شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

روزنگار
  • ۲۴ آبان ۹۴ , ۰۵:۵۵
    از قصص نماز شاهد...

    فقیه معتقد بود اشکِ دنیا، صلاه را تباه می‌کند؛
    به گمانم فقیه هیچ‌وقت عاشق نبود؛
    و خدای محرم ندانست که راز مگو را جز با او چگونه توان گفت؟
    که افوضُ امری الی الله...


    حال ما بی ‌آن مه زیبا مپرس
    آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس
    گوهر اشکم نگر از رشک عشق
    وز صفا و موج آن دریا مپرس


  • ۲۳ آبان ۹۴ , ۲۳:۴۵
    داستان هر روزه‌ای که رُخ نداده است

    دوشب پیش وحید سعیدی از غم رابطه‌اش با پسرش گفت که جز صبح‌ها نمی‌بیندش؛ اندوه واژگانش را ملموس در رگ‌هایم حس کردم؛ که من هم از همان دست پسرانی بودم که پدرم را صبح‌ها و روزهای تعطیل می‌دیدم. هراس این اقبال،‌ هوار شد روی سرم که من هم با این اوضاع فعلی، بهتر از این با خانواده‌ام نخواهم کرد. امشب که برنامه مقرر پایان کار دفتر درست اجرا نشد، ساعت ده و نیم که جلسه تموم شد، بدون دیدن پیغامش، تلفن زدم. خواب بود؛ پیام‌رسان را باز کردم، خواندم که یک ساعت قبل پیغام فرستاده بود که خسته است و بیشتر از این نمی‌تواند بیدار بماند. جز چند باری لحظه خوابیدن معصومانه‌ش را ندیدم؛ اما همان شنیدن صدای خسته خواب آلود کافی بود که تمام داستان وحید سعیدی جلوی چشمم رژه برود. او را دیدم و خانه‌مان را؛ که می‌رسم و صدای مهربانش خاموش است و من با باری از سختی تنهایی، روی کاناپه دراز می‌کشم...

  • ۷ آبان ۹۴ , ۱۸:۱۵
    مردی که می‌خواهد بارکش نباشد

    نقل است در ایام قدیم، زمانی که وسیله نقلیه هنوز درشکه و گاری بوده است، دانشجویان دانشگاه معماری بوزار برای حمل وسایل تحویل پروژه دروس‌شان آنها را بار گاری می‌کردند و می‌کشیدند. گاری را در فرانسه «شارت» می‌خوانند؛ و حالا بعد از سال‌ها این کلمه «شارِت» در ادبیات فضای معماری، از دانشگاه تا فضای کار، برای توصیف وضعیت فشردگی کارها استفاده می‌شود. در ایام تحصیل بیشتر روزهای نهایی ترم اسمش را می‌شنوید ولی در دفاتر معماری خصوصا وقتی مکرر پروژه جاری باشد، این کلمه شنیده می‌شود. و من در زندگیم تقریبا همیشه در این موقعیت هستم؛ عطش به تجربه‌های متعدد، احتمالا کمی حرص پول و شهرت و یادگیری، به اضافه انعطاف زیادی در تصمیم‌گیری‌ها و همچنین تک‌پری و تک‌روی موجب شده است که همیشه بار انبوهی از کارها روی گُرده‌ام باشد. همین الآن که این‌سطور را تحریر می‌کنم، برای شنبه و یک شنبه حجم زیادی کار برای دانشگاه دارم، از ضبط دومین برنامه‌‌مان رها شده‌ام و باید برای هفته بعد برای ضبط دیگری آماده شوم. فصلنامه‌ای که سردبیری‌اش می‌کنم (همشهری‌معماری) باید هفته بعد به چاپخانه برسد و در عین‌حال به زمان رونمایی پایگاه که درحال راه‌اندازی‌اش هستیم نزدیک می‌شویم. این‌ها شاید کارهای مهم باشد، چندین خُرده‌کار، از مطالب ننوشته و یکی دو پروژه برنامه‌نویسی خُرد را هم حساب نمی‌کنم. 

    نتیجه چیست؟ اینکه یا سر موعد به کارها نمی‌رسم یا اینکه آنطور که می‌خواهم انجامشان نمی‌دهم؛ در امور مربوط به کسب‌وکارهای پروژه‌ای هم مجبورم پروژه‌های کمتری بپذیرم. سال‌ها فعالیت مطبوعاتی، تخصصی و سیاسی هرچند متناسب با انرژی که از من گرفته است تبدیل به پول نشده است اما اعتباری جمع شده است که در رشته‌های مختلفی که کار کرده‌ام (و احتمالا بعد از چندسال رها کرده‌ام) هنوز محل رجوع باشم. حالا که کَمَکی پختگی به صورتم هم آمده و از آن کودکانگی بصری دور شده‌ام اعتماد جماعت هم بیشتر شده است؛ اما چه فایده‌ای که فرصت به بار نشاندن این اعتبار نیست.

    تجربه جمعی ایرانیان به اضافه ذکر خاطرات خانواده و تجربیات نزدیک‌تر آنها از کارهای گروهی و شراکتی، همیشه هراسی در امثال من نگه‌داشته است که از کار شراکتی و تقسیم ظرفیت‌ها پرهیز کنیم. مثلا من مدام ایده‌پردازی می‌کنم؛ ایده‌هایی که می‌توانند با کمی تلاش به پول برسند ولی به دلیل عدم اعتماد به افراد بسیاری از آنها را پیش خودم نگه می‌دارم و هیچ وقت به فعل نمی‌رسد. این وضعیت درباره پیشنهادات بالفعل کاری هم در جریان است. حالا بعد از مدت‌ها به سرم افتاده که از این مرکب بی‌اعتمادی پایین بیایم و در حالی که در یکی از کارهایم به ثبات رسیده‌ام، باقی موارد را با جماعتی شریک شوم.


  • ۱۵ مهر ۹۴ , ۱۷:۲۲
    افق

    امروز میان فیش‌هایی که نوشته‌ام یک جمله از شهید پیچک پیدا کردم که خلاصه و بُن چیزی است که به عنوان مشی سیاسی می‌شناسم؛ اینکه چرا مکرر برای خودم یادآوری می‌کنم که مسئله ما مصداق نیست بلکه فرایند و منش است.

    شهید غلام‌علی پیچک می‌گوید «مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علیع بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی‌ترسیم؛ از انحراف می‌ترسیم!»

  • ۳ مهر ۹۴ , ۲۲:۵۱
    شب‌خوانی

    مشنو که از تو هست گزیرم چرا که نیست
    یا نیست از تو محنت و رنجم چرا که هست


    از خواجوی کرمانی، که عجیب همدل ماست.

  • ۲۸ شهریور ۹۴ , ۰۲:۵۲
    روی مبل خانه خودمان

    حوالی ساعت یازده صبح جمعه هواپیمای امارات ایرلاینز روی زمین نشست تا کمی بعد از اذان ظهر از سفری ۱۷روزه، پرفشار و آموزنده به خانه رسیده باشم. از فردا به سرعت مشغول تکمیل متون سفرنامه خواهم شد؛ هرچند که هنوز بین انتشار آنلاین این متن‌های تکمیل‌شده و نگه‌داشتنش برای کتاب سفرنامه در تردیدم. 

    بعد از استراحت از سفر چندساعتی است که هنوز ذهنم درگیر آن است. انقطاع ۱۷روزه از وطن، پیاده‌روی‌های بیش از ده‌ساعته، به عین رساندن مثل مترکردن خیابان‌ها و شرایط خاص اجتماعی سفر فرصتی برای خودشناسی و آموختن بود. ۱۷ روز فرصت داشتم تا منقطع از خانواده به تغییراتی که می‌خواهم در زندگیم بدهم فکر کنم. آدم کم سفری نیستم؛ اما دوستان همسفرم کسانی هست که در طی سال‌ها دست‌چین شده‌اند و روابطمان دیگر تعریف شده و به ثبات رسیده‌است. در این سفر اما همه همسفران جز یک نفر افرادی تازه بودند که از قضا همه آنها جز دو نفر در موقعیت کاملا مخالف ایدئولوژیک من قرار داشتند؛ هرچند دوستان مخالف ایده خود زیاد دارم اما همیشه از زیست مداوم با آنها پرهیز داشته‌ام. این موقعیت فرصتی بود که هم درباره رابطه خودم با این بخش از جامعه بیاندیشم و هم در رفتارهای شخصی‌م، اعم از رابطه‌م با افراد تا مدیریت امور شخصی محک بخورم و ضعف‌های خودم را بهتر بشناسم.

    حالا که سه ساعتی از بامداد روز شنبه گذشته است، مشغول مرور کارهایی هستم که از فردا برای یک زندگی جدید باید انجام دهم. دوست دارم مفصل از این تجربه‌ها به صورت موضوعی و از این فرایند تغییرات به صورت جزئی بنویسم.

  • ۲۶ شهریور ۹۴ , ۰۰:۳۸
    چیزهایی هست که می‌دانی

    امروز رُم را هیچ ندیدم،

    در برابرم، همه تو بودی،

    تو که ...

    تو که ...

    تو ...


    پ‌ن.
    بعد از ۱۲ ساعت پیاده‌روی در غربت.
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۸:۱۵
    شعف
    پارک جنگلی میلان،
    باد خنک سحر،
    اذان‌گویی حیوانات،
    نماز صبح جماعت،
    روی فرش سبز چمن‌ها،
    دیار غریب هم می‌تواند صمیمی باشد
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۰:۴۷
    شکلات تلخ

    شب،

    اشک،

    مردی که در غمی تاریک غرق می‌شود.

سهمگین بودن مواجهه با واقعیت

شنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۰، ۰۵:۰۲ ب.ظ

ب.

amirkhani

این چند روز، بعد از انتشار اظهار نظرهای آقارضای امیرخانی درباره وقایع سال 88، بعضی دوستان به تکاپوی پاسخگویی به آن برآمده اند، که شدت این عکس العمل ها و ادبیات آنها قابل تامل است؛ فکر می کنم در این باره تذکر چند نکته برای رفقا خالی از لطف نیست:

یک؛ توقع نفاق که از جماعت ندارید؟، اصرار ندارید که جماعت را از ترس یا به طمع به نفاق بیاندازید تا جای دیگر بلایی بدتر سرتان بیاید؟؛ حال با این اوصاف، اگر رضای امیرخانی همین حرف ها را، که به آن ها ایمان دارد، سال 88 می زد با او چه می کردید؟ آیا در این صورت هر چند ستایش برانگیز و قابل پذیرش نباشد، اما قابل درک نیست که چرا سکوت کرده است؟

دوم؛ از او ناراحتید، که چرا امروز، وقایع 88 را شخم زده است؛ در حالی که خود دایم درگیر گذشته اید؛ در حالی که یکی از اتهام های متواتر تان، برای چارمیخ کردن منتقدین تان، به درست یا غلط، به راست یا دروغ، عملکرد و تفاوت رفتاری شان در سال 88 است، چرا ایشان نباید این حق را داشته باشند تا از خود دفاع کنند؟ چرا ایشان نباید امروز که بالاخره، شما کمی از شوق پیروزی پایین آمده اید، و در مواجهه با خود کرده های بی تدبیر هستید، به شما یادآوری کنند که دیروز همین ها را به شما گفته اند و مجبور به سکوت شده اند؟
با چه رویی نامه های رضا گلپور را منتشر می کردید، که فلان نیروی سیاسی را برای همین حرف ها که در جلسه ای خصوصی گفته بود مجرم می دانستید؟

سوم؛ آیا به جای ضرب و شتم رسانه ای منتقدین تان، حال که به عمق نتیجه ی عملکردتان رسیده اید و نامش را جریان انحرافی گذاشته اید؛ لازم نیست کمی تجدید نظر کنید؟ امروز که فهمیده ایم، اصل بازی هر که با احمدی نژاد، نیست با هاشمی است، طراحی چه کسی بوده است؛ اینکه خود شما نیز، امروز به زعم ایشان، به خاطر مخالفت با معجزه هزاره سوم، بازی خوردگان هاشمی خوانده می شوید. آیا امروز لازم نیست، در دشمنانی که در این قاعده از پیش تعیین شده ساخته اید کمی تجدید نظر کنید؛ آقایان! برادران سوپر بصیر! ای افسران و سرهنگان و سرتیپ های جنگ نرم!!، لازم نیست غرورتان را بشکنید، لازم نیست اعتراف کنید به اشتباه؛ دشمنان امروز و رفیقان دیروزتان، نجیب تر از این ند که با شما، چون خودتان رفتار کنند. لازم نیست اعتراف کنید که دشمن سازی های تان، در قاعده بازی غول امروزتان بوده است، اما دلیلی هم برای ادامه این دشمنی وجود ندارد. [شرح و بسط این قسمت یک رساله مفصل می خواهد، ذکر مصیبت آدم هایی که به زور از جریان خودخوانده حزب الله بیرون نگه داشتید.]
آیا زمان تجدید نظر نیست؟

چهارم؛ جریان انحرافی: از آقا وحید جلیلی سراغ قضایای جشن نیمه شعبان شهرداری احمدی نژاد و هزینه میلیاردی ش و کشیدن قضایا به بیت و رهبری را بگیرید؛ از این که مشایی غول نوظهور امروز نیست، از همان اول از احمدی نژاد خواسته می شد وی را کنار بگذارد. با چه رویی، روی آنتن تلویزیون با افتخار از حمایت فرهاد جعفری سکولار، از احمدی نژاد می گفتید، و آن را نشانه شدت مهرورزی رئیس جمهور می دانستید و مکرر تیتر و متن رسانه های تان می کردید، که امروز از نشانه های انحرافی بودن دولت را حمایت وی می دانید؟ جریان انحرافی، همان «احفظ قائدنا خامنه ای» بود که «خامنه ای» ش را فاکتور می گرفت، که هم خرِ شما را داشته باشد و هم خرمای ...

پنجم؛ برادران، بیایید بی تعارف باشیم؛ مشکل شما مشخص است. موقعیتی یافته بودید که دولت تک حزبی تان را حاکم کنید، منتقدین هم جناح تان را با برچسب بی بصیرت تخت دیوار کوبیدید؛ و انتقام دولت اصلاحات و خفقان ش برای حزب الله را از قرتی بچه های فوکولی کافه های خیابان انقلاب گرفتید. سرمست از قدرت یک شبه تان می تاختید؛ کسی از شما نپرسید چهارشنبه بعد انتخاب چه گذشت؟؛ آنروز که نمایندگان رهبری میرحسین را قانع کردند در برنامه زنده تلویزیونی طرفدارانش را به آرامش دعوت کند و حتی وقت برنامه نیز به او ابلاغ شد؛ چه شد، چه گذشت که برنامه بهم خورد؟ چه کسانی برای بازی هیجان انگیز حذف صد در صدی رقیب، رهبری را سپر خود کردند؟ چگونه پروژه ی چهارشنبه را مسدود کردند تا رهبری چاره ای جز خطبات 29 خرداد نداشته باشد؟
مشکل شما این است، که این بازی به هم خورد؛ زیر یک پتو که رفتید، انشعاب کردید؛ در میزان بی بنیگی شما و ایشان تفاوت زیادی نیست؛ آن زمان که از ستاد لاریجانی ها رنگ عوض کردید، احمدی نژادی شدید، و از سردبیر رسانه ای می رفتید که رئیس سازمان جوانان شیراز شوید و از یک وبلاگ خبرنگاری به فلان جا رسید و ... . چون شما زیادند؛ آنچنان که آنان که جریان انحرافی شان می خوانید؛ کوتوله هایی بودند که در زمان جنگ، حداکثر لطف شان، درآوردن لیست مایحتاج جبهه ها بود، و بعدها از بسیجی ها بسیج تر شدند؛ آنان که از فرط ناکارآمدی هیچ گاه جایگاهی مهم نیافتند (همه جا که دولت نبود، سپاه، شوراها، بیت، مجلس؛ کوتاه بودند، خیلی کوتاه)، به انتقام سالها از سلف خود ایستادند. آنان که از سردبیری یک روزنامه ضعیف و امنیتی –صفار هرندی- به وزارتی رسیدند که به گواه خود وحید جلیلی در آن شب سرد در فرودگاه مهرآباد، صد رحمت به مهاجرانی که حداقل یک فیلم جاودان چون بازمانده برای فلسطین از آن بیرون آمد.
درد شما، درد قدرت است؛ شما خود جریان انحرافی هستید.

ششم؛ در پایان درباره امیرخانی بیایید رو راست باشیم؛ شما امیرخانی را بزرگ نکردید، شما مصرف کننده تولیدات امیرخانی بودید؛ بسیاری از شما نوفرهیختگان، برای آشتی با فرهنگ مدیون «منِ او»، «از به» و «ارمیا» هستید. حوزه هنری هنوز برای کتاب «منِ او» به امیرخانی بدهکاری دارد، که وی باقی کتاب هایش را از بخش خصوصی منتشر کرد؛ امیرخانی، کوتوله نبود، توانش را داشت که امیرخانی شد؛ اگر به کسی مدیون باشد، بعد از استعدادش، به حاج آقا جواد اژه ای است (که ما هم برای اعتماد به نفس امروزمان مدیون اوییم)؛ اویی که به امیرخانی ها اول بار اعتماد کرد و قابله ی تولد ارمیا در نشر سمپاد شد؛ امثال شما توان داشتید، از شدت حسد اجازه تولد امیرخانی ها را نمی دادید.
بسیاری از شما، سطح فرهیختگی تان را مدیون یادداشت انتقادی از زاویه فرهنگ و اجتماع امیرخانی علیه دولت اصلاحات در لوح هستید. اگر خواست شما موثر بود، حسین قدیانیِ با ادب، امروز امیرخانی بود و شمقدری حاتمی کیا می شد.
امروز اگر امیرخانی ها و شجاعی ها و حاتمی کیاها اجازه ظهور داشتند، سطح دغدغه های شما از شدت بی فرهنگی و عدم اطلاع از هنر و معماری به کشف فراماسونری در مثلث و دایره های در و دیوارها تنزل پیدا نمی کرد؛ چه دنیای جالبی است، هر چند که ملاک حال فعلی افراد است؛ اما چگونه است که آنچنان که جنگ نرفته ها، از بسیجی ها بسیجی تر شدند؛ منتقدین بنیادین اصلاحات، امیرخانی ها، افروغ ها و خوش چهره، به دلیل انتقاد از دولت نهم، آنچنان بر زمین کوفته شدند که حتی ... بگذریم؛ شما خوبید برادران؛ شما خیلی خوبید.

درهمین رابطه.
+ خلاصه مصاحبه رضا امیرخانی | فردانیوز
+ توجیه سکوت در فتنه 88 پس از دو سال | رجانیوز؛ یاسر انصاری
+ سلام آقا رضای امیرخانی؛ حال شما چطور است؟ | تریبون؛ محسن بانژاد
+ آیا ما خیلی گاگول بودیم؟ یا نجابت حزب الله زیاد است | تاملات؛ مجید بذر افکن
پی نوشت.
من هم شاید سکوت 88 آقا رضا برایم آزار دهنده باشد، ولی آن را می فهمم؛ 88، آمدن حاج باقر که منتفی شد، ابتدا هندوانه در بسته میرحسین برایم، چون نسخه ارتقا یافته احمدی نژاد بود؛ از شدت حضور مشارکت و مجاهدین در ستاد میرحسین سرخورده شده بودم، که در بحثی با آقا وحید جلیلی آخر به رای دادن به احمدی نژاد قانع شدم؛ همان جا از دفتر راه، با رفقا (که اکثریت 84 به قالیباف رای داده بودیم) رفتیم میدان ولیعصر و تا نیمه شب پوستر دست گرفتیم و شعار دادیم؛ گذشت و انتخابات شد و آنچه پیش آمد؛ بسیاری از تظاهرات ها و درگیری ها را با حامد هادیان –سردبیر فردانیوز-، از همشهری راه می افتادیم؛ آنروزها قفل کرده بودم؛ نمی دانستم چه بنویسم از چه دفاع کنم؛ نقش احمدی نژاد در این بحران آنچنان شدید بود، که چیزی نمی شد گفت؛ سطح بطلان و کثیفی جریان سبز را بگذاریم کنار، میزان خشونت و گاه بی اخلاقی جریان خودی (که پیش از انتخابات نیز پا به پای سبزها در رسانه ها بی اخلاقی می کردند) دچار گیجی کرده بودم؛ خصوصا که دو تجربه متفاوت برخورد با وقایع 18 تیر، در ناجای لطفیان و قالیباف، در برابرم بود. قلمم خشک شد و تا مدت ها راه نیافتاد، حداکثر توانی که می توانستم بگذارم، بحث های جدلی در شبکه های تنها بر سر صحت انتخابات بود و تبعات زدن زیر میز. باقی هر چه بود در خیابان بود. شاید اگر آقارضاها همان موقع حرف می زدند و سوپر بصیر ها خفه شان نمی کردند؛ امثال من هم به جز در خیابان بودن، تنها برای دفاع از نفس جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، کارهای دیگری می کردیم؛ لکنت نمی گرفتیم.

نظرات  (۲۶)

خیلی تند نرو اخوی :) اگر انسان لااقل خودش رفتارهاش رو فرامو کنه دوستانی در برخی مقاطع زمانی همراهش بودند که بتونن به یادش بیاورند!
***
خوش به حال شما که دردتان درد قدرت نیست.
گردش حول شخص ، همانا طاغوت است.
***
متنت رو خوب نوشتی
در شرایطی که جامعه منتظر «گفتمان‌های ملموس، عمل‌گرا، غیر سترون و مرتبط با به روزترین مایحتاج روزمرّه خود» است و ساخت گفتمان سیاسی نیاز به یک «گفتمان آرمانگرا، بسیج‌ساز، سترون و مرتبط با منابع مولّد ارزش» دارد، اوّلین خطر، به مصداق آیه: «وَلاتَلبِسوا الحَقَّ بِالباطِل وَ تَکْتُمواالحَق» خطر یک «گفتمان التباسی» است، گفتمانی که سعی دارد یک «هستة مرکزی بسیج‌ساز، سیاسی و قدرتمند» را در قالب یک پوستة «عمل‌گرا، ملموس و مرتبط با مایحتاج» ارائه دهد.
بر این اساس اوّلین آسیب چنین شرایط «التباسی» شکل‌گیری گفتمانی‌هائیست که در «گفتار» و «کردار» آن پارادوکس‌های فراوان را می‌توان مشاهده کرد.
در گفتار «آرمانگرا» و در کردار «پراگماتیست»؛
در گفتار «ضد امپریالیست» و در کردار «اپورتونیست»؛
در گفتار «سنت‌گرا» و در کردار «پسامدرن».
و در یک جمله در سخن «بسیج‌ساز» و در عمل «مشارکت‌زدا».
نباید ترسید از اینکه «گفتمان جدید سیاست در ایران» را نقد و واسازی کرد. ترس از اینکه نقد کنی و نقد تو «دشمنی کردن» یا «سنّتی و گذشته‌گرا» بودن، محسوب شود و یا به مصداق: «زدی ضربتی، ضربتی نوش کن» ضربتی سخت دریافت کنی.
نباید ترسید از اینکه در همان زمان که آغاز صورت‌بندی «گفتمان نو» در سیاست ایران را تحلیل می‌کنی، این گفتمان را در تار و پودهایش به نقد بکشی، نقد مقدّمه اصلاح و فلاح است.
نباید ترسید از اینکه با «ارجحیّت سیاست بر همه امور» مخالف بود.
نباید ترسید از اینکه با «رقابت با خودی» سر سازگاری نداشت.
نباید ترسید از اینکه با «عمل‌گرایی برتر از آرمانها» ستیز کرد.
نباید ترسید از اینکه «آدمهای سیاسی جدید» را از «ضد سیاست شدن عامّه» ترساند.
نباید ترسید از اینکه «نیاز به اخلاق سیاسی نو» را در همه اعلامیه‌ها آورد.
نباید ترسید از اینکه:" عده ای جز خودشان هیچ کس را زنده نمی خواهند"
ونباید ترسید از اینکه :"جمعی حرکت سیاسی شان ابطال پذیر نیست"
امیرخانی راهی را گشوده برای اینکه از شرایط نو نترسید واز آنها که به یک روزه تو را عرش به فرش می کشانند با یک جمله مخالف آنها.
امیرخانی راهی را گشود که کشور را می توان بی ترس از دست حرامیان سیاسی نجات داد. وراه آن قلم است وبس!
عجیب است که نفمیدند که امیرخانی در کتابش سکوت نکرده بلکه به روشنی موضعش را فریاد کرده .گوش شنوایی نیست. با فروشندگان ارزشهای دینی بثمن بخس ستیز کرده ولی آنها نفهمیدند.
رضاامیرخانی و«ما» ما ادراک ما رضاامیرخانی..
سلام بسیار عالی بود ...
ارادت
سلام علیکم . این الان کوبیدن دوستان حزب اللهی بود یا دفاع تمام قد از حاج باقرتان ...دوست عزیز نوع نوشته هایتان هم بدجوری دشمن شاد کن هست . شما به بهانه دفاع از امیرخانی همه را کوبانده ای ! و در آخر گریزی هم به انتخابات زدید ... به جای این دعواها تا دیر نشده جلوی سوء استفاده های بعضی از اطرافیان شهردار را بگیرید تا بدنه مذهبی جامعه بتوانند به وی اطمینان کنند ...
یا علی
شیفتگی بیش از حد بعضی از ما نسبت به حضرت محمود باعث شده که حرفهای انقلابی کمی متفاوت ونقد به دولت رو کلا رد کنیم و فقط به تیتر مصاحبه توجه کنیم. در حالیکه حرفهای از جنس انقلاب ما حرفهای محافظه کارانه ای نیست
  • محسن بانژاد
  • هوالحق
    سلام علیکم.
    اینکه در ایام فتنه وبلاگ قدیانی پربازدید شد و سلحشور به عنوان کارگردان درجه یک در رجانیوز معرفی شد و سید مهدی شجاعی کوبیده شد به دیوار و الان رضای امیرخانی حرفهایی زد که خار بود در پاهای امثال من دلیل نمیشود شما هر چه از دهنت در بیاید به امثال من ِ نوفرهیخته بگویی.
    به عنوان نماینده ی کسانی که در این متنت به پشیز مرداب تشبیهشان کردی و بالا و پایینشان را به بالا و پایین جریان لمپن طرفدار احمدی نژاد دوختی اعتراض دارم.
    اگر رضای امیرخانی دست من نوعی را گرفت و بالا آورد جلوی چشمم را نگرفت که بالاتر از او را نبینم و جلوی دهانم را نیز، که نقدش نکنم و اگر اشتباه کرد «توی دهانش نزنم».
    تا کی میخواهید کاسه ی کثیف فال قهوه ی احمدی نژاد را سر دست گرفته و به جماعت ادیب، محجوب و مودب این طرفی این فحشها را بدهید؟
    چرا تا کسی از نظام دفاع میکند متهم به همکاری با رجانیوز و پیروی از قدیانی میکنیدش؟ آیا این شبیه رفتار کسانی نیست که مخالفین خود را هم بستر جورج سوروس میخوانند؟ نقد خود میکنید؟
    صحبت بر سر خرابی این ویرانه است. نه اینکه توریستها به چه زبانی حرف میزنند برادر.
    او پیرو یک اندیشه است اما اندیشه اش هر شیوه ای ندارد! به هر چه معتقد باشد اندیشه ش به شیوه ی آنها/شما نمی اید. شیوه چیزی است اندیشه چیزی دیگر؛ اینکه انتخابات را هم بزنند و دروغ به شهر و روستا ببندند و ... و ببندند و بگیرند و بزنند و ...تا از میلیاردها دلار واگذاری پروژه ها، از طرح زودبازده و مخابرات و غیره که شروع شد ادامه یابد. نه آقا جان! به شما این حرفها نمی آید که هی به ناکجا آبادهایی سفر میکنی که از رفتار تهرانی ها شاکی اند! کجاست تهرانی؟ ... همان مهاجران از شهرستان ها را می گویی!؟
    «من ِ نوفرهیخته»
    :))
  • محسن بانژاد
  • تا حالا شده توی بحث بزنی تو سر خودت بگی: من احمق رو ببین دارم با کی بحث میکنم؟
    ______
    پاسخ:
    عزیزمی محسن جون؛ حرص نخور؛ جای در خفا رفتن یک هو چون اژدها بیرون پریدن، بیا منو یه افطاری دعوت کن، بصیرت افزایی کن.
    چرا انقدر آدما رو بزرگ می کنیم? حتی موقع انتقاد کردن
    کتابای خیلی قشنگ تر و پر محتواتری هم از کتابای سطحی امیرخانی هست.
    شرمنده اظهار نظر کردم بد جور تو گلوم موند
  • ابوذر منتظرالقائم
  • بسم الله . سلام علی من اتبع الهدی. سلام امثال ابوذرها چیست که در تمام غبارها و گردوخاک ها ، باید انکار شوند و نباید دیده شوند ؟ انکار خط سلیس و شفاف ولایت مطلقه و ناب فقیه ، در میان دعوای قالبجانی احمدی نژادی چرا همیشه ادامه دارد ؟
  • محمد معماریان
  • اصل حرفش، اینکه مدعیان بصیرت جزو کم بصیرهای دوران بودند، درد دل است. متن خوبی نوشته ای. ممنون.
    احســــــــــــــــــــــــــــنت
    سلام
    داشتم برای امیر خانی می نوشتم که این پستت رو دیدم!
    مخاطبت الآن دقیقا کیه؟ جدیدا نوشته هایی که توی جبهه حزب الله، یه عده گاگول رو مخاطب قرار می ده خیلی روی مخمه!
    صحنه سازی و نمودار سازی چهار تا رسانه ی نیمچه حزب اللهی مشنگمون کرده ! باور کردیم جبهه حزب الله توی رجا و کیهان و مشرق و جهان خلاصه شده! نتیجه اش هم میشه اینطور نوشته هایی که اکثریت جبهه حزب الله رو همونی که بالا گفتم مخاطب قرار میده!
    امیرخانی چیز جدیدی نگفت؟ همه ای حرف ها رو 4 ماه پیش توی جانستان گفته بود! سطح پائین یه سری رسانه ها با خوندن مصاحبه امیرخانی بهت زده شدن!
    حرف زیاد دارم، ولی ترجیح می دم اینطوری مخاطب سازی نکنم! چرا همیشه سعی داریم اقلیت روبرومون رو اکثریت قلمداد کنیم؟ چقدر جبهه حزب الله که می گی با این تفاسیری که گفتی منطبق هستن؟
    آقا محمد مسیح! داداش!
    متن خوبی بود، ولی ...
    کوچیکتیم
    یا علی
    آقای محمدمسیح و دوست گرامیتان م.م
    وقتی سر آدمی در ... غیر از افراد انقلابی دسته بندی بشود بهتر از این نیست
    شما و دوستان گرامیتان چه کاره اینترنت هستید که راه و بیراه از جانب قشر حزب الله نظر می پراکنید
    حضرت آقا فرمودند همه موضع بگیرند در جریان فتنه 88 نظر رضاامیرخانی کو؟
    او در کتاب جانستان و کابلستان جای احمدی نژاد و آقا را نمی شناسد و می گوید که باید یا طرف میرحسین و کروبی بود یا احمدی نژاد!!!
    در صورتیکه رضاامیرخانی که با اسم "آقا" بزرگ شد و تیراژ کتاب هایش به خاطر "آقا" بالا رفت نه آن چیزهایی که شما می گویید سکوت کرد نه سکوت در برابر این ور و اون ور شدن...سکوت در دفاع نکردن از جریان حمایت از رهبری خواه احمدی نژاد باشد یا نباشد چون معیار ولایت است
    بچه بسیجی ها توی خاک و خون بودند بعد آقا یاد هندوستانش می کند و می رود سیاحت! این دقیقا همان فرار از جنگ نیست برای اینکه آهسته بری و آهسته بیایی تا گربه شاخت نزنه
    جالب است زندگی مایه داری انسان را از متن جامعه دور می کند و توهم را به انسان القا می کند
    آقای امیرخانی نیروی نظام هستند ولی مثل شما بی بصیرت هستند
    کسی نگفت نگویید ولی الان گفتنش به چه درد می خورد
    اگر این استدلال شما را بپذبرم که چرا در گذشته و وقایع گذشته هستید
    پس الان شما نباید به هیچ دینی اعتقاد داشته باشید و الان روزه نباشید و هیچ روضه و هئیتی نروید چرا که همه برای گذشته است و شما چرا در گذشته مانده اید؟ این سفسطه ای است که شما می کنید
    عمق عملتان"
    رای دادن به احمدی نژاد در سال 88 وظبفه شرعی ما بود و امروز انتقاد از جریان انحرافی هم وظیفه ماست همان چیزی که علامه مصباح یزدی فرمودند...چرا کدام طرف بودید برادر که این طور جوش آوردید؟
    شما بجای اینکه اسلحه را بردارید به طرف مقابل بگیرید نیروهای خودی را هدف گرفته اید و از شهرتی که نمی دانم از کجا آب می خورد و دوست دارم بدانم مدام نقد به قصد تخریب می کنید
    یا زهرا
    سلام.
    یکجای دیگر هم برایتان نوشتم و شاید اینجا هم بنویسم بد نباشد .
    آری ،این رسم بی معرفتی ها ی ماست که تا یکنفر کمی با ما تفاوت دیدگاه دارد واصلی زاویه دارد ،او را می کوبیم و تا مرز له شدنش به پیش می رویم و آنچه برایمان مهم نیست خدا و پیغمبر و امام است .
    انگار نه انگار که رهبری داریم و او باید برایمان تعین و تکلیف کند .اینهمه اقا توی این ایام بر جذب حداکثری به شیوه های مختلف اشاره کرده اند از سخنانشان در سالگرد ارتحال امام امت که گفتند به خاطر اختلاف سلیقه کسی را له نکنید تا سخنانشان در دیدار با پاسداران بمناسبت روز پاسدار و تا سخنانشان در دیدار با کارگزاران نظام در رمضان اما کو گوش شنوا .
    عجب فضایی شده و البته از یک جهت خوب است .اگر فتنه 88 منجر شد تا عده ای که غربال شوند ،امروز نیز آزمونهای دگر منجر به غربال دیکران می شود .
    برادر مسیح
    مطمئنا اقدام برخی در زدن جناب امیرخانی زشت و ناپسند است و ای کاش حتی در صورت محق دانستن خود ،جلوی چشم دشمنان اینگونه نمی کردند هر چند باید به همین میزان بر سر برادرمان فریاد بزنیم که برادرمان واقعا در جریان دفاع از ولایت در زمانی که از همه طرف می زدند ،کجا بودی و چرا نیامدی ،در دفاع از ولایت و نظام اسلامی ،داد بزنی ،آن موقع که خیلی ها بدنبال ذلت مومنین بودن و البته عزت مومنین در دست خداست .
    و اما جناب مسیح
    آیا شما نیز همانند دیگران که به بی اخلاقی بسیار شهره شده ،شما نیز همان راه آنها را نمی روید .متنتان را ببینید که پر است از زخم زبان و کنایه گفتنها ،انهم به رئیس جمهور قانونی و البته بگمان من این شیوه دیگر نقد نیست بلکه خالی کردن خود است و بعبارتی تخریب است و جالب اینکه اینها همه در مقابل چشم دشمنان قسم خورده خدا و پیغمبر اتفاق می افتد !
    چرا ؟!
    چون مست شده ایم .همه ما مست شده ایم . مست از میدان بدر شدن دشمنان و البته از میدان بدر کردنی که خود در آن نقش نداشته ایم ولی فکر می کنیم ما خیلی کارها کرده ایم .
    فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى‏ وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ (17) سوره انفال
    شما هم خوبه برادر خوب صبور باشی و چقدر خوبه همه ما چشمانمان را به رهبری عزیز بدوزیم و فکر نکنیم که بله ،ما هم کسی شده ایم ... و تشخیص خود را بر تشخیص ولی غالب کنیم .
    و چه قدر خوشکل رهبری عزیز گفتند که خداوند با هیچ یک از ما قوم و خویشی ندارد و چه بسیار باید سرنوشت قوم بنی اسرائیل را خواند .
    در انتها همانقدر که تخریب حضرات رجا بد بود ،کار شما نیز نقد نبود ! همین . و البته حتما بایستی در یک شیوه صحی و بدور از هیاهو ،همگان را نقد کرد و اما نقد و نقد و نقد و نه تخریب .
    یا علی
    ___________
    پاسخ:
    ب.
    قبلا ذکر کردم اینجا هم می نویسم، بنده قانونی بودن ریاست جمهوری احمدی نژاد را که زیر سوال نبرده ام، فکر می کنم در دفاع از این قضیه هزینه هم داده م؛ ولی نفس قانونی بودن یک رئیس جمهور وی را از نقد مبرا نمی کند؛ از سویی دیگر بنده اینجا رئیس جمهور را نقد نکردم، بی معرفتی بعضی رفقا رو نقد کرده م.
    مسعود ده نمکی هم که ازش انتقاد میشد می گفت برو خودت فیلم بساز!
    از نقد در می رفت...بهش گفتم جوابی نداری که جوابی نمیدی
    اگر دوربین نبود بلند میشد منو می زد
    فرق حال شما و مسعودخان را درک نمی کنم
    جواب ندارید حتما...
  • سید احمد موسوی
  • متن ممکن است حامل مفاهیم حقی باشد اما الحان آن خیلی زشت و غیر اخلاقی بود ... و مسلم آن که این لحن با لحن افرادی که از آنان انتقاد شده است تفاوت چندانی ندارد.
    شمایافتاح بیشتر بگو
  • کوچکترین ذره ملت
  • خیلی ها نگذاشتند صحنه ارام شود .حتی اقای توکلی هم به این موضوع اذان کرد .که موسوی یا هر اسم دیگری را به دره پرت حل دادند .اورا بردند لبه پرتگاه وراه پس وپیشی برای نگذاشتند اوهم راه دره برگزید .این دروغ نیست واقیعت است .رفتار برندگان انتخابات انچنان بود که چوب برد بد جور در فرق سر طرف مقابل می خواباند .......
    بسم الله. یادمان نرفته که صاحب این وبلاگ ایام انتخابات رسیده بود به تطهیر نهضت آزادی. هنوز هم‌آنی هستی که بودی ...
    سلام علیکم
    مطلبی بسیار خواندنی بود و مفید فایده...استفاده کردیم
    با عنوان «می گویم "رعایت حجاب"/می گوید "نفی آزادی"» بروزم
    لطفا بنده رو از نظرات ارزشمند خودتون بی نصیب نگذارید
    ارادتمند
    به نظرم ایشون بیش از آنکه از برخورد حزب الله با امیرخانی ناراحت باشه از برخورد با قالی باف ناراحته
    کاش به جای اینکه از فرد به فرد پناه ببریم به اسلام پناهنده باشیم
    متن و نقد بسیار عالی و منصفانه ای بود
    افرادی که نقدشان کردید چنان اخلاق ناپسندی دارند که
    هرچه حق را با دلیل و برهان برایشان مثل آفتاب بیاوری باز هم قبول نمیکنند !
    چون جان هایشان پروریده و ورزیده برای قبول اشتباه نیست

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی