شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

روزنگار
  • ۲۴ آبان ۹۴ , ۰۵:۵۵
    از قصص نماز شاهد...

    فقیه معتقد بود اشکِ دنیا، صلاه را تباه می‌کند؛
    به گمانم فقیه هیچ‌وقت عاشق نبود؛
    و خدای محرم ندانست که راز مگو را جز با او چگونه توان گفت؟
    که افوضُ امری الی الله...


    حال ما بی ‌آن مه زیبا مپرس
    آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس
    گوهر اشکم نگر از رشک عشق
    وز صفا و موج آن دریا مپرس


  • ۲۳ آبان ۹۴ , ۲۳:۴۵
    داستان هر روزه‌ای که رُخ نداده است

    دوشب پیش وحید سعیدی از غم رابطه‌اش با پسرش گفت که جز صبح‌ها نمی‌بیندش؛ اندوه واژگانش را ملموس در رگ‌هایم حس کردم؛ که من هم از همان دست پسرانی بودم که پدرم را صبح‌ها و روزهای تعطیل می‌دیدم. هراس این اقبال،‌ هوار شد روی سرم که من هم با این اوضاع فعلی، بهتر از این با خانواده‌ام نخواهم کرد. امشب که برنامه مقرر پایان کار دفتر درست اجرا نشد، ساعت ده و نیم که جلسه تموم شد، بدون دیدن پیغامش، تلفن زدم. خواب بود؛ پیام‌رسان را باز کردم، خواندم که یک ساعت قبل پیغام فرستاده بود که خسته است و بیشتر از این نمی‌تواند بیدار بماند. جز چند باری لحظه خوابیدن معصومانه‌ش را ندیدم؛ اما همان شنیدن صدای خسته خواب آلود کافی بود که تمام داستان وحید سعیدی جلوی چشمم رژه برود. او را دیدم و خانه‌مان را؛ که می‌رسم و صدای مهربانش خاموش است و من با باری از سختی تنهایی، روی کاناپه دراز می‌کشم...

  • ۷ آبان ۹۴ , ۱۸:۱۵
    مردی که می‌خواهد بارکش نباشد

    نقل است در ایام قدیم، زمانی که وسیله نقلیه هنوز درشکه و گاری بوده است، دانشجویان دانشگاه معماری بوزار برای حمل وسایل تحویل پروژه دروس‌شان آنها را بار گاری می‌کردند و می‌کشیدند. گاری را در فرانسه «شارت» می‌خوانند؛ و حالا بعد از سال‌ها این کلمه «شارِت» در ادبیات فضای معماری، از دانشگاه تا فضای کار، برای توصیف وضعیت فشردگی کارها استفاده می‌شود. در ایام تحصیل بیشتر روزهای نهایی ترم اسمش را می‌شنوید ولی در دفاتر معماری خصوصا وقتی مکرر پروژه جاری باشد، این کلمه شنیده می‌شود. و من در زندگیم تقریبا همیشه در این موقعیت هستم؛ عطش به تجربه‌های متعدد، احتمالا کمی حرص پول و شهرت و یادگیری، به اضافه انعطاف زیادی در تصمیم‌گیری‌ها و همچنین تک‌پری و تک‌روی موجب شده است که همیشه بار انبوهی از کارها روی گُرده‌ام باشد. همین الآن که این‌سطور را تحریر می‌کنم، برای شنبه و یک شنبه حجم زیادی کار برای دانشگاه دارم، از ضبط دومین برنامه‌‌مان رها شده‌ام و باید برای هفته بعد برای ضبط دیگری آماده شوم. فصلنامه‌ای که سردبیری‌اش می‌کنم (همشهری‌معماری) باید هفته بعد به چاپخانه برسد و در عین‌حال به زمان رونمایی پایگاه که درحال راه‌اندازی‌اش هستیم نزدیک می‌شویم. این‌ها شاید کارهای مهم باشد، چندین خُرده‌کار، از مطالب ننوشته و یکی دو پروژه برنامه‌نویسی خُرد را هم حساب نمی‌کنم. 

    نتیجه چیست؟ اینکه یا سر موعد به کارها نمی‌رسم یا اینکه آنطور که می‌خواهم انجامشان نمی‌دهم؛ در امور مربوط به کسب‌وکارهای پروژه‌ای هم مجبورم پروژه‌های کمتری بپذیرم. سال‌ها فعالیت مطبوعاتی، تخصصی و سیاسی هرچند متناسب با انرژی که از من گرفته است تبدیل به پول نشده است اما اعتباری جمع شده است که در رشته‌های مختلفی که کار کرده‌ام (و احتمالا بعد از چندسال رها کرده‌ام) هنوز محل رجوع باشم. حالا که کَمَکی پختگی به صورتم هم آمده و از آن کودکانگی بصری دور شده‌ام اعتماد جماعت هم بیشتر شده است؛ اما چه فایده‌ای که فرصت به بار نشاندن این اعتبار نیست.

    تجربه جمعی ایرانیان به اضافه ذکر خاطرات خانواده و تجربیات نزدیک‌تر آنها از کارهای گروهی و شراکتی، همیشه هراسی در امثال من نگه‌داشته است که از کار شراکتی و تقسیم ظرفیت‌ها پرهیز کنیم. مثلا من مدام ایده‌پردازی می‌کنم؛ ایده‌هایی که می‌توانند با کمی تلاش به پول برسند ولی به دلیل عدم اعتماد به افراد بسیاری از آنها را پیش خودم نگه می‌دارم و هیچ وقت به فعل نمی‌رسد. این وضعیت درباره پیشنهادات بالفعل کاری هم در جریان است. حالا بعد از مدت‌ها به سرم افتاده که از این مرکب بی‌اعتمادی پایین بیایم و در حالی که در یکی از کارهایم به ثبات رسیده‌ام، باقی موارد را با جماعتی شریک شوم.


  • ۱۵ مهر ۹۴ , ۱۷:۲۲
    افق

    امروز میان فیش‌هایی که نوشته‌ام یک جمله از شهید پیچک پیدا کردم که خلاصه و بُن چیزی است که به عنوان مشی سیاسی می‌شناسم؛ اینکه چرا مکرر برای خودم یادآوری می‌کنم که مسئله ما مصداق نیست بلکه فرایند و منش است.

    شهید غلام‌علی پیچک می‌گوید «مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علیع بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی‌ترسیم؛ از انحراف می‌ترسیم!»

  • ۳ مهر ۹۴ , ۲۲:۵۱
    شب‌خوانی

    مشنو که از تو هست گزیرم چرا که نیست
    یا نیست از تو محنت و رنجم چرا که هست


    از خواجوی کرمانی، که عجیب همدل ماست.

  • ۲۸ شهریور ۹۴ , ۰۲:۵۲
    روی مبل خانه خودمان

    حوالی ساعت یازده صبح جمعه هواپیمای امارات ایرلاینز روی زمین نشست تا کمی بعد از اذان ظهر از سفری ۱۷روزه، پرفشار و آموزنده به خانه رسیده باشم. از فردا به سرعت مشغول تکمیل متون سفرنامه خواهم شد؛ هرچند که هنوز بین انتشار آنلاین این متن‌های تکمیل‌شده و نگه‌داشتنش برای کتاب سفرنامه در تردیدم. 

    بعد از استراحت از سفر چندساعتی است که هنوز ذهنم درگیر آن است. انقطاع ۱۷روزه از وطن، پیاده‌روی‌های بیش از ده‌ساعته، به عین رساندن مثل مترکردن خیابان‌ها و شرایط خاص اجتماعی سفر فرصتی برای خودشناسی و آموختن بود. ۱۷ روز فرصت داشتم تا منقطع از خانواده به تغییراتی که می‌خواهم در زندگیم بدهم فکر کنم. آدم کم سفری نیستم؛ اما دوستان همسفرم کسانی هست که در طی سال‌ها دست‌چین شده‌اند و روابطمان دیگر تعریف شده و به ثبات رسیده‌است. در این سفر اما همه همسفران جز یک نفر افرادی تازه بودند که از قضا همه آنها جز دو نفر در موقعیت کاملا مخالف ایدئولوژیک من قرار داشتند؛ هرچند دوستان مخالف ایده خود زیاد دارم اما همیشه از زیست مداوم با آنها پرهیز داشته‌ام. این موقعیت فرصتی بود که هم درباره رابطه خودم با این بخش از جامعه بیاندیشم و هم در رفتارهای شخصی‌م، اعم از رابطه‌م با افراد تا مدیریت امور شخصی محک بخورم و ضعف‌های خودم را بهتر بشناسم.

    حالا که سه ساعتی از بامداد روز شنبه گذشته است، مشغول مرور کارهایی هستم که از فردا برای یک زندگی جدید باید انجام دهم. دوست دارم مفصل از این تجربه‌ها به صورت موضوعی و از این فرایند تغییرات به صورت جزئی بنویسم.

  • ۲۶ شهریور ۹۴ , ۰۰:۳۸
    چیزهایی هست که می‌دانی

    امروز رُم را هیچ ندیدم،

    در برابرم، همه تو بودی،

    تو که ...

    تو که ...

    تو ...


    پ‌ن.
    بعد از ۱۲ ساعت پیاده‌روی در غربت.
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۸:۱۵
    شعف
    پارک جنگلی میلان،
    باد خنک سحر،
    اذان‌گویی حیوانات،
    نماز صبح جماعت،
    روی فرش سبز چمن‌ها،
    دیار غریب هم می‌تواند صمیمی باشد
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۰:۴۷
    شکلات تلخ

    شب،

    اشک،

    مردی که در غمی تاریک غرق می‌شود.

آن‌چنان که در مطلب پیشین وبلاگ توضیح داده‌ام، قصد دارم بر اساس تجربه شخصی و گفت‌وگو با همکاران با سابقه‌تر عرصه روزنامه‌نگاری حزب‌الله و متعهد، به ذکر تلخیص شده تاریخ چند سال اخیر این وادی بپردازم. اگر بخت یار باشد و حقیر فرصت داشته باشم، شاید با ادامه این روند، روایتی پیوسته از روزنامه‌نگاری حزب‌اللهی به دست بیاید که امکان تحلیل و طراحی برنامه‌ها و روش‌های آینده را برای‌مان فراهم کند.
در پست پیشین عرض شده بود که برای شروع از روایت وحید جلیلی (سوره و جبهه فرهنگی انقلاب) و مجید حسینی (دوره دوم گروه مجلات همشهری) آغاز خواهم کرد. فی‌الواقع این یادداشت‌ها، ابتدا به صورت یادداشتی طولانی از مقایسه این دو نمونه شکل گرفته بود که به پیشنهاد حامد هادیان تصمیم به تفکیک آنها و تسری این ماجرا به موارد و ستاره‌های دیگر روزنامه‌نگاری متعهد گرفتم.

شرح روش توصیف و مقایسه

لازم است پیش از شرح بیشتر، روش مقایسه نمونه‌ها را توضیح دهم. هر کدام از تشکل‌ها یا افرادی که در این سلسله متون بررسی می‌شوند، ابتدا با شرحی کوتاه معرفی و نقاط عطف فعالیت‌شان ذکر می‌شود. در ادامه، هر کدام از این تجربیات مدیریت رسانه‌ای، از چند منظر «تشکیلاتی»،‌ «هدف‌گیری و افق دید»، «استمرار فعالیت»، «آیین‌های برادری و روابط درون تشکیلاتی»، «گفتمان و اندیشه، خصوصا نسبت با تهران‌زدگی»، «نسبت با دیگری»، «کیفیت و کارآمدی» و «نتیجه نهایی» بررسی می‌شوند.

کوتاه درباره وحید جلیلی

وحید جلیلی، برادر کوچکتر دکتر سعیدجلیلی، را من پیشتر به فعالیت‌هایش در مجمع مطالبه عدالتخواهی مشهد می‌شناسم که در ادامه به شکل‌گیری «جنبش عدالتخواه دانشجویی» منجر شد. وی از نظر سیاسی در سال ۸۴ از محمدباقر قالیباف حمایت کرد و ۸۸ در جبهه حمایت از محمود احمدی‌نژاد و در انتخابات ۹۲ در جایگاه مشاور فرهنگی برادرش ظاهر شد؛ با این حال مرور رویکردهای او و مجموعه‌های مرتبط به وی نشان می‌دهد که استقلال نظر شخصی جدی دارد.
پس از سردبیری در روزنامه ابرار، مدتی سردبیر نشریه سوریه و نشسته بر جایگاه شهیدسیدمرتضی آوینی بود؛ دوره‌ای که با اخراج وی از طرف بنیانیان (مدیر وقت حوزه هنری) به دلیل انتقادات نشریه سوره به صدا و سیما منجر به شکل‌گیری اعتراضات دانشجویی و تجمع‌هایی به این حرکت شد. در آن دوره، سوره با بازگشت به جایگاه واقعی خود، نقش جریان دهی و رهبری فکری نیروهای فرهیخته حزب‌اللهی، خصوصا در شبکه دانشجویی، را بر عهده داشت. با اخراج جلیلی از سوره، با کمک بیت رهبری، دفتر جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، در یک واحد آپارتمان خیلی کوچک منسجم شد و در امتداد سوره، ماه‌نامه(گاه‌نامه)‌ «راه» منتشر شد. با وقوع رویدادهای سال ۸۸، عمده فعالیت دفتر جبهه فرهنگی که در آن روزها به ساختمان مفصل حسینیه هنر در خیابان ۱۶ آذر منتقل شده بود، معطوف به سازماندهی فعالیت‌های فرهنگی مرتبط به فتنه ۸۸، و بعد به تربیت جدی نیروهای فرهنگی برای پر کردن خلاء حاصل از ریزش‌های سیاسی ۸۸ متمرکز شد. در همین ایام بود که رابطه جلیلی با هنرمندانی چون مجیدی و سیدمهدی شجاعی که پیش از این بسیار به آنها ارجاع می‌داد شکرآب شد و عمده اطرافیان وی را مجموعه‌ای از نیروهای جوان زیر ۳۰سال شکل دادند.
در حال حاضر نیز با سامان‌یافتن نسبی دفتر جبهه فرهنگی و عزل پژمان، شهردار نزدیک به کارگزاران مشهد، وی به موطن خویش برگشته و معاون فرهنگی‌هنری شهردار جدید مشهد شده است. [در این مطلب، برادر صادق شهبازی خیلی مفصل‌تر، جزئی‌تر و البته شیفته‌تر درباره وحید جلیلی نوشته است.]

تشکیلات

وحید جلیلی ترجیح می‌دهد عمده نیروهایش را از ابتدا خودش تربیت کند؛ حتی اگر در جذب و همکاری‌هایش این موضوع را مدنظر نداشته باشد اما حتما در برنامه تمام فعالیت‌هایش بخشی برای جذب، آموزش و تمرین نیروهای جدید تعریف شده است. در این مسیر از طعن‌های دیگران درباره کیفیت کار هم هراسی ندارد؛ طعن‌هایی که بعضا خود ما درباره پروژه‌هایی چون جشنواره عمار به او و همکارانش زدیم۱. در واقع این موضوع از این طرز تفکر ناشی می‌شود که وی ایمان دارد که نیروی با کیفیت حاصل آموزش، ممارست و فرصت یافتن عادلانه است؛ و قانون ثبات تعداد نیروهای نخبه [بالاخص در یک قشر خاص] توهم یک بخشی از مدیران دولتی است. 
آنچه مشخص است این است که در تیم وحید جلیلی هیچ نیروی اجاره‌ای و غریبه‌ای حضور ندارد؛ همراهان وحید جلیلی یا تربیت شدگان و کشف‌شدگان خودش هستند یا از نظر فکری تا حد زیادی با او و جریان مذهبی همراهند و فارغ از تشکل، رابطه رفاقتی با وی دارند. برای همین است که تلاطم کاری اطراف وی خیلی کمتر از مجموعه‌ها و تشکل‌های دیگر است و افراد تا سالها ضمن حفظ ارتباط با او و دفتر جبهه فرهنگی، در حال تقویت غیر مستقیم این جریان هستند.
نزدیکی گفتمانی که حاصل طولانی بودن ارتباط افراد و همچنین جایگاه کاریزماتیک جلیلی است، موجب شده که برای هم‌افزایی فعالیت‌های مجموعه‌های مرتبط و نزدیک به جبهه فرهنگی نیازی به ترتیب دادن سازماندهی یا فشار از بالا نداشته باشد. به طور خیلی طبیعی و خودکار، مجموعه‌ها از فعالیت‌های همسوی خود در دیگر تشکل‌ها حمایت می‌کنند. شاهد مثال این موضوع میزان حمایتی است که از فعالیت‌های حوزه جهان اسلام موسسه امت واحده، از طرف دیگر رسانه‌ها و نیروهای هم‌فکر است که نیازی به توصیه و خواهش ندارد.

هدف‌گیری و افق فعالیت‌ها

آنطور که از عملکرد وحید جلیلی بر می‌آید؛ او در عملکردش دو هدف جدی را دنبال می‌کند: 
  • یک: عدالت رسانه‌ای و خصوصا رساندن صدای قشر بی‌رسانه مستضعف و شهرستانی
  • دو: تربیت و تهییج اولیه نیروهایی که خود راه رشد خود را پیدا می‌کنند
بر همین اساس است که تعطیلی موقت مجله راه و تاسیس حسینیه هنر پس از سال ۸۸ قابل توجیه است. وحید جلیلی هرچند تجربه سردبیری نسبتا قابل قبولی در سوره، راه و ابرار داشته است اما به نظر می‌رسد مدیریت رسانه‌ای اصلا در الویت او نیست. در عمده سال‌های پس از ۸۸ او در حال سازماندهی جذب افراد و برگزاری کلاس‌های آموزشی در حوزه‌های مختلف فرهنگی و رسانه‌ای بوده است. 
امروز خیل افراد زیادی را می‌توان دید که یا همکار او بودند (چون حسین قربانزاده، مدیرمسئول و سردبیر همشهری)، یا مستقیم و غیرمستقیم توسط وی تهییج، حمایت و وارد عرصه حرفه‌ای شدند (همچون صالح مفتاح، سرور رجایی، رفقای برنامه ثریا، امید مهدی‌نژاد و ...) یا توسط وی تربیت شده‌اند (همانند بچه‌های جشنواره عمار و بعضی همکاران شبکه افق). لیست کردن و ترسیم گراف شبکه افرادی که از وحید جلیلی تاثیر پذیرفته‌اند نشان می‌دهد که وی به عنوان یک مدیر جوان چه کمک بزرگی به اصولگرایی و جریان حامی انقلاب کرده است.

استمرار

آنچه در وحید جلیلی دیده می‌شود استمرار در یک مسیر مشخص است؛ از حضور افراد و پروژه‌های تعریف شده می‌توان ثبات عملکرد او با تیمش را از دوره جنبش عدالت‌خواه دانشجویی تا الآن دنبال کرد. حتی حال که به شهرداری مشهد رفته است ارتباطش با دفتر جبهه فرهنگی منقطع نیست. به نظر این ثبات نشان از داشتن یک اُفق در برنامه‌ریزی‌های او و از طرف دیگر اعتماد به نفس وی دارد. وحید جلیلی آگاهانه یا ناآگاهانه تمایل به رهبری دارد که از اعتماد به نفسش ناشی می‌شود؛ رهبری نیازمند برندینگ و کاریزمایی است که حاصل ثبات، استمرار و ارتباط مداوم است.
با این حال این ثبات در رویکرد و مسیر با ثبات در پروژه همراه نیست؛ این یکی از ضعف‌های جدی وحید جلیلی و تیم همراه او است؛ حتی در اوج فعالیت نشریه راه نیز این نشریه سر موعد دقیق خود منتشر نمی‌شد۲. در عین حال، انقطاع بین برنامه‌ها مکرر دیده می‌شود؛ پروژه‌ای متوقف و دوباره در جایی دیگر به شکلی دیگر متولد می‌شود. این موضوع امکان برندینگ درست پروژه‌ها را از جبهه فرهنگی گرفته است. ضمن اینکه خصوصا درباره ارگان مطبوعاتی این جمع خلاء حضور نشریه راه به طور جدی حس می‌شود.



آخرین افطاری دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی / تصاویر بیشتر را اینجا ببینید.

آیین برادری

وحید جلیلی با توجه به اعتماد به نفس و روحیه رهبری‌ش افراد را رقیب خود نمی‌بیند؛ افراد یا نیازمند کمک او و زیرمجموعه‌اش هستند یا همراهان او هستند. اندیشه فراسیاسی او موجب شده است که علی رغم چالش‌های جدی‌ای مثل رقابت انتخاباتی ۹۲، همچنان حلقه رفاقت اطراف وی گسترده و متکثر باشد. این موضوع رو می‌توان از افطاری‌های سالانه وی مشاهده کرد که افراد مختلف از گرایش‌های مصداقی متفاوت در جریان حزب‌اللهی و مذهبی دور هم جمع می‌شوند و هنگام کمک خواستن وحید جلیلی هم در کنار او هستند. افرادی که شاید روزی عناصر شاخص آن امثال طالب‌زاده بودند ولی حال با این فرایند جذب و تربیت هرسال چهره‌های جدید در آن درخشان و سرآمد می‌شوند. 

گفتمان و اندیشه

یکی از عوامل کاریزما، قوت اندیشمندانه درونی است. آنچه وحید جلیلی را در نگاه متاثرینش جدی می‌کند اصول و قواعدی است که دارد و به آنها پایبند است. عدالت‌خواهی و خصوصا عدالت‌خواهی رسانه‌ای، ورای اینکه مسیری که برای آن طی می‌شود چیست، شاکله اصلی فکری وحید جلیلی را شکل می‌دهد. حضور انبوه نیروهای شهرستانی در دفتر جبهه فرهنگی، برگزاری اکران‌های روستایی جشنواره عمار، وبلاگ‌ها و پایگاه‌های خبری شهرستانی دوستان او مؤید این نکته است. زمانی که در راه با او کار می‌کردیم از یک نویسنده افغانستانی (آقای رجایی که در خندوانه آمد و آن زمان انقدر هم مشهور نبود) تا فلان رفیق روستایی ما که کم سواد آمد و نیروی اجرایی بود و البته تحصیل کرد و رشد کرد، دیده می‌شدند. همین منش الگویی شد که تقریبا اکثر بچه‌هایی که با وحید جلیلی کار می‌کنند آن را پی بگیرند۳. 

نسبت با دیگری

متاسفانه مجموعه جبهه فرهنگی در عین اینکه در میان نیروهایش برادری و رفاقت در جریان است، از طرفی در حفظ نیروهای مستقل‌اندیش خود خیلی موفق نبوده است و از سوی دیگر نسبت منطقی با افراد خارج از مجموعه و دگراندیشان برقرار نمی‌کند. در حالی که روابط نزدیک اعضای جبهه با افرادی مانند رضا امیرخانی، سیدمهدی شجاعی و امثالهم نزدیک بود و می‌توانستند از این ظرفیت برای حفظ ارتباط و آرام کردن آنها استفاده کنند؛ از قضا با کمی انحراف زاویه از هم، بستر نزاع و پس زدن افراد برقرار شد. رویکردی که به توانایی رشد و شکوفایی جبهه فرهنگی ضربه جدی زده است. این موضوع به افراد شاخص محدود نمی‌ماند؛ و کوچکترین اختلاف‌نظرهایی درباره موضوعات، همچون آفت بسیاری دیگر از جمع‌های پیشروی حزب‌اللهی، فرصتی برای نزاع و زدن برچسب‌هایی چون عدم اعتقاد به انقلاب یا ولایت‌فقیه و ... را فراهم می‌کند.
یکی از نقاط خطر و قابل تأمل عمده اعضای جبهه فرهنگی، دگرستیزی و خصوصا دگرستیزی طبقاتی است. این موضوع البته منحصر به این مجموعه نمی‌شود و تقریبا تمام جمع‌های عدالتخواهی که خصوصا با اکثریت افراد شهرستانی تشکیل می‌شوند دچار این آفت هستند. اعضای این مجموعه‌ها به جای هدف‌گیری برنامه‌ریزی‌های اشتباه کلان و حاکمیتی، افراد طبقات بالادست را عامل مظالم و ناعدالتی‌هایی می‌بینند که به خودشان یا هم‌طبقه‌ای‌ها و هم‌شهری‌هایشان وارد شده است. همین نارسایی اندیشه است که موجب می‌شود، این جمع خود را از استفاده از ظرفیت‌های افراد خارج از طبقه‌شان محروم کند و پس بزند.
در عین حال، دگماتیسم حاکم بر اندیشه اکثریت جمع، روابط غیرمنطقی بین ایشان و دیگر گروه‌ها و افراد دگراندیش برقرار کرده است؛ در حالی که در خیلی از موضوعات عدالتخواهانه اجتماعی، امکان برقراری رابطه و هم‌افزایی بین گروه‌ها بوده است. تنزل اختلافات به موضوعاتی چون فتنه ۸۸ و ... که بسیاری از افراد دخیل در آنها پیرو و معلول شرایط بودند، این فرصت را از می‌سوزاند. ضمن اینکه دوستان ما در این جمع، امکان دیدن سویه‌های دیگر ماجراها، مثل بسترهای اجتماعی که منجر به اختلافات می‌شود را از خود سلب کرده‌اند و علاقه‌مندند همه چیز را به یک نزاع تهران-شهرستان تنزل دهند.
چنین شرایطی موجب شده است که علی‌رغم گستردگی جمع اطراف جبهه فرهنگی انقلاب و همچنین جوشش‌ها و نیروزایی‌های درون آن، این جمع همچون جزیره‌ای خود را نسبت به بخش‌های مهمی از جامعه و خصوصا پایتخت (که مرکزیت دفتر جبهه نیز در آن تعریف شده است)، منزوی کند و علی‌رغم نگاه‌های پیشرو و مفید مجموعه، به عنوان جمعی از افراد سیاست‌زده یا ایزوله دیده شوند.

کیفیت

انکار ناپذیر است که در غالب تجربه‌ها، جریان روشنفکری در زمینه ژورنالیسم مکتوب، از اصولگرایان پیش‌تر بوده است؛ هرچند جبران این کاستی تا حد زیادی متناسب با ممارست و تجربه است، اما آموختن نیز بخشی از این مرحله است. دیگری‌ستیزی درونی شده در جبهه فرهنگی انقلاب، امکان برقراری این رابطه منفعت‌آور را مختل کرده است. تجربه حقیر از کار با این جمع یا مطالعه و استفاده از محصولاتشان نشان می‌دهد که مدیریت رسانه‌های تحت مدیریت جلیلی تا حد زیادی نه بر پایه یک برنامه و کنداکتور تعریف شده که بر اساس ذوق و سلیقه هر کدام از ریزاجزاء تولید شده است. عدم آموزش سازمان‌یافته از منابع با کیفیت و اصرار زیاد بر خودکفایی تام، کیفیت حاصل را علی‌رغم رشد سال‌های اخیر، با فاصله‌ای (به کُندی در حال کاهش) نسبت به تولیدات جریان روشنفکری نگه داشته است. با عرفی‌تر شدن جامعه و فروکش کردن انگیزه‌های انقلابی، عرصه پیام‌رسانی عرصه رقابت است و لاجرم کیفیت پایین، ما را در این فرایند عقب نگه می‌دارد.

اثر نهایی

علی‌رغم باقی‌ بودن بحث‌هایی چون کیفیت، امروز، جمهوری اسلامی به مدد فعالیت افرادی چون وحید جلیلی، محمدرضا زائری و ... شبکه افراد همدلی دارد که با انگیزه‌های غیرمادی و آرمان‌گرایانه در حال فعالیت هستند. شبکه افق و خیل نشریات و پایگاه‌های موفق فرهنگی و رسانه‌ای مستقیم یا غیر مستقیم متاثر از همین اجتماعات و تشکل‌ها است. فروتنی حاصل از اعتماد به نفس این افراد، این مجموعه‌ها را قائم به شخص نکرده و فرصتی برای تمرین فعالیت‌های تیمی در تشکل‌های متعدد دانشجویی، فرهنگی، وبلاگ‌نویسی و رسانه‌ای را فراهم کرد.


پی‌نوشت.

۱. نمونه این موارد، مخالفت جدی کسانی چون حقیر با برگزاری جشنواره عمار بود؛ اختلافی که از یک سو به دلیل اختلاف نظر درباره دگرسازی درون جامعه بود و از سوی دیگر به دلیل برخورد تند بچه‌های جشنواره، در باتلاق لجاجت افتاد. اتفاقا چند روز پیش که مستندی باکیفیت و حرفه‌ای از جنگ سوریه و مبارزان شیعه افغان و تیپ فاطمیون، اثر محسن اردستانی را می‌دیدم؛ به یاد دعوای فیسبوکی‌م با او افتادم که اصرار داشت عدم اعتقاد من به ولایت فقیه را به عنوان ریشه مخالفت با جشنواره عمار و فعالیت‌هایشان اثبات کند. با این حال امروز باید اعتراف کنم که هرچند هنوز درباره آسیب دگرسازی و دگرستیزی فعالیت‌های تفکیک‌شده‌ای مثل جشنواره عمار حرف دارم ولی رویش نیروهای حرفه‌ای جدید از بستری این فعالیت‌ها را نیز نمی‌توان انکار کرد.
۲. البته هنگامی که شما همزمان با تلاش برای تولید محتوایی خاص و اندیشیده شده، اصرار به استفاده از نیروهایی جدید دارید و نمی‌خواهید از نویسندگان موجود استفاده کنید، لاجرم تولید سخت و بی‌نظمی تا مدتی طبیعی است.
۳. مفتخرم امروز که سردبیر همشهری‌معماری‌م، دو تن از دبیران نشریه‌ام در اصفهانند، یکی در مشهد، یکی در شیراز و دیگران نیز از میان ژنرال‌های مشهور سه سال پیش انتخاب نشدند؛ اما امروز با کمک ایشان توانسته‌ایم پرفروش‌ترین نشریه تخصصی معماری کشور را داشته باشیم.

نظرات  (۱)

  • محمد دهداری
  • چه مطلب تحلیلی خوبی
    حبذا
    راستی اگر این رفیق ما فرهاد بیضایی رو هنوز می بینی سلام برسون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی