حسرت من تمام این کتابهای شعری است که برای تو حفظ نکردم؛ تمام آن فاعلاتن فاعلونی که یاد نگرفتم که امروز برایت غزل بگویم. و حسرت اینکه این تلاشهای ضمخت هیچگاه برای تو شاعرانه نخواهد بود. این چه عالَمی است که در آن دوست داشتن اثر وضعی ندارد؟ این دنیا بر چه قاعدهای است که دعای من نمیتواند دل تو را بلرزاند؟ قوانین تکوینیش چیست که سوز سینهم تو را کمی نرم نمیکند؟ اثر پروانهای لرزش قلب من کجای عالم را لرزانده است؟ این دلِ تو از چیست که انقدر سخت، انقدر نفوذ ناپذیر و انقدر بیتفاوت است؟
- ۲ نظر
- ۰۳ شهریور ۹۲ ، ۰۷:۴۵