شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

روزنگار
  • ۲۴ آبان ۹۴ , ۰۵:۵۵
    از قصص نماز شاهد...

    فقیه معتقد بود اشکِ دنیا، صلاه را تباه می‌کند؛
    به گمانم فقیه هیچ‌وقت عاشق نبود؛
    و خدای محرم ندانست که راز مگو را جز با او چگونه توان گفت؟
    که افوضُ امری الی الله...


    حال ما بی ‌آن مه زیبا مپرس
    آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس
    گوهر اشکم نگر از رشک عشق
    وز صفا و موج آن دریا مپرس


  • ۲۳ آبان ۹۴ , ۲۳:۴۵
    داستان هر روزه‌ای که رُخ نداده است

    دوشب پیش وحید سعیدی از غم رابطه‌اش با پسرش گفت که جز صبح‌ها نمی‌بیندش؛ اندوه واژگانش را ملموس در رگ‌هایم حس کردم؛ که من هم از همان دست پسرانی بودم که پدرم را صبح‌ها و روزهای تعطیل می‌دیدم. هراس این اقبال،‌ هوار شد روی سرم که من هم با این اوضاع فعلی، بهتر از این با خانواده‌ام نخواهم کرد. امشب که برنامه مقرر پایان کار دفتر درست اجرا نشد، ساعت ده و نیم که جلسه تموم شد، بدون دیدن پیغامش، تلفن زدم. خواب بود؛ پیام‌رسان را باز کردم، خواندم که یک ساعت قبل پیغام فرستاده بود که خسته است و بیشتر از این نمی‌تواند بیدار بماند. جز چند باری لحظه خوابیدن معصومانه‌ش را ندیدم؛ اما همان شنیدن صدای خسته خواب آلود کافی بود که تمام داستان وحید سعیدی جلوی چشمم رژه برود. او را دیدم و خانه‌مان را؛ که می‌رسم و صدای مهربانش خاموش است و من با باری از سختی تنهایی، روی کاناپه دراز می‌کشم...

  • ۷ آبان ۹۴ , ۱۸:۱۵
    مردی که می‌خواهد بارکش نباشد

    نقل است در ایام قدیم، زمانی که وسیله نقلیه هنوز درشکه و گاری بوده است، دانشجویان دانشگاه معماری بوزار برای حمل وسایل تحویل پروژه دروس‌شان آنها را بار گاری می‌کردند و می‌کشیدند. گاری را در فرانسه «شارت» می‌خوانند؛ و حالا بعد از سال‌ها این کلمه «شارِت» در ادبیات فضای معماری، از دانشگاه تا فضای کار، برای توصیف وضعیت فشردگی کارها استفاده می‌شود. در ایام تحصیل بیشتر روزهای نهایی ترم اسمش را می‌شنوید ولی در دفاتر معماری خصوصا وقتی مکرر پروژه جاری باشد، این کلمه شنیده می‌شود. و من در زندگیم تقریبا همیشه در این موقعیت هستم؛ عطش به تجربه‌های متعدد، احتمالا کمی حرص پول و شهرت و یادگیری، به اضافه انعطاف زیادی در تصمیم‌گیری‌ها و همچنین تک‌پری و تک‌روی موجب شده است که همیشه بار انبوهی از کارها روی گُرده‌ام باشد. همین الآن که این‌سطور را تحریر می‌کنم، برای شنبه و یک شنبه حجم زیادی کار برای دانشگاه دارم، از ضبط دومین برنامه‌‌مان رها شده‌ام و باید برای هفته بعد برای ضبط دیگری آماده شوم. فصلنامه‌ای که سردبیری‌اش می‌کنم (همشهری‌معماری) باید هفته بعد به چاپخانه برسد و در عین‌حال به زمان رونمایی پایگاه که درحال راه‌اندازی‌اش هستیم نزدیک می‌شویم. این‌ها شاید کارهای مهم باشد، چندین خُرده‌کار، از مطالب ننوشته و یکی دو پروژه برنامه‌نویسی خُرد را هم حساب نمی‌کنم. 

    نتیجه چیست؟ اینکه یا سر موعد به کارها نمی‌رسم یا اینکه آنطور که می‌خواهم انجامشان نمی‌دهم؛ در امور مربوط به کسب‌وکارهای پروژه‌ای هم مجبورم پروژه‌های کمتری بپذیرم. سال‌ها فعالیت مطبوعاتی، تخصصی و سیاسی هرچند متناسب با انرژی که از من گرفته است تبدیل به پول نشده است اما اعتباری جمع شده است که در رشته‌های مختلفی که کار کرده‌ام (و احتمالا بعد از چندسال رها کرده‌ام) هنوز محل رجوع باشم. حالا که کَمَکی پختگی به صورتم هم آمده و از آن کودکانگی بصری دور شده‌ام اعتماد جماعت هم بیشتر شده است؛ اما چه فایده‌ای که فرصت به بار نشاندن این اعتبار نیست.

    تجربه جمعی ایرانیان به اضافه ذکر خاطرات خانواده و تجربیات نزدیک‌تر آنها از کارهای گروهی و شراکتی، همیشه هراسی در امثال من نگه‌داشته است که از کار شراکتی و تقسیم ظرفیت‌ها پرهیز کنیم. مثلا من مدام ایده‌پردازی می‌کنم؛ ایده‌هایی که می‌توانند با کمی تلاش به پول برسند ولی به دلیل عدم اعتماد به افراد بسیاری از آنها را پیش خودم نگه می‌دارم و هیچ وقت به فعل نمی‌رسد. این وضعیت درباره پیشنهادات بالفعل کاری هم در جریان است. حالا بعد از مدت‌ها به سرم افتاده که از این مرکب بی‌اعتمادی پایین بیایم و در حالی که در یکی از کارهایم به ثبات رسیده‌ام، باقی موارد را با جماعتی شریک شوم.


  • ۱۵ مهر ۹۴ , ۱۷:۲۲
    افق

    امروز میان فیش‌هایی که نوشته‌ام یک جمله از شهید پیچک پیدا کردم که خلاصه و بُن چیزی است که به عنوان مشی سیاسی می‌شناسم؛ اینکه چرا مکرر برای خودم یادآوری می‌کنم که مسئله ما مصداق نیست بلکه فرایند و منش است.

    شهید غلام‌علی پیچک می‌گوید «مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علیع بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی‌ترسیم؛ از انحراف می‌ترسیم!»

  • ۳ مهر ۹۴ , ۲۲:۵۱
    شب‌خوانی

    مشنو که از تو هست گزیرم چرا که نیست
    یا نیست از تو محنت و رنجم چرا که هست


    از خواجوی کرمانی، که عجیب همدل ماست.

  • ۲۸ شهریور ۹۴ , ۰۲:۵۲
    روی مبل خانه خودمان

    حوالی ساعت یازده صبح جمعه هواپیمای امارات ایرلاینز روی زمین نشست تا کمی بعد از اذان ظهر از سفری ۱۷روزه، پرفشار و آموزنده به خانه رسیده باشم. از فردا به سرعت مشغول تکمیل متون سفرنامه خواهم شد؛ هرچند که هنوز بین انتشار آنلاین این متن‌های تکمیل‌شده و نگه‌داشتنش برای کتاب سفرنامه در تردیدم. 

    بعد از استراحت از سفر چندساعتی است که هنوز ذهنم درگیر آن است. انقطاع ۱۷روزه از وطن، پیاده‌روی‌های بیش از ده‌ساعته، به عین رساندن مثل مترکردن خیابان‌ها و شرایط خاص اجتماعی سفر فرصتی برای خودشناسی و آموختن بود. ۱۷ روز فرصت داشتم تا منقطع از خانواده به تغییراتی که می‌خواهم در زندگیم بدهم فکر کنم. آدم کم سفری نیستم؛ اما دوستان همسفرم کسانی هست که در طی سال‌ها دست‌چین شده‌اند و روابطمان دیگر تعریف شده و به ثبات رسیده‌است. در این سفر اما همه همسفران جز یک نفر افرادی تازه بودند که از قضا همه آنها جز دو نفر در موقعیت کاملا مخالف ایدئولوژیک من قرار داشتند؛ هرچند دوستان مخالف ایده خود زیاد دارم اما همیشه از زیست مداوم با آنها پرهیز داشته‌ام. این موقعیت فرصتی بود که هم درباره رابطه خودم با این بخش از جامعه بیاندیشم و هم در رفتارهای شخصی‌م، اعم از رابطه‌م با افراد تا مدیریت امور شخصی محک بخورم و ضعف‌های خودم را بهتر بشناسم.

    حالا که سه ساعتی از بامداد روز شنبه گذشته است، مشغول مرور کارهایی هستم که از فردا برای یک زندگی جدید باید انجام دهم. دوست دارم مفصل از این تجربه‌ها به صورت موضوعی و از این فرایند تغییرات به صورت جزئی بنویسم.

  • ۲۶ شهریور ۹۴ , ۰۰:۳۸
    چیزهایی هست که می‌دانی

    امروز رُم را هیچ ندیدم،

    در برابرم، همه تو بودی،

    تو که ...

    تو که ...

    تو ...


    پ‌ن.
    بعد از ۱۲ ساعت پیاده‌روی در غربت.
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۸:۱۵
    شعف
    پارک جنگلی میلان،
    باد خنک سحر،
    اذان‌گویی حیوانات،
    نماز صبح جماعت،
    روی فرش سبز چمن‌ها،
    دیار غریب هم می‌تواند صمیمی باشد
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۰:۴۷
    شکلات تلخ

    شب،

    اشک،

    مردی که در غمی تاریک غرق می‌شود.

۳۹ مطلب با موضوع «ورسیون ۲ - وبلاگ حلقه‌روح‌الله [۱۳۸۸-۱۳۹۱] :: گاه‌نوشت» ثبت شده است

مطلب ذیل ابتدا در لبیک به بازی حسام الدین مطهری درباره ی ژورنالیسم حزب اللهی، در پایگاه اشا ذیل مقاله حسام الدین درج شد؛ پس از آن با کمی اصلاح مهدی شیخ صراف، سردبیر موج چهار آن را در بخش پاتوق پایگاه، و ذیل پرونده ژورنالیسم حزب اللهی باز نشر داد؛ زمان نشر در موج چهارم هم  به تاریخ 10 آبان 88 باز می گردد.

بحث ژورنالیسم حزب اللهی از این زاویه که قضیه را شفاف باز کرده بود و با لحنی جالب و قابل توجه است؛ با این حال به نظر من تکرار مکررات است و مثل همیشه نقد و توصیف وضعیت موجود، باید از خودمان بپرسیم هر کدام از ما که این پست‌ها را چند باره در سایت‌هایمان می‌نویسیم، چه کرده‌ایم؟ و چه باید بکنیم؟
داشتن یک رسانهٔ مستقل با تعریف‌هایی که از یک رسانه مناسب حزب اللهی شد هزینه بر است؛ هر چند چشم فرو بستن بر تجربه های نسبتا پایدار نظیر سوره، راه و پنجره نیز ناجوانمردی است؛ به این اضافه کنید ژانر جدید نشریاتی که هر چند هنوز بخشی از پای‌شان در ژانر کیهان باقی مانده ولی اول راه اند، از دو جهت اصولگرایی وطن امروز و تاحدودی دوره جدید تهران امروز.
اما خوب، واضح است که هیچ‌کدام از نمونه‌های فعلی آن چیزی نیست که مطلوب ماست، با این حال ما چه کرده‌ایم؟ با توجه به هزینه زیاد داشتن یک رسانه مکتوب چه می‌توانیم بکنیم؟
نظر شخص من این است به جای این‌که دوستان چهار روزی در همشهری و الخ برای کار بروند و بعد دعوایشان شود بیایند بیرون، باید مُصِر، متعهد و هدف دار جای پایمان را با همه سنگ اندازی‌ها در آن مکان‌ها حفظ کنیم؛ یقینا فرصتی پیش خواهد آمد که ما جای تیم‌های قبلی را بگیریم و در همین فرصت سریع باید دست دوستان حرفه‌ای و مبتدی‌مان را بگیریم، حرفه‌ای‌ها تثبیت خواهند شد، مبتدی ها خواهند آموخت؛ و سپس تیمی خواهیم داشت که گام به گام اعتبار کسب می‌کند و زمانی می‌رسد که غیر قابل سانسور خواهیم بود، به ما نیاز خواهند داشت و نخواهند توانست نادیده‌مان بگیرند، این روزنامه نشد آن روزنامه، این ماه نامه نشد آن هفته نامه، این سایت نشد آن خبرگزاری، آن نشد این، این نشد آن، جایگاهی خواهد بود که تیم به حدی گسترده خواهد شد که خود توانایی گرداندن کامل یک رسانه را خواهد داشت. این جاست که کسانی هستند که با داشتن یک امتیاز و پول، نیازمند یک تیم جدید باشند.
کم نداشته‌ایم از این نوع، کسانی که شاید خیلی با گرایشات خاصه سیاسی هم دیگر سازگار نباشند، ولی من از همین نوع می دانم‌شان؛ و به نظرم ژورنالیست نوع ما اکنون وجود دارند که کم کم امثال قوچانی را نیز تحت شعاع قرار خواهند داد، هر چند تعدد این لیدرها به شرط تامین گروه‌های مختص به خودشان میمون خواهد بود.
پس به طور خلاصه، با نبود امکانات مادی، ایدهٔ من یک فتح زیر زمینی خزندهٔ رسانه‌های موجود است تا از دست نااهلانش خارج شود، و این همراه با تربیت نیرو و جمع کردن گروهی است با هدف هدایت یک رسانه بزرگتر بدین ترتیب:
1-  فتح خزندهٔ سنگر به سنگر
2-  تربیت نیرو
3-  افزایش نیرو
4-  افزایش گام به گام اعتبار گروهی
نکتهٔ آخر ای‌که متاسفانه همهٔ ما خود را یک پا لیدر می‌دانیم، من منافاتی نمی‌بینم که لیدرها گروه شوند. خودشان با حفظ مقام شخصی شان!، و بعد یقینا در هر جمعی یک نفر گل خواهد کرد، او را بپذیریم؛ اگر آن قدر زیاد شدیم که قابلیت تشکیل چند گروه بود؛ یقینا انشعاب در این جا خوب هم خواهد بود.

  • محمدمسیح یاراحمدی

مطلب عالیجناب خاکستری را برای پرونده عملکرد خوئینی ها در شماره 14اُم هفته نامه پنجره (18 مِهر، که وردپرس نمی گذارد مطلبم را به آن زمان منتقل کنم!) نوشتم؛ هر چند برای این مطلب در بخش هایی از کتاب شنود اشباحِ رضا گلپور راهنمایی گرفته ام، اما بخشی از مطالب آن همچون نقش خوئینی ها در 18 تیر و ... مضاف بر مطالب تاکید شده توسط گلپور است؛ برای این مطلب یک دو هفته ای را درگیر چند کتابی بودم که از مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرض گرفته بود. حاصل آن شد که این مطلب نوک پیکان پرونده فوق شد، ابتدا با عکس العمل هایی چون مطلب «سیمای عالیجناب خاکستری در دور دست؟!» مورد نقد قرار گرفت و در جراید و پایگاه های سبز به آن عکس العمل نشان داده شد؛ اما مهم ترین اتفاق این بود، که این هجمه چند مطلبی به پشت پرده وقایع سال 88 موجب شد که برای اولین بار خوئینی ها (این بار در قامت حزبِ مجمع روحانیون مبارز) به آن عکس العمل نشان دهد؛ در حالی که پیش از این، خصوصا در زمان انتشار کتاب شنود اشباح، عکس العمل ممنوع چاپ و نایاب شدن کتاب، و سپس ناپدید شدن «رضا گلپور» بود. ولی دوره پدرخوانده رو به اتمام است، این بار چنین قدرتی برای خفه کردن صداها نداشت.
این نوشته، در پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی هم باز نشر شد.

  • محمدمسیح یاراحمدی

پیش‌نوشت.

این وبلاگ در حالی که مدت زیادی از شروعش نمی‌گذشت و پست‌های زیادی هم نداشت چند ماهی تعطیل بوده‌است، دلیلش و شرح آنچه این چند وقت کرده‌ام و می‌کنم را در پی‌نوشت نوشته ام.

نوشت.

موضوعی هست که مدتی است ذهن من و احتمالا بسیاری از رفقایم را مشغول کرده است، خصوصا پس از شروع ترم جدید دانشگاه و حمله‌ی من با بیست واحد به آن (حداکثر واحدهایی که در ترم برداشته بودم تا الآن 16 واحد بوده‌است.)، این فکر مرتب در ذهن من می چرخد. حتی چند وقت پیش، دو روزی بعد از برگزاری نشست اول کافه حزب‌الله، سر همین موضوع در فرند‌فید با دوستان و خصوصا محمدسرشار صحبت کردیم. (+ و + و +)؛ آنچنان که محمدسرشار در فرندفید می‌نویسد:

این روزها، روزهای تردید است. اینکه عمرت را صرف چه بکنی؟ بجنگی و برزمی و از انقلاب دفاع کنی یا بنشینی و به دغدغه‌های داستانی و علمی‌ات برسی و جلو بروی. این روزها، درست وقتی از سیاسی بازی‌ها عقم می‌گیرد؛ اول از همه به موسوی و کروبی نفرین می‌کنم. با خودم می‌گویم سر پل صراط، جلویشان را خواهم گرفت و به خاطر این اتلاف عمر ـ یا دستکم عدم نفع در استفاده...

سوال این است: «در وضعیت فعلی، ما چون عبدالمطلب در جریان حمله ابرهه و واقعه عام الفیل، شترهای خود را بچسبیم و جمع کنیم، و اطمینان کنیم که خداوندگار خود کعبه‌اش را حفظ می‌کند؟» به بیان دیگر، وضعیت چقدر بحرانی است؟ آنقدر هست که درس و ... را کنار بگذاریم و حداقل برای مدتی مشخص برای جمهوری مبارزه کنیم؟
1چهارشنبه شب، آخرین ساعات کار روز اول نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال، برای رساندن «پشتی»ها به غرفه رسیدم، دکتر خاموشی، رئیس سازمان تبلیغات، یک ساعتی می‌شد در غرفه کافه نشسته بود، من هم به جمع اضافه شدم، این که موضوع اصلی صحبت چه شد بگذریم، شاید در سایت کافه، برای گزارش نمایشگاه بچه‌ها نوشتند؛ اما من همین سوال را دوباره مطرح کردم، در عین حال اشاره کردم به نتیجه نظرسنجی‌های جدید که 81 درصد مردم به نتیجه انتخابات اعتماد دارند (قبول دارید که در صورتی که غفلت کنیم این درصد کم خواهد شد؟)؛ این درصد یک خوش‌بینی به آدم می‌دهد که وضعیت آنقدر هم نگران کننده نیست.
با این حال دکتر خاموشی خاطرات جبهه‌اش را تعریف کرد، نمونه‌هایی آورد از انسان‌هایی که بهترین شرایط تحصیلی‌شان را رها کرده‌اند، کسانی که چندماه مانده به دریافت دکترا یا کارشناسی ارشد دانشگاه خارجی‌شان را رها می‌کنند تا به جبهه بیایند؛ حتی خاطره‌ای تعریف کرد از خودش که پس از مدتی برای ادامه تحصیلی می‌خواسته است برگردد شهر، اما فرماندهش –اسمش چه بود؟ حیف شد ننوشتم و ضبط نکردم، داستان‌های جالبی بود-، می گفتم، اما فرماندهش او را عتاب می‌کند که در موقعیت فعلی تو فکر درس و آینده و فلان و بهمانی، اما فردایش پشیمان می‌شود می‌آید می‌گوید که من نباید تو را به زور نگه دارم، هر کاری می‌خواهی بکن، نهایتا کار به اینجا می‌رسد که دکتر خاموشی تنها برای دادن آزمون به شهر می‌رود و بر می‌گردد.
بحث کشید به جریانات اخیر و وضعیت ما، که اصلا ما تا کجا باید برویم؟ نهایت کار کجاست؟ جواب این بود، تا اینکه یقین کنیم فتنه‌ای نیست. –جنگ چرا هشت سال طول کشید؟ جز برای دفع قطعی فتنه؟ (این ها که میان خط تیره‌ها است را خودم دارم می‌گویم.)-
گفتم حال ما؟ گفت لازم نیست از اولش همه چیز را ول کنید، فعلا کمتر بخوابید. و جمله‌ای کلیدی گفت، که اگر جنگ سخت دیروز شهیدان و جانبازان خودش را داشت، جنگ نرم نیز شهیدان و جانبازانی از نوع خود خواهد داشت.

2درباب کعبه و عبدالمطلب هنگام نوشتن مطلبی جوابی به ذهنم رسید؛ کعبه ذاتی و صفاتی مکانی مقدس و الهی بود، حال آیا جمهوری (اسلامی) نیز اینگونه است؟ به فرض قطعی تقدس ایدئولوژی پشت جمهوری، خصوصا قانون اساسی، آیا جمهوری بر اساس قانون اساسی یا کُتُب قابل ارزیابی است، یا عملکرد، که عمل به قانون اساسی نیز ذیل آن است؟ نتیجه گیری‌ام از این چیزی که گفتم این است، بخشی از فعالیت اگر حالت تدافعی برای حفظ نظام و جمهوری دارد، بخش عمده‌ای برای نیز باید هزینه مقدس کردن، و صحت عملکرد جمهوری شود، نه تنها به این دلیل که آنگاه به نصرت الهی امیدوارتر می‌شویم، بل در غیر این صورت ما برای چه مبارزه می‌کنیم؟ منافع گروهی؟ آنگاه تفاوت ما با دیگر که تنها برای کسب قدرت اپوزیسیون داخلی تلاش می‌کند چیست؟ تفاوت مبارزه برای یک جمهوری اسلامی نامقدس با مبارزه برای لیبرال دموکراسی چه خواهدبود؟ جز هزینه اضافی؟ شخصا یک لیبرال دموکراسی را به یک جمهوری اسلامی، اسلام‌زده قائم به ظاهر اسلام ترجیح می‌دهم.

3امت در این بازی ما گم شده است؛ ایران درگیر خود است، به مسجدالاقصی حمله جدی می‌کنند، سعی می‌کنند سر مقاومت لبنان را با پنبه ببُرند، آنچنان که باقی مانده باند مهدی هاشمی و صبحی طفیلی در لبنان امروز قد بر افراشته‌اند در برابر سید مقاومت؛ و در یمن و حتی پاراچنار؛ و ما تنها حواسمان نیست، که آنان سواستفاده کرده و فرزندخواندگان جمهوری را ذبح می‌کنند در نبود پدر. و ما حواسمان نیست. امت در بازی که سبزها شروع کرده‌اند گم شده است.

پی‌نوشت.

اول؛ از پیارسال کلی ایده نوشته‌ام و آرشیو کرده‌ام که حسرت می‌خورم اگر توانایی اجرایشان آن موقع یا حتی حالا بود وضعمان از الآن بهتر بود؛ با این حال دیگر برایم قطعی شده‌است که باید بازی کردن را کنار بگذاریم، بسیاری از رفتارها و عملکرد تدافعی ما بی‌هدف و لغو بوده است در این چندماه، می‌خواهم همزمان چند کار جدی را شروع کنم، و کارهای قبلی را، خصوصا آنهایی که مسکوت مانده‌اند را دوباره علم کنم. و دانشگاه!، خدا من را کمک کند.

hizbollah-cafe-cardکافه حزب الله، که بعد از دوماه جلسات هفتگی منظم نیروهای امین و صدیق خودش را پیدا کرده‌است، خوشحالم که مسیر خودش را می‌رود، می‌توانم خیالم راحت باشد که وقت بیشتری برای باقی کارها بگذارم؛ برای مجمع باید کم‌کاری بعضی اعضای شورا را جبران کنم، سایت‌ جدید هم آماده است و دنبال بهانه‌ام برای رونمایی‌اش، و باید برای برگزاری انتخابات هم آماده شویم؛ البت بعید است برای شورای مرکزی کاندید شوم، همین که دوباره علم مجمع را کامل برافراشته کنیم کافی است، فکر می کنم با وقایع اخیر بچه‌ها انقدر پاکار شده که زیر پرچم را بگیرند که نیافتد.
یکی دو کار برای امت اسلامی هم شروع خواهم کرد، که یادمان نرود سرنوشت جمهوری، تنها در داخل مرزهای ایران رقم زده نمی‌شود. و احتمالا یک کاری هم برای سیاست داخلی.
دوم؛ بعد از درگیری‌های انتخابات انقدر میلم نمی‌کشد بروم همشهری جوان مطلب بدهم، جدیدا با هفته‌نامه پنجره همکاری می‌کنم؛ شماره‌ی جدید که چاپ می‌شود یک مطلب دارم با عنوان پدرخوانده، درباره‌ی موسوی‌خوئینی‌ها.
سوم؛ بعد از انتخابات هرچند خیلی‌کار کرده‌ام –بیشتر اجرایی- و حتی در همه بحث‌ها از جناح پیروز حمایت کردم، ولی فروریختن تصورم از «خط امامی‌ها» چنان شوکی وارد کرده بود، که طول کشید بتوانم مسیر اصلیم را مشخص کنم؛ در واقع این چند وقت ترجیح دادم حرف نزنم، هر چند مشغله، کار و تجارت هم بی‌تاثیر نبود.

  • محمدمسیح یاراحمدی

یک گزارش بلند است با عنوان «شکیل دولت با دشمنان» که با کمک محمد ولوی عزیز نوشتم،‌ قرار بود در شماره پیشین همشهری جوان منتشر شود اما به دلیل تاخیر چاپ نشد و قرار شد این شماره چاپ شود که به دلیل باخت هشت مارس در انتخابات منتفی شد، مطلب بیشتر تحلیل اوضاع و دلیل رسیدن به موقعیت فعلی است و شرح گروه‌های سیاسی لبنان،‌ که البته مقداری از بخش گروه‌های سیاسی در شماره اخیر راه به قلم محمد ولوی چاپ شده است؛ اما به صلاح نبود که با باخت هشت مارس،‌ این مطلب منتشر شود،‌ چون این باخت که فضای رسانه‌های مکتوب ایران قصد کم رنگ کردن اثرش را داشتند مهم می‌کرد.
بهرحال فکر کردم حالا که در رسانه مکتوبی منتشر نمی‌شود، انتشارش بد نباشد؛ برای تحلیل اوضاع بد نیست.
حالا بعدا یک مطلبی در مورد فضای بعد انتخاب اینجا خواهم نوشت.

دریافت مطلب

پی نوشت.
تا اطلاع ثانوی،‌ کاندیدای منتخب ریاست جمهوری: دکتر محمود احمدی نژاد
خبرگان رهبری: آیت الله هادوی تهرانی

  • محمدمسیح یاراحمدی

پیش نوشت.

نداشتن دستگاه شخصی، در گچ بودن پایم در این مدت و ایام تحویل کارهای دانشگاه موجب شده است که نتوانم گاه نوشت وبلاگ را که حوصله ی بیشتری می طلبد را مرتب بروز کنم و به قول های برای نوشتن بعضی مطالب خاص سریع عمل کنم؛ فقط شرمنده رفقا.

نوشت.

در این چند روز از نوع نگاه میرحسین موسوی به نهضت آزادی بسیار شنیده‌ایم و خوانده‌ایم؛ مطالبی که گاه سخنان خود جناب نخست وزیر بوده یا شنیده‌ها، شایعات و گاه روایت نشریات و پایگاه‌های خبری اصولگرا است؛ روایاتی که جملگی در راستای پرسش و زیر سوال بردن کاندیدای ریاست جمهوری عنوان شده‌اند (فرض بر نیّت خیر!).
هرچند که نفس دفاع از آزادی فعالیت جمیع گروه های سیاسی  من جمله نهضت آزادی در جمهوری اسلامی از نظر شخص نویسنده امر ممدوحی است که نه موجب تخریب که اتفاقا شوق من به رای دادن به کاندیدایی حامی آزادی‌های سیاسی را بیشتر کرده است، و در مطالب آینده دلیل این مدح را توضیح خواهم داد (پس بحث و مناظره کامنتی در این باب را موکول می‌کنم به همان پست)؛ ولی هدف این نوشته نه اثبات جواز فعالیت نهضت آزادی، که واکاوای ادعاهای نشریات نواصولگرا است؛ ادعاهایی که گاه به دروغ هستند و گاه بر اساس فرضیاتی است که خود می‌تواند علیه نیروهای همان جبهه نیز صدق کند.
بررسی اخبار اخیر.
در ابتدا بگذارید اخبار را بررسی کنیم،
خبر اول؛ اصلی ترین خبری که موضوع نهضت آزادی و مهندس موسوی را داغ کرد خبر جلسه‌ی خانم مصطفوی –فرزند امام (ره) دبیرکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی بود، جلسه‌ای که ادعا شد در آن خانم مصطفوی با مهندس موسوی درباره‌ی ارتباط موسوی با نهضت آزادی وارد درگیری کلامی شده است، و حتی قابلیت دیگری از پایگاه‌های خبری نمایان شد که در جلساتی که خبرنگار ندارند هم امکان استماع صحبت‌های درگوشی موسوی و محافظش را دارند که به ادعایشان از او خواسته است خبرنگاران را از جلسه بیرون بیاندازد (یکی از منابع خبر: رجانیوز)؛ اما در 15 اردیبهشت جمعیت زنان ج.ا. به دبیرکلی خانم مصطفوی، اطلاعیه ای منتشر کرد که خواندن آن و مقایسه با ادعای منابع اصولگرا جالب است:

باسمه تعالی
به دنبال نشر اکاذیب و دروغ پردازی برخی از سایت های حزبی، پیرامون ملاقات دبیرکل و اعضای شورای مرکزی جمعیت زنان جمهوری اسلامی با جناب آقای «میر حسین موسوی» اطلاعیه ای از سوی این حزب به شرح زیر صادر گردید:
متاسفانه در روزهای اخیر بعضی از سایت ها خبری مطالب کذبی را به دبیرکل محترم این حزب نسبت داده اند که به دور از اخلاق و انصاف است و ضرر آن متوجه کاندیدای مورد نظر آن سایت ها خواهد بود.
یکی از سوال های مطرح شده در این دیدار توسط سرکار خانم دکتر مصطفوی پیرامون سپردن پست های کلیدی در دولت آینده جناب آقای «موسوی» به اعضای نهضت آزادی بود و ایشان قاطعانه پاسخ دادند، هر چند که آنها را مسلمان و اهل نماز می دانم ولی با فاصله گرفتن آنان از انقلاب من نه می توانم با ایشان کنار بیایم و نه می توانم به آنها پست کلیدی بدهم.
لذا جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران همچنان بر حمایت خود از نامزدی «میر حسین موسوی» تاکید دارد.

خبر دوم؛ کانه اقدامات همیشگی کیهان، و جدیدا وطن امروز، رجانیوز و روزنامه ایران، خبری ویژه منتشر شد که از جلسه‌ی میرحسین با چند تن از نیروهای نهضت آزادی آن هم در محل روزنامه‌ی دولتی (به ادعای نشریات ابر اصولگرا) خبر می‌داد؛ جدایی از اینکه روزنامه اطلاعات نه یک روزنامه‌ی دولتی، که سازمانی منتسب به رهبری است، عکس العمل روزنامه اطلاعات جالب است:

نویسنده خبر مجعول " در جلسه شنبه شب میرحسین با نهضت آزادی چه گذشت؟" متاسفانه در آغاز، خبری بکلی دروغ را آورده است (جلسه میرحسین با اعضای نهضت آزادی). پس از آن به بیان تفکرات، تخیلات و حتی توهمات شخصی خود پرداخته است. وقتی ما تحقیق کردیم که آن افراد کجا بودند، مطلع شدیم، یکی از افرادی که نویسنده وطن امروز از آن نام برده است، اساسا مدتهاست که در ایران نیست!
[...]
مهندس موسوی در هر 3 دفعه ای که به مؤسسه اطلاعات آمد، از مشایعت تا بدرقه در حضور خبرنگاران و دربرابر چشم و لنز دوربین عکاسان و تصویربرداران بود و لحظه ای از معرض و مرآی آنان دور نشد. چطور ممکن است جلسه ای محرمانه با اعضای نهضت آزادی برگزار کرده باشد که از چشم ما و خبرنگاران و عکاسان و بقیه عالم پنهان مانده باشد و فقط نویسنده محترم وطن امروز از آن باخبر شده باشد ؟!

اما ورای اخبار و شایعات دروغین خواندن نظر قطعی میرحسین درباره‌ی نهضت آزادی خواندنی است، نظری که تحلیل آن در حوصله‌ی این نوشته نیست و ربطی هم به موضوع ندارد؛ اما اشاره به این نکته بس که این نظر قابل تعمیم به بسیاری از گروه‌ها و گرایش‌های سیاسی است و تحلیل آن را به همان پست آزادی سیاسی موکول می‌کنم:

هر کجا می رویم این سوال را از من می پرسند و من هم توضیح می دهم. هر چه بیشتر از من بپرسید من بیشتر توضیح می دهم و این به ضرر کسانی است که سوال می کنند. نهضت آزادی یک حزب از احزاب معروف به قبل از انقلاب اسلامی ماست. در تاریخ 15 شهریور، شهید بهشتی ما را به همراه چهار نفر از اعضای نهضت آزادی در خانه ی خود دعوت کردند و پس از طرح مباحثی به آنها گفت از شما دعوت می کنم که بیایید و یک حزب واحد با هم تشکیل دهید. انتخاب دولت موقت و حضور مرحوم بازرگان به درخواست شهید بهشتی بود. پس از اختلافات پیش آمده این صف ها از هم جدا شدند ولی هیچ گاه از دهان من نخواهید شنید که من نهضت آزادی و اعضای آن را به عنوان شهروندان این نظام قبول ندارم. این سوال را از من بپرسید باز هم همین جواب را خواهم داد. من با آنها اختلاف دارم ولی آنها شهروندان جمهوری اسلامی هستند، من هیچ گاه به دنبال مصلحت طلبی برای جمع آوری چند رای نبودم و الان هم نخواهم بود و عقیده ی خود را بیان می کنم. نه تنها نهضت آزادی بلکه هر کس در این کشور که در قالب ایران بزرگ فعالیت کند شهروندان این نظام محسوب می شوند و نظام در قبال آنها مسوولیت هایی دارد. اگر این ها چنین تخلفاتی داشتند چطور است دولتی که 4 سال است شعار مبارزه با فساد را می دهد یک نفر از این ها را هم به دادگاه نفرستاده است؟ (کلمه: اظهار نظر صریح موسوی درباره ی نهضت آ‍زادی)

طبیعی است که تا موقعی که این اختلافات سیاسی و دیدگاه‌های سیاسی وجود داشته باشد با نهضت‌آزادی کار سیاسی ندارم، اما اگر منظور شما از این سوال این است که بنده بگویم این افراد مومن نمازخوان که زکات می‌دهند و به تمام واجبات خود عمل می‌کنند انگ کفر بزنم بنده به فکر آخرت هم هستم و این کار را نمی‌توانم بکنم. حضرت امام (ره) با مشی نهضت آزادی نه تنها موافق نبودند، بلکه با هم خط مشی متفاوتی داشتند ولی خود حضرت امام در جواب شبیه این سوال با مضمونی متفاوت که بنده هم از جمله افراد معدود حاضر و شنونده در آن جلسه بودم و فرمودند که اینها آدم‌های دین داری هستند و وقتی که به امام گفته شد که آقا اینها شما را قبول ندارند امام فرمودند مگر من اصول دین هستم. (کلمه: امام فرمودند نباید اسباب وهن نظام را فراهم کنیم)

[caption id="attachment_181" align="aligncenter" width="400" caption="جلسه خبرگان قانون اساسی، امام خامنه ای در ردیف دوم، و آقایان بازرگان و سحابی در ردیف پایین مشخصند."]جلسه خبرگان قانون اساسی، امام خامنه ای در ردیف دوم، و آقایان بازرگان و سحابی در ردیف پایین مشخصند.[/caption]

اما بازی وقتی جالب می‌شود که دوستان را به تاریخ ارجاع دهیم، بررسی اینکه نوع برخورد امام با گروه‌های سکولار چگونه بوده‌است، و اختصاصا با نهضت آزادی چگونه بوده‌است و مرز نهضت آزادی با جبهه ملی و برخوردهای امام با جبهه ملی چیست، خود یک موضوع جداگانه است که بررسی آن بسیار هیجان انگیز خواهد بود. مهندس بازرگان هم در سال 64 و انتخابات دوره چهارم ریاست جمهوری ردصلاحیت شدند؛ حضرت امام روح‌الله در خرداد سال 68 به ملکوت رفتند، پس نامه‌ی منسوب به امام قبل از این تاریخ نوشته شده‌است (جدایی از بررسی صحت یا عدم صحت نامه)؛ با این اوصاف دیدن نامه‌هایی از امام خامنه‌ای به نیروهای نهضت آزادی پس از این تاریخ‌ها جدا جالب خواهد بود؛
نامه‌ی اولی که امام خامنه‌ای در سال 73 و به مناسبت فوت مهندس بازرگان خطاب به دکتر سحابی می‌نویسند:

بسمه تعالی
جناب آقای دکتر یدالله سحابی
درگذشت مرحوم آقای مهندس مهدی بازرگان را به جناب عالی و خانواده محترم آن مرحوم تسلیت می گویم. ایشان یکی از مبارزین دیرین با رژیم ستمشاهی و نیز از جمله پیشروان ترویج و تبیین اندیشه های ناب اسلامی با زبان و منطق و شیوه نوین بود و از این رهگذر بی شک در چشم همه علاقه مندان به گسترش و رواج ایمان اسلامی در میان طبقات تحصیلکرده در دوران خفقان و دین زدایی رژیم پهلوی، دارای شأن و ارزش بخصوصی بود. خداوند ایشان را مشمول رحمت و مغفرت و فضل خود قرار دهد و به تلاش های ایشان با چشم رضا و قبول بنگرد. لطفاً مراتب تسلیت این جانب را به همسر و فرزندان محترم ایشان ابلاغ فرمایید.
سید علی خامنه ای      5/11/1373

و نامه‌ای دیگر در تسلیت فوت مرحوم یدالله سحابی نوشته می‌شود (لینک در سایت آقا):

بسم‌الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌
درگذشت‌ مرحوم‌ مبرور آقای‌ دکتر یدالله‌ سحابی‌ (رحمه‌ الله‌ علیه‌) را به‌ همه‌ فرزندان‌ محترم‌ و به‌ خاندان‌ گرامی‌ ایشان‌ تسلیت‌ می‌گویم‌. این‌ شخصیت‌ کهن‌ سال‌ علمی‌ و فرهنگی‌ و سیاسی‌، سالهای‌ درازی‌ را با مجاهدت‌ و جدیت‌، به‌ تلاشی‌ صادقانه‌، در راه‌ آنچه‌ بدان‌ باور داشت‌، مصروف‌ کرد. همت‌ اصلی‌ او گماشته‌ شده‌ بود اولا بر زدودن‌ تهمت‌ ناسازگاری‌ دین‌ و علم‌، که‌ انگیزه‌های‌ منحرفی‌ موجب‌ طرح‌ مکرر آن‌ از سوی‌ عناصری‌ می‌گشت‌ و نیز بر مردود شمردن‌ پندار جدایی‌ دین‌ از سیاست‌. در بخش‌هایی‌ از سالهای‌ متمادی‌ این‌ مجاهدت‌ طولانی‌، وی‌ به‌ شیوه‌های‌ فرهنگی‌ و در بخش‌های‌ دیگری‌ به‌ شیوه‌های‌ سیاسی‌ روی‌ می‌آورد و سالها زندان‌ در رژیم‌ ستمشاهی‌، هزینه‌ی‌ این‌ اقدام‌ با اهمیت‌ بود.
مرحوم‌ دکتر سحابی‌، مردی‌ با ایمان‌، با حقیقت‌، خوش‌ روحیه‌ و مقاوم‌ بود. در دوران‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ پس‌ از مقطعی‌ که‌ وی‌ از قوای‌ مجریه‌ و مقننه‌ خارج‌ شد، اختلاف‌ برخی‌ از دیدگاههایش‌ با مسؤولان‌ کشور، وی‌ را به‌ وادی‌ بی‌انصافی‌ و غرض‌ ورزی‌ سوق‌ نداد. او مردی‌ دیندار و متعبد و درست‌ کردار بود.
از خدای‌ متعال‌ مسئلت‌ می‌کنم‌، که‌ رحمت‌ و فضل‌ خود را بر روح‌ او ارزانی‌ فرماید و دورانی‌ را که‌ او اکنون‌ در آن‌ به‌ سر می‌برد، برای‌ او دوران‌ آسایش‌ و برخورداری‌ از مغفرت‌ الهی‌ قرار بدهد.
بمنه‌ و کرمه‌ ـ سیدعلی‌ خامنه‌ای‌ ـ 24/01/1381

واقعیت طنز ماجرا این‌جاست که میرحسین موسوی از نیروهایی نزدیک به نهضت آزادی بوده‌است که از اوائل انقلاب با توجه به گرایش به نظرات اسلامگرایان و خصوصا امام از نظر سیاسی از نیروهای نهضت فاصله می‌گیرد؛ حتی در مورد ازدواج مهندس و خانم رهنورد ذکر شده است که این دو در جلساتی که برای حل اختلاف دو جریان حسینیه ارشاد تشکیل شده‌است آشنا می‌شوند؛ جلساتی که در آن مهندس موسوی نماینده جریان طرفدار مطهری و دکتر رهنورد نماینده جریان حامی شریعتی بوده‌است. و این طور نه تنها مهندس گرایش متفاوتش از نهضت کاملا مشخص است، بلکه در این سال‌ها هیچ وقت نامه‌هایی همچون آن‌هایی که رهبری نوشته‌اند خطاب به دوستان قدیمی خود ننوشته‌است. با این توصیفات اگر نهضت آزادی یک گروه ممنوعه باشد، اگر ارتباط و محبت با آنها حرام باشد، اگر اعضای آن‌ آنچنان که ابر اصولگرایان سعی در اثبات آن دارند یک مشت وطن فروش باشند؛ در این دعوا جرم امام خامنه‌ای، ولی فقیه ما (و برادران ابر اصولگرا)، از میرحسین سنگین‌تر است؛ و البته این جدای از آن است که تکلیف‌مان را باید با طالقانی، چمران و محمدبروجردی نیز مشخص کنیم.

دیگر از این باب.

+ حمایت برخی ورشکستگان سیاسی از میرحسین از سر استیصال و نا امیدی است نه از سر شوق // محمدالیاس؛ واژگون.
+ مهندس موسوی:اختلافات سیاسی نباید بهانه‌ای برای تکفیر و سرکوب شود // پارلمان نیوز
+ و نظری مخالف: نهضت آزادی + میرحسین و دیگر هیچ! // موشک انداز

  • محمدمسیح یاراحمدی

تازه آنلاین شده بودم که سند تو آلی از یکی از رفقا معروف به مطلع را در آفلاین های مسنجرم دیدم، با این محتوا که سایت کلمه متعلق به ستاد میرحسین در نظر سنجی هایش تقلب می کند؛
به این صورت که ترتیب گزینه های نظر سنجی در صفحه نتایج با خود سوال متفاوت است،
این موضوع چند جای دیگر نیز نوشته شد، و حتی رفقای سایت دولت مهر هم این موضوع را ذکر کردند – از قضا دوستی در پست پیشین در تایید محتوای کامنتش این لینک را نیز درج کرده است -؛
قبل از اینکه توضیح دهم که موضوع از چه قرار است باید بگویم که برای نهی از منکر یک بار خصوصی به دوستی که اول این خبر را پخش کرد و بعد به صورت کامنت برای رفقای دیگر نوشته ام، ولی اینکه حضرات حاضر به اصلاح نشدند جدا قابل تامل است؛
این موضوع مطرح نیست که اصلاح طلبان اگر بودند چه می کردند؛ قضیه اینجا است که هر کدام از دوطرف ادعای پیروی از خط امام و بالاتر از آن پیروی از دین اسلام را دارند، حال در این موضوع خاص حرکت دوستان احمدی نژادی را با اسلام و خط امام مقایسه کنید، نتیجه گیری هم با خودتان.

اما در مورد موضوع فوق، خیلی ساده است، سایت کلمه از نرم افزار استودیو خبر استفاده می کند، یعنی نرم افزاری که علاوه بر این پایگاه، پایگاه های حامی احمدی نژادی مثل جهان نیوز یا عدالت خانه نیز از آن استفاده می کنند،
در نرم افزار استودیو خبر نتایج نظر سنجی، نه به ترتیب سوال که به ترتیب آرای بدست آمده مرتب می شوند؛ این مسئله را من هم در سایت احمدی نژادی جهان نیوز دیده ام، و هم باقی سایت های بر پایه نرم افزار استودیو خبر که اکثریت قاطع شان احمدی نژادی بوده اند*؛ حال با این اوصاف اگر از تامل در رسوایی رفقای احمدی نژادی در دقت کم ممزوج با نفرت از رقیب بگذریم، یا دوستان احمدی نژادی حضرات را هم باید (دقیقا با واژه ی استفاده شده در سایت دولت مهر) تزویر کار نامید؛ یا شایسته و اسلامی است دقیقا با همان پوششی** که مطلب منتشر شده از این تهمت عذرخواهی کرد.

پی نوشت.
* گویا بعد این جو سازی دوستان نظر سنجی اکثر سایت های استفاده کننده از استودیو خبر غیرفعال شده است؛ احتمالا شرکت ارائه نرم افزار تحت فشار قرار گرفته است که نتایج را به طور عادی منتشر کند.
** عذرخواهی هم وزن تهمت یعنی به جای درج توضیح در همان مطلب، پستی جدید در همان باکسی که مطلب منتشر شده، منتشر کنند، هر چند که در مورد کسانی که از این توضیح نامطلع خواهند بود ولی آن تهمت برشان تاثیر گذاشته مسئول خواهند بود.

  • محمدمسیح یاراحمدی

به این فکر می کنم که چرا احمدی نژادی ها به جای تلاش برای اثبات توانایی های خود و نامزد محبوب شان قسمت عمده ای از توانایی شان را به سوال، ایجاد شبهه و گاه تخریب میرحسین موسوی معطوف کرده اند؟

پی نوشت.
1. بعد از پست پیشین بلافاصله می خواستم از این بنویسم که نگرانی من از رای آوردن احمدی نژاد و باخت میرحسین جدایی از این است که می خواهم به میرحسین رای بدهم یا نه؟؛ فی الواقع فعلا هیچ رایی بهتر از رای سفید نمی بینم؛
اما خوب جدایی از مشغله ی زیاد، از دست دادن لپ تاپم و سوختن هارد جدید دستگاه خانگی ام را هم اضافه کنید، که اجازه ی نوشتن درست حسابی را نمی دهند.
2. دو تا سایت جدید کار کرده ایم،
برخیز برای یک سری از دوستان اصلاح طلب
و این سایت برای یک نمایشگاه در کیش
3. نکته ی جالب اینکه دو پروژه از یکی از دوستان در یکی از نهادهای دولتی که پیش از این برایشان کار کرده بودیم پیشنهاد شد، دو سایت انتخاباتی برای احمدی نژاد، اما با پیگیری متوجه شدم بودجه اش از بیت المال تامین می شود؛ محض اطلاع حضراتی که اصرار دارند ستاد احمدی نژاد را مردمی بدانند، پیگیری نشان داد که چند سایت دیگر نیز توسط همین نهاد در حال تامین بودجه است.
4. نمردیم و پرتغال اسرائیلی هم در دولت مدعی ضدصهیونیسم وارد شد؛ به این اضافه کنید که وزارت اطلاعات دولت فوق خدمتگزار! در حال بازداشت دوباره آقای جهانشاهی، طلبه سیرجانی، است که همین چند وقت پیش به دستور صریح و با تشکر امام امت از بند آزاد شده بود؛ یک دست مریزاد به همه کسانی که چشمشان را بر این اتفاقات می بندند.
  • محمدمسیح یاراحمدی

بسم الله؛
یکی دو روزی از اعلام قالی‌باف در مورد عدم شرکت در انتخابات می‌گذرد و من هم‌چنان در شوک‌ام، خصوصا که روز پیشش گرافیک و وب یک سایت انتخاباتی مربوط به ایشان را تمام کرده‌بودم؛
اما موضوعی که می‌خواهم به طور خلاصه مطرح کنم ربط مستقیمی به حاج باقر ندارد؛

mir-mah
فکر نمی‌کنم نیازی به یادآوری آنچه که امروز بر سرمان می‌رود باشیم، دولتی که با نام امام و آرمان‌های انقلاب رای می‌آورد به راحتی از ایجاد رابطه با آمریکایی که هنوز تغییر نکرده و دوستی با مردم اسرائیل می‌گوید، وگام به گام، به نام امام و انقلاب، آرمان‌های انقلاب را لوث و تبدیل به هجوی دستمالی شده می‌کند؛
و در این میان میرحسین موسوی با حضورش ضمن اینکه حضور محمدباقر قالی‌باف و سیدمحمدخاتمی را به بن بست می‌کشاند؛ آرام نشسته و دل‌خوش به چهارپنج سایت انتخاباتی‌اش است، در کنار اینکه از داشتن یک روزنامه‌ی مکتوب همچنان محروم است؛
و‌ گویی انگار نه انگار که هر کاندیدای ریاست جمهوری در هر دوره‌ای از همین ایام باید شروع به سفر و سخنرانی بکند؛ و به این اضافه کنید که در دوره‌ی حاضر رئیس جمهور که خود رقیب انتخاباتی است با بودجه‌ی بیت‌المال به سفرهای مکرر استانی می‌رود و با انحلال سازمان برنامه و بودجه راه را برای خرج سریع و بی‌حساب بودجه باز می‌کند؛ و این چنین رای می‌خرد -البته این موضوع که آیا هزینه‌های دکتر احمدی‌نژاد در سفرهای استانی به حق هست یا نه از حوصله این نوشته خارج است، ضمن اینکه مطرح کردن این موضوع نه از حیث تخطئه سفرهای رئیس جمهور که از باب یادآوری موقعیت انتخاباتی است که رئیس جمهوری خودخواسته یا ناخودآگاه از آن بهره مند است-
و باز میرحسین نشسته است؛
بروید از چند جوان متولد دهه 60 بپرسید ببینید چندتایشان اصلا میرحسین را یادشان است؛
و این جدایی از این است که مهندس موسوی با بیان اینکه سیاست‌هایش در دوره‌ی نخست وزیری متناسب با موقعیت بوده، هاله‌ی موهومی دور خود کشیده که امروز حتی اکثریت طرفدارانش از این‌که با چه کسی و چه مانیفستی طرف هستند گیچ کرده است؛
با این وضعیت، اگر همچنان میرحسین بخواهد اینگونه پیش برود، نه تنها با ممانعت علّی از حضور رقبای جدی احمدی‌نژاد راه را برای رئیس جمهور هموار کرده، بل رای آوردن خود را نیز در هاله‌ای از ابهام فرو می‌برد؛
با این توصیفات، همه باید منتظر چهارسال ریاست جمهوری دوباره‌ی دکتر احمدی‌نژاد باشیم.

  • محمدمسیح یاراحمدی

بسم الله،

http://i.friendfeed.com/9e763e543b9ba23af966cd94f7abf5ecd486c3bf

نوشتن دوباره در وبلاگ شخصی واقعا هیجان انگیز است، هر چند در این ایام چندباری با وبلاگ‌های «مقصد پرواز: غزه» و «بامِ وبلاگشهر» به این متاع ناخنک زده‌ام، اما نوشتن در وبلاگ شخصی‌ات که می‌دانی نهایتش دست خودت است محدودیت موضوع و زمان نداری چیز دیگری است.
پس از خواندن اذن دخول برای ورود به خانه جدید، ذکر چند نکته به نظرم خالی از لطف نیست:

  1. عنوان وبلاگ؛
    عنوان وبلاگ عاریه‌ای است؛ اولین بار این عنوان را بر جلد ویژه‌نامه در سروش هفتگی دیدم، هنگامه‌ای که در 17 سالگی با آن همکاری می‌کردم؛ البته این برای زمانی بود که زیاد دور و بر «سوره» نمی‌گشتم، بعدها این عنوان را روی جلد یکی از شماره‌های محصول تحریریه‌ی اخراجی چهارم سوره یافتم؛ تاریخ چاپ هیچ کدام را به خاطر ندارم که بگویم کدام از کدام عاریه گرفته‌اند عنوان را؛ با این حال مشخص است که عنوان وبلاگ من عاریه‌ای است، از این یا آن توفیری نمی‌کند؛
    با این حال هر چند این عنوان عاریه‌ای است، در وبلاگشهر،‌ مانند آن ندیده‌ام، پس اگر لطف کنید شما دیگر آن را به عاریه نگیرید، مزید امتنان نگارنده خواهید شد؛
    خصوصا که از عاریه گرفتن بی رخصت عنوان و قالب وبلاگ قبلی‌ام خاطره خوشی ندارم، جدایی از عاریه گرفتن عنوان (به غیر از جمع رفقای خاص خودمان که مشترک از نام «جنبشی استشهای» استفاده می کردیم)، استفاده از قالب خاص‌مان (که با تغییر در بنر و جزئیات یک قالب اختصاصی میهن‌بلاگ درست شده بود) در یک سرویس وبلاگ به ظاهر مذهبی، به شدت موجب ضربه خوردن هویت مشترک وبلاگ‌های آن جمع‌ِخاص بود.

  2. دلیل نوشتن دوباره؛
    حقیقت‌اش هر چند خودمان چندوقتی بود که به فکر راه انداختن دوباره وبلاگ‌مان بودیم، اما نبود انگیزه کافی موجب تاخیر می‌شد؛ اما هلا و تنذیر برادر هابیل در یک گفتگوی خصوصی بشدت موجب انگیزه شد که سریع‌تر راه بیاندازیمش؛ البته این واقعه در ادامه و نقطه عطف وقایعی دیگر بود؛ هم‌چون نداشتن محل گفت، هنگامه‌ی واقعه‌ی غزه و مانند آن، یا آشنایی با وبلاگ‌های خوشایندی چون رونوشت، بامدادی وآهستان، و خواندن مطالبی که نیاز داشت جواب مفصلی در رسانه‌ی خودم به آن‌ها بدهم یا عدم انتشار بعضی مطالبم که به رسانه‌ای چاپی ارائه می دادم.

  3. جنگی که بود؛ جنگی که هست
    عنوان وبلاگ، در واقع محور اصلی بعضی نوشته هایم است، نه محور کل وبلاگ، همچون تیتر کلی «یهودا؛ حواری رانده شده» که برای مطالب خاص دیگر است؛ این نوع محور بندی کردن را نیز از وبلاگ «Old Fasion» یاد گرفته‌ام.

والسلام

  • محمدمسیح یاراحمدی