایک بزنید الان 297 هزار طرفدار دارد؛ که البته عجیب است که، لینکی برای دیدن افرادی که آنرا پسندیده اند نیست!)

[caption id="attachment_587" align="aligncenter" width="410" caption="وائل غنیم، مدیر بازرگانی دفتر خاورمیانه گوگل است."]وائل غنیم، مدیر بازرگانی دفتر خاورمیانه گوگل است.[/caption]
وائل غنیم، که امروز ابر رسانه های «برادر بزرگ» سعی می کنند آن را به عنوان یکی از رهبران انقلابیون نشان دهند؛ فردی است که نهُ ماه قبل، در ژوئن 2010 در اعتراض به کشته شدن خالد سعید، یک جوان مصری در یک کافی نت به دست پلیس، صفحه ای در فیس بوک به اسم، «ما همه خالد سعید هستیم» ساخت؛ همین فرد تقریبا 15 روز پیش پس از آمدن به تظاهرات دستگیر شد و به تازگی آزاد شده است. همچنین لازم به ذکر است که وائل غنیم، مدیر بازرگانی دفتر خاورمیانه گوگل است.
چند نکته:

  • آنچه که مرا به نوشتن واداشت، این خبر عصر ایران بود، که نشان می داد، پایگاه های خبری کم اطلاع ایرانی نیز، که به مترجمین شان اعتماد می کنند، تنها برای نمایش برتری اینکه خبر بین الملل و عربی دارند هر خبر عربی را بدون توجه به تبعات آن ترجمه می کنند؛ از اخبار زرد زنانه تا همچون خبری که یقینا بدون تحلیل سیاسی تنها با باز نشر محتوای یکی از رسانه های خاص منتشر شده است.
  • دفتر مصر گوگل، تقریبا یک سال پس از دفتر اسرائیل ایجاد شد؛ در واقع گوگل، در ادامه باقی اقدامات تحریک آمیز شرکت های آمریکایی، که اولین شعبه خاورمیانه خود را در اسرائیل می زنند تا روند عادی سازی روابط اسرائیل و کشورهای منطقه را تسهیل کنند این اقدام را کرد؛ ولی یقینا ممنوعیت ارتباط اقتصادی با اسرائیل مشکلاتی به وجود می آورد؛ زین جهت، شعبه بعدی خاورمیانه به جای گزینه مطرح (امارات متحده) در کشوری چون مصر ایجاد شد که ارتباط صریح و نمایانی با اسرائیل دارد، تا همچنان بخش عمده ای از امور فنی حتی، چون مایکروسافت و اینتل از اسرائیل پیگیری شود.
    درباره سابقه رفتارهای غیر آی.تی و تحریک آمیز گوگل، می توان به دعوت از سلمان رشدی برای سخنرانی در گوگل نام برد.
  • تاثیر پیجی که برای یک اتفاق در هشت-نه ماه پیش از شروع اعتراضات ایجاد شده است چقدر است؟ در حالی که ما می دانیم، این اتفاق متاثر از وقایع تونس و پس از تکرار خودسوزی ها واقع شد؟ آنچنان که من اخبار را دنبال می کردم، در ادامه وقایع تونس، مصری ها 25 ژانویه را روز خشم معرفی کردند؛ این دعوت، فقط در صفحه اختصاصی اش در چند روز حدود 20 هزار عضو گرفت؛ هرچند که صفحه آزادی خالد سعید بعد از نه ماه هفتصد هزار عضو دارد؛ که خوب بخش عمده ای از آن هم خارجی اند؛ تنها 17 نفر از دوستان ایرانی من دنبال اینترنت من عضو این صفحه اند.
    البته در این میان این سوال وجود دارد که بدون، اتفاقات تونس، واقعه ی خود سوزی قاهره، حمایت احزاب و بزرگان معارضین این حرکت حتی امکان عملی شدن هم داشت؟ درست است که این ایده از یک صفحه شروع شد که توسط جنبش اینترنتی 6 آوریل ایجاد شده است؛ ولی مهمترین عامل پیروزی آن اعلام حمایت سیاسیون برای شرکت در این برنامه بود.
  • در این میان در حالی یک صفحه فیس بوک به عنوان سند حمایت از غنیم معرفی می شود که هیچ سندی جهت اثبات مصری بودن این افراد ندارد؛ خصوصا که با وابستگی این فرد به یک شرکت غربی و مطرح شدن وی از طریق رسانه های غربی افراد و ملیت های مخاطب خبر مشخص اند.
    در واقع این سوال خوبی است که چگونه است دیگر نمایندگان چون روسای و نمایندگان احزاب شناخته شده اند و نیازی به این تبلیغات برای مطرح شدن ندارند؟؛ این شهرت به دلیل تلاش و هزینه ای است که در این راه داده اند؛ آن ها خود مطرح هستند؛ نیازی به معرفی یا امضا شدن استشهاد ندارند.
    غرب قافیه را در مصر باخته است؛ و از هر راهی، از سیاستمداران قدیمی لیبرال، تا معرفی کردن چهره های فانتزی، جوان و جذاب -آنچنان که در تونس وزارت کشور کرد- سعی در انحراف و مصادره انقلابی دارد که 300 نفر انسان برای آن خون داده اند، در حالی که با شناخت ضریب نفوذ اینرنت در مصر می دانیم که اکثریت آنها از وجود چیزی به اسم فیس بوک و توئیتر هم شاید مطلع نمی بودند.
    این قضیه در این حد احمقانه است که امروز، آهستان، حسن میثمی یا محمدصالح مفتاح به عنوان یکی از افراد پرتلاش حزب الله سایبر در سال 88 در دولت سهم خواهی کنند؛ یا در صورت پیروزی محال سبز ها عزیز آشفته، مهدی یحیی نژاد یا وحید آنلاین به دلیل نشر لینک، انقلاب پای اینترنت و زدن رکورد حضور در بالاترین در 22 بهمن 88 مدعی حضور در دولت انتقالی شوند.

انقلاب فیس بوکی و توئیتری، هم در مصر و هم در ایران یک شوخی است؛ مردمان مجازی و آنلاین برای هیچ حکومتی خطر ندارند!؛ مصادره این حرکت مردم برای یک سری کاربر مجازی، از یک طرف، حرکت از سر ناآگاهی دوستان ما در پر و بال دادن به این مصادره از سویی دیگر؛ ظلم و اجحافی بزرگ به شهدای مصر است.

نکته جالب دیگر اینکه، وقتی با کُدینگ عربی هم اسم وائل غنیم را در بخش تصاویر گوگل سرچ می کنم؛ در حالی که لاگین نیستم، و از آی پی ایرانی هم متصل نیستم، باز،  بخش عمده ای از نتایج سه صفحه اول پایگاه های فارسی هستند! (اسکرین شات | لینک جستجو)

در همین رابطه:
+ علیه استبداد سایبری | مانی ب

پی نوشت.
مشرق نیوز فیلمی منتشر کرده است، با عنوان اعتراض مردم به حضور مشایی در تظاهرات 22 بهمن؛ واقعا باید بگویم تاسف بر انگیز بود؛ من واقعا مخالف مشایی هستم؛ ولی این تیپ کارها شرم آور است؛ خصوصا شنید صدای پیرزن/زنی که فریاد می زد «مشایی بمیر» من را به یاد صدای پیرزنی که در تظاهرات سلطنت طلب ها علیه احمدی نژاد فحش می داد می انداخت؛ دائم فکر می کردم این صدا را کجا شنیدم که آن فیلم یادم افتاد.
این روش مطرح کردن مطالبی که خیلی جای پایش سفت نیست، توهین های آنچنانی و ...، وقتی با حاضر جوابی مشایی همراه می شود؛ چیزی جز مظلوم نمایی باقی نمی گذارد.

  • محمدمسیح یاراحمدی

امشب بی.بی.سی فارسی مصاحبه ای با دکتر کمال الهلباوی، عضو ارشد اخوان المسلمین، سخنگوی سابق اخوان المسلمین در اروپا و از موسسین شورای اسلامی (مسلمانان) بریتانیا انجام داد که مجری آن فرناز قاضی زاده بود؛ گویا بی بی سی سعی داشت جهت رسمیت بخشیدن به خبر مجعول و ناقص خودش از خبر اخوان وب، از این مصاحبه استفاده کند؛ از همین جهت بود که فرناز قاضی زاده که تلاشش برای گرفتن موضع منفی از طرف الهلباوی علیه امام خامنه ای با شکست مواجه شد، بحث را به وقایع 88 کشاند، که الهلباوی در جواب آن هم به حمایت از رئیس جمهوری منتخب، محمود احمدی نژاد، پرداخت. این درحالی است که مهندس موسوی و جریان سبز، دلخوش به یک خبر یک پاراگرافی، اخوان وب با نامه نگاری و بیانیه، سعی به ارتباط گرفتن با جریانات انقلابی مصر را داشتند.
در ادامه پیاده شده عینی و بدون تحریف این مصاحبه را می خوانید، که فیلم آن را هم بدون فیلتر برایتان قرار داده ام:

دکتر الهلباوی: من اسم این رو مذاکره نمی گذارم، این نوعی از گفتگو است و تا زمانی که حسنی مبارک از قدرت کنار نرفته به نتیجه مثبتی نخواهد رسید. خواسته مردم مسلمان، از جمله اخوان المسلمین این است که مبارک از قدرت کنار برود. مشکل فقط قانون اساسی نیست بلکه قبل از این که حزب ما نتایج را بپذیرد، مشکلات بسیاری هست که باید حل شود.
مجری: آیا می شود اسم این اتفاقی که الآن در مصر افتاده است را انقلاب اسلامی گذاشت؟
دکتر الهلباوی: نه این یک انقلاب اسلامی نیست، چون اخوان المسلمین رهبری این تظاهرات را به عهده ندارد و شعار این انقلاب اسلامی نیست؛ بعد از خروج حسنی مبارک انتخاباتی برگزار خواهد شد که نتیجه آن یک مجلس دموکراتیک و یا شورا خواهد بود در آن زمان مردم تصمیم خواهند گرفت که حکومت آینده چه باشد؛ مردم قوانین اسلامی یا هر قانون دیگری که بخواهند انتخاب می کنند.
مجری: بعضی از کشورهای غربی و همینطور اسرائیل خیلی از به قدرت رسیدن اخوان المسلمین نگرانند؛ فکر می کنید چرا این طور است؟
دکتر الهلباوی: این رواج اسلام هراسی است که ریشه اش درک نادرست غرب از اسلام است؛ البته باید به یاد داشت مسیحیت هم از نیویورک، لندن یا برلین به کشور های غربی نیامده است؛ زادگاه مسیحیت خاورمیانه است؛ اگر ذهن غربی ها به اندازه کافی باز باشد باید با اسلام هم مثل مسیحیت رفتار کنند. غرب البته اختراعات زیادی داشته است و علوم و فناوری های مختلفی به جهان داده است ولی در عوض مذهب و ارزش های معنوی را از خاورمیانه گرفته است.
مجری: رهبر جمهوری اسلامی، در نماز جمعه ی این هفته درباره اتفاقات مصر اظهار نظر کرده است و گفته است یک انقلاب سراسری اسلامی در منطقه در حال شکل گیری است؛ واکنش اخوان المسلمین به صحبت های او چیست؟ (دقت دارید، فرناز قاضی زاده، با بی اخلاقی و رِندی، ترجمه ای اشتباه و دروغ را از خطبه رهبری بیان می کند؟ رهبری این اتفاقات را بیداری اسلامی خوانده بود که کاملا معنی متفاوتی دارد.)
دکتر الهلباوی: من از «امام خامنه ای» و تمام کسانی که از انقلاب مصر حمایت می کنند متشکرم؛ اما شرایط مصر کاملا با ایران فرق می کند؛ در مصر احزاب زیادی فعالیت می کنند؛ احزابی مانند اسلامگراها، ملی گراها و چپگراها؛ بنابراین قانون اساسی باید تغییر کند؛ مردم باید نمایندگان مجلس را خودشان انتخاب کنند و بعد از رفتن مبارک باید انتخاباتی سالم برگزار شود و مردم نوع حکومت آینده را خودشان انتخاب خواهد کرد؛ اگر آنها دولت اسلامی بخواهند که امیدوارم اینطور شود، خوب این خواسته ملت است؛ اگر نوع دیگری از دولت را انتخاب کنند نمی توان اسلام را به زور به آنها تحمل کرد؛ اراده مردم نوع حکومت آینده مصر را تعیین می کند.
مجری: وزیر خارجه مصر گفته بود که ایران خودش با مخالفان دولت بسیار بد برخورد می کند برای همین رهبر ایران نمی تواند درباره مسائل داخلی مصر به این شکل اظهار نظر کند. نظر شما درباره این گفته چیه؟
دکتر الهلباوی: اول از همه آقای ابولغیظ باید از وزارت کنار برود؛ دوم اینکه او از روابط مسلمانان با هم شناخت درستی ندارد؛ و در حرف هایش باید از حرف های رهبران ایران در حمایت از انقلاب مصر قدردانی کند. با تاسف باید بگویم وزیر خارجه مصر با حملات غرب علیه ایران همراه شده است که این قابل قبول نیست.
مجری: می دانید که مخالفان دولت ایران دوسال پیش در مورد انتخابات اختلاف نظرهای جدی با حکومت پیدا کردند؛ و می گفتند تقلب شده است؛ نظر شما درباره آن اتفاقات چیست؟
دکتر الهلباوی: من هم امیدوار بودم دولت خوبی مثل دولت ایران و رئیس جمهوری خوب و شجاعی مثل آقای احمدی نژاد داشتم؛ احمدی نژاد عقیده ش را بیان می کند؛ به درست یا غلط بودن آن کاری ندارم. اگر کشورهایی مثل آمریکا و بریتانیا حق پیشرفت دارند چرا نباید کشوری مثل ایران حق پیشرفت داشته باشد؟ کشورهایی مثل چین و هند از فناوری هسته ای برخوردارند، چرا کشورهای مسلمان چنین حقی نداشته باشند؟

[wp-jw-player src="http://www.ruhollah.org/mmasihfiles/Ekhwan.flv" image="http://masih.ruhollah.org/files/2011/02/vidphoto.png"]

اما آیا این همه قضیه بود؟ در حالی که بیش از هفت ساعت از پخش این مصاحبه می گذرد، و الآن که ساعت 7 صبح است؛ سایت بی بی سی همچنان لینک خبر مجعول خود را در صفحه اصلی ش دارد؛ این تناقض چگونه قابل حل است؟ به نظرم می توان در یک مطلب مفصل و جداگانه به تناقض ها، و عدم هماهنگی رفتارهای نیروی های رسانه حرفه ای!! بی بی سی فارسی پرداخت که هر کدام از نیروهایش گویی ساز خود را می زنند.

[caption id="attachment_549" align="aligncenter" width="410" caption="صفحه بی.بی.سی فارسی ساعت 4 صبح به وقت تهران"]صفحه بی.بی.سی فارسی ساعت 4 صبح به وقت تهران[/caption]

البته در این میان، به نظرم بد نیست سایت جرس، خبر ها و مقالات و تحلیل های برپایه همان خبر یک پاراگرافی را از روی سایتش بردارد؛ آقای مهاجرانی و کدیور بدانند، مصر دیگر دست امثال رفقای خائن فلسطینی تان در جنبش فتح نیست، 30 سال از دوران انقلابی گری شما گذشته، و اوضاع خیلی تغییر کرده است!

  • محمدمسیح یاراحمدی

بسم الله.

پیش نوشت.
+ با تشکر از سید احمد موسوی که مرا در نوشتن این مطلب یاری کرد.
+ این نوشته، با کمی جرح و تعدیل جهت استفاده رسمی، در پایگاه رجا منتشر شده است.

نوشت.
دیروز به دلیل نزدیکی زمان نمازجمعه تهران مولانا خامنه ای و نماز جمعه قاهره، با شروع خطبات عربی نماز جمعه را از کانال المنار دنبال کردم؛ پس از اینکه امام، جملات آخر که تاکیدی بر این بود که ایران به دنبال دخالت در مصر و گسترش نظام ولایت فقیه یا انقلاب اسلامی در مصر نیست را فرمودند، و خطبات تمام شد، دقائقی بعد، آقای «مجدی احمد حسین»، دبیرکل حزب  اسلامی کار مصر که از شاخه های تشکل مذهبی گسترده اخوان المسلمین است روی خط آمد و از مواضع امام خامنه ای حمایت کرد (که متن بخشی از این صحبت ها منتشر شده است):

«الگوپذیری قیامها در جهان عرب از انقلاب اسلامی ایران که از تونس شروع و به مصر سرایت کرده است، طبیعی است که موجب نگرانی آمریکا ، غرب و صهیونیست ها شود.»

لینک پایگاه حزب العمل الاسلامی را به عنوان پایگاه های اخوانی در سایت اخوان آنلاین متعلق به اخوان المسلمین می توانید ببینید.
اما ساعتی نگذشته بود که رسانه های معارض یا وابسته خارجی فارسی، چون بی.بی.سی فارسی خبر از موضع گیری اخوان المسلمین علیه خطبات رهبری می دادند؛ که علیه آنچه اسلامی خوانده شدن انقلاب مصر خوانده می شد موضع گرفته بودند؛ پخش شدن این خبر، و استفاده از آن به عنوان پروپاگاندای اپوزیسیون سیاست زده موجب کدورت احوال محبین مقاومت شده بود و البته همزمان که سوژه ای برای کوفتن جمهوری اسلامی شده بود، ابزاری هم در دست «شیعه گر»ها برای اثبات عدم وفاداری و نمک ناشناسی اهل سنت بود.
جستجوی منبع خبر منتشر شده، به پایگاه اخوان وِب و خبر فوری ساعت 12:50 می رسید بدین شرح:

MB responds to Iran’s Islamic Leader Mr Khomeni: The MB regards the revolution as the Egyptian People’s Revolution not an Islamic Revolution asserting that the Egyptian People’s Revolution includes Muslims, Christians, from all sects and political

اخوان المسلمین در پاسخ به رهبر اسلامی ایران آقای خمینی: اخوان المسلمین تاکید دارد که انقلاب مردم مثل، انقلاب اسلامی نیست و مردم مصری انقلابی ترکیبی از مسلمانان، مسیحیان و از جمیعی گروه ها و سیاسیون هستند.

[caption id="attachment_522" align="alignleft" width="409" caption="تصویر صفحه اخوان وب پیش از تغییر عنوان خمینی به خامنه ای"]تصویر صفحه اخوان وب پیش از تغییر عنوان خمینی به خامنه ای[/caption]
البته من هر نیم ساعت یک بار اخوان وب را برای اخبار جدید رفرش می کردم؛ و تقریبا 5-6 ساعتی طول کشید تا عبارت «Khomeni» به «Khamenai» تغییر کند!؛ و رفرش ها مکرر سایت اخوان آنلاین عربی، به عنوان پایگاه اصلی اخوان برای یافتن خبری مشابه تا همین الآن نتیجه ای نداشته است.
اما نکات و شبهاتی درباره این اتفاقات است که فکر می کنم باید به آنها توجه کنیم، و بعد این پازل را کنار هم بچینیم، که سعی می کنم به ترتیب زمانی به آنها اشاره کنم:

اول: پایگاه اخوان وِب

علی رغم تلاش زودهنگام و شتاب زده ی بعضی دوستان ( + ) و البته بعضی پایگاه های خبری مدعی حرفه ای گری، چون تابناک و خبرآنلاین، برای تکذیب هرگونه ارتباط اخوان وب با اخوان المسلمین باید دقت کنیم، که اولا، در پایگاه اخوان آنلاین لینک اخوان وب اولین عنوان لینک شده در نوار بالای سایت، بخشِ «مواقع إخوانیه» است؛ و همچنین پیش از این پایگاه اخوان آنلاین در خبری این نکته که این پایگاه، پایگاه انگلیسی رسمی اخوان المسلمین است تصریح کرده است. پس من خواهشمندم با نشر اخبار سوپرانقلابی و شتابزده، فضا را برای دفاعیات منطقی تنگ نکنید.

دوم: موضع گیری های سه گانه

همزمان با تمام شدن خطبات من سراغ رِیل تایم سرچ گوگل با کلید واژه های khamenei و egypt رفتم؛ توئیت ها و فیدهای آپدیتی که اکثرا ریتوئیت یک دیگر بودند، به این چند دسته تقسیم می شدند:

  1. حمایت از مواضع امام خامنه ای، از طرف محبین مقاومت
  2. نشر ساده خبر
  3. توئیت های رسانه های صهیونیستی و غربی با تاکید بر بخش بیداری اسلامی خواندن انقلاب مصر، که اولین پایگاه آپدیتی هم ynet بود.
  4. توئیت های پان عربیستی موضع گیری علیه آنچه مصادره انقلاب می خواندند
  5. توئیت های منسجم و در تعداد زیاد سمپات های مجاهدین، خصوصا با تاکید بر بیانیه مریم رجوی که سریعا بعد از خطبات منتشر شد.
الآن افسوس می خورم که از صفحه ریل تایم عکس نگرفته ام؛ چون گویا گوگل آرشیو ریل تایم را ارائه نمی دهد.

سوم: خبر دوم در سایت اخوان وب

سرچ امروزم در پایگاه اخوان وب به یافتن خبری منجر شد که برای امروز، 5 فوریه است؛ این خبر که همان خبر کوتاه را تکرار می کند، این بار آن را به نقل از «خالد حمزه» سردبیر بخش انگلیسی اخوان و مفصل تر بیان می کند؛ و البته در پاراگراف آخر این خبر، نقل قولی از بیانیه جدید مریم رجوی، با عنوان «رئیس جمهور منتخب شورای مقاومت» می خوانیم که نوشته است:

In a related note the elected President of the National Council of Resistance in Iran Maryam Rajavi denounced the attempts by Khamenai to attribute Egypt’s uprising to Iran describing it as a desperate attempt to advocate support fundamentalism and terrorism, describing them as the worst enemy of Islam and Muslims adding “The day will come when they will be forced to let go of the name of Islam”.

در یادداشتی مرتبط، «رئیس جمهور منتخب» شورای ملی مقاومت ایران مریم رجوی، تلاش های (آیت الله) خامنه ای برای تشبیه قیام مصر به ایران را مردود دانست، و آن را تلاشی شکست خورده برای دفاع از بنیادگرایی و تروریسم، به عنوان بدترین دشمن اسلام و مسلمانان توصیف کرد؛ وی افزود «روزی خواهد آمد که آنها از اسم اسلام دست بکشند.»

در حالی در این خبر، اخوان وب، سردمدار یک گروه تروریستی ضد جمهوری اسلامی را رئیس جمهور منتخب می خواند؛ که اولا، پیش از این اخوان المسلمین سعی کرده است از گروه های نظامی، چون جهادالاسلامی، گروه انشعابی اخوان که به ترور انورسادات منجر شد فاصله داشته باشد؛ ثانیا رابطه خوب اخوان، انشعاب ها و رهبران آن با جمهوری اسلامی پنهان نیست؛ آنچنان که در یادداشتی در پایگاه عربی و اصلی اخوان، اخوان آنلاین می خوانیم:

وهل یستوعب العرب ما احتوت علیه رسائل نجاد أم أنهم سیظلون یلهثون وراء رضا البیت الأبیض؟!!
و آیا حکومت‌های عرب، از پیام احمدی نژاد، درس خواهد گرفت؟ یا می‌خواهند همچنان برای رضایت کاخ سفید له له بزنند؟

این انتخاب سخنرانی رجوی، به عنوان یک سیاست مدار کم اثر در معادلات خاورمیانه را در کنار استفاده از عنوان «خمینی» به جای «خامنه ای» بگذارید؛ فکر کنم شما هم بویی که من استشمام می کنم حس خواهید کرد؛ قضیه کمی می لنگد!

چهارم: عدم موضع گیری اخوان

اما واقعیت مهم تر این است، در حالی که این خبر منتشر شده در اخوان وب به مدد یاری بی.بی.سی فارسی و وُآ در فضای فارسی به شدت سر و صدا کرده بود، رسانه های خارجی و عربی توجه خاصی به آن نشان ندادند، و بیشتر بحث بر سر «بیداری اسلامی» خوانده شدن انقلاب مصر بود و از سوی دیگر در حالی که اخوان درگیر درگیری های شدید میدان التحریر است، هیچ موضع گیری علیه یا له خطبات رهبری تا الآن از پایگاه عربی منتشر نشده است؛ و آنچنان که در عرف رسمی و دیپلماتیک می دانیم، حتی در صورت صحت خبر، اعلام موضع سردبیر یک پایگاه از 20 پایگاه اخوانی معرفی شده توسط اخوان آنلاین، بیانیه اخوان المسلمین خوانده نمی شود و بیانیه ی حزبی و رسمی معنای مشخص و روش انتشار مشخصی دارد که از طریق خود حزب در اختیار رسانه ها قرار می گیرد. در چنین حالتی که رسانه های اپوزیسیون شتاب زده این قضیه را بیانیه اخوان علیه جمهوری می خواندند؛ پایگاه العربیه - که همراستا با جمهوری اسلامی نیز نیست! - در خبری با تیتر «با وجود انتشار خبرهایی درباره صدور بیانیه توسط این گروه اسلامگرا، گروه اخوان المسلمین در مقابل سخنان رهبر ایران رسما سکوت کرده است»، تصریح می کند که اخوان تاکنون درباره این خبر اعلام نظر نکرده است.
آنچنان که من مطلع شدم، بچه های پایگاه نسیم آنلاین تلاش برای تماس با دکتر «عصام العریان» را داشته اند که تلفن ایشان دست رئیس دفترش بوده که شرح پاسخ رئیس دفتر و تکذیب خبر اخوان وب در نسیم آنلاین منتشر شده است؛ که البته به دلیل فارسی و خودی بودن نسیم، من این را هم به عنوان اسنادی که باید به آن توجه داشته باشید محاسبه نمی کنم.
هرچند درباره میزان سندیت اخوان وب، در صورت صحت اخبار و عدم در نظر داشتن هک و ...، مثل این است که بیانیه مجید رفیعی، به عنوان سردبیر سایت فردانیوز را به پای کل جریان محمدباقر قالیباف و حزب پیشرفت و عدالت بگذاریم؛ البته این همان کاری است که خبرنگاران فوق حرفه ای! بی.بی.سی فارسی درباره خبر کوتاه اخوان وب انجام می دهند.

پنجم: بیانیه اخوان درباره دولت آینده مصر

در ادامه این قضایا ما بیانیه جدید اخوان، به قلم دبیر کل، جناب دکتر محمد بدیع را داریم؛ که در آن می نویسد:

اخوان المسلمین بر آنچه که پیش از این اعلام کرده‌ است تاکید می کند و آن اینکه به دنبال قدرت و پست و مقامی نیست و ازاین‌رو کسی را به عنوان نامزد ریاست جمهوری معرفی نمی‌کند و با نامزدی کسی نیز مخالفت نخواهد کرد. اخوان المسلمین یک هیأت اسلامی فراگیر است که به دنبال محقق ساختن اصلاحات گسترده در همه عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و با به‌کارگیری همه ابزارهای تغییر مسالمت‌آمیز مردمی و پله‌به‌پله است و تلاش می‌کند مردم ، حاکمیت و حقوق خود را بازستانده و خواسته‌ها و انتخاب‌های آنان محترم شمرده شود. اخوان المسلمین دریچه اطمینانی برای ثبات و سازندگی و پیشرفت است و همواره در برابر هرج و مرج و ویرانی و فساد و تخلف از قانون ایستاده و انگیزه آن در همه آنچه گفته شد ، اسلام‌خواهی و وطن‌دوستی است. همه بدانند که مصر عزیزمان در دل‌ها و روی چشم‌هایمان جا دارد و جان‌ها و فرزندان خود را فدای آن می‌کنیم. ما از هشتاد سال پیش خود را نذر حمایت از آن و خدمت ‌رسانی به مردمش کرده‌ایم.

و امروز هم دکتر عاصم العریان، سخنگوی اخوان، که فکر می کنم در لندن است، به روایت نسیم آنلاین در مصاحبه با الجزیره گفته است (البته تصویر خبر نسیم برای العالم است که احتمالا آرشیوی است):

خواسته امروز ما فقط به برکناری و سقوط دیکتاتوری حسنی مبارک نیست بلکه برپایی یک حکومت دموکرات مدنی و دارای پارلمان مستقل و قضای مستقل مبنی بر اصول و آموزه های اسلامی است.

درحالی این بیانیه و مصاحبه را ذکر می کنیم، که نظرات سیدقطب، حسن البنا و باقی رهبران و سلف اخوان المسلمین درباره تشکیل دولت اسلامی مشخص و شهره است؛ ضمن اینکه این مصاحبه دکتر العریان درباره امام خمینی با العالم، با تیتر «عصام العریان: الامام الخمینی احد اکبر الدعاة الى وحدة الامة الاسلامیة» قابل توجه است (فارسی: امام خمینی یکی از بزرگترین حامیان تشکیل امت واحده اسلامی بود).

ششم: حمله به دفتر اخوان المسلمین و هک سایت اخوان آنلاین

در کنار این بیانیه ای در پایگاه اخوان آنلاین وجود دارد که از حمله به دفتر اخوان، دستگیری روزنامه نگاران و تیم فنی در روز پنجشنبه خبر می دهد؛ آنچنان که بیانیه می نویسد، آدرس دات کام از اختیار آنها خارج شده و تیم فنی از طریق آدرس های دات نت و دات اورگ ادامه به کار خواهد داد؛ البته فکر می کنم تا پایان روز این مشکل حل شد، چون همه آدرس ها الآن یک محتوا را نمایش می دهند.
البته جستجوهای من درباره خالد حمزه، سردبیر اخوان وب هم به آنجا منجر شد که گویا وی پیش از این دستگیر شده است و برایش کمپینی اینترنتی هم به راه افتاده است؛ و البته در حالی که بسیاری از نیروهای اخوان در زندانند؛ آزادی یک شوالیه رسانه ای قابل تامل است.

هفتم: مجاهدین در مصر و اردن

در کنار همه این موضوعات، خصوصا با تواتر ذکر نام مجاهدین خلق، باید یاد آوری کنم که با زمزمه های اخراج مجاهدین از عراق یا تحویل آنها به ایران، اردن و مصر برای دادن پناهندگی به آنها اعلام آمادگی کردند که بسیاری از آنها به این کشورها مهاجرت کردند؛ که خصوصا با توجه به نقش آنها در بیست سال اخیر، احتمالا به مشاغلی چون چماق داری، مترجمی، روزنامه نگاری و ... مشغول شده اند.

و آخر:

آنچه که واضح است، اخوان در مورد خطبات امام خامنه ای، نه بیانیه ای صادر کرده است و نه اعلام موضع رسمی کرده است؛ که هم می توان آن را به دلیل مشغله انقلاب دانست که اخبار داخلی اهمیت بیشتر باید داشته باشد؛ هم از این نظر که اعلام موضع در این باره باید با احتیاط انجام شود خصوصا که می تواند مورد سواستفاده دولت مصر قرار گیرد و با کمک رسانه های بزرگی که قابلیت وارونه سازی دارند، همچون قضیه مورد بحث به صورت دلخواه نمایش داده شده و علیه اخوان استفاده گردد؛ تصریح اخوان به اسلامی بودن انقلاب جدید هم می تواند به ریزش یا اختلاف در جبهه ای منجر شود که اولین خواسته ش شکست حسنی مبارک است؛ این اصل قضیه است.
از سوی دیگر اگر اتفاقی چون حمله به دفتر اخوان و هک سایت ها را درباره پایگاه انگلیسی اخوان در نظر نگیریم؛ اولین نکته این است، که خبر فوق ترجمه اشتباهی از سخنان رهبری است؛ که یا توسط عناصری خاص به بعضی چون سردبیر جوان اخوان وب القا شده است؛ یا اینکه باید بگوییم، استخبارات مصر و مجاهدین کار خود را برای نفوذ و تاثیر بر جریانات انقلابی در این مورد خوب انجام داده اند.

مرتبط.
+ گفتگو با جوانان اخوانی درباره مطلب اخوان وب در تالار گفتمان جوانان اخوانی | با تشکر از سید احمد موسوی
+ دولت مصر رسما علیه خطبات رهبری موضع گرفت | الجزیره
+ نامه یک وبلاگ نویسی ایرانی به برادران مصری درباره مطلب اخوان وب | خرچنگ زاده
+ اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا | رمز عبور
+ یک نکته درباره مواضع اخوان | خیزران در گودر
  • محمدمسیح یاراحمدی
[caption id="attachment_515" align="aligncenter" width="400" caption="دکتر قالیباف به همراه ۴ شهردار نمونه دیگر جهان، به تازگی برنده جایزه حمل و نقل پایدار شده است؛ که البته دولت دکتر احمدی نژاد اجازه خروج ایشان برای دریافت جایزه را نداد، که در جای خود قابل بحث است."]قالیباف بی آر تی سوار[/caption]

این کاریکاتور قرار بود جلد همشهری جوان باشد که یک جلد دیگر جایگزینش شد؛ اتفاقی پیدایش کردم، و راستش را بخواهید با رِندی ربودمش، چون که فکر می کردم ممکن است بیات شود، خصوصا با اتفاق جدید عدم اجازه دولت برای خروج آقای شهردار و گرفتن جایزه حمل و نقل پایدار سازمان ملل به صورت نیابی. البته رضایت لازم کسب شد؛ حالش را ببرید؛ راستی احتمالا شماره آینده همشهری دانستنی ها یک کارگاه آموزش تبدیل لنز نرمال به ماکرو دارم؛ به نظرم برایتان جالب خواهد بود.

  • محمدمسیح یاراحمدی

بسم الله؛

پیش نوشت.
می خواستم مفصل تر درباره مصر بنویسم؛ اما انقدر اوضاع سریع می رود، تا الآن فقط تو شبکه های اجتماعی و خبرها توانسته ام با زمان باشم؛ پس نوشته مفصل را می گذارم برای اینکه اگر مجله ای جایی خواست؛
آنچه که می خواهم بگویم، کوتاه درباره این گزاره است:
«نباید البرادعی را تخریب کرد.»

[caption id="attachment_496" align="aligncenter" width="410" caption="دکتر البرادعی در کنفرانس خبری مشترک با الکتتنی، رهبری فراکسیون اخوان در مجلس."]دکتر البرادعی در کنفرانس خبری مشترک با الکتتنی، رهبری فراکسیون اخوان در مجلس.[/caption]

پیش زمینه:

به طور ناخودآگاه، حزب الله ایران، نسبت به هر عنصر سکولار، دارای روابط کاری هر چند غیر مستقیم با غرب و در کل بدون برچسب احزاب اسلام گرا با دیده شک می نگرد؛ و باز هم به طور ناخود آگاه نسبت به مسئولیتی که نسبت احزاب -جمعیت های همفکر- ِ برادر خود در کشورهای دیگر، نسبت به تخریب رقبای مشکوک آنها می پردازد؛ از سوی دیگر، در رفتاری -ناخودآگاه- تصور می کند، فعالیت سیاسی در زبان خود مستقیم در فضای اصلی تاثیر می گذارد؛ زین جهت است که از ابتدای جریانات مصر نگرانی حزب الله را درباره دکتر البرادعی، در کوچه/خیابان، شبکه های اجتماعی، نشریات و حتی پایگاه خبری شاهدیم. اوج این بروز را در این خبر رجانیوز می بینیم که با اصرار من به علی نادری یک علامت سوال به انتهای آن افزوده شد، و در پاسخ من این روش خبر نویسی را مسئولیت انقلابی می دانست؛ این بهرحال نظر بخشی از رفقا است. اما، در حالی که با کمی فکر می فهمیم، نگارش فارسی، حتی در صورت باز بودن اینترنت در مصر ( که اینگونه نیست )، هیچ تاثیری در انقلابی که مسیر خود را می رود، و اصلا ما منابع خبری ش نیستیم نخواهد گذاشت. مسئولیت پایگاه های خبری حزب الله، نشر اخبار و «تحلیل» های واقعی، برای تصمیم گیری واقع بینانه و منجر به نتیجه است؛ خلاف این قضیه در فضای داخلی منجر به اقدامات هزینه زا، و در مورد مسائل خارجی موجب دلسردی یا شوک زدگی حزب الله خواهد شد.

واقعیت:

حال واقعیت درباره ی دکتر البرادعی، و برادران اخوان مسلمون -به عنوان تاثیر گذارترین عنصر خارجی بر انقلاب اسلامی 57-:
واقعیت اینجاست که اخوان از مدت ها پیش برای انتخابات ریاست جمهوری که برگزار نشده است، دکتر البرادعی، نیروی سکولار و رئیس سابق سازمان انرژی اتمی مصر، را به عنوان گزینه حزب معرفی کرده بود(خبر آگوست 2010 واشنگتن تایمز)؛ البته هر دو طرف به اختلافات واقفند، آنچنان که در خبری در پایگاه اخوان اونلاین -پایگاه رسمی اخوان المسلمون- می نویسد، بر اختلاف فکری تصریح، ولی تاکید می کند که بر سر تغییر نظام مصر به دموکراسی و امکان تاثیر مردم اتفاق نظر دارند:

کنَّا صرحاء مع بعضنا حول وجود خلافات فکریة، إلا أننا اتفقنا على رغبتنا فی مصر دیمقراطیة یُترک فیها الاختیار للشعب (منبع)

البته بسیار این قضیه اینگونه تفسیر می کنند، که پیش از وقوع انقلاب، به دلیل محدودیت های اخوان، عنوان تنها گزینه قابل ورود به رقابت با مبارک، دکتر البرادعی مورد حمایت اخوان قرار گرفته است؛ اما به اطلاع می رسانم که اخوان هم چنان از البرادعی به عنوان «نوک پیکان» مبارزه با مبارک حمایت می کند (عصام العریان از طرف اخوان در مصاحبه با الجزیره) (+) و  ایشان را به عنوان نماینده خود در دولت انتقالی معرفی کرده است. ضمن اینکه اگر به صفحه انگلیسی اخوان المسلمین سر بزنید، می بینید که یک باکس اختصاصی در سمت راست با عنوان «کمپین البرادعی» ایجاد کرده است.
اما؛ آیا این همه ماجرا است؟ نه؛ اخوان در حالی البرادعی را به رسمیت می شناسد که البرادعی امروز در مصاحبه با فرید زکریا در سی.ان.ان، در عین اینکه در برابر اتهاماتی چون ارتباط با القاعده که زکریا و دولت مصر مطرح می کنند می ایستد می گوید که آنها اکثریت مردم مصر نیستند؛ همچنین اطمینان می دهد که مدل ایرانی در مصر واقع نخواهد شد و آنچنا که خودش می گوید «فرید آنچنان که می دانی، من هم با ایرانی ها کار کرده ام، هم اینجا؛ 100 درصد بین این دو جامعه تفاوت وجود دارد.» همچنین درباره اینکه حتی اگر اخوان رای بیاورد منجر به جنگ با اسرائیل نخواهد شد اطمینان می دهد.
و در آخر باید توجه داشت که رابطه نظام با دکتر البرادعی خصوصا در زمینه همکاری در پرونده هسته ای مناسب بوده است، و نظام نگران قدرت گرفتن ایشون نیست؛ یا رابطه شبیه رابطه رقابت دوستانه همچون رابطه نظام و اردوغان خواهد شد.
[اصلاحیه/اضافه: البته به یاد داشته باشیم، ما نیازی نداریم که مصر به جنگ اسرائیل برود؛ آنچه که مهم است، باز شدن کانال ها و مرز رفح است، که ما بتوانیم سلاح و تجهیزات را از ایران، و مایحتاج را از مصر به غزه برسانیم، و همچنین پایه های حکومت محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان، سست شود.]

[اصلاحیه جدید: العالم به نقل از خبرنگار خود احمد السیوفی به نقل از اخوان می گوید که اخوان نمایندگی تام و انفرادی البرادعی را رد کرده است؛ و این خبر جعلی بعضی رسان های عربی و غربی است؛ و آنها معتقدند یک شورای انتقالی باید برای این امر تشکیل شود. (منبع)
البته ضمن اینکه باید ذکر کنم، این موضوع را در سایت اخوان المسلمون چک کردیم و چیزی نبود، خصوصا که با توجه به اهمیت باید خبر اصلی باشد؛ باید تاکید کرد که عقب ماندگی رسانه های جمهوری اسلامی و تحویل کامل فضا به باقی رسانه ها تاسف آور است.]

حال:

اول، از همه، پیروزی البرادعی، زمانی که کنار حمایت اخوان قرار می گیرد؛ پیروزی اخوان نیز هست؛ پس با تخریب کامل البرادعی، پیروزی جریان مقابل اخوان را تبلیغ نکنیم؛ که در معادلات داخلی خودمان نیز تاثیر دارد.
دوم؛ به نظرم نوع حمایت اخوان و اظهارات دکتر البرادعی اول از همه باید محل بحث ما در حزب الله درباره جامعه هایی باشد که می خواهیم انقلاب را به آنها صادر کنیم؛ ما و در واقع تمام جهان هیچ تصوری از واقعیت جامعه مصر نداریم، آنچنان که درباره فلسطین تصور دقیقی وجود نداشت و جهان غافلگیر شد. به نظرم باید صبر کنیم و ببینیم چه می شود، ولی در حالی که تصور دقیقی نداریم، حواسمان باشد دچار امیدهای تخیلی نشویم که منجر به یاس شود؛ هر چند که در کنار صحبت های البرادعی، شروع شدن تظاهرات های هر روز از مساجد، سبک تظاهرات های همراه با نماز، کثرت زنان با حجاب که سالها توسط مبارک سانسور شده اند، و همچنین اینکه همواره اخوان به عنوان جدی ترین اپوزیسیون مبارک مطرح بوده است، تامل برانگیز است.
سوم؛ از سوی دیگر به نظر من اخوان، چه در صورت اکثریت بودن، چه آنگونه که البرادعی ادعا می کند، آنچنان که حزب الله ایران، حزب الله لبنان و حماس عمل کرده اند از ابتدا خود در راس قدرت قرار نمی گیرد تا سابقه و موقعیت خود را قمار یک فعالیت اجرایی و نتیجه اش نکند؛ خصوصا که تمام این گروه ها سالها از مسئولیت های اجرایی دور بوده اند و احتمال موفقیت اولیه جدی نخواهد بود؛ به نظرم الگوی نزدیک حزب الله لبنان و حماس قابل توجه است که پس از سالها دوری از قدرت (در عین توانایی به دلیل پیروزی های جهادی) ابتدا در سطح پارلمان وارد می شوند، سپس به دلیل خطرات تا حدی در دولت داخل می شود که امکان لغو مصوبات مضر را داشته باشد.

پی.نوشت.
+ زیاد متوجه رفتارهای سبزها نباشید؛ رفتارهای جدیدشان یک جنگ روانی با سواستفاده از موقعیت حاضر است که خصوصا برای کاهش درد داغ شدن درد شکست شان ابراز می شود.
+ «امروز، از مرد مصری که برگزار کننده تظاهرات امریکا بود در سی ان ان سوال شد نمی ترسید حرکت شما به سرنوشت ایران ختم بشه، مرد مصری گفت نصف بیشتر مردم در ایران طرفدار حکومت هستند ولی در مصر ۹۰درصد ضد مبارک اند» (یکی از فیدهای مادربزرگ فرندفید، خانوم یُل که اخبار آمریکا را برایمان ترجمه می کند.)؛ واقعیت قضایا را با گذشت زمان مردم دنیا می بینند، جمله ی البرادعی در جواب ذکریا درباره برپا شدن جمهوری اسلامی درباره تفاوت دو جامعه بشنوید که فارغ از پروپاگانداها، سیاسیون و مردم جهان واقعیت ایران را می فهمند.
+ ابزار ریل تایم جدید گوگل را از دست ندهید که آخرین توئیت ها و فید های شبکه های اجتماعی را می آورد. (لینک)

  • محمدمسیح یاراحمدی