شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

روزنگار
  • ۲۴ آبان ۹۴ , ۰۵:۵۵
    از قصص نماز شاهد...

    فقیه معتقد بود اشکِ دنیا، صلاه را تباه می‌کند؛
    به گمانم فقیه هیچ‌وقت عاشق نبود؛
    و خدای محرم ندانست که راز مگو را جز با او چگونه توان گفت؟
    که افوضُ امری الی الله...


    حال ما بی ‌آن مه زیبا مپرس
    آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس
    گوهر اشکم نگر از رشک عشق
    وز صفا و موج آن دریا مپرس


  • ۲۳ آبان ۹۴ , ۲۳:۴۵
    داستان هر روزه‌ای که رُخ نداده است

    دوشب پیش وحید سعیدی از غم رابطه‌اش با پسرش گفت که جز صبح‌ها نمی‌بیندش؛ اندوه واژگانش را ملموس در رگ‌هایم حس کردم؛ که من هم از همان دست پسرانی بودم که پدرم را صبح‌ها و روزهای تعطیل می‌دیدم. هراس این اقبال،‌ هوار شد روی سرم که من هم با این اوضاع فعلی، بهتر از این با خانواده‌ام نخواهم کرد. امشب که برنامه مقرر پایان کار دفتر درست اجرا نشد، ساعت ده و نیم که جلسه تموم شد، بدون دیدن پیغامش، تلفن زدم. خواب بود؛ پیام‌رسان را باز کردم، خواندم که یک ساعت قبل پیغام فرستاده بود که خسته است و بیشتر از این نمی‌تواند بیدار بماند. جز چند باری لحظه خوابیدن معصومانه‌ش را ندیدم؛ اما همان شنیدن صدای خسته خواب آلود کافی بود که تمام داستان وحید سعیدی جلوی چشمم رژه برود. او را دیدم و خانه‌مان را؛ که می‌رسم و صدای مهربانش خاموش است و من با باری از سختی تنهایی، روی کاناپه دراز می‌کشم...

  • ۷ آبان ۹۴ , ۱۸:۱۵
    مردی که می‌خواهد بارکش نباشد

    نقل است در ایام قدیم، زمانی که وسیله نقلیه هنوز درشکه و گاری بوده است، دانشجویان دانشگاه معماری بوزار برای حمل وسایل تحویل پروژه دروس‌شان آنها را بار گاری می‌کردند و می‌کشیدند. گاری را در فرانسه «شارت» می‌خوانند؛ و حالا بعد از سال‌ها این کلمه «شارِت» در ادبیات فضای معماری، از دانشگاه تا فضای کار، برای توصیف وضعیت فشردگی کارها استفاده می‌شود. در ایام تحصیل بیشتر روزهای نهایی ترم اسمش را می‌شنوید ولی در دفاتر معماری خصوصا وقتی مکرر پروژه جاری باشد، این کلمه شنیده می‌شود. و من در زندگیم تقریبا همیشه در این موقعیت هستم؛ عطش به تجربه‌های متعدد، احتمالا کمی حرص پول و شهرت و یادگیری، به اضافه انعطاف زیادی در تصمیم‌گیری‌ها و همچنین تک‌پری و تک‌روی موجب شده است که همیشه بار انبوهی از کارها روی گُرده‌ام باشد. همین الآن که این‌سطور را تحریر می‌کنم، برای شنبه و یک شنبه حجم زیادی کار برای دانشگاه دارم، از ضبط دومین برنامه‌‌مان رها شده‌ام و باید برای هفته بعد برای ضبط دیگری آماده شوم. فصلنامه‌ای که سردبیری‌اش می‌کنم (همشهری‌معماری) باید هفته بعد به چاپخانه برسد و در عین‌حال به زمان رونمایی پایگاه که درحال راه‌اندازی‌اش هستیم نزدیک می‌شویم. این‌ها شاید کارهای مهم باشد، چندین خُرده‌کار، از مطالب ننوشته و یکی دو پروژه برنامه‌نویسی خُرد را هم حساب نمی‌کنم. 

    نتیجه چیست؟ اینکه یا سر موعد به کارها نمی‌رسم یا اینکه آنطور که می‌خواهم انجامشان نمی‌دهم؛ در امور مربوط به کسب‌وکارهای پروژه‌ای هم مجبورم پروژه‌های کمتری بپذیرم. سال‌ها فعالیت مطبوعاتی، تخصصی و سیاسی هرچند متناسب با انرژی که از من گرفته است تبدیل به پول نشده است اما اعتباری جمع شده است که در رشته‌های مختلفی که کار کرده‌ام (و احتمالا بعد از چندسال رها کرده‌ام) هنوز محل رجوع باشم. حالا که کَمَکی پختگی به صورتم هم آمده و از آن کودکانگی بصری دور شده‌ام اعتماد جماعت هم بیشتر شده است؛ اما چه فایده‌ای که فرصت به بار نشاندن این اعتبار نیست.

    تجربه جمعی ایرانیان به اضافه ذکر خاطرات خانواده و تجربیات نزدیک‌تر آنها از کارهای گروهی و شراکتی، همیشه هراسی در امثال من نگه‌داشته است که از کار شراکتی و تقسیم ظرفیت‌ها پرهیز کنیم. مثلا من مدام ایده‌پردازی می‌کنم؛ ایده‌هایی که می‌توانند با کمی تلاش به پول برسند ولی به دلیل عدم اعتماد به افراد بسیاری از آنها را پیش خودم نگه می‌دارم و هیچ وقت به فعل نمی‌رسد. این وضعیت درباره پیشنهادات بالفعل کاری هم در جریان است. حالا بعد از مدت‌ها به سرم افتاده که از این مرکب بی‌اعتمادی پایین بیایم و در حالی که در یکی از کارهایم به ثبات رسیده‌ام، باقی موارد را با جماعتی شریک شوم.


  • ۱۵ مهر ۹۴ , ۱۷:۲۲
    افق

    امروز میان فیش‌هایی که نوشته‌ام یک جمله از شهید پیچک پیدا کردم که خلاصه و بُن چیزی است که به عنوان مشی سیاسی می‌شناسم؛ اینکه چرا مکرر برای خودم یادآوری می‌کنم که مسئله ما مصداق نیست بلکه فرایند و منش است.

    شهید غلام‌علی پیچک می‌گوید «مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علیع بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی‌ترسیم؛ از انحراف می‌ترسیم!»

  • ۳ مهر ۹۴ , ۲۲:۵۱
    شب‌خوانی

    مشنو که از تو هست گزیرم چرا که نیست
    یا نیست از تو محنت و رنجم چرا که هست


    از خواجوی کرمانی، که عجیب همدل ماست.

  • ۲۸ شهریور ۹۴ , ۰۲:۵۲
    روی مبل خانه خودمان

    حوالی ساعت یازده صبح جمعه هواپیمای امارات ایرلاینز روی زمین نشست تا کمی بعد از اذان ظهر از سفری ۱۷روزه، پرفشار و آموزنده به خانه رسیده باشم. از فردا به سرعت مشغول تکمیل متون سفرنامه خواهم شد؛ هرچند که هنوز بین انتشار آنلاین این متن‌های تکمیل‌شده و نگه‌داشتنش برای کتاب سفرنامه در تردیدم. 

    بعد از استراحت از سفر چندساعتی است که هنوز ذهنم درگیر آن است. انقطاع ۱۷روزه از وطن، پیاده‌روی‌های بیش از ده‌ساعته، به عین رساندن مثل مترکردن خیابان‌ها و شرایط خاص اجتماعی سفر فرصتی برای خودشناسی و آموختن بود. ۱۷ روز فرصت داشتم تا منقطع از خانواده به تغییراتی که می‌خواهم در زندگیم بدهم فکر کنم. آدم کم سفری نیستم؛ اما دوستان همسفرم کسانی هست که در طی سال‌ها دست‌چین شده‌اند و روابطمان دیگر تعریف شده و به ثبات رسیده‌است. در این سفر اما همه همسفران جز یک نفر افرادی تازه بودند که از قضا همه آنها جز دو نفر در موقعیت کاملا مخالف ایدئولوژیک من قرار داشتند؛ هرچند دوستان مخالف ایده خود زیاد دارم اما همیشه از زیست مداوم با آنها پرهیز داشته‌ام. این موقعیت فرصتی بود که هم درباره رابطه خودم با این بخش از جامعه بیاندیشم و هم در رفتارهای شخصی‌م، اعم از رابطه‌م با افراد تا مدیریت امور شخصی محک بخورم و ضعف‌های خودم را بهتر بشناسم.

    حالا که سه ساعتی از بامداد روز شنبه گذشته است، مشغول مرور کارهایی هستم که از فردا برای یک زندگی جدید باید انجام دهم. دوست دارم مفصل از این تجربه‌ها به صورت موضوعی و از این فرایند تغییرات به صورت جزئی بنویسم.

  • ۲۶ شهریور ۹۴ , ۰۰:۳۸
    چیزهایی هست که می‌دانی

    امروز رُم را هیچ ندیدم،

    در برابرم، همه تو بودی،

    تو که ...

    تو که ...

    تو ...


    پ‌ن.
    بعد از ۱۲ ساعت پیاده‌روی در غربت.
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۸:۱۵
    شعف
    پارک جنگلی میلان،
    باد خنک سحر،
    اذان‌گویی حیوانات،
    نماز صبح جماعت،
    روی فرش سبز چمن‌ها،
    دیار غریب هم می‌تواند صمیمی باشد
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۰:۴۷
    شکلات تلخ

    شب،

    اشک،

    مردی که در غمی تاریک غرق می‌شود.

برادر، این راهش نیست ...

چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۸۹، ۰۲:۵۳ ق.ظ

پیش نوشت.

  • مخاطب این نوشته حزب اللهی ها هستند؛ تا به امروز به دلایل مختلف، خصوصا مصلحت از گفتگوی عمومی درون گفتمانی پرهیز کرده ایم، ولی چه به این نظریه که گذشت زمان خطر را به شدت کاهش داده است، چه با این نظر که باید یک جایی روند اصلاح شود؛ به نظرم باید قفل سخن را باز کرد؛ در این نوشته چون هدف دعوای سیاسی ندارم، و مخاطبانم برادرانم هستند، از ذکر رذالت های طرف مقابل گذر می کنم، زین جهت این نوشته، حمایت از طرف خاصی تعبیر نشود؛ در این میان جمعی اقلیت اما هیاهوکار پس از دوسال انقدر اهمیت ندارند، که حرف هایی که باید در مقیاسی بزرگ با هم بزنیم را در جمع های چند نفره دفن کنیم.
  • نگارنده منکر خشونت ها و وندالیسم جماعت سبزنام نیست؛ اما گنجاندن تمام این مطالب در حوصله ی یک وبلاگ نمی گنجد چه برسد به یک نوشته، زین جهت از اشاره به این موضوعات و مصادیق آنها گذر می کنم.
  • نوشته پیشرو، حاصل حضور و مشاهده ام در خیابان است، که شروعش از حضور در آماده باش بسیج محله بود، که در تقسیم بندی بچه های حوزه 117 (حوزه ای که 25 خرداد 88 مورد حمله قرار گرفته بود)، در صادقیه مستقر شدیم، و نیمی دیگر در آزادی؛ تا ساعت سه و خورده ای که من بودم، آنچنان بیکار بودیم که گذران وقت به خواندن بالاترین و بازی پینگ پونگ گذشت. تماس محمد و کمیل، مشتاقم کرد که با دو دوست دیگر به سمت میدان انقلاب برویم، موتوری کرایه کردم که البته، در نزدیکی جمال زاده به دلیل بسته شدن خیابان توسط برادران، باقی راه را پیاده رفتم تا به جمال زاده رسیدم؛ و تا حدود ساعت پنج، در جمال زاده بودم؛ البته برای مصون ماندن از هر حرکتی، با چفیه کنار بچه های ناجا ایستادم و تنها اقدام عملی که انجام دادم هدایت جماعت به خیابان های پایینی، و دو باری بوسیدن دست و صورت افرادی بود که به نظرم مورد خشونت ناحق لباس شخصی عصبی قرار گرفتند از ایشان می خواست پایین بروند و ایشان سرعت لازم را نداشتند. بعد هم که به سمت انقلاب و کشاورز رفتم که به طرز عجیبی به کشاورز که می رسیدید اوضاع آرام تر بود و من نظامی زیادی در این محل ندیدم؛ سپس راهی ونک و دفتر دوستی شدم که تا ساعت ده همان جا بودم؛ نکته جالب این بود که تقریبا سلاح گرم در دست نیروها جز نیروهای ارشد نیروی انتظامی ندیدم؛ نسبت به باقی وقایعی که شرکت کرده بودم (تقریبا جمیع تجمعات دو طرف را شرکت کرده ام)، استفاده از روش های برخورد با شورش، چون پینت بال، استفاده به موقع از گاز اشک آور و ... موجب امیدواری بود.

IMG_1763

روایت مفصل است، می توان شرح جزئیات داد، از بسیجی که به دلیل فحاشی مورد عصبانیت و عتاب دیگر اعضای گروه بسیج شهری ملبسی بود که در آن محل مستقر بودند؛ تا رفتار خشن بعضی لباس شخصی ها، نوع برخورد های مختلف معارضین، کتک خوردن حزب اللهی ها، بستری شدن 25 نفر از رفقا، دوباره برگرداندن شهاب واجدی به بیمارستان پس از مرخصی و ... . ولی هدف بحث های مصداقی و شرح خاطره نیست؛ پس می روم سر اصل مطلب:

نوشت.
آنچه که در مشاهدات من تا ساعت 6 حضورم در مناطق شلوغ ثابت بود؛ عدم دخالت کامل نیروهای ناجا بود؛ نیروهای ناجا به صورت دسته ای ایستاده بودند؛ و حداکثر فعالیت چند نفر از ایشان هدایت جمعیت بود. این درحالی بود که تا حد امکان بسیج شهری نشان دار هم از درگیری منع شده بود؛ و به جز اواخر که گارد موتور سوار وارد عمل شد، عمده برخوردهایی که من دیدم برخوردهای گاه به شدت خشن لباس شخصی ها بود.
نوع برخورد های پراکنده واقعا برای من قابل هضم نیست، یعنی دقیقا من هدف این برخورد ها و آزاد گذاشتن دست لباس شخصی ها را نمی فهمم، زمانی که با گاز اشک آور، و حداکثر، در صورت لزوم، استفاده از پینت بال امکان پراکنده کردن یا حرکت دادن تجمعات هست، چه نیازی به درگیر شدن جماعتی، با شلنگ، باتوم شخصی و تسبیح با این افراد است؟
برای اینکه بحث عاطفی نشده و موارد را گفته باشم، اجازه بدهید لیستی بنویسم:

  1. وقتی که برادران لباس شخصی، که بسیاری از آن ها هم شاید نیت خیر، حمایت از رای اکثریت، دفع شر و ... را دارند، چهره ای تیپیکال مشابه جمعیت انبوهی دارند که شاید هیچ وقت در این درگیری ها شرکت نکنند؛ آیا این اعمال خشونت به حق یا ناحق، منجر به گذاشتن به کارنامه آن جمعیت انبوه نشده و موجب گسترش شکاف و نفرت اجتماعی نمی شود؟ - دقت کنید فقط درباره تظاهرات پراکنده اخیر نمی نویسم -
  2. هدف ما چیست؟ گرفتن انتقام؟ برخورد انقلابی؟ جنگ داخلی؟ یا حفظ نظام و ثبات کشور؟ هدف من یک نفر که ثبات کشور انقلاب جهت تامین منافع بین المللی و داخلی است، انقلابی بودن با ثبات داشتن منافاتی ندارد. اما برخورد های خشن، و خارج از دایره نیروهای انتظامی، به نظرم حاصلی، جز تهییج، جَری کردن، پاره کردن پرده های حیا، و همچنین تحقیر افراد حاصلی ندارد.
  3. برخورد یک نیروی انتظامی، موجب تحقیر نمی شود؛ چون یک نیروی ملی، است که گاه با خود ما حزب اللهی ها هم در برابر سفارت ها یا در درگیری ها برخورد می کند؛ اما اجازه دادن به لباس شخصی ها برای برخورد، به عنوان یک نماینده خود خوانده از اکثریت حاکم، چیزی جز نمایش یک درگیری داخلی و افزایش شکاف بین دو تفکر نیست؛ اگر دسته ای از این لباس شخصی ها (با شعور کم ندیده ام بین شان)، این را نمی فهمند، وظیفه ناجا است که به ایشان بفهماند.
  4. وقتی کشوری، حاصل از یک انقلاب پرخون و یک جنگ پرهزینه، ثبات پیدا می کند و چند رده نیروی نظامی و انتظامی دارد، چه نیازی به استفاده از دوباره از نیروهای غیر نظامی است؟ پس نیروی نظامی و انتظامی به چه دردی می خورد؟ چرا باید دسته ای از بچه حزب اللهی سر پیکان این قضیه بشوند که هم آسیب ببینند هم هزینه معنوی ایجاد شود؟ آیا می خواهید نمایش مخالفت مردمی بدهید؟ این روشش نیست، نمونه خوبش را در روز قدس هم دیدیم؛ درگیری بود، زد و خورد بود، ولی یک جمعیت انبوه، بدون وسیله درگیر شدند و فضا را پاک کردند، و هرگز هم انقدر فضا خشن و بغض آلود نشد.
  5. و مهم تر از همه من نمی فهمم، وقتی می شود کم هزینه تجمعات را مدیریت کرد چرا اینکار انجام نمی شود؟ چرا ما از دنیا درس نمی گیریم؟ چرا حتما باید چند ماه بگذرد تا پینت بال جایگزین سلاح های قبلی شود؟ و این چنین است که می پرسم، چرا واقعا چیزی به اسم دانش مدیریت بحران در مدیریت فعلی انتظامی شهر وجود ندارد؛ در پی نوشت، نمونه ای از ایده هایی که می توانست بدون درگیری شدید قضایا را ختم به خیر کند نوشته ام.
  6. نقد رفتاری اخلاقی این دسته از لباس شخصی ها، یک نقد مفصل می طلبد، که شاید در یک نشریه یا بولتن داخلی فضای بهتری برای پرداختن به برخوردهایی باشد، که وقتی دربرابر فحاشی و درگیری فیزیکی سبزها قرار می گیرد، شاید لایه های حمایت از نظام و اسلامش کم شده و بوی بغض شخصی می گیرد. هر چقدر دوستان از مختار بگویند، من یک موضوعی در نظرم است، که ما نظام اسلامی داریم و باید رفتارمان اخلاقی باشد، اگر قرار باشد ما هم سکولار و ماکیاولستی رفتار کنیم، نزاع بر سر اسلامیت چیست؟ در یک جمهوری سکولار هم شاید به این سطح از فناوری و آبادانی مناطق مستضعف برسیم. رفتار غیر اخلاقی، اثری وضعی خواهد داشت، که در حمایت خدا از ما هم تاثیر جدی خواهد داشت. درک کنید!
  7. سوق داده شدن جماعت، در برخورد ها به مسیر های مسدود که راه در رو برای خارج شدن از تظاهرات را نداشت؛ خود عامل تهییج بیشتر و حفظ جمعیت بود که گویی دوستان هنوز به آن توجه ندارند.

در پایان، ایده من این است:
نیروی انتظامی، به عنوان لایه اول باید تظاهرات های، هر چند بدون مجوز و غیر قانونی را در این حد به رسمیت بشناسد که قصد مدیریت آن را داشته باشد. سپاه به عنوان یک نیروی امنیتی زبده، باید در پشت قضایا دِپو شود به جای آنکه از آن برای نمایش قدر خیابانی استفاده شود. برادران سپاه، در راستای همین به رسمیت شناختن رسمی، همچون تظاهرات های عمومی، که بیشتر از چنین تظاهراتی در معرض خطرات بمب گذاری و تیر اندازی هستند، امنیت فضای را از چند ساعت قبل تامین کنند. نیروی انتظامی، به جای تجمع های توده ای و حمله، در تمام مسیر مستقر شود؛ این چنین است که هم می توان از برخورد لباس شخصی ها جلوگیری کرد، هم جلوی وندالیسم و وحشی گری افسار گسیخته ای چون حمله ناگهانی به حوزه 117 را گرفت که باز بچه های بسیج مجبور به دفاع از اسلحه های انبار شده باشند. در واقع به همین دلیل عدم حضور امنیت زای نیروی انتظامی است که وقایع آبرو بر و هزینه زایی چون تیر اندازی های کور انجام می شود.
از بسیج شهری سازماندهی شده، همچون بخش عمده ای از شهر، می توان برای حفظ امنیت مناطق دیگر شهر و حفظ ثبات آنها، تشکیل ایست بازرسی در خیابان هایی که منتهی به مسیر تظاهرات می شوند جهت کاهش وقایع ناگوار استفاده کرد؛ همچنین بسیج شهری، در زمان مجتمع شدن نیروی انتظامی، نیروی مناسبی، برای حفظ امنیت اماکن خاص چون مساجد و ساختمان های خاص است؛ همچنین در صورت آموزش درست جهت نفوذ در تظاهرات و پراکنده کردن آن استفاده کرد.
در این میان نیروهای امنیتی آنچنان که دیروز در نزدیکی پایگاه مقداد عمل شد، رهبران و تهییج کنندگان جمع را از آنها جدا کنند؛ و در میانه راه، ناجا با مسدود کرد مسیر ها، جمع را کم کم منحرف کند و توانایی مشخص کردن حد نهایت و مقصد نهایی را داشته باشد که در نهایت با ابزار در دستش دارد - چون گاز و پینت بال-، و با کمترین برخورد نزدیک پراکنده کند.
در این میان یقینا بخشی از معارضین، لجوج خواهند بود و نیاز به استفاده از خشونت فیزیکی جدی تری است؛ اما در این میان از الویت نیروی انتظامی، یگان ویژه و سپس نیروهای سپاه بگذریم، تازه به بسیج شهری ملبس می رسیم، و در نهایت نیروهای لباس شخصی؛ که در حال حاضر کاملا معکوس این جریان در حال وقوع است.

در همین رابطه:
+ سخنی تلخ با جماعت حزب الله | ساما
پی نوشت.
  • شاید فضا یکم آرام شد، درباره اینکه چرا دسته ای از بچه حزب اللهی های ما اینگونه شدند هم بنویسم.
  • نویسنده این یادداشت، حتی اگر آنچنان که نظر اصلی ش بود، از سر مصلحت به احمدی نژاد رای نداده بود؛ باز هم توقعش از حاکمیت حفظ جمهوریت و عدم عقب نشینی در برابر کسانی بود که رای اکثریت و نفس انتخابات را هدف گرفته بودند و مقصر اصلی وقایع فعلی این اتفاقات را جریان اصلاح طلب می داند؛ اما در کنار این طلب مدیریت عاقلانه فضا را داشت که چنین هزینه ای به کشور وارد نشود؛ این چنین است که درباره نقش احمدی نژاد و بعضی از اصولگرایان در شدت گرفتن این فضا هم می توان نوشت. از سوی دیگر نگارنده، شان بالایی برای آبروی جمهوری اسلامی، بسیج و حزب الله قائل است؛ و این چنین است که از نیروی انتظامی توقع بالاترین نسبت به نیروهای مردمی دارد.
  • دیروز، در مسیر نزدیک به پایگاه مقداد، جهت عدم تکرار واقعه حوزه 117، به دلیل توده توده بودن معارضین، بچه های بسیج با تیپ غیر مذهبی وارد جمع ها شده، و پس از شناسایی سه-چهار سردسته ی هر توده، با محاصره کردن وی، و تهدید کردن با اسلحه های موجود، چون شوکر، آرام آنها را از تظاهرات جدا می کردند و تحویل نیروهای امنیتی می دادند؛ اینچنین زمانی که جمع به نزدیکی مقداد می رسید مضمحل شده و راحت پراکنده می شد؛ و تا رسیدن توده بعدی وقت استراحت بود. من به نظرم این اتفاق جدا قابل تحسین است، خصوصا که مقداد از 117 سلاح بیشتری دارد، و درصورت نفوذ منافقین به این مقر واقعه ترسناکی در انتظار شهر بود. | پیش از این هم در دفاع از بچه های 117 و تیر اندازی شان نوشته ام.
  • در همین زمینه، مدیریت فضا یادی بکنیم، از برخورد متفاوت مدیریت لطفیان/نظری/نقدی و قالیباف/طلایی در قضایای 18 تیر، در حالی که مدیریت وقت پلیس خصوصا به دلیل رابطه قدیمی با انصار، توانایی یا خواست برخورد با ایشان را نداشت؛ رفتارهای لباس شخصی ها در کوی، خود موجب تهییج، و داغ کردن و گسترش شد که حکایت مفصلی دارد؛ اما با تغییر مدیریت نیروی انتظامی، در ایامی که همچنان الله کرم در دانشگاه ها مشکل ایجاد می کرد، قالیباف وی را می خواهد و در جلسه ای با او قرار می گذارد که در صورت تکرار حضور در دانشگاه با وی دربرابر دانشجویان برخورد خواهد شد؛ همین هم می شود، پس از این جلسه، چند وقت بعد که الله کرم نیروهایش را به سمت دانشگاه تهران می برد، دربرابر چشم دانشجویان، مورد برخورد جدی نیروی انتظامی قرار می گیرد؛ این اتفاق که در واقع منشا اصلی کینه الله کرم از قالیباف است؛ نه در حمایت از یک جمع معارض، که در ادامه اقداماتی چون سخنرانی در دانشگاه و برخورد با وندال ها انجام شد، با این هدف که فضا آرام و مدیریت شود. ما این روزها در حال جنگ نیستیم، و بعضی ها نمی خواهند این را درک کنند، که در این قضاها چه کسی راست می گوید یا دروغ مهم نیست؛ مهم این است که قضایا به خشونت کشیده نشود و با برخورد اشتباه و آزاد گذاشتن دست لباس شخصی ها گسترش نیابد. چون همان سال 78 این گسترش درگیری موجب، رخصت یافتن اعراب جدایی طلب در خوزستان، درگیری های سیستان و همچنین شکسته شدن حریم هوایی ایران توسط ارتش لائیک ترکیه شد. در این حالت هرچند، مقصر اصلی شروع کننده باشد، ولی ما نباید اشتباهات ما در جلوگیری از وقایعی که قابل کنترل بودند -چون لباس شخصی ها- غافل شد.
  • برای اینکه فرصت بررسی نظرات این پست که یک هفته از انتشارش می گذرد را ندارم، امکان دریافت نظرات را می بندم؛ لطفا از بخش نظرات مطالب دیگر برای ارسال نظرت غیر مرتبط به مطالب پرهیز کنید.

نظرات  (۹۸)

احسنت بر تو ...
کاش طرز تفکر درست می شد .
کاملا موافقم
یاد این حرفهای آقا می افتم در که بارها در نماز جمعه و دیگر سخنرانیها به وضوح گفته اند که موافق با این جریانات نیستند ولی اینکه چرا عده ای گوش نمی کنند و تازه شعار رهبری هم می دهند بیش از اینها باید بین بچه های حزب اللهی مورد توجه قرار بگیرد.
خیلی دلم می خواست به عنوان یه حزب اللهی که کمی رافت در دل مونده بهت تحسین بگم
ولی واقعا می خوام بدونم چرا شماها نیم خواین قبول کنین که مردم شماها رو نمی خواین نه نظامتون د انقلابتون نه هیچی تونو
چه با پینت بال بزنین چه با کلت کمری تو گردن مردم و گلوله از پشت بزنین بالاخره عاقبتتون می شه مثل بقیه دیکتاتور ها و نوچه هاشون
خواهشا هموطناتو به چشم ادم معترض ببین..نگاه از بالا نکن..مردم نمی خوانتون
حکومت ایدئولوژیک که به زور لباس شخصی ها و مواجب بگیرها رو پاس نمی خوان
به والله چیزی از این مملکت به تاراج رفته نمونده
برین دیگه...چی می خواین از جون این مردم و مملکت
_______
پاسخ:
من اصلا بحثم ایدئولوژیک نیست؛ آنچنان که رای اکثریت به احمدی نژاد را ایدئولوژیک نمی دانم؛ حرکت سبزها هدف گرفتن دموکراسی و انتخابات بود؛ و من فکر می کنم این ناشی از عادت کردن به قدرت بعد از 16-24 سال بود.
یه روزی می فهمید که چقدر در حق این ملت جفا کردید که از شرم نمیتونید سرتون بلند کنید.. باورکنید همین آلان حتی تو روستاها هم میگن صد رحمت به اسرائیلیا و بعثی ها.. اگه می خواین به عمق خشونت وحشیانه یارانتون پی ببرین بهتره به بار بدون غرض فیلمها را ببینید..
آیا ایران فقط به شما تعلق داره که به زعم شما اقلیت حق ندارن توش معترض باشن؟ اگه اعتراض نباشه یعنی استبداد.. فرقی نمیکنه ولا حضرت باشه یا مقام معظم.. شما نمیفهمید.. واقعا نمی فهمید..
همه تاریخ ایران پر است از شواهدی که نشان میدهد چه گروهی چماقدار بودن برای ترساندن مردم.. حالا گیرم که امروز اسمش لباس شخصی باشه.. ولی دیروزها اسمشون شعبان بی مخ بوده و ...
تیغ کشیدن روی هموطن دردی دوا نمیکنه.. دیدین که همه حتی وصیتنامه شون هم می نویسن میان.. ولی نفرت برا شما می مونه که پیرزن روستایی بگه اینا از اسرائیلیا هم بدترن..
آزادی حق طبیعی انسان هست و جای باتوم و تسبیح هم خوب میشه.. اما چه تفاوت بزرگی است بین دلهای ما ..
منطق بیسج امروز با منطق طالبان و اونهایی که عملیاتهای انتحاری بر علیه هموطنان و همکیشانشون انجام میدن هیچ تفاوتی نداره..
هیچ چیز تو دنیا ارزش جان انسان گرفتن نداره.. ولی اعتقاد و آزادی ارزشش دارن که آدم براشون بمیره.. فرقی نمیکنه بدست شما باشه یا یه بعثی یا یه تروریست دیگه..
مهم نیست. مهم این هست که همه دنیا متوجه شدن که حکومتی که ادعای تسخیر جهان داره بر مردم خودش هم رحم نمیکنه.. دیدین که مصر و یمن هم گفتن نمیخوان مثل حکومت ایران باشن.. عبداله گل یک مسلمان با شرف هست .. و برای همین هست که رشد اقتصادی ترکیه 11 درصد هست و ایران نیم درصد..
این همه فساد و دزدی و فقر و فحشا زیر سر دشمن هست؟ دشمن گول نمیانده و وزیر و وکیل و مدیر .. میز نه که دزدی کنه؟
این همه پولهای گمشده حق این مردم نبوده؟
ایران آزاد می شه. بکشید .. بزنید.. تکه تکه کنید.. تجاوز کنید.. آخرش که چی؟
____________
پاسخ:
1. جناب، نوشته ی من تطهیر سبزها نیست؛ خشونتی که از سبزها دیدم بی بدیل است؛ اتفاقا خشونت از سبزها شروع شد؛ من بحثم سر ادامه این روند خشونت است؛ احتمالا مطلب بعدی م درباره خشونت سبزها خواهد بود.
2. درباره روستاها: من هم خودم تهرانی نیستم؛ هم مرتب دارم به روستاهای مختلف به دلیل وضعیت خانواده سر می زنم، کاملا برعکس نظر شما را دارم؛ روستاها و مستضعفین از به بازی گرفتن رای شان توسط بخشی از قشر متوسط تهرانی به شدت ناراحتند.
3. درباره ترکیه و ... با ترکیه تفاوت های عمده وجود دارد؛ در ترکیه حاکم اصلی ارتش لائیکی است که اصلا اجازه بروز اصلی حزب عدالت و توسعه را نمی دهد. درباره رشد اقتصادی ایران که 1.6 درصد است؛ چرا نقش آشوب های خودتان را در نظر نمی گیرید؟ چرا نقش 16-24 سال حکومت اصلاح طلبان که می خواهید دوباره حاکمشان کنید را در این قضایا منکر می شوید؟ 24 سال بیشتر است یا 6 سال؟
4. درباره مصر هم که سخنان عضو ارشد اخوان در بی.بی.سی را دیدیم که گفت آرزویشان دولتی چون ایران است؛ هر چند که ساختار مذهبی و ملی این کشورها، اصلا بستر خوبی برای جمهوری اسلامی نیست.
5. حرص نخور برادر؛ این کشور را فقط حزب اللهی ها نمی سازند، شما هم این عصبیت و بی اخلاقی را بگذارید کنار، اوضاع بهتر خواهد شد. انقدر رمانتیک نباشید.
در تایید صحبتهای شما به عینه شاهد بودم که در ایستگاه بی آر تی میدان جمهوری یکی از لباس شخص های بی دلیل به مردمی که در ایستگاه منظر اتوبوس بودند حمله کرد و آنچنان با باتوم و ناسزا گویی مردم را زد. که یک کارگر معمولی که اتفاقا از آدمای بی تفاوت بود و اصلا هم قاطی سبزکها نبود می گفت : حالا که از دست این بچه کتک خوردم فهمیدم که این سبزها الکی نمیگن و بدجور عصبانی شده بود. فکر میکنم کارهای غیرعقلانی برخی لباس شخصی ها انسانهای خنثی و بی تفاوت را هم نسبت به بسیج بدبین می کند.
سلام.
تا نیمه های متن رو خوندم و به نظرم منطق توش حاکمه. به نظرم اگه این برخورد ها نشه خیلی بهتره. مردم اصلا ذهنیت خوبی راجع به بسیج ندارن و لایه های میانی به سرعت دارن به اونا می پیوندن. چون خشونت رو می بینن.
به نظرم کلا باید پای بسیج رو کشید کنار. نیروی انتظامی کار کنه. اونم نه برخورد خشن. آروم. البته اولش چون جری ان بدتر میشه ولی با یه ذره تحمل جریانات دوباره میشه مثل هفته اول مسالمت آمیز.
به نظرم اینجوری بهتر باشه.
ما با این کارامون داریم دامن آقا رو هم ناپاک جلوه میدیم و همه اینو از چشم ایشون میبینن.
من تو جوامع زیاد می رم.
خیلی از پرده ها پاره شده.
خدا به خیر کنه.
خوب خوب خوب....
البته به جز اون قسمت قالیبافی اش :دی
___________
پاسخ:
حسن دیگه همینه دیگه؛ واقعا نیروی انتظامی بعد از قالیباف عقب گرد شدید داشته؛ از روی هوا و چشم و ابروی که از قالیباف حمایت نمی کنم؛ عملکرد را می بینم که جدا قابل دفاع است.
به نکته خوبی اشاره کرده اید و آن نقش برخی اصولگرایان در تند شدن فضا است.
اگر خاطرتان باشد روزهای اول بعد انتخابات لباس شخصی های بسیار کمی حضور داشتند و وظیفه روی دوش نیروی انتظامی بود، اما حملات شدید افرادی نظیر قالیباف و لاریجانی و مطهری به نیروی انتظامی و ژست روشنفکرانه آن ها باعث ضربه به نیروی انتظامی و تعلل آن ها شد و کار به جایی رسید که فتنه 8 ماه طول بکشد و آخر هم با خروش خود مردم جمع شود
یعنی این اصولگرایان مغرض علاوه بر تهییج سران فتنه و حمایت علنی یا ضمنی از آن ها، باعث فشل کردن نیروی انتظامی و تند شدن فضا شدند که فقط حامیان متعصب آن ها می توانند چشمشان را بر این خیانت بزرگ این اصولگرایان! ببندند.
________
پاسخ:
منبع حرفتان برای اینکه قالیباف همچین حرفی زده رو می شه بفرمایید؟ می دونید که دروغ اصلا چیز خوبی نیست.
ضمن اینکه چه تضعیفی؟ مگر گروه های نظامی قدرتشون رو مثل سیاسیون از افکار عمومی می گیرند؟ گروه نظامی دقیقا کاری که باید بکنه رو باید انجام بده؛ هر چند بنده موافق نظرات آقای مطهری هستم که نیروی انتظامی هم اوائل معقولانه بر خورد نکرد.
عالیه!
و منطقی..
این دوستمون که نوشتن "مردم شماها رو نمی خواین" من درک نمی کنم؟
ایشون یا کل دوستانشون میشن کل مردم؟؟؟؟؟؟؟؟
خواهش می کنم جمع نبندین!!!!
تکلیف ما یی که می خوایم چی میشه؟؟؟؟
به نظر من مشکل از همین جا شروع شد که هم دیگه رو نادیده گرفتیم!
هر چیزی رو که در اطرافمون دیدیم استقرا زدیم به کل!
و ........
خشونت عریان شما در خیابان فقط نوک کوه یخیه که بخش عمده اش پشت دیوار زندانها و بازداشتگاههای قانونی و غیر قانونی تون پنهانه. چند تا سفارش هم برای رفقات که اونجاها دارن به نظامتون خدمت می کنن بنویسی بد نیست. برای آینده ات خوبه
  • علی(پاسخ به نگارنده این وبلاگ )
  • آقای محترم بنده از کسانی هستم که به وضع موجود در کشور معترضم و صد البته از خشونت منزجرم.
    اما من از شما می پرسم در اتفاقاتی که سال گذشته افتاد و تعدادی از هموطنان ما کشته شدند بفرمایید کدام پرونده ای تشکیل شد؟
    در 25 خرداد 88 که هفت نفر کشته شدند و فیلم تیراندازی از پایگاه بسیج هم موجود بود به کجای نظام بر می خورد اگر یک خاطی ولو بسیجی محاکمه می شد؟
    در همین 25 بهمن در بحرین نیز یک یا دو نفر کشته شدند. بروید ببینید در یک نظام پادشاهی مثل بحرین نمایندگان مجلسشان چگونه به دولت اخطار دادند که اگر رسیدگی نکند استعفا خواهند داد ولی در کشور ما چه شد؟
    سردار رادان در کمال وقاحت بدون حتی 12 ساعت تحقیق اعلام می کند
    که تیراندازی از جانب منافقین بوده. یکی نیست بهش بگه آخه این که عذر بدتر گناهه پس شما در این پست چه وظیفه ای دارید؟آیا غیر دروغ تحویل دادن به مردم و افزودن خشم آنها کار دیگری هم می کنید؟
    به نظر شما مردم چگونه باید نسبت به مسئولان بی کفایتی که به صندلیهایشان چنان چسبیده اند که با تبر نیز نمی توان جدایشان کرد اعتراض کنند؟
    بابا از این همه بی قانونی و بی نظمی جانمان به لب رسید به کدام محکمه شکایت ببریم؟
    __________
    پاسخ:
    درباره کشته های جلوی بسیج که به نظرم به حق بود؛ در این یک مورد واقع شده در دوسال گذشته پافشاری دارم؛
    اما درباره باقی وقایع به نظرم باید تحقیق شه؛ خصوصا کهریزک که ظلم به اسیر بود، که مسیرش دارد انجام می شود ولی فکر نمی کنم هیچ کدام از ما راضی باشیم.
    برادر سرکوبگر! این رفتارهایی که شما بهشان انتقاد میکنی و چه درست هم انتقاد میکنی، خیلی هم خودسر و اتفاقی و اله بختکی نباید باشند. یک تفکری وجود داره در برخی پیرهای شما که احتمالا اون تفکر این برنامه ها را هدایت میکنه. ایشان می خواهند همان رفتاری که سالهای 59 و 60 در قبال معارضینشان پیش گرفتند تکرارکنند. لت و پار کردن و بیچاره کردن راهپیمایی کنندگان تا وقتی که از اعتراضات مدنی ناامید بشن و به اختفا و مبارزه مسلحانه کور و بی فایده و بی آبرو متوسل بشن. این پیران چون اون موقع نتیجه گرفتند بدعادت شدند و فکر میکنند الان هم نتیجه میده. ولی اون نتیجه یک نتیجه ی فوری بود و مقداری از چوبی که الان میخورند از همان نتیجه فوری که نصیبشان شد هست. نزدیک به سی سال گذشته و الان ماهیت معارضت و مخالفت با اون سال ها خیلی فرق میکنه. گروه های اجتماعی درگیر فرق میکنند. وضع اجتماع فرق میکنه و میرحسین موسوی هم عاقلتر، مومن تر ، محبوب تر، موجه تر، صادق تر، خالص تر، و بی خیال تر نسبت به قدرت و مقامه، نسبت به رجوی و بنی صدر! اصلن تشبیه اینها از نظر من منتفیه. بخاطر تفکر شماها یا پیران شما مجبور شدم یادآوری کنم
    http://sobh.blogfa.com/post-468.aspx
    مثلا به این نوشته مراجعه کنید و میل باطنی و تحریک نویسنده نسبت به تغییر نوع اعتراضات را ببینید. البته نویسنده از آن پیرها نیست ولی...
    کشته های جلوی بسیج به حق بود؟
    مگر یک زن باردار در مهدکودک به واسطه همان تیراندازی کور کشته نشد؟
    _______
    پاسخ:
    خوب ماشاالله اطلاعاتتون خیلی داغون است؛ زن باردار نبود، یک زن و دختر جوانش بودند!؛ با تیر بسیج کشته نشدند؛ از مهد کودک که خارج شدند، به دلیل چادری بود مورد حمله قرار گرفتند، کل بدنشون چاقو خورد و با مصیبتی دوباره به مهد کودک برگشتند.
    ضمن اینکه حتی اگر از این تیر ها کشته شده باشند؛ لزوم تیر اندازی در آن موقعیت - که در فیلم می بینیم -، برای جلوگیری از ورود افراد به منطقه نظامی و دسترسی به سلاح ها را نفی نمی کنند؛ در جنگ هم ممکن است بی گناه کشته شود؛ این حرکت حمله به یک مقر نظامی هم کاملا حرکت جنگی و تروریستی بود و به هیچ وجه قابل توجیه نیست.
    راستی چرا نوشته هایی مانند این پست وبلاگ لینک شده، بعنوان اقدام علیه امنیت ملی پیگیری نمی شوند؟
    ________
    پاسخ:
    بله؟
    در گفتمان خودش منصفانه و منظم بود. با بودن چنین بچه‌هایی در بین بچه‌های مخالف جنبش سبز هزینه‌ها برای همه پایین میاد و فضا به سمت عقلانی‌تر شدن و وفاق پیش میره. چیزی که نه الان، که دهه‌هاست بهش نیاز داریم. طرد نیروهای رادیکال در هر دو طرف و نقد درون گفتمانی واقع‌بینانه در هر دو طرف یه راهکار اجتناب‌ناپذیره.همخوان میشه.
    ممنون
    سلام برادر!
    من توی این ماجرای شهید ژاله کاملا گیج شدم!
    مصاحبه برادرش با voa من رو گیج تر کرد!
    خواهش میکنم این برادرتون رو از سر درگمی دربیارید!
    آخه تو بر چه اساسی این حکما رو صادر می کنی؟ مدرکت کجاست که افراد قصد ورود به منطقه نظامی رو داشتند و اون تیرانداز هم به طرف اونا شلیک کرده که قصد ورود به منطقه نظامی داشتند؟ کدوم قاعده حقوق ایران یا حقوق بین الملل اجازه می ده نیروی نظامی به این عنوان با دست باز روی جمعیت غیر نظامی تیراندازی کنه؟ اگر توی این کشور دادگستری وجود داشت و به جای یک مشت سفاک جانی نوکر قدرت که دادستان و قاضی شدن کسانی بودند که ذره ای از شرافت و استقلال و دانش حقوقی و حقوق ملت بو برده بودند این قضایا همش به دادگاه می کشید تا به دقت بررسی و روشن بشه، نه این که آدمهایی مثل تو درباره اش حکم صادر کنن... شرمتان باد
    ______
    پاسخ:
    1. سندم، دو-سه فیلمی که از ماجرا دیده ام، که یکیش البته فیلمی عمومی نبود؛ ولی فیلم کامل خود سبزها گویای همه چیز هست؛ واضحات رو نفی نکنید.
    2. در تمام دنیا، حمله به هر مرکز نظامی حکم تیر دارد؛ در همه جای دنیا.
    فکر کنم لازم است یک بار این موضوع رو از پایه باز کنم.
    دوست عزیز در نوشته ات منطق حاکم است .ولی کسانی که لباس شخصی ها را به جان مردم (یا حالا به زعم شما گروه مخالف) می اندازند به خوبی می دانند که اگر کوچکترین قدمی به عقب بردارند مردم صد قدم به جلو می آیند و همان می شود که در 57 شد و همان می شود که در مصر شد.یعنی این گروه به خوبی می دانند که اگر هزینه ماندن در خیابان کم باشد در عرض چند ساعت تهران را از دست می دهند.
    دیکتاتوری که شاخ و دم نداره ، یارو 23 سال بدون نظارت واقعی داره حکومت میکنه شما به این چی میگی؟ اصل مشکل ساختار غیر دموکراتیک و فرد پرست هست که متاسفانه ب ر کشور ما تحمیل شده ، باید مسیر ما برای حذف این نوع مقامات و بردن کشور به سمت یک کشور 100% دموکراتیک و بدون پیش فرض ایدوئولوژیک باشه نمونه موفق آنهم ترکیه هست. واقعا ما ملت ایرا خیلی بدشانسیم
    _________
    پاسخ:
    1. من واقعا نمی دونم شما از کجای دنیا آمده اید؛ آیا خبر می خوانید؟ ترکیه دموکراتیک است که حزبی که نخست وزیرش عضوش است را دادگاه قانون اساسی منحل می کند؟ خود ترکیه درگیر یک انقلاب درونی آهسته بین اکثریت اسلام خواه با ارتش لائیک/علوی به جا مانده از دوران آتاتورک است؛ گویا لازم است یک مطلب هم درباره ترکیه بنویسم انقدر دوستان تخیلی برخورد نکنند.
    2. بله من هم به نظرم باید به آرا احترام گذاشت؛ ولی ولایت فقیه از نظر من متعادل کننده فضا بوده است؛ یعنی زمانی که اصولگراها قصد چوب لای چرخ گذاشتن دولت اصلاحات را داشتن، مهم ترین کسی که به خاتمی برای ادامه کار کمک می کرد همین مقام بود؛ ولی اصلاح طلبان و طیف کارگزاران؛ بعد از 20 سال حکم رانی بر کشور، به این صندلی عادت کرده بودند و پایین آمدن از آن برایشان سخت بود، و من منشا آشوب را در همین می بینم.
    چه منطقی میتونه بچه های 14-17 ساله که از نظر روانی برای خشونت بکر هستند با حرفهایی مثل حرفهای شریعتمداری و نقدی توجیه کنه؟
    آیا این کار غیر از کارهایی هست که خمرهای سرخ با کودکانشون کردن و طالبان و بعد در رواندا و دهها جای دیگه ؟
    خجالت اور نیست که به نوجوان بگن که که هدف وسیله رو توجیه می کنه و مغزش با اراجیفی که هزار فرسنگ با اسلام فاصله داره پر می کنن که می تونی همسایه ات و دوستت و شدرت هم لت و پار کنی و...
    صدای معترض باید شنید وگرنه همین که هست و البته بیخ پیدا میکنه.. این به صلاح جمهوری اسلامی نیست که بیش از این رسوا بشه بین مردم دنیا.. اگه هم روستائیان البته برخی که به رسانه ملی فقط دسترسی دارن - هنوز فکر می کنن این حکومت جمهوری اسلامی هست از بدبختیشون هست . وگرنه دست این حکومت برای مردم دنیا رو شده.. البته که مردم مصر و یمن به احزابی مثل اخوان اجازه نمیدن روزگارشون سیاه کنن
    من خودم سبزم .اما بدون اگه مقامات ما به اندازه تو عقل داشتن الان کسی تو خیابونها نبود
    دوست عزیز مشکل اصلی اینجاست که شما در اقلیت هستید! شما اگر طرفدار جمهوری نظام بودید یکبار و فقط یکبار مجوز صادر راه پیمایی صادر می کردید و امنیت معترضین را تضمین می کردید تا می فهمیدید که خیلی خیلی معدود هستید ! مشکل شما اینست که طرف مقابل را نادان و گمراه فرض میکنید ، من بچه جنگ هستم و اهل اهواز ، پدرم هم زندان شاه اینقدر شکنجه شد که سال 58 در سن 37 سالگی سکته مغزی کرد که معلوم شد به خاطر شوک های برقی شدیدو طولانی بوده ! شما که هستی ؟ برای این کشور چه کردی ؟ شما غیر از مصرف پول بیت المال چه کردید ؟ شما خیلی خیلی اقلیت هستید ! روزی خواهید دید که زر و زور تزویر شما کارساز نخواهد بود و مردمی که به خاطر استقلالی که برباد دادید ، و جمهوری که قربانی کردید و اسلامی که کهریزکی کردید از شما جواب خواهند خواست. اقتخار شما تجاوز به دخترانی از این مرز و بوم است که به گروگان می گیرید ، ریشه های خشونت در عقاید شماست ، شما خود را برحق می دانید و این موضوع موجب پرتاب کردن دانشجوی دختر از طبقه سوم خوابگاه با ذکر یا فاطمه است ؟!!! یادمان نرفته که چه بر سر چشم رتبه 3 کنکور پزشکی آورده اید !!
    شما طرف ظالم هستید و همکار و شریک او در ظلم و حکم شما با حکم او برابر است . شما جدیدا دزد اجساد نیز شده ابد ! وای بر شما ، وای بر شما !
    من منتظرم ، منتظر عدالت علی و عقل جعفر و صبر کاظم ، تو هم منتظر باش که برادران سپاهی ات تمام ثروت این مرز و بوم را بالا بکشند و شما وسیله امن ماندن ثروت آنها باش !! شما وسیله ای ! و بازیچه ای در دست خائنین به ایران !
    ________
    پاسخ:
    1. درباره این که من که هستم؛ من یک نوجوان حقیر هستم که توفیق حیات در زمان جنگ را نداشتم که دوشادوش شما بجنگم و از مام میهن دفاع کنم؛ اما پدرم، بچه ی انقلاب است، و برای همین وطن ریه هایش شیمیایی شده است و اعصابش تحت تاثیر گاز اعصاب؛ در اطرافیان کم نیستند، کسانی که اگر امروز به موزه عبرت بروید، تصاویرشان به عنوان زندانیان قدیمی ستاد مشترک هنوز روی دیوارها هست.
    2. برادر، چرا تحریف تاریخ می کنید؟ خشونت را چه کسی شروع کرد؟ 23 خرداد چه کسی به وزارت کشور حمله کرد؟ یوتیوب دم دستتان است، 23 خرداد را سرچ کنید، وفیلم های آتش زدن اتوبوس ها را ببینید تا بفهمید چه کسی خشونت را شروع کرد؟ 25 خرداد، تا زمانی که راهپیمایی سکوت بود چه کسی به آن جمع متعرض شد؟ چرا بخشی از آن راهپیمایان ناگهان به یک پایگاه بسیج در کوچه پس کوچه های بالاتر از خیابان آزادی حمله ور شدند و آن را به آتش کشیدند؟ من قبول دارم که این حرکت از طرف جریان نفاق بود، ولی آن همه بچه های ستاد میرحسین چرا فضا را کنترل نکردند؟ و چرا میرحسین این خشونت را انکار کرد و آن حمله کنندگان را شهید نامید؟ چرا تمام تظاهرات ها به خشونت و توهین کشیده شد؟ عاشورا را یادمان رفته؟ توهین های روز قدس؟
    برادر، من نوشته ام که به نظرم حاکمیت باید این قضیه را به صورت امن کنترل کند؛ ولی فی الواقع، اگر منصفانه نگاه کنیم، این جماعت همیشه کار را به خشونت کشیده اند، و به نظرم با مجوز و بی مجوز همین می شد، آنچنان که انتهای تظاهرات سکوت چنان شد.
    این ها را نگفتم که بگویم نبایند مجوز دهند؛ فقط خواستم یادآوری کنم چه کسی خشونت را کِی و چگونه شروع کرد.
  • احمد عالمی
  • دوست گرامی من نمی دانم شما چند سال داری از بچه های کلام ده انقلاب هستی بنده از بچه های ده اول انقلاب 3 سال جبهه دیده جانباز برادر شهید وجذ خودم وبرادر شهیدم 3 برادر رزمنده جبهه دیده دارم تقریبا به دلیل مشاغلی که داشتم به خیلی از لایه های حکومت واقفم حتی زمانی که سردارشما می خواست وارد عراق بشود(فضلی )من باید از هنرم استفاده می کردم اکنون هم تنها کسی را در حاکمیت قبول دارم بعنوان سیاست مدار رهبر می باشد .
    2 گروه دودمان این انقلاب وکشور را به باد خواهند داد
    1- لباس شخصی خود سر هر گروه وقشری که باشند بنام حزب اللهی ورهبر نوشته می شود (همانگونه که در 25 در خیابان بهبودی اعمال وحشی وغیر انسانی انها را همه دیدن تف کردن )
    2- دولت مردان کنونی اطمینان داشته باش این کشور را به فنا خواهند داد
    ________
    پاسخ:
    من سنم کمتر از بچه جنگ بودن است؛ البته فرزند جانبازی هستم، که البته افتخارش نه برای خانواده ما که برای ایران است؛
    اما در ادامه صحبت شما به نظرم، در کنار این دو، یکی گزینه ی خیلی مهم دیگر هم هست که در وقایع اخیر بیش از نصفی از مسئولیت به گردن اوست؛ و آنها کسانی هستند که بعد از 20 سال حکومت به این میز دل بسته بودن و حاضر به پایین آمدن نبودند و دیکتاتوری درونشان میهن را دچار این وضعیت کرد؛ درباره تیم آقای هاشمی، میرحسین و ... صحبت می کنم.
    به خدا اینقدر آماج یک تفکر بودی که خیلی واقعیت های تو جامعت را دیدی اما اصلا ندیدیشون. به جای این که عقلتون را بکار بندازین و مطالب دو طرف را بخونین ، با مردم نه از طرف یکی از عوامل حاکمیت که از یکی از خودشون که هیچ نشونه ای از بسیجی بودن (حداقل تو اون برهه که میخوای ببینی واقعا چی می گن) نداره تا تحت فشار نباشن صحبت نکردی. پدرانمون رفتند جنگ شهید شدن و شما با اسم اونا آدم کشتین و ارزش من دراوردی ساختین و بت انسانی پرستیدید. جای فروع و اصول دین و عوض کردین و دروغ که منشا و درونمایه همه گناهان هست را توجیه کردین . حماقت ها و سخنان نا بخردانه و مخالف منافع ملی و "شعور مردم" را نه با کف سوت و حیدر حیدر که با پول پخش کردن و کتک زدن و عوام فریبی ترویج کردین. یه تیکه از کلام خدا ، "اکثرهم لا یعلمون" را بریدید و با همون مردم را سرکوب کردین غافل از این که "اکثر" خودتون هم "لایعلمون" اید.
    به هیچ جای دیگه دنیا ، حتی اون سوریه و لبنان ، هم درست نگاه نکردین تا ببینید مردم همه جا هم دردند، هم فطرتند، دین و ایمونشون هرچی باشه همه به حق حیات و آزادی و انتخاب شخصی هم احترام میزارند. دروغ را به بچه هم نمی گن چی برسه به یک ملت. هیچکدوم از این کارا رو نکردین فقط خودتون دادین دست یه سری دیگه که به اسم اسلام مردم را اسیر کنید.حتما شنیدی که می گن اسلام مردم زمان شاه بیشتر بود. دلیلش این نیست که مردم بد شدن و کار استکباره (که اگه اون باشه اون هم تقصیر بی لیاقتی همین حاکمیته) ، اسلام مرزاش دل مردمه و اگه با اسمش خون مردم را تو شیشه کنید دلشون هیچ وقت طرف شما نمیاد. محل عبادت مردم را محل مغز شویی و کاشتن بذر کینه کردین و ملت را شما از عبادت جمعی انداختین. من خیلی وقته که از کسی که دست رو مردم بلند کنه و جلو خواسته های برحقشون وایسه شخصا نمی گذرم . اگه واقعا مطمئی به راهت بسم الله. اما به فکر 30، 40 ، 50 سال دیگه که برمی گردی به گذشتت نگاه می کنی و خودت قبل از خدای خودت خودت را تو همین دنیا قضاوت میکنی باش.

    http://sobh.blogfa.com/post-468.aspx
    مثلا به این نوشته مراجعه کنید و میل باطنی و تحریک نویسنده نسبت به تغییر نوع اعتراضات را ببینید. البته نویسنده از آن پیرها نیست ولی…
    سلام دوست عزیز
    من نویسنده آن یادداشت هستم. منظور من از آن یادداشت، تحریک سبزها نبود. منظور بنده این بود که سبزها، عموما ته دلشان می دانند که انتخابات سال گذشته سالم برگزار شده و برای همین است که انگیزه کافی برای اینکه در برابر نظام هزینه جدی بدهند ندارند.
    بتون تبریک میگم.میدونی چرا؟چون مردم رو دارید میبرید به سمت برخورد خشونت امیز.این دقیقا تنها راحیه که میشه با هزینه گزاف از بدبختی که گرفتارش هستیم با اینهمه فساد مقامات و مشکلات مالی رهایی پیدا کنیم.در کشوری که ناموسمون از عوامل حکومت در امان نیست.پس فرق اقایان با عدی پسر صدام چیه با اون فساد اخلاقیش؟.خیلی مردمو دست کم گرفتین.مردم عادی تو این یک سال به بهانه مبارزه مسالمت امیز خیلیها رو از بین خودشون طرد کردن و الان وقتیه که همون جماعت عاقل و تندروی طرد شده سبز شیوه دیگری برای رسیدن به زندگی بهتر رو امتحان کنند.
    از نظر من بسیجی با لباس شخصی فرقی نداره. خودتونو گول میزنید؟
    عکس بسیجی های حرمزاده ای که با چوب و چماغ به جونتون مردم افتادن رو ندیدی؟ اونایی که زنجیر گرفتن و نیروی انتظامی پشت سرشون ایستاده رو چی؟ توی خیابون که دیدی؟
    حزب الله مرد. بسیجی امروز حزب اللهی امروز یک شیطان به تمام معناست.
    خود تو چند نفر از همین مردم رو زدی؟ از کجا فهمیدی ضربه ای که میزنی حقه و یه بیگناه رو نمیزنی؟
    به قول یکی از دوستای خودت اگر آقا راضی نبود حتی در مورد لباس شخصی ها (من بهش میگم بسیج و حزب اللهی ) یه چیزی میگفت اما همیشه آقا تعریف میکنه.
    یه چیزی یادم رفت. لباس شخصی ها (همون بسیج) مصداق واقعی محارب به تعبیر قانون اساسی هستند (اگر نخوندی قانونو حتما بخون). اما تا حالا شنیدی یکشون دستگیر یا اعدام بشه؟ برعکس میبینی که یه نفر به خاطر سنگی که برای دفاع از خودش در برابر شماها بوده میگیرن و به جرم محارب اعدام میکنن
    برادر تو صف ظالما هستی. خودتو بکش کنار تا فرصت داری.
    جالب است
    شما میگویید وقتی میزنیم فحش ندهیم! وقتی میزنیم خونسرد تر بزنیم ‍! میگویید به جای زدن با گاز اشکاور پراکنده شان بکنیم! و میگویید بگذاریم 2-3 بار راهپیمایی بکنن خسته میشن!
    برای شما حفظ جایگاه عظما مهم است! ذره ای برای معتریضین و اینکه چه میگوید ارزش قائل نیستید! ذره ای برای آزادی بیان ارزش قائل نیستید فقط میگویید صلاح نظام در خشونت کمتر است ؛ نه به خاطر جان مردمه معترض بلکه به خاطر نظام! اگر میدانستید با قتل عام معترضین ضربه به نظام وارد نمیشد ذره ای مکث نمیکردید!
    تاسف!
    داری گاف میدی. تو بالاترین از مطالبتت دارن سوء استفاده می کنند. بهتره این قدر راحت گرا ندی و روشهای کاری رو توضیح ندی.
    من یک آزاده هستم که بنا به دلایلی از ایران خارج شدم و الان آواره خارج هستم ؛
    ایران را دوست دارم و هر زمان دشمنی خارجی هوس نیم وجب خاکش بکند بر میگردم ؛با چنگ و دندان میجنگم؛
    خدا وکیلی این چند سال این اولین نوشته معقولی بود که خواندم و احساس خشم نکردم گرچه نحوه خاموش کردن اعتراض مردم بود؛
    ایکاش توی این جناح به اصتلاح راست حد اقل ۱۰ تا آدم مثل شما وجود داشت. باور کن نه من و هزاران جون ایرانی که اینجا آواره هستند و
    من خون جگر میخورم از اینهمه سبک سری و نفهمی بعضی از این به استلاه حزب الهی .
    برادر جان کاشکی بودی اینجا میدیدی که جونمون اینجا چجوری هویت را گدایی میکنن .
    دست بردارید بخدا ایران مال جناح راست نیست . اجازه بدید مردم نفس بکشن .
    واقعا من روم نمیشه بگم که یک زمانی بسیجی بودم .این خیلی بده . من برای همون مملکت جنگیدم بدون هیچ چشمداشتی بدون هیچ فکری به پست پول و دانشگاه .
    اما اینقدر مردم از دست بسیج عصبانی هستند که آدم روش نمیشه بگه ای زمانی ما اسلحه بدست گرفتیم و جنگیدیم و روزهای سخت اسارت هم جیک نزدیم
    اما والا این روزا با اینکه اینجا آزادیم اما از اسارت سخت تره . والا سخت تره .حیف که چه کشوری داریم که مردمش داران چهرش رو زشت میکنن .
    کاش حتا مخلفا مثل شما کمی آزاد فکر میکردن و انصاف داشتند .
    _______
    پاسخ:
    20 سال کشور دست جناح مقابل بود، چرا اون ها جا به جایی پینگ پونگی قدرت را نمی پذیرند؟ البته من به هیچ وجه به احمدی نژاد التزام ندارم.
    سلام برادر
    با اینکه من یکی از هواداران جنبش سبزم ولی عقلانیت شما رو تحسین میکنم.
    کاش بسیجی همون هموطن دوستداشتنی میموند که برای خاکش سینشو سپر کرد نه باتوم دستش بگیره به پیر و جون , زن و مرد رحم نکنه .
    این کینه ای که هر روز داره عمیقتر میشه یه روز مثل یه اتشفشان منفجر میشه و امیدوارم اون روز ایران تبدیل به ایرانستان نشه .
    بالاخره عده ای به آقای موسوی رای دادن ( حداقل 13 میلیون ) چرا یه نظرسنجی از یک نهاد بیطرف برگزار نمیشه تا ببینیم هنوز چندنفر طرفدار آقای موسوی هستن . فقط بحث راهپیمائی رسمی حکومت رو نکن که کسانی که در نهایت آرامش به تظاهرات میان و از امکانات جانبی بهره مند میشن رو نمیشه با راهپیمائی جنبش سبز مقایسه کرد که کسی که توش شرکت میکنه پیه کتک و تحقیر و بازداشت و شاید هم گلوله رو به جون میخره .
    درمورد ماجرای پایگاه بسیج برادر من برای متفرق کردن جمعیت اگه قرار به شلیک مستقیم باشه باید پائین تنه رو نشه گرفت یا بالاتنه رو .
    به هرحال هر دو طرف اشتباهاتی داشتن که این آتش روز به روز داره شعلورتر میشه بیام به جای اینکه روش نفت بریزم خاموش کنیم .
    از آشنائی با شما خوشحال شدم
    به امیدروزی که هر دو در ایرانی آزاد و آباد به خوشی در کنار هم زندگی کنیم.
    یه عاقل پیدا شد بالاخره
  • احمد عالمی
  • نظـرت را در مورد دولت مردان ندادی
    نگفتی طالب اسلام ایرانی هستی یا نه
    نه فرمودی شما هم اعتقاد به مدیریت جهانی داری یا نه
    بنده اصلانه هاشمی را فبول دارم ونه اعتقادی به ادامه مدیریت ایشان دارم
    بنده عاشق میر عزیزم
    ________
    پاسخ:
    من طالب اسلام خمینی ام که داعیه صدور انقلاب و مدیریت کشورهای دیگر را هم داشته است؛ در حالی که نامه استعفای آقای میرحسین نشون می ده آنچنان به این خط معتقد نبوده اند؛
    طرفدار احمدی نژاد نیستم؛ در ستاد موسوی بودم ولی نهایتا به وی رای ندادم.
    الآن هم به نظرم کشور به یک فرد میانی چون قالیباف یا رضایی احتیاج دارد که با توانایی مدیریتی بالا - که یقین دارم اصلاح طلبان از آن بی بهره اند (نه کارگزارانی ها) - کشور را با افزایش رفاه و توسعه اقتصادی و اجتماعی دوباره به ثبات برساند.
    هرچند برخوردتان یکم بازجویی بود ;)
    نوجوانی 17 ساله بودم که رفتم جبهه ، قدمم اندازه ژ3 بود بعد از 3 سال ماندن در جبهه یاد گرفتم فریاد بکشم و چنان نعره هایی بزنم که عراقی ها واقعا بترسند ، در سن بیست سالگی به دلیل زندگی در خون و اتش و گلوله ، گریه کردن را فراموش کرد بودم
    شب 24 خرداد 88 ساعت 9 در خیابان پاسدارن شاهد حمله با زنجیر و چماق و حیدر حیدر گفتن بسیجی های جنگ ندیده بودم که نوجوانها و جوانها و افراد عادی را در خیابان میزندند
    خدا میداند که از فرط اندوه همانجا کنار خیابان نشستم و زدم زیر گریه
    یکی از بچه های بسیجی که شاید حس کرد درد من چیه اومد جلو و کنارم نشست ، گفت چته ؟
    با گریه گفتم نزنید ، شما را به خدا نزنید ،
    امثال من برای حفاظت از جان و ناموس همین مردم چند سال جونمون رو کف دستمون گذاشتیم
    عزیزترین فرزندان این خاک جان و سلامتی شون رو برای حفظ همین مردم غیر مسلحی دادند که دارید مثل گوسفند میزنیدشون
    ایشون هم همین حرف شما را تکرار کرد که اول اونها شروع کردند و اگر نزنیم پر رو میشن و میخوان هر روز بیان بیرون ، باید چاک کار رو از همین جا بست
    حرفش رو قطع کردم و گفتم خدا شاهد است که ابرو و حیثیت کشور و نظام را با این چاک بستنتون میبرید و اگر از من میشونید با زدن مردم به بهانه حفظ حاکمیت فقط کا را پیچیده تر میکنید و ایران را به فنا میبرید و کاری میکنید که 30 سال دشمنان این کشور نتوانستند بکنند
    تصور نمیکنم کسی در ایران باشد که فکر کند از ان روز به بعد همه چیز خوب و عالی است و کشور در شکوفائی به سر میبرد
    متاسفانه همان برخوردهای خشن از افرادی که نام اقا ورد زبانشان بود ، خیلی زود نوع مخالفت معترضان را عوض کرد و مستقیما به سمت رهبری نشانه رفت که تصور من این است که ایشان دقیقا در این جریان مظلوم واقع شدند
    دیگری میزند ، دیگری حکومت میکند ولی همه تیر ها به سمت ولایت فقیه و شخص اقا هدف گرفته میشود
    ارزو میکنم که کشورم بازم روی ارامش ببنید
    شما چرا یه خرده به مردم فکر نمیکنی و همش فکر میکنین دعوا سر چرخش قدرت از اینوری به اونوریه؟!!؟ مردم رو ببینین. استبداد و آزادی می فهمی چیه؟
    خب خودش هم گفت مقاله فنی و درون گروهیه. ولی ما دلمون خوش شده به ذره ای عقلانیت و اینجاییم
    چقدر راحت میگی کشته های فلان جا و فلان وقت حق بود!
    چیزی از حق حیات می دونی؟ کاش به جای کلمه حق یه چیز دیگه بکار می بردی مثلن ناگزیر و از این چیزا
    _________
    پاسخ:
    بهر حال خدایی که مصدر حق است، این قضیه را تعریف کرده، و قانون هم در ادبیات سیاسی مصدر تشخیص حق و ناحق است؛ البته شما راست می گید؛ شاید بهتر بود از کلمه دیگری استفاده می کردم.
    توی کشورهای درست و درمون، دولت به هر دیدگاهی اجازه تجمع میده و وقتی مجوز میده یعنی مسوول حفظ نظم و برقراری امنیت تظاهرکنندگان و غیرتظاهرکنندگان هست و این کارو واقعن انجام میده خیلی حرفه ای و خیلی مسوولانه. خب توی کشورهای درپیت استبدادی مجوز چه بدن و چه ندن، خودشون رو هم مسوول جان و مال کسی نمی دونند فقط حفظ نظام اوجب واجبات است. راستی مجوز هم که نمیدن فکر میکنن یعنی هر کی اومد توی خیابون خونش پای خودشه و بدین ترتیب مسوولیت هیچ چیزی رو قبول نمیکنن
    _______
    پاسخ:
    اگر کشور درست حسابی مثلا فرانسه و انگلستان هم قبول دارید؛ وقتی تظاهرات را به خشونت می کشند دیده اید که چگونه برخورد می شود؟ به آن برخورد می گویید مسالمت آمیز؟ من این مطلب را خطاب به دوستان خودم نوشتم ولی شما هم با خود فکر کنید، مثلا تا آخر تظاهرات 25 خرداد که ساکت بود کسی معترض تظاهرات شد؟ چه می شود که یک هو جماعت سر از یک پایگاه در کوچه پس کوچه ها در می آورند؟
    خدا خیرتون بدهد با این نگاه آرام و برنامه ای تان. واقعا جای اینجور حرفها خالی است. از قدیم گفته اند وسط دعوا جای نرخ تعیین کردن نیست اما وسط دعوا جای درس گرفتن و بزرگ شدن که هست. هر وقت می خواهیم به بچه ها بگوییم یک کم عقل هم داشته باشید وسط این دعواها یادمان می آید که کف خیابان شده است جای بچه هایی که حرف ما را اصل گوش نمی دهند.
    راستی کسی مثل شما نباید بگوید رای من به احمدی نزاد مصلحتی بوده است. باید بگوید از روی محاسبه بوده است. ما رای که می دهیم مرادمان را که انتخاب نمی کنیم. داریم یک نفر را که با خودمان هماهنگ تر است انتخاب می کنیم. در این انتخابات هم محاسبه کردیم. انتخاب یعنی همین.
    ________
    پاسخ:
    البته من به احمدی نژاد رای ندادم چون با من هماهنگ تر بود؛ رای دادم چون فکر می کردم نباید مهندس موسوی رئیس جمهور شود.
  • محمد مختاری
  • حکومت ودولتی که رای می دزد
    شهید هم می دزد !
    دین و دنیای شما راهم دزدیده است ..عقلتان را دین تان را ...اسلام تان را همه را دزدیده است ...
    ضحاک بزرگ حفظ تخت سلطنتش را بیش از هر چیز واجب می داند و می گوید حفظ سلطنت من اوجب واجبات است !!!
    ضحاک جوانان را می کشد تا ماری که بر دروش داردبگذارد زنده بماند.
    می گویند حکومت اسلامی است !!
    حکومتی ودولتی که پول بیت المالش میلیارد میلیارد گم می شود و کسی اجازه ی اعتراض ندارد !
    بخشی از بیت المال این ملت خرج کشتار مردمش می شود با پارازیت یا سلاح های مختلف با آب آلوده با بنزین و هوای آلوده و ...
    بخشی برای خریدن مزدورانی که جلوی ملت بیایستند هزینه می شود .
    بخشی را به کشورهای دیگر باج می دهند تا از این ظالمان حمایت کنند !!
    بخشی اندک و باقی مانده همچون صدقه و با حقارت به صاحبانش یعنی من و شما داده می شود تا بنده شان شویم ...
    دراین مملکت مثلا اسلامی ،
    کهریزکی داریم که صدهزار برابر زندان ابو غریب شرم آور است و تازه کهریزک فقط یکی از زندانهای این مملکت مثلا اسلامی است !!
    ریس جهورش!!! با کودتا بر سرکار می آید و با دروغ و دقل و عوام فریبی هر روز دروغی تازه می گوید و شرم نمی کند .
    رهبرش دعوی خدایی می کند و ضحاک شده است
    از خوان جوانان تغذیه میکند .
    یک وزیر دکتری تقلبی داشت ..که بعد از سالها رسوا شد اما
    وزاری دیگر با مدارک تقلبی گستاخانه هنوز هستند و به سادگی دروغ می گویند و غارت می کنند و ویران می کنند .
    بهبهبانی ، وزیر راه است و بعد از سه هفته از فوت هم وطننانی که در اثر حادثه هوایی کشته شده اند با کراهت و سختی پوزش می خواهد و از استضیاح خود انقدر عصبانی است که حتی مجلس فرمایشی را قبول ندارد
    رحیمی ،معاون ریس جمهورش دزد بیت المال است رحیمی را می گویم همانکه که بیدادگاه این حکومت هم به دزد بودنش معترف است !
    محصولی ، وزیردیگر دولت میلیارد میلیارد می خورد و به رفاه و رای مردم می خندد
    مشایی اش با اسرائل هم کاسه می شود تا ایران را داغون کند
    بقایی اش با انگلیس برای نابودی میراث فرهنگی ایران
    درکشوری که از اسلام می گویند و از بالا و تاپایین برای همه چیز دروغ می گویند .دروغ گو هستند و ما خوب می بینیم که دروغگو دشمن خداست .
    خدا به کسانی رحم کند که دین و دنیایشان را به این حکومت دجال ها فروخته اند که بد معامله ای کرده اند .
    نمایندگان مجلس فرمایشی پیوسته شعار مرگ بر ...مرگ بر ...سر می دهند تا ضحاک جیره بیشتری به آنها بدهد
    نمایندگانی !!که هیچ اعتراضی به کشتار ملتشان ندارند
    نمایندگانی !! که هیچ اعتراضی به دزدی ها و دروغ ها ندارند ...
    به انقلابیون تونس و مصر و ...می گویندانقلابی به مردم شجاع خودشان می گویند ویروس و فتنه و خش و خاشاک ...
    اینجا ضحاک حکومت میکند ...اینجا اسلام بهانه است اینجا اسلام اولین قربانی ضحاک است... هرگز نگویید اینجا کشوری اسلامی است
    __________
    پاسخ:
    برادر من هم خیلی از انتقاداتی که به دولت نوشته اید قبول دارم؛ من اصلا طرفدار دولت احمدی نژاد نیستم؛ ولی دعوای اصلی سر انتخابات است نه خوب و بد بودن تیم احمدی نژاد. اینطرفی یا آنطرفی، این جور یا آنجور، از نظر ما این آدم رای آورده است، به خاطر زاویه نظرات و اعمالشان نمی توانیم اصلا انتخابش را زیر سوال ببریم؛ آنچنان که در صورت رای آوردن میرحسین هم توقع ما از نظام حفظ جمهوریت ش بود. آنچنان که رهبری نظام در مقابل جناح راست برای به شکست کشاندن دولت آقای خاتمی هم ایستاد.
    حاجى میگم چیشاتو باز کن بلکه خدا یارى کنه مطلب رو بگیرى.
    یه داستان نوشتى براى همفکران خودت تازه (که از بعد امنیتى و اینا جالب بود برا من چه آموزشایى به شما میدن) اون وقت این همه نظر مخالف دادن زیرش. خب برادر من اکثریت چیه دیگه اونوقت؟ اینم یه جامعه آمارى.
    حالا بر فرض بگى که اینا شهرین و اینترنت دارن، اولا که بیشتر جمعیت ایران شهریه (خدا رو هم شکر که فورى یه آمار دروغى بلد نیستیم بدیم مثلا 118.45% جمعیت شهرى هستند، [بالاى صدش به خاطر اینه که بعضى شهریا خیلى ندید بدید بازى در میارن فکر میکنن سهام عدالت میدن، چند بار اسم مینویسن] ولى فکر کنم بالاى 70% جمعیت ساکن شهرها هستند).
    خب عزیز من، بنده خودم روستایى زاده هستم همشونم آدماى با عشق و با صفا. سوال برات پیش نمیاد چجوریه که همه آدماى تحصیل کرده و دنیا دیده و چش و گوش باز با شما مخالفن، اونوقت بمیرم واسه این روستاییهاى با شرف و عزیز که همیشه هم از اونا خرج میشه و خوب به طبع نوع زندگیشون خیلى در جریان اخبار نیستن، این طفلیا تازه یه کمیشون شاید طرفدار شما باشن.
    د بابا نزن خودتو به اون راه مسلمون. یه کلمه بگو به یه اسلامى اعتقاد دارى که توش مردم نقش ندارن. گور باباى دموکراسى. شجاع باش بگو. خیلى از دوستات میگن کسى هم کهریزک نبردتشون. نترس. خودم آشنا دارم جایى لنگ موندى درت میارم. انقد کلانتریا تو تهران ما رو بازداشت کردن دیگه با همه بر و بکس زحمت کش نیرو هم رفیق شدیم. آدماى بیخطرى هستن. ولى اگه دست رفیقاى خودت بیوفتى دیگه آشنایى ندادیم ندادى.
    بسیجی حس میکنم هنوز یه حسی از پاکی در وجودت هست. برای همین وقت گذاشتم اینو برات نوشتم.
    اعتراف در روزنامه رسمی کشور که زیر نظر نماینده ولی فقیه اداره میشود:
    "جوانان بسیجی در صورت مشاهده هواداران جنبش سبز هر چه دق دلی از امریکا و اسرائیل دارند بر سر آنها خالی میکنند و برای کسب ثواب بعید نیست آنها را به قتل هم برسانند, لت و پار کردن که جای خود دارد. (روزنامه کیهان, 20 بهمن 89) "
    مردمی که اینو میخونن چه فکر میکنن؟ بسیجی هایی که میخونن چه فکر میکنن؟
    ------------------------
    چطور وقتی قاتل رو دستگیر نکردن فهمیدن که قاتلش از منافقین بوده و عامل استکبار؟ شاید یکی از همین امنیتی ها و دوستای خودت که اسلحه داشتن (حالا به هر دلیلی مثلا توهین به مقام عظما) زده باشن؟ اصلا چطوری بین اون همه امنیتی تونستن اینو بزنن و کسی هم نگیردشون؟ چرا مدیرکل تشکلهای نهاد نمایندگی ولی فقیه به دروغ میگه که عکس صانع با آیت الله منتظری جعلیه؟ (بعدش چهار تا عکس دیگه با چهارتا زاویه مختلف میاد و بیت آقای منتظری میگه عکس درسته توی آرشیو هم هست!) خب مردمی که میبینن مدیرکل تشکلهای نهاد نمایندگی ولی فقیه اینو میگه چه فکری در مورد ولی فقیه میکنن؟
    راستی چرا پارسال که گفتند حداقل 20 تا بسیجی کشته شده اسم و آدرسشونو ندادن؟ گفتن امنیت خانواده اشون به خطر میفته. اما در مورد "صانع ژاله" سریع اعلام کردند؟ از بسیجی ها محترم (لباس شخصی ها) خواهشمندیم که درخواست کنن که اسم و آدرس اون یکی بسیجی ها رو هم بدن. اصلا چرا تا حالا از خونوادشون در مورد کور کردن چشم فتنه و... تقدیر به عمل نیومده؟ شما یه اعتراضی کنید.
    ------------------------
    خدایی هر کیو تو خیابون دیدی برانداز و منافق بود یا توش معترض به وضعیت نظام هم میدیدی؟ این معترضا رسانه که ندارن حرفشونو کجا بزنن؟ یه کم حرفای معترضها رو هم گوش کنی بد نیست. بالاترین فضاش مسمومه (همه جور آدمی توش هست). برای شما بهتره که کلمه رو بخونی که خیلی خیلی میانه رو هست. حرف خیلی زیاده مجال نیست. خودت رو از منجلاب نجات بده.
    و بشر العباد الذین یفقهون القول و یتبعون احسنه (که با فیلترینگ امروز جمهوری داعیه اسلام سخت شده)
    _______________
    پاسخ:
    بحث مفصل است، و ورای نکاتی که عرض می کنم به نظرم سر فرصت می شود درباره این موضوعاتی که مطرح کردید بحث کرد، فقط ذکر کنم البته تیراندزی به شخص ایشون نبود، بیش از ده نفر در اون قضیه مجروح شدند که دو نفرشان به رحمت خدا رفتند؛ و مطلب فوق را هم در آن نسخه از روزنامه کیهان که فرمودید پیدا نکردم، اگر لینک بدید ممنون می شوم. هرچند بنده التزامی به کیهان و حسین شریعتمداری ندارم و از نوع صحبتش درباره صانع ژاله نیز ناراحتم.
    سعی کردم فقط خواننده باشم و ببینم چگونه فکر می کنید، هرچند زیاد دور از انتظارم نبود. خودم در بستری رشد کردم که همه مذهبی بودند و با تما تعالیم آشنا هستم هرچند الآن خودم را سکولار میدونم. اما اخوی شما کی هستی و چطور به خودت اجازه میدی بر اساس باور خودت، بگویی خدا این قصیه را تحریف کرده. اون اسراییلی صهیونیست و ارتدوکس هم وقتی زمین های مردم رو اشغال می‌کنه و حقشون رو پایمال می کنه، همه رو میاندازه گردن خدای موسی!
    خواهش می کنم یه کم از برج عاجتون بیاید پایین و قلب هاتون رو که سیاه شده از بس بین خودتون و اطرافیانتون خودتون رو تایید می کنید، باز کنید به روی حقیقت.
    بیچاره خدا!
    ازتون هم دلخورم که می گید سبزها خشونت رو شروع کردند. همه ی دنیا دیدند که شروع اعتراضات مردم در سکوت بود. راهپیمایی هایی که تحسین همگان را برانگیخت.
    _______
    پاسخ:
    خانوم عسل، احتمالا یکی دو مطلب بعدیم درباره همین قضیه شروع خشونت خواهد بود؛ خشونت از شب 22 خرداد شروع شد؛ فیلم هایش در یوتیوب موجود است؛ ضمن اینکه من هم با شما هم عقیده ام که تظاهرات سکوت قسمت عمده ایش ستایش برانگیز بود، و کسی هم معترض یا درگیر این تظاهرات نشد؛ اما چه می شود که یک دفعه در پایان تظاهرات به یک پایگاه در کوچه پس کوچه های آزادی حمله می شود، به آتش کشیده می شود و ...؟
    در ادبیات وداستان نویسی یک تعریفی داریم که میگه آدم ها هراتفاقی رو که در محدوده ی خودشون میافته، به همه و به گونه ای عمومی بسطش میدهند. شما هم عزیز دلم آنچه دیدی و مشاهده کردی در باره ی واندلیسم سبز و خشونت سبز در محدوده ی خودت بوده. اما باز هم راستگوییت رو و البته شجاعتت رو ستایش می کنم که به قول عامه "حضرت عباسی" مشاهداتت رو در مورد لباس شخصی ها نوشتی.
    و در آخر اینکه اخوی جان (اسمت رو پیدا نکردم چون می خواستم بنویسم .... جان. اسم سایتت روح الله است ولی دلم نمی خواد اون اسم رو ببرم و کنارش هم جان بگذارم)
    من خوشحالم که تمام فامیل بزرگ و مذهبی من که در ۳-۴ سالگی من عکس خمینی را در ماه دیدند و پدر بزرگ مومن ترم که از مخالفان عمده ی کاشانی بود و هنوز اون را خائن به مصدق می دانست و یهو طرفدار خمینی شد (البته ۱۰ سال بیشتر طول نکشید) و بهش امید بست و خانواده ی تمام ۱۰ شهید فامیلم و ۱۵ آزاده ی فامیلم، و جانبازهای فامیلم و برادر سابقا بسیجی خودم که در خط مقدم جبهه جنگید و هیچ ادعایی هیچ وقت نداشته و جای ترکش ها و گلوله هایی که در ۱۶ سالگی در بدنش پیداست، همه خودشون رو سبز می دانند. همه بر این باورند که تقلب صورت گرفته و حتا یک سری که نزدیک به جریانات هم بودند با چشم خودشان در حوزه های رای گیری تخلفات و تقلبات را به چشم دیدند.
    برادر من وقتی از سر کار برمی‌گشته و منتظر تاکسی کنار خیابان بوده، از همان بسیجی های گرامی حزب اللهی باتون خورده. در همان روزهای اول اعتراضات. و البته بگم که اون از سیاست بیزار بود و در هیچ تجمعی هم شرکت نکرد اما الآن و بعد از رفتاری که باهاش کردند و می خواستند با زور ببرندش توی ون برادارن! از اینکه یه روز بسیجی بوده خجالت میکشه.
    یک سوال؟ آخرین بار که یک اسرائیلی یک فلسطینی بی سلاح را در وصط خیابان کشت، چند سال پیش بود؟ اصلا در چند دهة اخیر چنین اتفاقی افتاده؟ می دانم نظرم را حذف می کنید. این سیاست شماست که از حرف حق وحشت دارید. یک بار هم که شده از خودتان و نانی که از دست همین مردم می گیرید و بر سفره ها می برید شرم کنید و از مردمی که به انها دست تعدی دراز کردید حلالیت بطلبید. قبل از این که دیر شود
    ________
    پاسخ:
    از آخرین انتفاضه چند سال می گذرد؛ ولی خبر بمباران های پشت سر هم منطقه پرتراکم غزه را هر روز می شنویم؛ این درباره جمله اول که برای پاک کردن دست اسرائیل گفتید.
    اما من هم چون شما به روند غیر حرفه ای برخورد با تظاهرات ها معترضم؛ آنچنان که خیلی طول کشید که سلاح های اختصاصی ضد شورش جایگزین سلاح های جنگی/مشقی شود.
    آقای عزیز، درباره چیزی که نمی دونی این قدر با قاطعیت حرف نزن. در خیلی جاهای دنیا یک چیزی به اسم حقوق بشر وجود داره که حق زندگی از جمله مهمترینشه و هر مقام نظامی یا انتظامی اگر تابع قانون باشه در دستورها و اقدامهاش باید نهایت احتیاط رو به خرج بده که این حق رو نقض نکنه و اگر جانی از دست رفت باید در برابر دادخواهی خانواده قربانیها جوابگو باشه تا معلوم بشه طبق قانون عمل کرده یا نه. پیش از این که سعی کنی موضوع رو از پایه باز کنی یادت باشه دوران دیکتاتوریهای نظامی که با دست باز "حکم تیر" می دادن و اجرا می کردن گذشته. شدت عمل در پاسخ به یک حمله باید دقیقا متناسب با خطر واقعی حمله باشه و نه بیشتر. به این داستان یک نگاهی بندازی شاید یه ایده ای پیدا کنی که حکومت قانون یعنی چی
    http://www.cidh.oas.org/annualrep/97eng/Argentina11137.htm#_ftn23
    ______________
    پاسخ:
    فیلم حمله به حوزه 117 موجود است، و به نظر من ضاربین، پس از زمان زیادی تحمل و اخطار زمانی که افراد وارد حیاط می شدند و ساختمان را آتش زده بودند، به تیر اندازی به سمت حمله کنندگان پرداختند. اتفاق حوزه 117 شاید تنها واقعه ای ست در دوسال گذشته که خصوصا به دلیل تحقیق زیاد درباره آن به طور کامل از آن حمایت می کنم.
    چرا به معترضین و مخالفین و منتقدین فرصت عرض اندام نمیدید؟
    (پیشاپیش) لطفا مغالطه نکن!
    بارها تکرار کرده ای بیست سال حکومت دست اصلاح طلبا بود که گویا خودت
    هم باورت شده. حتی در بهترین شرایط اصلاح طلبا که دو قوه را در دست داشتند بازهم قدرتی نداشتن. قدرت دست قوه قضائیه و سپاه و شورای
    نگهبانه...
    بازداشتهای فله ای و بحرانهای پی در پی و توقیف پیاپی مطبوعات رو فراموش
    کردی یا به اون هم سنت قد نمیده
    تا زمان هست به درستی تفکرت فکر کن که فردا دیره.. همیشه امکان بازگشت وجود نداره.
    با خودت سوال کردی که پس از اتفاقات 88 یک نفر از برادران اصولگرا دستگیر نشده؟ یعنی همه تقصیرها از ما سبزها بوده؟ شما حق مطلقید و ما باطل؟
    افسوس که یا قدرت یا احساس یا تعصب تعقل را از شما گرفته...
    نکته دیگر اینکه سران ما را در حصر قرار داده اید. چرا شهامت ندارید برای
    انها دادگاه علنی تشکیل دهید؟ آیا طبق قانون مجازات اسلامی واژه ای بنام حصر داریم آنهم وقتی که در هیچ دادگاهی این افراد محاکمه نشدند؟
    سخن بسیار است و گوش شنوا کم... پس بگذریم...
    ___________
    پاسخ:
    1. درباره دستگیری بله، کسانی را می شناسم که خصوصا به خاطر قضیه حمله به کوی دستگیر شدند.
    2. اتفاقا از نظر قانون اسلامی، زندان واقعی حصر است، یعنی فرد در خانه خود مورد محدودیت قرار گیرد؛ برای همین است که به شدت درباره نحوه مدیریت زندان ها، اجازه معاشرت خصوصی با همسر و ... بحث وجود دارد که خصوصا به دلیل محدویدت ها به قانون فوق نزدیک شوند.
  • دانشجوی دانشگاه هنر
  • دوست عزیز. شعاری بود در اوایل اعتراضات که می گفت بسیجی واقعی همت بود و باکری. آن موقع از ماجرای انتخابات غصبانی بودیم و همین برخورد ها را هم می دیدیم باورم شده بود که تمام شد. چند وقتی بنا به استدلال شخصی حضور خیابانی برای اعتراض را درست نمی دانم.( من درباره ی انتخابات و قضایای بعد از آن با شما نظر مشترک ندارم و از جملات بالا باید بدانی که در جمع معترضان بودم) البته آن زمان هم جمع معترضی را که به خشونت و آتش زدن و ... می پرداخت ترک می کردم و مسیر دیگری پیدا می کردم. که از بیخ و بن ماجرا با خشونت بدون افسار و از سر خشم مخالفم. زیاده گویی می کنم. ماجرا این است که در دانشگاه ما چند روز پیش در تشیع جنازه هم کلاسی شهید ما صانع اتفاقاتی افتاد که اگر بودی می دیدی و اگر نبودی به یقین شنیده ای. قصد بازگو کردنش را ندارم که چه کسانی با هیچ منطقی نمی فهمیدند ما قصد شلوغ کاری نداریم و عزاداریم. داغ دیده ایم و تنها می خواهیم گوشه ای از مراسم صانع نزدیک تابوتش گریه کنیم. بی شعار بی درگیری. زدند مان. حبس مان کردند و با هیچ منطقی نمی فهمیدند حالا که تابوت صانع رفته ما فقط می خواهیم بی سر و صدا و درگیری به خانه های مان برویم.این جا بود که دیدم هنوز بسیجی واقعی هست. با چشم های خودم دیدم که رییس بسیج دانشگاه از لباس شخصی ها مشت و لگد خورد که هم کلاسی اش را از زیر دست و پا بیرون بکشد. با چشم های خودم دیدم که یکی از دختر های بسیجی خودش را روی هم کلاسی دختر انداخت که زیر دست و پا مانده بود. . با دست های خودم هم کلاسی بسیجی ام را از جلوی مشت و چماق لباس شخصی ها کنار کشیدم که می زدند بدون جرم. و در دانشگاه خودمان. خانه ی خودمان. خانه ای که عزادار بود. من دوباره فهمیدم هنوز هم بسیجی واقعی هست که دفاع از مظلوم برایش گرایش و جناح سیاسی بر نمی دارد. همه این ها را نوشتم که بگویم با تمام اختلاف نظری که با شما دارم به داشتن برادر مسلمانی مانند شما افتخار می کنم. برادر مسلمانی که می اندیشد و می داند این جنگ با کفار حربی نیست و آن ها که از بد حادثه رو به رویش ایستاده اند برادرش هستند. من به شما دوست و برادر عزیزم افتخار می کنم و از همان روز آموختم هر ریش دار و چادر به سری را به خشم نگاه نکنم که در میان شان بسیارند که می اندیشند و قلب هایی مهربانی و شجاع دارند درست مثل یک بسیجی واقعی.
    یا علی
    پ.ن : اگر دوست داشتی می تونی این کامنت رو پاک کنی گزینه ی پیام خصوصی نداشت وگرنه خصوصی می فرستادم.
    کلا ازت خوشم اومد چون طرفدار قالیبافی... و من هم هستم
    در بین اعضای جنبش سبز افرادی هم هستن مثل من. من اعتقادی به حذف نظام ندارم. حتا حاضرم اقای خامنه‌ای هم سرکارش باشه اما به این دلیل به خیابون می‌رم که می‌دونم اگه من نرم حکومت به دیکتاتوری تبدیل می‌شه. تا 5 سال پیش کسی فکرش رو هم نمی‌کرد که یه روز به هاشمی که از هسته‌های اصلی نظامه هم اتهام منافق بودن بزنن. افرادی که الان می‌گن باید اعدام بشن هیچ کدوم از فضا نیافتادن همه‌شون ادمایی هستن که از هسته‌های اصلی انقلاب بودن. اصلا زمانی که هاشمی رئیس جمهور بود اقای احمدی نژاد و اقای مشائی و خیلی از فرماندهان اصلی سپاه اصلا مطرح نبودن اما الان این افراد به زور دارن تفکر خودشون رو توی سیستم فرو می‌کنن.
    چیزی که شما می‌گی حرف امثال هاشمیه که با اینکه من ازشون دل خوشی ندارم ولی سگشون به لباس شخصیا و فرماندهان فعلی سپاه می‌ارزه. در نهایت می‌خوام اینو بگم که اگه قرار بود که به حرف امثال شما گوش داده بشه از اول کار به اینجا نمی‌رسید ولی چیزی که من در مدیریت این مملکت می‌بینم این نظام زیاد دووم نخواهد اورد مگر اینکه کسی مثل قالیباف مدیریت مملکت رو در دست بگیره که اون رو هم البته بعید می‌دونم اقایون قبول کنن.
    از طرز صحبت کردن و پاسخ به سوالاتت مشخص که آدم منطقی هستی. من امروز با تو یه شرط می‌بندم و دوست دارم که فراموش نکنی. سه سال از همین امروز تو یکی از ما خواهی بود. جایی که تو الان هستی من دوره اول انتخاب اقای احمدی نژاد بودم. می‌گفتم خوب بهش رای داده شده و باید احترام گذاشت. از سیستم دفاع می‌کردم اما هم زمان انتقاد هم داشتم. بسیجی فعال هم بودم.
    الان اما کسی هستم که بهم می‌گن منافقه اشغال. کسی که بدون دادگاه حکم اعدام براش صادر می‌کنن و تو خیابون فقط به خاطر اعتراض غیر خشونت امیز سرم رو با باتوم می‌شکنن.
    سه سال از همین امروز
  • احمد عالمی
  • نه دوست عزیز فقط تبادل نظر کردیم بنده وبلاکم درج شده ونظرم در آن هست عددی نیستم کسی را بازجویی کنم .
    در هرصورت خداوند همه ما را به راه حق وحقانیت هدایت کند
    اگه مردم یا به زعم شما سبزها ته دلشون می‌دونستند انتخابات سالم برگزار شده چرا از فردای انتخابات ریختن تو خیابون‌ها و حالا هم بعد از یک سال کتک خوردن و شکنجه شدن تو زندان‌ها و تحقیر شدن تو تلویزیون و شهید و زندانی دادن‌های پی در پی باز هم دارن میان تو خیابون؟
    واقعن فکر می‌کنید همه این مردمی که میان مواجب بگیر آمریکا و اسرائیل و بی‌بی‌سی و طرفدارهای موسوی و کروبین؟
    __________
    پاسخ:
    مردم پیرو رهبرانشونند؛ وقتی آقای موسوی از چند هفته قبل زمزه تقلب را سر می دهد، در حالی که اگر فکر می کرد فضا غیرقانونی است، خود نباید شرکت می کرد و قبل از انتخابات اعتراض می کرد؛ در حالی که این حرکت فقط یک حرکت تبلیغاتی بود.
    بعد هم که ساعت ده پیش از اتمام رای گیری ادعای پیروزی می کند؛
    خوب مخاطب حزبی وی، که اطرافیانش نیز به موسوی رای داده اند، وقتی می بیند وی ادعای پیروزی کرده ولی نتیجه چیز دیگری شده است، معلوم است در ابتدا فکر می کند تقلب شده است.
    البته درباره 25 بهمن، من اکثر رفقای اصلاح طلبم که نسبت به آرامش و امنیت کشور دلسوزند ترجیح دادند شرکت نکنند.
    سال 72 به تشخیص خودم به توکلی رای دادم. با اینکه شخصیت نکبتبارشو بعدها شناختم ولی هیچوقت پشیمون نشدم. سال 76 حداقل چند ماه آخر دلم با خاتمی بود. بخاطر دوستان برای ری شهری تبلیغ کردیم. روز انتخابات گفتند برای اینکه خاتمی رای نیاره به ناطق رای بدین. نظر آقا هم همینه. در واقع دستور سازمانی بود. بعدها که خاتمی رو بیشتر شماختم هیچوقت خودم و مسببین رو نمیبخشم.
    اشتباه بزرگت تفکریه که بهت تلقین شده. اینکه این دعواها سر جرخش قدرته یا سر ولایت فقیهه.
    امیوارم روزی که گوشی دستت میاد احساست از من بهتر باشه. افسار عقلتو دست این و اون نده.
    "دعوای اصلی سر انتخابات است نه خوب و بد بودن تیم احمدی نژاد"
    راست میگی. اینطور بود. تا وقتی اردیبهشت 88 در کردستان به صراحت حمایت کرد و بعد هم اعضای شورای نگهبان برای تبعیت از فصل الخطاب برای اوشون تبلیغ کردن.
    "رهبری نظام در مقابل جناح راست برای به شکست کشاندن دولت آقای خاتمی هم ایستاد"
    اینم یکی دیگه از نمونه های شستشوی مغزی. کی این داستانها رو برات گفته؟
    اینا رو ولش کن. یک توصیه بهت میکنم اگه امنیت خودت و خونوادت برات مهمه و اگه دلت میخواد شغلت در همشهری و وبلاگتو حفظ کنی و البته کاره ای نیستی حتما انجام بده. در اولین فرصت امکان کامنت برای این پست رو ببند و همه کامنها رو پاک کن.
    باز هم میگم اگه کاره ای نیستی اصلا شوخی نگیر. مهمترین دلیل گرفتن نوریزاد کامنتای وبلاگش بود. من چیزهایی با چشم خودم دیدم که اینو بهت میگم. فغلا برای اینا نظام در خطره و به خونواده خودشون هم بخاطر همین رحم نمیکن. این کامنت رو هم منتشز نکن. موفق باشی
    نمی دانم با کدامین کلمه جمله ام را آغاز کنم .
    عشق با عشق آغاز می کنم که سر منشاء همه خوبی هاست
    امیدوارم عشق را در یک یک کلمات نوشته شده توسط هموطنانت باور کنی امیدوارم در کاغذ افتاده شده در صندوق باور کنی
    امیدوارم عشقی را باور کنی که مردم بر ذره ذره خاک و آب این وطن گذاشته اند .
    یک چیز را در تو خوب دیده ام و آن استقامت است ما همه از یک جنسیم و تو هم مانند ما سرسختی هر چند در دو سوی میدان اما بدان تمام صحبتهایت و تمام گفته هایت در میان شاید هایی که در ذهنت چرخ می خورند در گیرند آری سخت است باور چیزهایی که با باور های قدیمت و کهنه ات متضاد است اری بسیار سخت و دشوار است اما هیچکس ، هیچکس غیر از خودت نمی تواند این شاید ها و باید ها را با افکارت ترکیب کند و حقایق را بدست آورد . فکر کن فکر کن و فکر کن مطمئنم که خودت جواب سوال خودت هستی
  • سلام برادر گلم
  • سلام برادر گلم.ای کاش آدمای مثل تو میتونستن فرمانده بسیج و...بشوند.بسیج یک نهاد مردمی بوده اما الآن برای مردم عادی تبدیل به بک غول ترسناک شده.به قول دوستمون خشونت بسیج در خیابان فقط بخش کوچکی از ماجراست...اونچه در زندانها میگذره واقعن از انسانیت به دوره!ضمن اینکه در مورد هیچ یک از وقایع سال گذشته از جمله انتخابات مدارک مستدلی توسط نظام به مردم ارائه نشد!چرا؟چرا اگر مدرکی داشتن ارائه نکردن؟
    ________
    پاسخ:
    ادعا از سوی آقای موسوی بود و ایشان باید دلایل منطقی برای اثبات حرفش ارائه می کرد که پاسخ داده شد. ضمن اینکه ایشان فرصت داشت از چند مرحله قانونی قضیه را پیگیری کند، آنچنان که قالیباف به وی توصیه کرد، اگر شورای نگهبانی که خود از طریق فیلتر آن رد شده را قبول ندارد، قوه قضاییه و مجمع تشخیص مصلحت برای این قضیه باقی است.
    اولن خوشحالم که یک آدم منطقی در طرف مقابل پیدا کردم و البته خیلی هم متعجب شدم.
    در جواب کامنتها مدام حرف از این زدید که سبزها به رای اکثریت احترام نگذاشتند و جنبه شکست در انتخابات رو نداشتند . مسئله این هست که اگر هم انتخابات سالم بود (که من شخصا یقین دارم نبود) از اونجاییکه شورای نگهبان سابقه خرابی در حمایت از جناح راست داره و مردم هم دروغهای فراوانی از احمدی نژاد شنیده بودند نه به مجری نه به ناظر اعتماد کاملی وجود نداشت. بخاطر حمایت وسیعی هم که مردم از موسوی در جامعه میدیدن شانس زیادی برای برنده شدن موسوی قائل بودن. زمانیکه آرا به اون شکل عجولانه اعلام شد بسیاری به نتایج اعلام شده به شدت شک کردند. یک حکومت عاقل و مردم دار نمیاد درجواب شک و اعتراض مردم چماق توی سرشون بزنه بلکه همه کار میکنه تا اونها رو قانع کنه که تقلب انجام نشده.
    آیا سعی شد که مردم رو قانع کنند یا هرکاری که انجام شد در راستای بستن دهان معترضین بود؟
    آقای خامنه ای با همون عجله ای که آرا اعلام شد و بدون بررسی شکایتهای نامزدها بر خلاف قانون و منطق و تدبیر سلامت انتخابات رو تایید کرد و این خودش باز هم به تردیدها در مورد سلامت انتخابات اضافه کرد چون حمایت رهبری از احمدی نژاد در چهار سال قبل کاملا محسوس بود.
    جدای از اینها اگر فیلم صحبتهای محتشمی پور رو که به عنوان نماینده نامزدها با شورای نگهبان مطرح کرده بود رو دیده باشی میبینی که اعمال انجام شده از طرف مجریان انتخابات به شدت مشکوک بود و اینها حق داشتند که اینطور به سرعت در مورد سلامت انتخابات ابراز تردید کنند.
    سوال من از شما این هست که چرا به پیشنهاد این آقایون مبنی بر تشکیل هیات تحقیق با اون اوصافی که در فیلم گفته شده مخالفت شد؟ شکی نیست که این مسائل با آقای خامنه ای هم مطرح شده و مخالفت اصلی از طرف او بوده وگرنه با قدرتی که ولی فقیه در این سیستم دارد براحتی این طرح اجرا میشد. آیا اجرای کامل این تحقیق و اعلام گزارش اون بصورت علنی نمیتونست از اینهمه درگیری و خشونت و بی آبرویی و از بین رفتن زندگیها جلوگیری کنه؟ قطعا میتونست.
    یک مسئله رو هم به شما بگم. اینکه میبینید اینطور خشن با تظاهرا برخورد میشه علتش این نیست که اینها هدفشون کنترل اعتراضات و هدایتش به سمت اعتراضات مسالمت آمیز هست بلکه هدف خاموش کردن اعتراضات هست و چون منطقی برای قانع کردن مردم وجود نداره تا دست از اعتراض بردارند باید جوری با اونها برخورد کرد تا دیگه جرات اعتراض نداشته باشند.
    یک فیلم از فیلمهای روز عاشورای سال قبل هست که بخوبی این مسئله رو نشون میده. مردم دارند آرام حرکت میکنند و ناگهان از رو برو یک گروه با باتوم و تیر هوایی به اونها حمله میکنن تا جمعیت آروم رو متلاشی کنند.
    این فیلم رو در اینجا میتونی ببینی:
    http://www.youtube.com/watch?v=LcGMccZtabM
    ___________
    پاسخ:
    1. البته آقای خامنه ای هم اجازه تحقیق درباره آرا را داد، و فقط نظر خودش را اعلام کرد که به نظر من بعد از شمارش دوباره هم تغییر محسوسی در نتایج وجود نخواهد داشت؛ ضمن اینکه شرح مذاکره نمایندگان کاندیداها به آقای خامنه ای موجود است، که نمایندگان آقای موسوی دقیقا به قضایا قبل انتخابات و مضر بودن احمدی نژاد تاکید داشتند نه به نفس انتخابات؛ یعنی حتی تخلف را در قبل انتخابات می دیدند؛ خوب این چه منطقی است که شما تخلف را ببینی و در انتخابات شرکت کنی، و بعد بزنی زیر میز؟
    2. البته با یک فیلم نمی شود اظهار نظر کرد، چون در باقی فیلم ها وندالیسم و آسیب رسانی به اماکن عمومی مشخص است؛ حتی در فیلم زیر کردن توسط ماشین؛ ما از همان روز فیلم متوقف کردن ماشین، آسیب رساندن به رانند و آتش زدن ماشین را داشتیم؛ و در همان فیلم ضمن اینکه ایستگاه پلیس می سوخت افرادی در حال حمله به ماشین فراری بودند و در این موقعیت من به راننده حق می دهم که بی حواس تنها به فرار فکر کند.
    خب تکلیف ما که نمی خوایم چیه؟باید همه مون کشته بشیم؟نباید حق حرف زدا داشته باشیم؟
    ________
    پاسخ:
    مسیر قانونی، دادگاه و ... وجود دارد که می توان از آن مسیر عبور کرد.
    اگر آقا با این برخوردها مخالف بود در طول این 22 ماه لااقل یک کلمه در بین صحبتهاش اشاره می کرد. شما همچو چیزی از ایشون شنیدین؟ ما که نشنیدیم!
    __________
    پاسخ:
    آقا بارها، خصوصا در دیدار با دانشجویان به حرکت های خودسر اعتراض کرده است.
    من خودم تو راهپیمایی 23 خرداد(از ونک شروع شد) بودم و قسم میخورم که برای اولین باز اونجا بود که نیروهای انتظامی خشونتو شروع کردن.ما داشتیم خیلی آروم از ولیعصر میومدیم پایین که چهارتا موتور با گارد ویژه از پشت!! جمعیت شروع کردن به زدن مردم،من خودم اونجا بودم،که بعد مردم هم عصبانی شدن و موتوراشونو آتش زدن.به همین خاطره که من میگم حکومت خودش میخواست که اعتراضات به خشونت بکشه تا راحت سرکوب کنه.مگه نه چه علتی داشت که فقط 4 تا موتورو بفرستن بین هزاران نفر معترض عصبانی ولی آروم.اگر میخواستن سرکوب کنن کاملا که همه میدونستن با 4 تا موتور نمیشه اون همه مردمو سرکوب کرد،اگر هم که نمیخواستن سرکوب کنن که دیگه این کاشون معنی نداشت.حکومت از عصبانیت مردم سواستفاده کردو خودش هم خشونتو شروع کرد.
    __________
    پاسخ:
    اتفاقا بنده هم 23 خرداد در تظاهرات ها و در خیابان کشاورز بودم؛ و کسی متعرض جماعت نبود؛ ولی نهایتا می بینیم این حرکات تبدیل به حمله وزارت کشور می شود. خوب؟
    دائم میگی بیست سال حکومت دست اصلاح طلبا بوده! در بهترین حالت اصلاح طلبان دو قوه را در دست داشتند و باز هم قدرت در دست قوه قضائیه و سپاه و شورای نگهبانه…
    _______
    پاسخ:
    ساختار شورای نگهبان تقریبا همانی بود که امام معین کرده بود؛
    قوه قضایی هم دست شاهرودی یک نیروی نزدیک به اصلاح طلبان بود که این انتخابات هم به موسوی رای داد.
    هموطن گرامی، که بسیجی هم هستی. من نه سبزم نه زرد نه سفید
    فقط از تو می خواهم بپرسم چرا کار به اینجا رسیده که توده توده مردم در خیابان بر علیه رهبری شعار می دهند. آیا نباید به حرفشان گوش کرد. یا فقط باید تو سرشون زد؟ فکر می کنی این وضعیت تا کجا می تونه ادامه داشته باشه؟ 1 سال 2 سال 5 سال؟ دوست عزیز تا دیر نشده باید به حرف مردم گوش کرد. این جوانان مطالبات دارند. این مردم دنبال گوش شنوا می گردند که به حرفشان گوش کنه. خس و خاشاک و میکروب و گاو و گوساله و منافق خوندن آنها راه بجای نمی بره شما هم که انسان منطقی هستی بجای تاکتیک برخورد دادن و سرکوب کردن بیا تور را به خدا این مطالبات را در سایتت بنویس و دوستان لباس شخصیت بگو مردم این روز ها را فراموش نمی کنند.
    آقای صلح طلب و دوستار انقلاب و نظام : خشونت رو اونهایی شروع کردند که عصر 22 خرداد به ستاد موسوی وحشیانه حمله کردند ، شروع به دستگیری افراد سیاسی کردند، اینترنت و اس ام اس رو از ترسشون روز 22 خرداد قطع کردند و هزار کار دیگه .اصلا این نقاب بهتون نمیاد. دیگه همه شما رو شناختن
    __________
    پاسخ:
    قطع اس.ام.اس را در خرید اس.ام.اس سنتر تبلیغاتی آقای مهدی هاشمی برای تبلیغ در روز انتخابات دنبال کنید.
    به نظر من تنها کسانی که در این میان ضرر خواهد کرد : جمهوری اسلامی ، عقل گرایی ، بسیج و ....
    1 - فارغ از انتقادهای که به بسیج دارم ، بسیار ناراحت ام از توهین و قربانی شدن بسیج ، بسیج ذخیره این کشوره ولی به راحتی و افسار گسیخته داریم ازش خرج می کنیم ، و بسیجی بودن شده انگ و توهین .
    2 - موافقم که کسانی با شارژ کردن لباس شخصی ها در بدست اوردن ماهی از اب گل الود هستند . خاصه ریس دولت ....
    3- چیزی که در این 1سال نیم اخیر پنهان مونده چرایی به وجود امده این فرضیه تقلبه . بی خود هم موسوی را متهم به این جا انداختن این نظریه نکنید .
    و قطعا هم حضرات خودوشون را به خواب می زنند ."منظور شما نیستید"
    هیچ اراده ای "حداقل من" برای اغنا کردن طرف شاکی ندیدم . نمونه اش نماینده ولی فقیه ای در جایی می گفت جناب حداد عادل قسم می خورد که تقلب نشده
    کسی که خودش در انتخابات مجلس هفتم با باطل کردن صندوق رای، به مجلس راه پیدا کرد و حالا بنده باید به قسم این آقا فارغ از هر دیدگاه سیاسی باید بپذیرم که تقلب نشده . " اکه شک داشته باشم "
    بنده شخصا به جمهوری اسلامی اعتقاد دارم ولی با این شیوه اداره کشور مخالفم ولی برانداز نیستم
    برادر جان خودتان معترفید که زمان جنگ را ندیده اید ولی پدرتان جانباز است و افتخار ایران
    اگر زمان جنگ را میدید می دانستید که پدرتان افتخار اسلام است و هیچ رزمنده ای ان روزها در مصاحبه ها و وصیتنامه ها اسمی از کلمه ایران به تنهایی نمیبرد و جمهوری اسلامی ایران هم خیلی کمیاب و بود و وطن پرستی کفر بود پس منتش رو سر مهین نذارید لطفا
    اول سلام
    دوم اینکه خلاف نظر خودم ندیدم حرف شما را که نقد کنم، پس نقد به متن نمی کنم اما اگر نقدی داشته باشم، هنوز به زمان انتشار بر میگردد، نه اتفاقات.
    بسیج شهری یک نیروی فعال سیاسی، موتور فعال فعالیت های گسترده مذهبی در کشور، نیروی بومی و همرنگ نظام در مناطق مختلف ایران است. انتقاد شما نه اینکه صحیح نباشد اما متوجه بسیج شهری در تهران است.
    عمق بی اخلاقی، نفوذ رذیلت های اخلاقی و عدم پایبندی به شریعت اسلام، بین بسیج شهری ها کم نیست اما این امر در مقابل توده ای که از آن می آیند اصلا به حساب نمی آید. نمی دانم شما دانشجو هم هستید یا نه ( که اصلا بعید نیست با این مطالب و دغدغه هایی که دارید ) ولی تدین و شریعت محوری بین دانشجویان بسیجی بیشتر از دیگر بسیجیان است ( الان کاری به درست و غلط عقاید نداریم ). همین امر هم بین بسیج شهری و عموم مردم حاکم است.
    در چنین شرایطی، بسیج اگر خود فراخوان ندهد برای مقابله منظم، میشود همین که الان می بینید، یک بسیج شهری از یک جای دیگری از تهران راه می افتد تا با مخالف نظام یا قانون شکن برخورد کند. واقعیت این است که این برخورد صدماتی دارد اما این صدمات حتی به اندازه ی نیمی از صدماتی هم نخواهد بود که اگر در شرایط اول انقلاب می بودیم دچارش می شدیم. اول انقلاب هم همین بسیجی ها بودند، اما از هیچ کس حرف شنوی نداشتند، هیچ نظمی نداشتند... این بود که باعث می شد تمام قوای خود را جمع کنند و در میانه ی میدان قضاوت و اجرای حکم هم بکنند.
    به نظر شما بهتر این است که بسیجی ها کنار می کشیدند، اما سوال این است که اگر به بسیجی بگوییم کنار بکش و نیا، نمی آید؟ با یک الله کرم می توان برخورد کرد، با بدنه ی بسیج هم می توان برخورد کرد؟ اصلا چه کسی می خواهد برخورد کند؟ نیروی انتظامی؟ سپاه؟ بهتر نیست اول ابزارهای کنترل را بشناسیم و بعد اقدام کنیم به تحلیل و ارایه روش جایگزین؟
    مشکل اصلی بسیج شهری، تنبلی نیروی فعال سیاسی در آموزش و نبود نظام کارآمد آموزش برای مقابله با تنشهای شهریست. بسیجی را مثل سپاهی آموزش می دهند، بیرون شهرها، مانور مقابله با دشمن میبینند اما آموزش دقیق مبارزه با اغتشاش نمی بینند. این ایراد وجود دارد اما راه حل اصلاح هم وجود ندارد
  • فدایی حضرت روح الله
  • به نام خداوند بخشاینده مهربان
    حقیر سراپا تقصیر، در سالهای آخر جنگ بسیجی 15 ساله ای بودم که به امر حضرت روح الله مدرسه رو رها کردم و به آموزش نظامی رفتم. توفیق حضور در جبهه به دلیل مخالفت خانواده میسر نشد، اما بسیجی ماندیم و گوش به فرمان روح الله. مفتخرم که عضو اولین گروه استشهادیونی هستم که وظیفه داشتند سلمان رشدی را در هر کجا یافتند به سزای عمل خویش برسانند و هنوز در انتظار فرصتی برای انجام وظیفه ای که حضرت امام به دوشمان گذاشتند و بر زمین مانده.
    اما بعد... برادرعزیزم شرمنده روی امام و همکلاس و مربیان و همرزمان شهیدم هستم که قتل حاج احمد آقا را به چشم دیدم و سکوت کردم. نمیدانم در آن دنیا چطور جواب بچه های پایگاه را بدهم که در سالروز ارتحال حضر امام، در حرم پاکش به نواده اش بی احترامی کردند و دم بر نیاوردم. جواب دوست و مربی تخریب شهدیم را چه بدهم که در خیابان های تهران به نام بسیج با باطوم به سر ناموس شیعه کوبیدند و فقط نگاه کردم؟ جواب دوستان رفته را چه بدهم که شرم میکنم لوح تقدیر بسیج سال 68 خودم را دخترم نشان بدهم؟ چطور به دخترم بگویم بسیجی بودم و حافظ جان و مال و ناموس مردم؟ چطور بگویم نوجوانی بودم که با یک سرنیزه شبها در شهر گشت میزدیم که مردم آسوده باشند؟ نسل امروز چطور باور کند که سپاه و بسیج مامن مهربان مردم بود؟ چطور باور کنند که همدوره بسیجیم روی مین رفت و پاره پاره شد که مردم در آرامش بمانند؟ چطور بگویم که بسیج واقعا مدرسه عشق بود ، عشق به اباعبدالله...
    __________
    پاسخ:
    البته فضل فامیلی به ارث نمی رسد؛ اگر 14 خرداد حضور داشتید می دید که قضیه سازماندهی شده نبود؛ حتی کسانی که از شهرستان آمده بودند با بلوتوث و ... از رفتار آقای حسن خمینی مطلع شده بودند از وی عصبانی بودند؛ هر چند من هم مخالف توهین به ایشانم ولی لازم بود ایشان به هرحال به یک صورتی نظر اکثریت کسانی که به پدربزرگشان متعهدند و حاضرند در آن آفتاب سوزان آن همه راه را برای گرامیداشتش بیایند بداند. کسانی که آسید حسن باید روی آنها حساب کنند کسانی نیستند که تظاهراتشان هم بعد از سه بعد از ظهر و زمان سایه است؛ کسانی هستند که برای ایدئولوژی پدربزرگش حاضرند هزینه بدهند و داده اند.
    اگه واقعا میخواهید نظر خواننده رو بدونید، خوشم اومد ،خوشم نیومد رو برای نظر دهنده و پاسخ خودتون جداگانه در نظر بگیرید !
    اینجوری اصلا معلوم نمیشه خوانندگان نظرات ،از نظر نظردهنده خوششون اومده یا پاسخ شما ؟!
    جواب شما هیچ ارتباطی با نوشته من نداشت،شاید هم من نفهمیدم.بالاتر بحث بر سر این بود که شما می گفتی معترضان خشونتو شروع کردن من هم گفتم که در واقعیت حکومت بود که خشونتو شروع کرد.اگر حکومت خشونتو شروع نمی کرد چه بسا اتفاقاتی که شما گفتی مثل حمله به وزارت کشور یا پایگاه بسیج روی نمی داد(اگرچه به نظر من هیچ کدوم از این اتفاقات دلیلی برای کشتن مردم نیست!).وظیفه نیروهای امنیتی هدایت و کنترل خشم مردم بود نه حمله به آنها اونم از پشت!! و دامن زدن به عصبانیتشون.بازهم میگم دلیل من از این نوشته فقط نقض این حرف شما بود که خشونت توسط مردم معترص شروع شد.
    برادر هموطنم
    سلام مجدد
    در جوابها دیدم بیشتر نظرتان بر این است که در انتخابات تقلبی نشده
    پیشتر سوالی کردم که چقدر به این نظر اعتقاد دارید ؟آیا در این قضاوت سخن طرفین را شنیده اید؟ و در کدامیک از این مراحل اعتقادی قرار دارید ؟ شک گمان ظن علم یا یقین؟ و بر چه اساسی
    البته منتشر نکردید و پاسخی نیز ندیدم از جانب شما البته تاکنون پاسخی ندیدم.
    دوست دارم پاسخ شما را نیز بشنوم که یستمعون القول تا فردای قیامت شرمنده نباشم.
    به امید رضای خدا از همه ما
    و رضوان من الله اکبر
    _______
    پاسخ:
    چون جواب مفصل می خواستم بدم، منتشر نکردم تا با جواب منتشر کنم؛ ولی جدا انتشار و پاسخ دادن کامنت ها وقت زیادی از من می گیرد؛ احتمالا از جواب صرف نظر کنم و بعدا در یک پست جداگانه به آن بپردازم؛ چون به اندازه کافی فکر کنم سر این موضوع بحث شده است و پاسخ ها روی اینترنت موجود است.
    من نظر گذاشتم ولی چیزی از نظر خودم نمیبینم اگر حذفش کردی لااقل یک خط ازش بگذار بفهمیم نظر ثبت شده یا نه.
    _______
    پاسخ:
    کامنت شما را خیلی وقت است منتشر کردم؛ اسمتان را سرچ کنید پیدایش می کنید.
    آقا، خوشحالم که هنوز یه ذره، نه خیلی، فقط یه ذره تفکر و تعمق در وجود آدمهایی مثل شما هم باقی مانده که قادر به شنیدن و صدایی به جز صدای خودشان هم باشند. به شما تبریک میگویم.
    1- من یک صنعتگرم، نه سبز و نه بسیجی و نه اصولگرا و نه اصلاح طلب. مدیر و صاحب یک شرکت مهندسی هستم، فوق لیسانس مدیریت و لیسانس مهندسی دارم. 15 سال برای این شرکت زحمت کشیده ام. مال و اموالی هم ندارم. به قول شما همون رده متوسط تهرانی هستم. تمام تلاشم تامین روزی برای 40 نفر ار همکارانم به عنوان واسطه ایی در این دنیا در رده های مختلف کاری بوده است، که به لطف سیاست های نظام، رهبری و شخص به اصطلاح رییس جمهور ناتوان از انجامش از طریق سالم و قانونی شده ام در حالی که تا 4 الی 5 سال پیش نه فقط 40 نفر که 140 نفر (خانواده) روزیش از طریق کارگاه و تخصص بنده تامین میشده است. سری به شهرکهای صنعتی و کارگاه های تولیدی اطراف تهران بزن تا با جامعه بیشتر آشنا شوی.
    2-یکی از همکاران بنده ورودی سال 79 دانشکده فنی تهران بود. بر حسب تصادف 79 نفر همکلاسی هم داشت. از این بین هم اکنون، کمتر از 10 نفر در کشور ما، ایران موجود هستند. از بین این کمتر از 10 نفر 6 نفر ار نسوان محترم به امر خطیر خانه داری مشغول شده اند، 2 نفر هم در حال خروج از مملکت با ثبات جنابعالی هستند. قادر به درک فاجعه ایی که برای کشور عزیز من و شاید تو در حال رقم خوردن است، هستی؟ اگر خواستی ایمیل بزن تا فایل محاسبات مربوط به هزینه های تحمیلی را خدمت شما ارسال کنم. لازم به ذکر است عطایش را به لقایش بخشیدم و سپردم به شما تا ثباتش را حفظ کنید و به دیار گناه و فساد و غربت هجرت خواهم کرد تا در کنار همکلاسی ها، همکاران و دوستان قدیمی به انجام وظیفه برای گروهی دیگر از بندگانش مشغول شوم.
    3-در خوزستان، کردستان، خراسان، قزوین، اطراف تهران، اردبیل پروژه هایی برای اجرا در یکسال اخیر داشته ام و بنا بر عادت و حرفه علاوه بر مدیران و مهندسان معمولا با قشر کارگر دمخور هستم. همه از وضع موجود ناراضی هستند و به حق آن را ناشی از وجود نظام فاسدی ( اگر قبول نداری، به بند بعدی مراجعه کن) که شما سعی در ثباتش داری میدانند. به شخصه با توجه به رای همین هایی که با انها دمخور بودم و هستم، پیروزی آقای احمدی نژاد را غیر ممکن نمیدانم ولی بسیار بعید و تقلب را نزدیکتر به حقیقت میبینم ولی نکته جالب آنکه قریب به همه از رای به آقا محمود پشیمان شده اند.
    4- در تمامی مذاهب، ربا جزو گناهان کبیره است. این چه اقتصاد و بانکداری اسلامی است در تمامی مذاهب، اصول احلاقی و اجتماعی و قضایی، رشوه گناه و جرم و بر هم زننده عدالت اجتماعی و یکی از مهمترین دلایل اختلاف طبقاتی و ایجاد رانت است. اسن چخ نظام و انقلاب و اسلامی است که همه
    4- ر تمامی مذاهب، ربا جزو گناهان کبیره است. این چه اقتصاد و بانکداری اسلامی است که در آن نرخ بهره، آنهم با زور و به صورت غیر واقعی در حدود 20 درصد نگه داشته میشود و آن چه بانکداری غربی و آمریکایی و سرمایه داری است که در آن رخ بهره در حدود 3 الی 5 درصد تثبیت سده و گاها منفی هم میشود؟؟ در تمامی مذاهب، اصول اخلاقی و اجتماعی و قضایی، رشوه گناه و جرم و بر هم زننده عدالت اجتماعی و یکی از مهمترین دلایل اختلاف طبقاتی و ایجاد رانت است. این چه نظام و انقلاب و اسلامی است که عمده و قریب به اتفاق ماموران و پروسس ها و ادارات آن مگر به رشوه به نتیجه نمیرسند؟ چه نظامی که هیچ پروژه و مناقصه و مزایده ایی مگر با زد و بند به اتمام نمیرسد؟ درک میکنی چه بر سر مردمم آمده است؟
    4- بر حسب تصادف و اشتباه مامورانی همچون شما، در حین بلوا ها و اعتراضات مردم در سال 88 مدتی را در زندان های نظام گذراندم. متاسفانه نه اسلامی دیدم، نه انسانیت، نه منطق و نه ...، فقط حیوانیت محض.فقط متعجبم از اینکه موجوداتی تا این حد عجیب با قیافه ایی همچون من هم خلق شده بودند و من نمیدانستم.
    فقط خواستم بنویسم که دنبال ثبات چه نظامی هستی، هر چند که مشکل من و امثال من با فرهنگ و مردمی است که این نظام خروجی آنان است.
    زاستی محل کار و زندگی و .. میدان ونک هست. اگر آدرس شروع خشونت را میخواهی، ساعت دو میدان ونک (چهار راه جهان کودک) شوکر و باتوم نیروی انتظامی و ساعت 3 جلوی چشم خودم، در ملاصدرا رد شدن موتورهای گارد از روی دختر غش کرده را میتوانم راهنمایی کنم. و باز متعجب از نظام و اسلامی که چنین نینجای مسلمان رئوفی تربیت کرده است.
    تنها دلیلی که باعث میشه این کامنت رو برات بزارم اینه که حس میکنم جنس منطقت با بقیه هم قطارهات فرق میکنه
    اولین نکته ای که می خواستم بهت بگم در مورد مطلب این پستت هست و بعد از اون دو تا سوال ازت دارم که اگر قادر به پاسخگویی با آنها باشی ، خرسند خواهم شد
    حکایت است که کسی رو که خوابه میشه بیدار کرد ولی کسی رو که خودش رو به خواب زده هرگز. و اگر ذره ای حس می کردم که پارت دوم جمله مذکور در موردت صدق میکنه ، قصعا و یقینا این کامنت رو برات نمیگذاشتم
    ببین مومن ، به علت اینکه پدر من از رده بالایی در یکی از ارگانهای نظامی کشور برخوردار بوده ، کاملا با سیستم اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی آشنایی دارم
    عناصر لباس شخصی در روزهای سرکوب ، کاملا زیر نظر قرارگاه ثارالله و به صورت سازمان یافته اداره میشوند و بنابراین اساسا چیزی به اسم نیروهای خودسر در جمهوری اسلامی وجود خارجی نداره
    این اصطکاکی رو هم که ممکنه هر از چندگاهی بین لباس شخصی یا بسیج با نیروی انتظامی پیش بیاد به دلیل موازی کاری و سیستم امنیتی لایه به لایه جمهوری اسلامی هست که امری کاملا طبیعی هست
    و اما دلیل خشونت عریانی که لباس شخصی ها به صورت سیستماتیک به کار میبرند هم بسیار واضحه ، چون آنها به خوبی میدانند که هزینه حضور معترضان رو باید تا حد امکان و به هر وسیله و ادواتی بالا ببرند که در غیر این صورت ، این بچه هایی که جون به کف پا به خیابون میگذارند و حکم نوک کوه یخ رو دارند که سر از آب بیرون آورده ، تبدیل به سیلی خواهند شد که بنیان نظام را از ریشه خواهد کند ، بنابراین با اینکه هدفت از نوشتن این پست ، اصطلاحا به نوعی نقد درون گروهی بود ولی چه این نوشته و چه صدها نوشته دیگه تو من باب این موضوع ، مصداق بارز بادمجان واکس زدنه
    چون که شما شاید بتونی با نوشته هات کمکی به اصلاح کردن عناصر "خودسر" بکنی (که خوشبختانه یا متاسفانه در این مملکت وجود خارجی ندارند) ولی برای اصلاح کردن موارد مورد نظر شما که به صورت سیستماتیک اجرا میشه دو راه پیش پات نیست ، یا سیستم باید به کل تغییر کنه با جایگزینی نظامی جدید و یا باید رئوس سیستم تغییر کنند تا راه رفرم باز شود قبل از اینکه روولوشن اتفاق بیفته
    و اما میرسیم به اون دو تا سوالی که ازت داشتم
    سوال اول این هست که هون طور که خودت میدونی مسئله خشونت عریان لباس شخصی ها و اعمالشون ، عقبه چندین و چند ساله داره ، سوال من از تو این اینه که اگه رهبری از این حکایت اطلاع داره و اجازه قلع و قمع مردم رو به آنها داده ، آیا لیاقت و شایستگی رهبری نظام رو داره ؟ و اگر هم اطلاعی از این قضایا نداره که این چه رهبریست که از اوضاع مملکت خودش بی اطلاعه ؟ و اگر هم می داند و کاری از دستش بر نمیاد برای رفع این مسئله آیا باز هم لیاقت و شایستگی رهبری نظام رو خواهد داشت ؟
    شوال دوم من از تو بدین شرحه :
    مگه امام نگفت که " پدران ما یک روز به حکومتی رای داده یا پذیرفته اند آن‌ها که نمی‌توانستند برای ما تصمیم بگیرند، پدران ما چه حقی داشتند که برای ما تعیین تکلیف کنند امروز نسل جدید مقتضیات زندگی جدیدی دارد "
    می دونستی از رای دهندگان به رفراندوم سال 58 فقط و فقط چیزی در حدود 15 % در قیذ حیاط هستند ؟ و بیش از 85 % واجدین حق رای در روزگار ما به این نظام رای نداده اند ؟
    به نظر تو چه فاکتوری غیر از ترس در عدم انجام رفراندوم مجدد زیر نظر نهادهای بین المللی (فقط و فقط به منظور عدم وجود هرگونه شبهه از سوی توده به نتیجه رفراندوم) وجود داره ؟
    آیا غیر از اینه که در صورت موافقت مجدد ملت با "جمهوری اسلامی" علاوه بر تجدید بیعت ، حکم و سندی غیر قابل انکار در نزد جهانیان و تمامی افکار عمومی دنیا خواهد بود مبنی بر پشتیبانی دامنه دار ملت ما از "جمهوری اسلامی" ؟ و در صورت رای نیاوردن مجدد نظام "جمهوری اسلامی" آیا خق این ملت نیست که سرنوشتش را به دست خویش رقم بزند ؟
    یا حق
    ____________
    پاسخ:
    1. من، خصوصا با یادآوری دوره قالیباف معتقدم، در نظام عزم کنترل این جماعت وجود دارد؛ ولی باید چندلایگی، و وسعت و بزرگی نهاد ها و گرایش های مختلف داخل جمهوری را هم محاسبه کرد؛ همین الآن، در کنار دو جریان مختلف اصولگرا، جریان اصلاح طلب سپاه هنوز وجود دارد حتی اگر ضعیف باشد. در چنین وضعیتی من شخصا منطقی برخورد می کنم و از رهبری به عنوان یک سیاستمدار، یک کشور 70 میلیونی با جمعیت نظامی، نهادی، اداری بدین حد فراخ، توقع خدایی و کن فیکون ندارم؛ تنها توقع کنترل و مدیریت دارم که شاید بعضی جاها نتیجه درست ندهد.
    2. آیا انتخابات های هر دو سال یک بار؛ حتی با عدم محاسبه انتخابات اخیر، به عنوان رای به اعتماد به جمهوری محسوب می شود یا نه؟
    آقا وسیلش را نداشت که جلوش را بگیره ؟ مگه فرماندهان سپاه و بسیج تحت امر آقا نیستند؟ اصلا مگه دانشجویان مردم را می زنند که آقاتون تو دیدار با اونا میگه؟ این الله کرم و دار و دستش کجا دانشجویا ؟ خواستگاه و فر مانده این لباس شخصی ها همین فرماندهان سپاه و بسیجند که همشون زیر نظر همین رهبرند. اگه رهبر نمی تونه جلو زیر دستاشو بگیره از بی کفایتیشه و دلیل دیگری بر باطل بودنش.
    ______
    پاسخ:
    من دیگه نمونه برخورد با این ها را تعریف کردم.
    من نه سبزم و نه اعتقادی به جمهوری اسلامی دارم.
    فقط دلم برای جوونهایی که کشته شدن و سرمایه هایی که تلف شد و امنیت کشورم میسوزه و چون نیمچه متطق و آرامشی در نوشته های شما میبینم اومدم کامنت بذارم. با اینکه میدونم خواب شما سنگین تر از این حرفها هست.
    "خشت اول گر نهد معمار کج. تا ثریا میرود دیوار کج"
    مشکل از اون روزی شروع شد که یک برگ دادین دست مردم و توش نوشته بود جمهوری اسلامی آری یا نه و انقلاب مردم ایران رو به نفع خودتون مصادره کردین. از همون روزی که اعدامهای کیلویی تو مملکت راه انداختین و خشک و تر رو با هم سوزوندین. روزی که مردم ایران رو دو دسته کردین. یک دسته بزرگ تر که همیشه نزدیک انتخابات و یا توی تظاهرات و راهپیمایی ها یادشون می افتادین و دسته دیگه که همیشه تصویرشون همه جا هست. وقتی که ریا و تزویر رو تو جامعه وارد کزدین و باعث شدین مردم تو جامعه یه جور باشن و تو اندرونی یه جور دیگه.
    حالا که بعد از 30 سال دیوار بالا اومده و کج بودنش مضحکه دنیا شده تو فکر این هستین که چند ردیف بالایی رو دوباره بچینین و سرش با هم میجنگین.
    نه هم وطن. بنا از پایه خرابه و تا وقتی قسمت بزرگی از جامعه رو راضی نکنین. وضع به همین منوال خواهد بود.دیروز خاتمی بود. امروز موسوی. فردا یکی دیگه. و به جای مشروعیت مردمی هر روز باید دنبال این باشین مشروعیتتون رو از دهان یک رهبر عربی انقلابی گدایی کنید.
    به خدا نه جنگی بوده و نه جنگی نیست اگر که رضایت مردم رو داشته باشین.
    آه که نرود میخ آهنین در سنگ.
    جالبه که bbc رسانه ی موثق شما هم هست که بهش استناد می کنید!:)
    هموطن
    مدت هاست که من و شما دیگر باهم حرف نمی زنیم
    چون شما مدت هاست که چماق بدست دارید !
    راستی مسیح جان! من فکر کنم از سال ها پیش می‌شناسمت. البته اگر تو همان مسیح باشی در وبلاگستان. من خودمم هم وبلاگ نویسم و مشتاقانه منتظر پست هایی هستم که وعده داده بودی.
    مسیح وبلاگ نویسی که من می شناختم (اگر خودت باشی) اون روزها راجع به افرادی که عملیات انتحاری انجام می دهند می نوشت و ایرانیانی که دلشون می خواست برای این کار اسم نویسی کنند.
    ________
    پاسخ:
    همون مسیح که هستم؛ ولی همون موقع علیه اون فرایند احمقانه ثبت نام ها مطلب نوشتم :))
    مسیح جان! یک کم سکوت کن و در سکوت فکر کن! جدا به این چیزها باور داری؟ چندبار دیدی قانون تو مملکت ما (در جایی که به ضرر حاکمیته، اجرا بشه). من فکر کنم شوخی می کنی و شوخی تلخ!
    مادر ندا و مادر سهراب و مادر خیلی از جوون هایی که مانند تو و من حق حیات داشتند و ازشون گرفته شد، دستشون به کجا بنده؟ چرا باید صبر کنیم بلا در خونه ی خودمون رو بزنه تا باور کنیم؟ محسن روح الامینی رو یادته؟
    خطر بزرگ برای ایران ما که آقایان نوکر و خدمتگزار مردم باید باشند و حالا شدند سرور اون ها، اینه که مردم دیگه اعتمادشون رو از دست دادند.
    ________
    پاسخ:
    این وسط غلام کبیری ها هم که اهمیتی ندارند؟
    من فکر می کنم بدجوری بهم زدی همه چیز رو مسیح. اگر شجاعت وبلاگ نویسی به این هستش که تو پته ی همه چیز رو بریزی روی آب...پس زندگی که الان مدیون همشهری و برخی جاهای دیگه هستی رو در خطر انداختی.
    پسر خوب اگر دوست داری بنویسی تا دیده بشی گاهی سکوت کن تا دیده بشی. بعد محیط را ببین...مصلحت بود صحبت کن.
    اصلاً این را خوب دقت کن که در سایه ی همه ی این مشکلاتی که بسیج از سر نیرو انتظامی راه انداخت رهبری بود که نگذاشت اتحاد همه از بین برود. احساساتی نشو که من آنجا چه دیدم...هر چه دیدی در تفکر خودت هم ببین.
    حرفهای شهدا را یادت رفته...اگر یادت نمی رفت این چنین پست نمی زدی.
    موفق باشی.
    _________
    پاسخ:
    موقع انتخاب رشته پدرم به من توصیه کرد، رشته ای را انتخاب کنم که هر جای دنیا، بدون نیاز به وابستگی به دولت بتوانم ادامه بدهمش؛ زندگی م را هم وابسته ی به همشهری نیستم؛ فعالیت های الآن من در همشهری غالبا به درخواست خود دوستان است؛ وگرنه کار من فنی است، و رشته ام نیازی به آقا بالا سر ندارد که از هراسش لالمونی بگیرم.
    حرف حق را باید زد هرچند تلخ؛ انقدر همیشه مصلحت سنجی کردیم و نگفتیم که هیچ وقت گفته نشد.
    اگر در جامعه ای یک نفر عقیده ای داشته باشد و فقط همان یک نفر باشد و به او ظلم شود، عامل این ظلم عملة ظلم است و گناهش کمتر از هیچ ظالمی نیست. در دین ماست که هر کس یک نفر را بکشد گویا همة انسانها را کشته است. اگر جمعیتی اعتراض دارند و معتقدید در اقلیتند، بگذارید اعتراضشان را با مسالمت اعلام کنند تا ببینید آیا واقعا اقلیتند یا نه. نمی گذارید چون می دانید این صدای اکثریت است که جانش به لب رسیده. به خود بیایید پیش از آن که بین ظالم و مظلوم پرده ای از آتش افروخته شود. از تجربه تاریخ بیاموزید. من به عنوان برادر دو شهید اعلام می کنم که اشتباه می کنید و کاش خدا را لحظه ای به خاطر آورید. این جوانان عاصی برادر و خواهر من و شمایند و دردشان درد همة ماست. درود بر حقیقت که سرش همیشه بر نیزه است.
    مردم حق دارند اعتراض کنند، و اگر محملی مناسب پیدا نکنند، طبیعتاً اعتراضشان به خشونت کور کشیده می شود. این که خیلی‌ واضح و بدیهی‌ است.
    وظیفه ی حاکمیت ایجاد فضا برای تخلیه هیجانات مردم است، نه این که خودش را رقیب و آتش بیار معرکه کند و از خشونت‌های پیش آمده هم سؤ استفاده کند برای دامن زدن به آن برای بهره برداری تبلیغاتی و در نهایت "جمع کردن مساله" به خیال خودش!
    نتیجه میشود همین که میبینیم: همه معتقدند حاکمیت یک دیکتاتوری بی‌ رحم، آدم کش و خونخوار است و دیگر هیچ...
    در اولین فرصت هم که مردم احساس کنند حاکمیت ضعیف شده طومارش را در هم می پیچند.
  • از حوا به آدم
  • با سلام
    به شخصه معتقدم که جامعۀ ما دچار فقر فرهنگیه و پرورشش الزامیست برای همۀ اقشار چه ,لباس شخصی چه سبز چه غیره
    برای مذهب و اعتقاد درونی هر فردی احترام قائلم ولی آنچه که در قاموس دولتم میبینم بهره برداری از مذهب با نفع شخصی و نفسانیست که در این سالها بطور جدی لطمه زده به رشد معنوی و مذهب که شاهدیم که معترضین به اشتباه انگشت اشاره به مذهب میگیرند به جای افرادی که مسبب این محصول بوده اند .
    همۀ ما آدمیم و دارای ذهن محدود و عملکرد های معطوف به همون ذهن که بنیادش از خانواده و مدرسه و جامعه و پیرامون ما شکل میگیره که تآثیر خودشو بنیادی بر ذهن ما میذاره که خیلی مواقع حتی غالب میشه به جستجوهای فردیمون و برای همین قرار نیست که کسی ,کسی رو عوض کنه اونهم با کلام ..اما من نوعی, مسئوول عملکرد خودم اگه باشم ,شاید که تآثیر درخشانتری بر محیطم بگذارم .
    نمیتونیم بگیم مذهب در کشورهای دیگه در سیاست دخالت نداره ولی در قوه قضائیه و ساختار رسمی دولتشون دخالت مستقیم نداره و آدمهای یک اجتماع هم به راحتی میتونن اعتراضشونو چه در خیابون چه در نشریات و .. عنوان کنند چرا که با همون ساختار پیچیده مذهب در سیاست حقوق انسانها از معنا برخورداره و کسی هم آماری از خرد آدمها نمی گیره که بنا به خردشون اعتراضو به رسمیت بشناسه بلکه آدم آدمست .
    و در همین وبلاگ خودتون هم مشاهده میکنید که با اینکه شما انتخاب و روشتون با خیلی از کامنت گذارها یکی نیست ولی چون روزنی از پذیرش و عدم خشونت و تامل دیدند چطور دلهاشونو تقسیم کردند و نرمتر در این گذار گذر کردند ..چرا که شما حتی اگر مخالف هستید گوشی شدید و امنیتی برای واگویه ها .
    با اینکه من با شما مشترک نیستم در برخی از استدلالهاتون منجمله رای دادن به ریاست جمهوری فعلی فقط برای اینکه جناب موسوی رای نیارن
    که در وحله اول برای من نمود تعصب بود و بعد هم گفتم شما هم حق خودتونو دارین مثل دیگران .
    از جهت من آقای موسوی با سواد و دانا و مجرب و مدبر هستند در امر سیاست و در امر خلوص مسلمآ قابل قیاس با ریاست فعلی نیستند ,ایشون هم زمانی متعصب و خشکتر بودند و در طی زمان رشد زیباتری کردند و این قابل احترامه ...زمان اصولآ خیلی چیزهارو نشون میده .
    امیدوارم روند کنونی به خشم بیشتر نائل نشه ,هر چند که تا امثال شریعتمداریها هستند ....جای تآسف دارن ایشون جدآ..چی بگه آدم !
    انسان باشیم و متحد که از کثرتیم به وحدت .
    روزگار رو می بینی؟ زود می گذره. شاید ۴ یا ۵ سال پیش بود :) البته اگر اسم وبلاگم رو می نوشتم شاید تو هم من رو به خاطر میاوردی:) گفتمان ها به راه بود آن روزها...
    مرسی از بالاترین که دوباره گذر من اینجا افتاد :) سربلند باشی و آزاده!
    حتما دارند. حتما! حتا من نمیگم چون فلان بسیجی و بهمان بسیجی /فلان پاسدار و بهمان پاسدار باتون به سر و کمر و دست و پای مردم زدند پس حقشونه که بمیرند. مرگ برای هرکسی محکومه. گرفتن جان آدم ها جنایته.
    من با هرخشونت به هرنحو و شکل مخالفم. اما خطر در آن است که گاهی دیکتاتور چنان عرصه را تنگ می کند و خشونت را بسط می دهد که فرد مورد ظلم قرار گرفته، جانش به لب می رسد و آن می کند که نباید بکند. راهی که آقایان میروند، به ترکستان است. باید یاد بگیرند صدای مردم رو بشنوند تا دیر نشده و حریم ها شکسته نشده که متاسفانه با مدیریت بحران غلط و کجکی که من تا حالا از این ها دیدم، ایران ما آبستن روزهای تلخ تری خواهد بود که آن روز دیکتاتور (کسی که جز زبان خشونت و زور نمی شناسد و مردم را خس و خاشاک و میکروب می نامد) محکوم به رفتن است...
    و کسانی سربلند خواهند بود که آزادگی پیشه کرده باشند ...
    آقای الف.
    شما لحنتان مانند برادران بازجو است. یک بار دیگه کامنت خودتون رو بخونید. پس خودتون هم باور دارید که "پته ای" در کار است که نباید روی اب ریخته شود! خوب هم بلدید تهدید کنید کسانی رو که هنوز به شرافت انسانی معتقدند. تهدید کردن به از دست دادن کار و پول و حرفه از طرف افرادی صورت می گیرد که خود می دانند دستشان آلوده است.
    مصلحت و سکوت مال دوران استالین و پینوشه و دیگر دیکتاتورهاست. چشمتون رو باز کنید . آهای! الآن قرن اینترنت و فیس بوک و بلاگ و فضای باز اطلاعاتی است. اگر کسی مانند این اخوی مشاهداتش رو ننویسه، مگه فکر می کنید مردم شعور ندارند و نمی بینند؟ کسانی هم که تن به فاحشگی مزدوری می دهند و جیره و مواجب می گیرند، دری به تخته بخورد رنگ عوض می کنند چون دلشان با حاکم زور نبوده است...
    لعنت به شما
    شماها از مدار انسانیت خارج شدید
    نهایتا یا میشید مثل نوریزاد که اونم یه زمانی درحمایت از ظالم ازشما تندتربود و فیلمای صدمن یه غاز میساخت و الان تو زندانیه که خودش در ساختنش دخیل بود
    یا مثل الله کرم به نهایت دریوزگی میفتید
    خشونت امروزتون بی بدیل بود
    ___________
    پاسخ:
    من که حامی خشونت نیستم؛
    ولی جدی اگر شما هم انقلاب بکن بودید، بین ساعت سه تا هفت همچون ساعت پخش برنامه ای خاص در تلویزیون چندی یک بار بیرون نمی آمدید. وقتی قرار است انقلاب شود؛ و وقتی گروهی واقعا اکثریت را داشته باشد چیزی جلودارش نیست.
    شکست خود، و خیانت خودتان به خودتان را با عصبانیت بر دیگران جبران نکنید.
  • در پاسخ به پاسخت
  • شما اصلاح طلبی را دست کم گرفته اید. فکر میکنید این فقط یک نام برای یک جناح است؟ مثل نام یک تیم فوتبال؟! اصلاح طلبی یک آرزوی ریشه دار در جان مردم است. باور نمیکنید که مردم هنوز هم به اصلاحات متمایل ترند تا انقلاب؟ به آگاهی این جوانان باور ندارید؟ نگرش گله ای به مردم حاصلش همان زنجیر زدن از سر تا ته کوچه و حیدر حیدر کشیدن است. باور نمیکنید که چه راحت می شود دل مردم را بدست آورد. باور نمیکنید که هنوز هم راه حل های عقلانی و انسانی از سوی حاکمیت مقبول مردم باشند.
    شکست؟؟! اگر عاقلانه تر و انسانی تر فکر کنید و سیاست را مانند رقابت تیم های فوتبال ندانید، که سیاست با تاریخ و با جامعه شناسی و با خون مردم آمیخته است، خواهید دانست که شکست خورده آنها هستند که محبتشان را در دل مردمشان باختند ، نه آنها که باتوم خوردند و تهدید شدند و از خیابان به خانه رفتند.
  • در پاسخ به پاسخت
  • البته من کمی احساساتی نوشتم. در مورد بدست آوردن دل مردم. در حاکمیت میل و اراده ای وجود ندارد برای این کار.
    سلام میکنم چون واجبه ! توقع جواب هم ندارم چون .... !!!
    آقای عزیز، واقعا ازت بدم اومده ! نمی دونم کی هستی ولی احتمالا دیدمت، اگه یه روزی توی اون دنیا دیدمت، مطمئن باش یه کشیده آب دار از طرف تمام بسیجی ها و حزب اللهی ها ازم میخوری (که کتک خوردند و جلوی بی ناموسی وطن فروش ها ایستادن و تو به تمسخر و ریشخند کشیدیشون)
    پسر خوب ! تو که سنی ازت گذشته ! سرد و گرم چشیدی ... دنبال بازار گرمی هستی ؟ دنبال آشتی ملی هستی ؟! یارو داره حجاب از سر زن چادری می کنه به زور ! داره وارد پایگاه بسیج میشه به زور ! اونوقت توقع داری یه عده بنده خدا (لباس شخصی های جان برکف) که نه پول نیروی انتظامی رو می گیرن و نه ... (خودت بهتر میدونی که من و امثال من یا خود تو پنبه هم از این نظام بارمون نکردند و نمی کنند !) بین این ارذل و اوباش توی خیابون بشینن سوا کنن و خوب و یه کم بد و بد رو تقسیم کنن ؟! یعنی وسط جنگ هم اینجوری میشه ؟! آقا اصلا تو آدم خوبه ! معتدل و هوشیار و با بصیرت ! دیدار من و تو بمونه اون دنیا، جلوی خدا ...
    بچسب به شهرت و اعتدال و وسط پتو خوابیدن :-)
    یا علی
    ____________
    پاسخ:
    خلط مبحث نفرمایید؛ من با بسیج مشکلی ندارم؛ من عضو همان حوزه بسیجی هستم که شما از حمله به آن حرف می زنید، و از آن هم نه لباس شخصی ها که بسیجیان دفاع کردند.
    وقتی خود شما یکی از عوامل تشدید اوضاع هستید، نمی توانید به جمع کردن پر خشونت وضعیت ها افتخار کنید.
    گلادیاتور
    این یعنی فضای باز و میانجیگری !؟ یا وا دادن به اراذل و اوباش و ضد نظام به بهانه مهربانی و گفتگو !!!؟ تو بیشتر با این روشت داری روح ممدتمدن رو شاد می کنی !!!
    دونه دونه که اینها رو میخونم بیشتر تاسف میخورم !
    ببین چه کردی !؟ خوشحالی ؟! بخواب عزیزم ! بخواب ... وسط پتو بخواب ! الان هر دو طرف رو داری !!! هر چه شد... تو پیروزی !
    اُف بر این روش و منش و تفکر که نیازمند حمایت عسل هاست ! (ایدئولوژی و تفکرش رو توی کامنت های قبلی خوندم !!!)
    واقعا برات متاسفم ... خواهش می کنم بتراش همه رو ! با ژیلت ... البته ولش کن ! به قول معروف به ریش نیست که ! به ریشه است !
    __________
    پاسخ:
    حرص نخور اخوی، من ریشم ارزشی در نمیاد که بتراشمش، ناراحت نباش، تشابه بصری زیادی نداریم.
    من نگرانیم از نظام و آینده ش است؛ از اینکه نظام اسلامی اگر اخلاقی نباشد، یک پوسته تو خالی خواهد بود که معنای واقعی ندارد و دلیلی برای دفاع از آن وجود ندارد.
    شما می توانید بی فکر، بی تامل، تیشه بزنی به ریشه همه چیز، علی الخصوص انقلاب و نظام. خوشحال باش که داری دفاع می کنی.
    فقط یک نکته
    اصلا و ابدا در پی توجیه اعمال افرادی که در هر لباسی عمل زننده انجام میدهند نیستم
    نگارنده هم بعنوان نیروی امنیتی این سعادت را داشتم که در جریان اغتشاشات حضور داشته باشم
    و در همانجا هم شاهد خداقوت گویی مردم به ستوه آمده از نا امنی بودم
    اما
    شخصا هم شاهد بی اخلاقی برخی بوده ام اما در یکی دو مورد که تندی اتفاق می افتاد ناشی از بغض فروخورده بود نمیدان تا بحال بغض فروخورده راا تجربه کرده ای؟ میدانی که هرروز و هر شب به مقدسات دینی توهین شود و تو کاری نکنی یعنی چه؟
    میدانی تیغ موکت بری روی صورت دوست و هم محلی چه اثری بر روحیه تو دارد؟
    نمی دانی
    گلادیاتور جان : تو برای وصل کردن آمدی ... نی برای فصل کردن آمدی
    عسل و مانند عسل ها و ... هم جدای هر فکر و عقیده ای خواهر و برادر و هموطن من و شما هستند.
    خدا انسان را خلق کرد تا انسان به کمال برسد و به قول عوام بهشتی شود که بالاترین چیز البته رضای خداست.
    ما هم باید در این مسیر حرکت کنیم و بهترین شیوه این است که خود انسان باشیم که اگر چنین شد اطرافیان و خواهر و برادرانمان هم تاثیر می پزیرند و این بهترین تبلیغ برای اسلام است. البته قطعا شما هم نیت خیر دارید ان شاء الله و آرزوی سعادت هموطنانتان را دارید و فکر میکنید روشی که دارید آنها را به سعادت می رساند.
    لقد جاء کم رول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم
    حقا که شما را فرستاده ای از خودتان آمده که رنج و ضرر شما بر او گران است و یر (ایمان و کمال) شما حریص و با مومنان رئوف و مهربان
    فبما رحمه من الله لنت لهم و لوکنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک
    پس به برکت رحمتی از جانب خداوند با آنان نرم خو شدی و اگر بدخلق و سخت دل بودی حتما از دورت پراکنده می شدند

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی