نقل است در ایام قدیم، زمانی که وسیله نقلیه هنوز درشکه و گاری بوده است، دانشجویان دانشگاه معماری بوزار برای حمل وسایل تحویل پروژه دروسشان آنها را بار گاری میکردند و میکشیدند. گاری را در فرانسه «شارت» میخوانند؛ و حالا بعد از سالها این کلمه «شارِت» در ادبیات فضای معماری، از دانشگاه تا فضای کار، برای توصیف وضعیت فشردگی کارها استفاده میشود. در ایام تحصیل بیشتر روزهای نهایی ترم اسمش را میشنوید ولی در دفاتر معماری خصوصا وقتی مکرر پروژه جاری باشد، این کلمه شنیده میشود. و من در زندگیم تقریبا همیشه در این موقعیت هستم؛ عطش به تجربههای متعدد، احتمالا کمی حرص پول و شهرت و یادگیری، به اضافه انعطاف زیادی در تصمیمگیریها و همچنین تکپری و تکروی موجب شده است که همیشه بار انبوهی از کارها روی گُردهام باشد. همین الآن که اینسطور را تحریر میکنم، برای شنبه و یک شنبه حجم زیادی کار برای دانشگاه دارم، از ضبط دومین برنامهمان رها شدهام و باید برای هفته بعد برای ضبط دیگری آماده شوم. فصلنامهای که سردبیریاش میکنم (همشهریمعماری) باید هفته بعد به چاپخانه برسد و در عینحال به زمان رونمایی پایگاه که درحال راهاندازیاش هستیم نزدیک میشویم. اینها شاید کارهای مهم باشد، چندین خُردهکار، از مطالب ننوشته و یکی دو پروژه برنامهنویسی خُرد را هم حساب نمیکنم.
نتیجه چیست؟ اینکه یا سر موعد به کارها نمیرسم یا اینکه آنطور که میخواهم انجامشان نمیدهم؛ در امور مربوط به کسبوکارهای پروژهای هم مجبورم پروژههای کمتری بپذیرم. سالها فعالیت مطبوعاتی، تخصصی و سیاسی هرچند متناسب با انرژی که از من گرفته است تبدیل به پول نشده است اما اعتباری جمع شده است که در رشتههای مختلفی که کار کردهام (و احتمالا بعد از چندسال رها کردهام) هنوز محل رجوع باشم. حالا که کَمَکی پختگی به صورتم هم آمده و از آن کودکانگی بصری دور شدهام اعتماد جماعت هم بیشتر شده است؛ اما چه فایدهای که فرصت به بار نشاندن این اعتبار نیست.
تجربه جمعی ایرانیان به اضافه ذکر خاطرات خانواده و تجربیات نزدیکتر آنها از کارهای گروهی و شراکتی، همیشه هراسی در امثال من نگهداشته است که از کار شراکتی و تقسیم ظرفیتها پرهیز کنیم. مثلا من مدام ایدهپردازی میکنم؛ ایدههایی که میتوانند با کمی تلاش به پول برسند ولی به دلیل عدم اعتماد به افراد بسیاری از آنها را پیش خودم نگه میدارم و هیچ وقت به فعل نمیرسد. این وضعیت درباره پیشنهادات بالفعل کاری هم در جریان است. حالا بعد از مدتها به سرم افتاده که از این مرکب بیاعتمادی پایین بیایم و در حالی که در یکی از کارهایم به ثبات رسیدهام، باقی موارد را با جماعتی شریک شوم.
- ۰ نظر
- ۰۷ آبان ۹۴ ، ۱۸:۱۵