شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

شهر زنده است

روایت بوی نم پیاده‌روها

روزنگار
  • ۲۴ آبان ۹۴ , ۰۵:۵۵
    از قصص نماز شاهد...

    فقیه معتقد بود اشکِ دنیا، صلاه را تباه می‌کند؛
    به گمانم فقیه هیچ‌وقت عاشق نبود؛
    و خدای محرم ندانست که راز مگو را جز با او چگونه توان گفت؟
    که افوضُ امری الی الله...


    حال ما بی ‌آن مه زیبا مپرس
    آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس
    گوهر اشکم نگر از رشک عشق
    وز صفا و موج آن دریا مپرس


  • ۲۳ آبان ۹۴ , ۲۳:۴۵
    داستان هر روزه‌ای که رُخ نداده است

    دوشب پیش وحید سعیدی از غم رابطه‌اش با پسرش گفت که جز صبح‌ها نمی‌بیندش؛ اندوه واژگانش را ملموس در رگ‌هایم حس کردم؛ که من هم از همان دست پسرانی بودم که پدرم را صبح‌ها و روزهای تعطیل می‌دیدم. هراس این اقبال،‌ هوار شد روی سرم که من هم با این اوضاع فعلی، بهتر از این با خانواده‌ام نخواهم کرد. امشب که برنامه مقرر پایان کار دفتر درست اجرا نشد، ساعت ده و نیم که جلسه تموم شد، بدون دیدن پیغامش، تلفن زدم. خواب بود؛ پیام‌رسان را باز کردم، خواندم که یک ساعت قبل پیغام فرستاده بود که خسته است و بیشتر از این نمی‌تواند بیدار بماند. جز چند باری لحظه خوابیدن معصومانه‌ش را ندیدم؛ اما همان شنیدن صدای خسته خواب آلود کافی بود که تمام داستان وحید سعیدی جلوی چشمم رژه برود. او را دیدم و خانه‌مان را؛ که می‌رسم و صدای مهربانش خاموش است و من با باری از سختی تنهایی، روی کاناپه دراز می‌کشم...

  • ۷ آبان ۹۴ , ۱۸:۱۵
    مردی که می‌خواهد بارکش نباشد

    نقل است در ایام قدیم، زمانی که وسیله نقلیه هنوز درشکه و گاری بوده است، دانشجویان دانشگاه معماری بوزار برای حمل وسایل تحویل پروژه دروس‌شان آنها را بار گاری می‌کردند و می‌کشیدند. گاری را در فرانسه «شارت» می‌خوانند؛ و حالا بعد از سال‌ها این کلمه «شارِت» در ادبیات فضای معماری، از دانشگاه تا فضای کار، برای توصیف وضعیت فشردگی کارها استفاده می‌شود. در ایام تحصیل بیشتر روزهای نهایی ترم اسمش را می‌شنوید ولی در دفاتر معماری خصوصا وقتی مکرر پروژه جاری باشد، این کلمه شنیده می‌شود. و من در زندگیم تقریبا همیشه در این موقعیت هستم؛ عطش به تجربه‌های متعدد، احتمالا کمی حرص پول و شهرت و یادگیری، به اضافه انعطاف زیادی در تصمیم‌گیری‌ها و همچنین تک‌پری و تک‌روی موجب شده است که همیشه بار انبوهی از کارها روی گُرده‌ام باشد. همین الآن که این‌سطور را تحریر می‌کنم، برای شنبه و یک شنبه حجم زیادی کار برای دانشگاه دارم، از ضبط دومین برنامه‌‌مان رها شده‌ام و باید برای هفته بعد برای ضبط دیگری آماده شوم. فصلنامه‌ای که سردبیری‌اش می‌کنم (همشهری‌معماری) باید هفته بعد به چاپخانه برسد و در عین‌حال به زمان رونمایی پایگاه که درحال راه‌اندازی‌اش هستیم نزدیک می‌شویم. این‌ها شاید کارهای مهم باشد، چندین خُرده‌کار، از مطالب ننوشته و یکی دو پروژه برنامه‌نویسی خُرد را هم حساب نمی‌کنم. 

    نتیجه چیست؟ اینکه یا سر موعد به کارها نمی‌رسم یا اینکه آنطور که می‌خواهم انجامشان نمی‌دهم؛ در امور مربوط به کسب‌وکارهای پروژه‌ای هم مجبورم پروژه‌های کمتری بپذیرم. سال‌ها فعالیت مطبوعاتی، تخصصی و سیاسی هرچند متناسب با انرژی که از من گرفته است تبدیل به پول نشده است اما اعتباری جمع شده است که در رشته‌های مختلفی که کار کرده‌ام (و احتمالا بعد از چندسال رها کرده‌ام) هنوز محل رجوع باشم. حالا که کَمَکی پختگی به صورتم هم آمده و از آن کودکانگی بصری دور شده‌ام اعتماد جماعت هم بیشتر شده است؛ اما چه فایده‌ای که فرصت به بار نشاندن این اعتبار نیست.

    تجربه جمعی ایرانیان به اضافه ذکر خاطرات خانواده و تجربیات نزدیک‌تر آنها از کارهای گروهی و شراکتی، همیشه هراسی در امثال من نگه‌داشته است که از کار شراکتی و تقسیم ظرفیت‌ها پرهیز کنیم. مثلا من مدام ایده‌پردازی می‌کنم؛ ایده‌هایی که می‌توانند با کمی تلاش به پول برسند ولی به دلیل عدم اعتماد به افراد بسیاری از آنها را پیش خودم نگه می‌دارم و هیچ وقت به فعل نمی‌رسد. این وضعیت درباره پیشنهادات بالفعل کاری هم در جریان است. حالا بعد از مدت‌ها به سرم افتاده که از این مرکب بی‌اعتمادی پایین بیایم و در حالی که در یکی از کارهایم به ثبات رسیده‌ام، باقی موارد را با جماعتی شریک شوم.


  • ۱۵ مهر ۹۴ , ۱۷:۲۲
    افق

    امروز میان فیش‌هایی که نوشته‌ام یک جمله از شهید پیچک پیدا کردم که خلاصه و بُن چیزی است که به عنوان مشی سیاسی می‌شناسم؛ اینکه چرا مکرر برای خودم یادآوری می‌کنم که مسئله ما مصداق نیست بلکه فرایند و منش است.

    شهید غلام‌علی پیچک می‌گوید «مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علیع بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی‌ترسیم؛ از انحراف می‌ترسیم!»

  • ۳ مهر ۹۴ , ۲۲:۵۱
    شب‌خوانی

    مشنو که از تو هست گزیرم چرا که نیست
    یا نیست از تو محنت و رنجم چرا که هست


    از خواجوی کرمانی، که عجیب همدل ماست.

  • ۲۸ شهریور ۹۴ , ۰۲:۵۲
    روی مبل خانه خودمان

    حوالی ساعت یازده صبح جمعه هواپیمای امارات ایرلاینز روی زمین نشست تا کمی بعد از اذان ظهر از سفری ۱۷روزه، پرفشار و آموزنده به خانه رسیده باشم. از فردا به سرعت مشغول تکمیل متون سفرنامه خواهم شد؛ هرچند که هنوز بین انتشار آنلاین این متن‌های تکمیل‌شده و نگه‌داشتنش برای کتاب سفرنامه در تردیدم. 

    بعد از استراحت از سفر چندساعتی است که هنوز ذهنم درگیر آن است. انقطاع ۱۷روزه از وطن، پیاده‌روی‌های بیش از ده‌ساعته، به عین رساندن مثل مترکردن خیابان‌ها و شرایط خاص اجتماعی سفر فرصتی برای خودشناسی و آموختن بود. ۱۷ روز فرصت داشتم تا منقطع از خانواده به تغییراتی که می‌خواهم در زندگیم بدهم فکر کنم. آدم کم سفری نیستم؛ اما دوستان همسفرم کسانی هست که در طی سال‌ها دست‌چین شده‌اند و روابطمان دیگر تعریف شده و به ثبات رسیده‌است. در این سفر اما همه همسفران جز یک نفر افرادی تازه بودند که از قضا همه آنها جز دو نفر در موقعیت کاملا مخالف ایدئولوژیک من قرار داشتند؛ هرچند دوستان مخالف ایده خود زیاد دارم اما همیشه از زیست مداوم با آنها پرهیز داشته‌ام. این موقعیت فرصتی بود که هم درباره رابطه خودم با این بخش از جامعه بیاندیشم و هم در رفتارهای شخصی‌م، اعم از رابطه‌م با افراد تا مدیریت امور شخصی محک بخورم و ضعف‌های خودم را بهتر بشناسم.

    حالا که سه ساعتی از بامداد روز شنبه گذشته است، مشغول مرور کارهایی هستم که از فردا برای یک زندگی جدید باید انجام دهم. دوست دارم مفصل از این تجربه‌ها به صورت موضوعی و از این فرایند تغییرات به صورت جزئی بنویسم.

  • ۲۶ شهریور ۹۴ , ۰۰:۳۸
    چیزهایی هست که می‌دانی

    امروز رُم را هیچ ندیدم،

    در برابرم، همه تو بودی،

    تو که ...

    تو که ...

    تو ...


    پ‌ن.
    بعد از ۱۲ ساعت پیاده‌روی در غربت.
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۸:۱۵
    شعف
    پارک جنگلی میلان،
    باد خنک سحر،
    اذان‌گویی حیوانات،
    نماز صبح جماعت،
    روی فرش سبز چمن‌ها،
    دیار غریب هم می‌تواند صمیمی باشد
  • ۲۰ شهریور ۹۴ , ۰۰:۴۷
    شکلات تلخ

    شب،

    اشک،

    مردی که در غمی تاریک غرق می‌شود.


پیش نوشت.

نداشتن دستگاه شخصی، در گچ بودن پایم در این مدت و ایام تحویل کارهای دانشگاه موجب شده است که نتوانم گاه نوشت وبلاگ را که حوصله ی بیشتری می طلبد را مرتب بروز کنم و به قول های برای نوشتن بعضی مطالب خاص سریع عمل کنم؛ فقط شرمنده رفقا.

نوشت.

در این چند روز از نوع نگاه میرحسین موسوی به نهضت آزادی بسیار شنیده‌ایم و خوانده‌ایم؛ مطالبی که گاه سخنان خود جناب نخست وزیر بوده یا شنیده‌ها، شایعات و گاه روایت نشریات و پایگاه‌های خبری اصولگرا است؛ روایاتی که جملگی در راستای پرسش و زیر سوال بردن کاندیدای ریاست جمهوری عنوان شده‌اند (فرض بر نیّت خیر!).
هرچند که نفس دفاع از آزادی فعالیت جمیع گروه های سیاسی  من جمله نهضت آزادی در جمهوری اسلامی از نظر شخص نویسنده امر ممدوحی است که نه موجب تخریب که اتفاقا شوق من به رای دادن به کاندیدایی حامی آزادی‌های سیاسی را بیشتر کرده است، و در مطالب آینده دلیل این مدح را توضیح خواهم داد (پس بحث و مناظره کامنتی در این باب را موکول می‌کنم به همان پست)؛ ولی هدف این نوشته نه اثبات جواز فعالیت نهضت آزادی، که واکاوای ادعاهای نشریات نواصولگرا است؛ ادعاهایی که گاه به دروغ هستند و گاه بر اساس فرضیاتی است که خود می‌تواند علیه نیروهای همان جبهه نیز صدق کند.
بررسی اخبار اخیر.
در ابتدا بگذارید اخبار را بررسی کنیم،
خبر اول؛ اصلی ترین خبری که موضوع نهضت آزادی و مهندس موسوی را داغ کرد خبر جلسه‌ی خانم مصطفوی –فرزند امام (ره) دبیرکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی بود، جلسه‌ای که ادعا شد در آن خانم مصطفوی با مهندس موسوی درباره‌ی ارتباط موسوی با نهضت آزادی وارد درگیری کلامی شده است، و حتی قابلیت دیگری از پایگاه‌های خبری نمایان شد که در جلساتی که خبرنگار ندارند هم امکان استماع صحبت‌های درگوشی موسوی و محافظش را دارند که به ادعایشان از او خواسته است خبرنگاران را از جلسه بیرون بیاندازد (یکی از منابع خبر: رجانیوز)؛ اما در 15 اردیبهشت جمعیت زنان ج.ا. به دبیرکلی خانم مصطفوی، اطلاعیه ای منتشر کرد که خواندن آن و مقایسه با ادعای منابع اصولگرا جالب است:

باسمه تعالی
به دنبال نشر اکاذیب و دروغ پردازی برخی از سایت های حزبی، پیرامون ملاقات دبیرکل و اعضای شورای مرکزی جمعیت زنان جمهوری اسلامی با جناب آقای «میر حسین موسوی» اطلاعیه ای از سوی این حزب به شرح زیر صادر گردید:
متاسفانه در روزهای اخیر بعضی از سایت ها خبری مطالب کذبی را به دبیرکل محترم این حزب نسبت داده اند که به دور از اخلاق و انصاف است و ضرر آن متوجه کاندیدای مورد نظر آن سایت ها خواهد بود.
یکی از سوال های مطرح شده در این دیدار توسط سرکار خانم دکتر مصطفوی پیرامون سپردن پست های کلیدی در دولت آینده جناب آقای «موسوی» به اعضای نهضت آزادی بود و ایشان قاطعانه پاسخ دادند، هر چند که آنها را مسلمان و اهل نماز می دانم ولی با فاصله گرفتن آنان از انقلاب من نه می توانم با ایشان کنار بیایم و نه می توانم به آنها پست کلیدی بدهم.
لذا جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران همچنان بر حمایت خود از نامزدی «میر حسین موسوی» تاکید دارد.

خبر دوم؛ کانه اقدامات همیشگی کیهان، و جدیدا وطن امروز، رجانیوز و روزنامه ایران، خبری ویژه منتشر شد که از جلسه‌ی میرحسین با چند تن از نیروهای نهضت آزادی آن هم در محل روزنامه‌ی دولتی (به ادعای نشریات ابر اصولگرا) خبر می‌داد؛ جدایی از اینکه روزنامه اطلاعات نه یک روزنامه‌ی دولتی، که سازمانی منتسب به رهبری است، عکس العمل روزنامه اطلاعات جالب است:

نویسنده خبر مجعول " در جلسه شنبه شب میرحسین با نهضت آزادی چه گذشت؟" متاسفانه در آغاز، خبری بکلی دروغ را آورده است (جلسه میرحسین با اعضای نهضت آزادی). پس از آن به بیان تفکرات، تخیلات و حتی توهمات شخصی خود پرداخته است. وقتی ما تحقیق کردیم که آن افراد کجا بودند، مطلع شدیم، یکی از افرادی که نویسنده وطن امروز از آن نام برده است، اساسا مدتهاست که در ایران نیست!
[...]
مهندس موسوی در هر 3 دفعه ای که به مؤسسه اطلاعات آمد، از مشایعت تا بدرقه در حضور خبرنگاران و دربرابر چشم و لنز دوربین عکاسان و تصویربرداران بود و لحظه ای از معرض و مرآی آنان دور نشد. چطور ممکن است جلسه ای محرمانه با اعضای نهضت آزادی برگزار کرده باشد که از چشم ما و خبرنگاران و عکاسان و بقیه عالم پنهان مانده باشد و فقط نویسنده محترم وطن امروز از آن باخبر شده باشد ؟!

اما ورای اخبار و شایعات دروغین خواندن نظر قطعی میرحسین درباره‌ی نهضت آزادی خواندنی است، نظری که تحلیل آن در حوصله‌ی این نوشته نیست و ربطی هم به موضوع ندارد؛ اما اشاره به این نکته بس که این نظر قابل تعمیم به بسیاری از گروه‌ها و گرایش‌های سیاسی است و تحلیل آن را به همان پست آزادی سیاسی موکول می‌کنم:

هر کجا می رویم این سوال را از من می پرسند و من هم توضیح می دهم. هر چه بیشتر از من بپرسید من بیشتر توضیح می دهم و این به ضرر کسانی است که سوال می کنند. نهضت آزادی یک حزب از احزاب معروف به قبل از انقلاب اسلامی ماست. در تاریخ 15 شهریور، شهید بهشتی ما را به همراه چهار نفر از اعضای نهضت آزادی در خانه ی خود دعوت کردند و پس از طرح مباحثی به آنها گفت از شما دعوت می کنم که بیایید و یک حزب واحد با هم تشکیل دهید. انتخاب دولت موقت و حضور مرحوم بازرگان به درخواست شهید بهشتی بود. پس از اختلافات پیش آمده این صف ها از هم جدا شدند ولی هیچ گاه از دهان من نخواهید شنید که من نهضت آزادی و اعضای آن را به عنوان شهروندان این نظام قبول ندارم. این سوال را از من بپرسید باز هم همین جواب را خواهم داد. من با آنها اختلاف دارم ولی آنها شهروندان جمهوری اسلامی هستند، من هیچ گاه به دنبال مصلحت طلبی برای جمع آوری چند رای نبودم و الان هم نخواهم بود و عقیده ی خود را بیان می کنم. نه تنها نهضت آزادی بلکه هر کس در این کشور که در قالب ایران بزرگ فعالیت کند شهروندان این نظام محسوب می شوند و نظام در قبال آنها مسوولیت هایی دارد. اگر این ها چنین تخلفاتی داشتند چطور است دولتی که 4 سال است شعار مبارزه با فساد را می دهد یک نفر از این ها را هم به دادگاه نفرستاده است؟ (کلمه: اظهار نظر صریح موسوی درباره ی نهضت آ‍زادی)

طبیعی است که تا موقعی که این اختلافات سیاسی و دیدگاه‌های سیاسی وجود داشته باشد با نهضت‌آزادی کار سیاسی ندارم، اما اگر منظور شما از این سوال این است که بنده بگویم این افراد مومن نمازخوان که زکات می‌دهند و به تمام واجبات خود عمل می‌کنند انگ کفر بزنم بنده به فکر آخرت هم هستم و این کار را نمی‌توانم بکنم. حضرت امام (ره) با مشی نهضت آزادی نه تنها موافق نبودند، بلکه با هم خط مشی متفاوتی داشتند ولی خود حضرت امام در جواب شبیه این سوال با مضمونی متفاوت که بنده هم از جمله افراد معدود حاضر و شنونده در آن جلسه بودم و فرمودند که اینها آدم‌های دین داری هستند و وقتی که به امام گفته شد که آقا اینها شما را قبول ندارند امام فرمودند مگر من اصول دین هستم. (کلمه: امام فرمودند نباید اسباب وهن نظام را فراهم کنیم)

[caption id="attachment_181" align="aligncenter" width="400" caption="جلسه خبرگان قانون اساسی، امام خامنه ای در ردیف دوم، و آقایان بازرگان و سحابی در ردیف پایین مشخصند."]جلسه خبرگان قانون اساسی، امام خامنه ای در ردیف دوم، و آقایان بازرگان و سحابی در ردیف پایین مشخصند.[/caption]

اما بازی وقتی جالب می‌شود که دوستان را به تاریخ ارجاع دهیم، بررسی اینکه نوع برخورد امام با گروه‌های سکولار چگونه بوده‌است، و اختصاصا با نهضت آزادی چگونه بوده‌است و مرز نهضت آزادی با جبهه ملی و برخوردهای امام با جبهه ملی چیست، خود یک موضوع جداگانه است که بررسی آن بسیار هیجان انگیز خواهد بود. مهندس بازرگان هم در سال 64 و انتخابات دوره چهارم ریاست جمهوری ردصلاحیت شدند؛ حضرت امام روح‌الله در خرداد سال 68 به ملکوت رفتند، پس نامه‌ی منسوب به امام قبل از این تاریخ نوشته شده‌است (جدایی از بررسی صحت یا عدم صحت نامه)؛ با این اوصاف دیدن نامه‌هایی از امام خامنه‌ای به نیروهای نهضت آزادی پس از این تاریخ‌ها جدا جالب خواهد بود؛
نامه‌ی اولی که امام خامنه‌ای در سال 73 و به مناسبت فوت مهندس بازرگان خطاب به دکتر سحابی می‌نویسند:

بسمه تعالی
جناب آقای دکتر یدالله سحابی
درگذشت مرحوم آقای مهندس مهدی بازرگان را به جناب عالی و خانواده محترم آن مرحوم تسلیت می گویم. ایشان یکی از مبارزین دیرین با رژیم ستمشاهی و نیز از جمله پیشروان ترویج و تبیین اندیشه های ناب اسلامی با زبان و منطق و شیوه نوین بود و از این رهگذر بی شک در چشم همه علاقه مندان به گسترش و رواج ایمان اسلامی در میان طبقات تحصیلکرده در دوران خفقان و دین زدایی رژیم پهلوی، دارای شأن و ارزش بخصوصی بود. خداوند ایشان را مشمول رحمت و مغفرت و فضل خود قرار دهد و به تلاش های ایشان با چشم رضا و قبول بنگرد. لطفاً مراتب تسلیت این جانب را به همسر و فرزندان محترم ایشان ابلاغ فرمایید.
سید علی خامنه ای      5/11/1373

و نامه‌ای دیگر در تسلیت فوت مرحوم یدالله سحابی نوشته می‌شود (لینک در سایت آقا):

بسم‌الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌
درگذشت‌ مرحوم‌ مبرور آقای‌ دکتر یدالله‌ سحابی‌ (رحمه‌ الله‌ علیه‌) را به‌ همه‌ فرزندان‌ محترم‌ و به‌ خاندان‌ گرامی‌ ایشان‌ تسلیت‌ می‌گویم‌. این‌ شخصیت‌ کهن‌ سال‌ علمی‌ و فرهنگی‌ و سیاسی‌، سالهای‌ درازی‌ را با مجاهدت‌ و جدیت‌، به‌ تلاشی‌ صادقانه‌، در راه‌ آنچه‌ بدان‌ باور داشت‌، مصروف‌ کرد. همت‌ اصلی‌ او گماشته‌ شده‌ بود اولا بر زدودن‌ تهمت‌ ناسازگاری‌ دین‌ و علم‌، که‌ انگیزه‌های‌ منحرفی‌ موجب‌ طرح‌ مکرر آن‌ از سوی‌ عناصری‌ می‌گشت‌ و نیز بر مردود شمردن‌ پندار جدایی‌ دین‌ از سیاست‌. در بخش‌هایی‌ از سالهای‌ متمادی‌ این‌ مجاهدت‌ طولانی‌، وی‌ به‌ شیوه‌های‌ فرهنگی‌ و در بخش‌های‌ دیگری‌ به‌ شیوه‌های‌ سیاسی‌ روی‌ می‌آورد و سالها زندان‌ در رژیم‌ ستمشاهی‌، هزینه‌ی‌ این‌ اقدام‌ با اهمیت‌ بود.
مرحوم‌ دکتر سحابی‌، مردی‌ با ایمان‌، با حقیقت‌، خوش‌ روحیه‌ و مقاوم‌ بود. در دوران‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ پس‌ از مقطعی‌ که‌ وی‌ از قوای‌ مجریه‌ و مقننه‌ خارج‌ شد، اختلاف‌ برخی‌ از دیدگاههایش‌ با مسؤولان‌ کشور، وی‌ را به‌ وادی‌ بی‌انصافی‌ و غرض‌ ورزی‌ سوق‌ نداد. او مردی‌ دیندار و متعبد و درست‌ کردار بود.
از خدای‌ متعال‌ مسئلت‌ می‌کنم‌، که‌ رحمت‌ و فضل‌ خود را بر روح‌ او ارزانی‌ فرماید و دورانی‌ را که‌ او اکنون‌ در آن‌ به‌ سر می‌برد، برای‌ او دوران‌ آسایش‌ و برخورداری‌ از مغفرت‌ الهی‌ قرار بدهد.
بمنه‌ و کرمه‌ ـ سیدعلی‌ خامنه‌ای‌ ـ 24/01/1381

واقعیت طنز ماجرا این‌جاست که میرحسین موسوی از نیروهایی نزدیک به نهضت آزادی بوده‌است که از اوائل انقلاب با توجه به گرایش به نظرات اسلامگرایان و خصوصا امام از نظر سیاسی از نیروهای نهضت فاصله می‌گیرد؛ حتی در مورد ازدواج مهندس و خانم رهنورد ذکر شده است که این دو در جلساتی که برای حل اختلاف دو جریان حسینیه ارشاد تشکیل شده‌است آشنا می‌شوند؛ جلساتی که در آن مهندس موسوی نماینده جریان طرفدار مطهری و دکتر رهنورد نماینده جریان حامی شریعتی بوده‌است. و این طور نه تنها مهندس گرایش متفاوتش از نهضت کاملا مشخص است، بلکه در این سال‌ها هیچ وقت نامه‌هایی همچون آن‌هایی که رهبری نوشته‌اند خطاب به دوستان قدیمی خود ننوشته‌است. با این توصیفات اگر نهضت آزادی یک گروه ممنوعه باشد، اگر ارتباط و محبت با آنها حرام باشد، اگر اعضای آن‌ آنچنان که ابر اصولگرایان سعی در اثبات آن دارند یک مشت وطن فروش باشند؛ در این دعوا جرم امام خامنه‌ای، ولی فقیه ما (و برادران ابر اصولگرا)، از میرحسین سنگین‌تر است؛ و البته این جدای از آن است که تکلیف‌مان را باید با طالقانی، چمران و محمدبروجردی نیز مشخص کنیم.

دیگر از این باب.

+ حمایت برخی ورشکستگان سیاسی از میرحسین از سر استیصال و نا امیدی است نه از سر شوق // محمدالیاس؛ واژگون.
+ مهندس موسوی:اختلافات سیاسی نباید بهانه‌ای برای تکفیر و سرکوب شود // پارلمان نیوز
+ و نظری مخالف: نهضت آزادی + میرحسین و دیگر هیچ! // موشک انداز

  • محمدمسیح یاراحمدی

نهضت آزادی

انتخابات

میرحسین موسوی

نظرات  (۲۴)

از شمایی که آقای خامنه ای را امام خطاب میکنید بعید است !
_____________
پاسخ:
چی بعید است؟ من فقط یک سری واقعیت های مستند را دوباره یاد آوری کردم؛ تیتر هم ژورنال بود؛ وگرنه می دانیم که قضیه ارتباط با نهضت آزادی تنهای شلوغ بازی حضرات است؛ منم می گویم اگر مشکل داشتند این حضرات امام خامنه ای آنچنان نمی کرد؛ این حضرات شلوغ بازند که باید ولایت پذیری شان را اثبات کنند.
ببین کوچولوی محقق! اول برو تحقیق کن ببین سال فوت امام کِی بوده.
ثانیا به دلیل خطاب به دکتر سحابی در پیام مربوط به فوت مهدی بازرگان فکر کن
ثالثا لحن توصفات مربوط به مهندس بازرگان رو با لحن توصیفات مربوط به دکتر سحابی مقایسه کن. ببین چیزی دستگیرت میشه یا نه!
رابعا اصولا خیلی وقته که فعالیت سیاسیِ نهضت آزادی دست این آقایون نبوده!
___________
پاسخ:
اولا؛ درج سال 67 به عنوان سال فوت امام حسب اتفاق و تایپ سریع و قرابت هفت و هشت در کی بورد بود و اینکه ساعت 12 و نیم نیمه شب که در حال خاموش کردن لپ تاپ ابوی بودم فرصت باز خوانی مطلب و اصلاح اغلاط املایی را نداشتم.
ثانیا؛ از استفاده از عنوان «کوچولوی محقق» و سعی در تحقیر در ورود به بحث، نیت و منش شما هنگام بحث مشخص است ... اوصیکم به تقوا برادر.
ثالثا؛ اصلا موضوع متن نامه نیست، اهمیت در نفس ارسال نامه به مناسبت فوت بازرگان است.
  • محمدرضا خلیلی
  • با سلام
    گرچه بنده شاید از نظر سیاسی با شما اختلاف نظر زیادی داشته باشم
    اما خوشحالم که مطلبتون صادقانست و می دونم که احتمالا از طرف خیلی از دوستان تند و تیز نقد میشین .اما خدا رو شکر می کنم که تو این فضای کثیف انتخابات که هر کس از هر روشی برای تخریب طرف مقابل استفاده می کنه کسایی مثل شما این طور صادقانه مسائل رو می بینن و با شجاعت حرف درست رو می زنن.
    _________
    پاسخ:
    برادر خلیلی، محبت شما جدا موجب دل گرمی است، خصوصا در این میانه ای که همه زاویه حمایت یا عدم حمایت از یک کاندیدا موضوعات را می بینند.
    به نام خدا
    با سلام
    جالب بود . اما فکر نکنم اینقدر این نهضت بزرگ باشه که اصلا جایی برای بحث داشته باشه. من در مورد ارجا به منابعی مانند رجا نیوز اصلا موافق نیستم. چون فضا فوق العاده کثیف هست البته در هر دو سو. مشکل هم اینجاست که خیلی از جزیات مثل همین جنبش آزادی و ارتباط داشتن یا نداشتن ریاست جمهور با اونا وارد مباحث اصلی شده . ببخشید اما کسانی که به خاطر تماس یا تماس نداشتن ریاست جمهور با این حذب مبنای کار انتخاب رو مشخص میکنند بسیار کوتاه فکرن. البته ناگفته نمونه که کاندیدا ها به همه سوال ها جواب میدن چون میترسن کسی ازشون آتو بگیره. اما مسائل بسیار مهم تر هست که نشان میده تعبیر از آزادی چیست . ممنون که اراجیف من رو خوندید........به قول خودت چاکر خاتیم
    ____________
    پاسخ:
    واقعیت اینجاست که برای من هم این موضوع موضوعیت ندارد، روند غیر اخلاقی استفاده از این موضوع برای تخریب میرحسین و پرسش مکرر آن در جلسات موجب شد این را بنویسم.
  • محمد الیاس
  • مساله همینه که امروز بروبچ حزب الله بدون اطلاع از تاریخ، انقلاب و نظام رو در بست واسه خودشون می و آخوندا می دونن
    آیا کسی که 20 سال از جریانات سیاسی کشور و ظلمها و بی عدالتیهایی که بواسطه سوء مدیریت دولتهای گذشته بر سر ملت آمد خود را کنار کشید و با تهیه گالریهای نقاشی زندگی مرفهی برای خود درست کرده بود و کاری به فقر و بی عدالتی که بواسطه سیاست توسعه اقتصادی هاشمی رفسنجانی ایجا د شده بود نداشت و اصلا نگران از رواج بی بندوباری لجام گسیخته و نابودی ارزشهای اخلاقی بواسطه اعتقاد مدعیان فرهنگی دولت اصلاحات به اصل تساهل و تسامع ایجاد شده بود نیود و یا اینکه به هیچ وجه نگران روحیه ذلت پذیری مجلس ششم و نامه های ذلت بار آنها برای امریکا و خون دل خوردن خانواده ای شهدا و رزمندگان دفاع مقدس نبود و 20 سال زندگی کرد فارغ از همه دردها و دغدغه های مردم و.... می تواند مصداق همان رئیس جمهوری باشد که رهبر معظم انقلاب برایمان ترسیم نموده است آیا این فرد در طول این 20 سال واقعا مردمی و در میان مردم و با دردهای مردم همراه بوده است ؟
    _____________
    پاسخ:
    خیلی عذر می خواهم در آن بیست و اندی سال قبل 82 احمدی نژاد کجا بود؟
    احمدی نژاد در کدام دولت ها استاندار بود؟ منصوب کدام وزیر کشور بود؟ کدام دولت؟ جز دولت هاشمی رفسنجانی؟
    برادر؛ میرحسین موسوی اگر مشاور بود، احمدی نژاد نیروی اجرایی و منصوب بود، در این موقعیت اگر جرم و گناهی باشد، گناه چه کسی بیشتر بوده است؟
    و این جدای از این است که توجه کنیم همان ها که در مجلس به امام گفتند 260 پوزبند بفرستد، بعد ها نقش شان در سانسور حرف های میرحسین چه بوده است؟
    پسر خوب! از وقتی که شناختمت مشکلت همین خود بزرگ بینی ها بوده. هنوز هم هست!
    اون تیکه هم بخاطر این بود که تلاشی کرده باشم برای شکستن اون خودی که درونت ساهاست که بوجود آمده. گرچه شاید اینگونه تلاش کردن واقعا تلاشی باشد مذبوحانه!
    ضمنا در چنین مواردی محتوای نامه ها و مخاطب نامه ها بسیار بسیار قابل تامل هستند.
    ___________
    پاسخ:
    حتی نامه ی خطاب به مراسم فوت بازرگان هم کم نیست، این بخش را داشته باشید:
    ایشان یکی از مبارزین دیرین با رژیم ستمشاهی و نیز از جمله پیشروان ترویج و تبیین اندیشه های ناب اسلامی با زبان و منطق و شیوه نوین بود و از این رهگذر بی شک در چشم همه علاقه مندان به گسترش و رواج ایمان اسلامی در میان طبقات تحصیلکرده در دوران خفقان و دین زدایی رژیم پهلوی، دارای شأن و ارزش بخصوصی بود.
    سرور!! کسی اون زمان رو کار نداره! بحث بر سر الان هست!!
    _________
    پاسخ:
    خودمان را که نمی توانیم گول بزنیم؛ من نمی دانم نهضت آزادی سال 81 با سال 87 چه فرقی می کند؟ کل دعوا سر قبل 68 است.
    فایل صوتی سخنان امام خمینی، راجع به نهضت آزادی و پشیمانی شان از انتخاب مهندس بازرگان و عذرخواهی شان، موجود است:
    از ذیغار و ابوذر بخواهید!
    _____________
    پاسخ:
    اول؛ سخنان امام را میرحسین هم به آن تصریح می کند، اما همین امام می گوید من اصول دین نیستم؛ قضیه این جاست اختلاف نظر امام نمی تواند گواهی برای اخراج این حضرات از دایره نظام باشد، ایشان شهروندان جمهوری اسلامی اند و در مبارزه هم به اندازه ای شریک بوده و حتی اگر شریک هم نبودند حق فعالیت سیاسی دارند؛ تازه این حضرات مسلمانند و در چیزهایی با ما و امام مان شریک، اما همین امام آزادی های سیاسی را برای مارکسیست ها هم فرض می کند، و شاگرد امام، شهید مطهری، از این فراتر رفته و تبلیغ مارکسیسم از کرسی های مارکسیستی را هم مجاز می شمارد.
    دو؛ خدا رو شکر لینک نامه امام خامنه ای از سایت خودشان را درج کرده ام؛ سوال من این است، اگر فرض بر اساس سخنان امام این طور تاویل کنیم که گروه نهضت آزادی یک گروه ممنوعه است و باید تکفیر شود، نامه های رهبری چگونه توجیه می شود؟ ولی فقیه امروز کیست؟ ولایت پذیری ما چه می شود؟
    نتیجه ی خود من از تحقیق و تاملم این بوده است: در اختلاف نظر امام با حضرات نهضت شکی وجود ندارد، در این که مسیر ما هم از ایشان جدا شده است هم شکی نیست، اما این ها دلیلی بر تکفیر و حذف ایشان از نظام سیاسی ایران نمی شود، نه ایشان، بل مارکسیست های نا دخیل در خیانت های حزب توده نیز.
    ضمن اینکه حمایت نهضت آزادی از نامزدهای اصلاح طلب اینگونه توجیه پذیر است که وقتی شما در دو قطبی جناح هایی هستید که یکی به کلی شما را تکفیر و حق فعالیت سیاسی را هم از شما گرفته و حتی فراتر رفته و شما را جاسوس می نامد، و دیگر با فرض آزادی های تصریح شده در قانون اساسی جمهوری اسلامی، حداقل سخن از امکان فعالیت گروه هایی همچون شما را می زند؛ یقینا از گروه دوم حمایت خواهید کرد.
    بسم الله. سلام. غوره نشده مویز شدی اخوی. ما درباره​ی افراد نهضت بحثی نداریم که اگر داشته باشیم مثلاً خیانت​های صباغیان در کردستان با لیبرالیسیم صادقانه​ی مهدی بازرگان متفاوت است. شما البته باید بدانید که نهضت برای چه غیرقانونی اعلام شد؛ برای سازمان​دهی تظاهرات علیه لایحه​ی قصاص و این بود که این مجموعه مرتد دانسته شد و غیرقانونی. نیز باید خوانده باشید بیانیه​های نهضت در زمان جنگ درباره​ی هم​دستی ایران و اسرائیل که برای شکستن اسراء در اردوگاه​ها به کار می​رفت. البته بحث ما بر سر مجموعه است و نه افراد آن که خوب و بد داشته​اند و ریزش و رویش. البته خوب است که امام را اصول دین انقلاب نمی​دانی و به صرافت تطهیر نهضتی​ها افتاده​ای. این گونه می​شود دریافت که چه طور انقلابی​های رادیکال سه دهه​ی پیش حالا رفرمیست شده​اند. برادر انقلابی​ام اندکی بیش​تر مطالعه کن ...
    _____________
    پاسخ:
    گفتید بیشتر مطالعه کنم؛ من هم شما را به همین توصیه می کنم، تظاهرات قصاص اصلا ربطی به نهضت نداشت و کار جبهه ملی بود، و جبهه ملی مرتد شناخته شده بود، اتفاقا امام در نطقی می گوید که توقعش از نهضت این است که ایشان هم اعلام برائت کنند.
    در مورد باقی مسائل، اصلا قصد من تطهیر نهضت آزادی نیست؛ من فقط می گویم بر هر فرض و واقعه و تاریخی این نامه های امام خامنه ای رو چطور تفسر می کنید؟
    نه قصد تطهیر دارم، و نه تایید؛ میرحسین هم اتفاقا این را بهش تاکید می کند، آنجا که می گوید:
    حضرت امام (ره) با مشی نهضت آزادی نه تنها موافق نبودند، بلکه با هم خط مشی متفاوتی داشتند.
    ولی بحث این است که آیا ما حق محدود کردن فعالیت های سیاسی (نه اجرایی و حضور در حکومت) و نشریاتی نهضت و امثالهم را داریم؟
    به نظر من ما داریم شبیه تکفیری ها می شویم، آن انقلابی که شما می گویید یکی از شعارهایش آزادی است، حتی امام و مطهری و ... فعالیت و تبلیغ مارکسیست ها را مجاز می شمردند؛ بحث سر تایید نیست؛ بحث سر پذیرش ایشان به عنوان افرادی با حق حیات سیاسی است.
    سلام برادر
    خوب بود در مورد اظهار نظر امام در مورد این گروه غیر قانونی هم می نوشتید. البته هم می تونستید دوباره فرافکنی کنید و بگید امام خمینی با نهضا اختلاف سلقیه داشت و یا واقعیت را بگید و اعلام کنید امام اختلاف بنیادی داشت با حضرات.
    نامه‌های امام خامنه‌ای هم دلیل برا خوبی آنها نیست. ایشان برای نگه داشتن همه مردم در دایره ایران تلاش می‌کنند. کما اینکه اگر هاشمی رفسنجانی به شدت زمینه منتظری شدن را داره اما آقا همچنان نگهش داشتن پش استفاده ابزاری و به نفع نکنید از صحبت‌های مقام معظم رهبری.
    در آخر اینکه قبول کنید دولت میرحسین دولت تنش زا و اصطکاکی میشه. نمیگم به احمدی نژاد رای بدید که اگر رای بدید کار نیکویی کردید اما میرحسین هم کارایی نخواهد داشت.
    در ضمن نهضت هم هیچ. سازمان مجاهدین و آغاجری را چه طور توجیه می‌کنید؟
    _____________
    پاسخ:
    در مورد نکته اولی که گفتید که این موضوع هم در متن وبلاگ من، هم در جای دیگری از سخنان مهندس موسوی به آن تصریح شده، برای مثال آنجاهایی که موسوی می گوید:
    حضرت امام (ره) با مشی نهضت آزادی نه تنها موافق نبودند، بلکه با هم خط مشی متفاوتی داشتند.
    قبل از انقلاب نیروهای بسیاری در کنار یکدیگر مبارزه می‌کردند که بعد از انقلاب از هم جدا شدند (...) اثر افزایش تنش‌ها در مسائل اجتماعی اقتصادی و غیره جدایی‌های ایجاد شد و درباره دفاع مقدس و مسائل دیگری از این دست اختلاف نظرها اوج گرفت (...)
    در مورد نامه های امام خامنه ای هم من دقیقا نظر شما را دارم، قضیه اصلا تایید نهضت آزادی نیست؛ من می گم این ها هم حق فعالیت سیاسی زیر پرچم جمهوری اسلامی را دارند نباید تبدیل به اپوزیسیون بشوند. دقیقا بحث همین است که نباید تکفیر کنیم، تکفیری شویم ...
    با سلام
    اولا بنده از جریانات تاریخی زیاد سردرنمیارم. کاری هم به نهضت آزادی و اینها ندارم. گرچه معتقدم حتا اگر میرحسین با نهضتی ها نشست و برخاست هم داشته باشه، لزوما ایرادی بهش وارد نیست! نکته اینجاست که دوستان احمدی نژادی، یه کوچولو خطر رو احساس کردن و به همین خاطر به هر موضوع باربط و بیربطی دست میندازن تا یه نقطه ضعفی از رقیب پیدا کنن.
    ثانیا دوستانی که جناب دکتر رو مصداق اشارات رهبری میدونن، میتونن ثابت کنن که مثلا میرحسین ساده زیست نیست؟ یا میرحسین دلبستگی به انقلاب نداره؟ یا میرحسین مردمی نیست؟ من فکر میکنم همه این ویژگیهای کلی رو همه نامزدها دارن. صحنه انتخابات جای کلی گویی و شعار دادن نیست.
    البته این حرفها به هیچ وجه در تایید میرحسین موسوی نیست. چه او بدون برنامه خاصی به میدان آمده و فقط داره انتقاد میکنه. همه حرفش هم همینه که چرا وضعیت اینجوریه و چرا اونجوری نیست. خب برادر، اینها رو مادربزرگ منم داره میگه. لطفا بفرما که چیکار میخواهی بکنی!
    بگذریم. من که مدتی است شدیدا دچار ناامیدی سیاسی شده ام!
    __________
    پاسخ:
    من خودم هم یحتمل به میرحسین رای نمی دهم، اعصابم از اطلاعات کم، بی اخلاقی و دست آویز قرار دادن همه چیز توسط رفقای حزب اللهی مان خرد شده است.
    جمیع نظرات شما حتی نا امیدی سیاسی مورد تایید اینجانب نیز هست.
    سلام . برادر من فرضا موضع موسوی اینطور که شما فرمودید باشد . نکته اینجاست که طبق این فرض ، خود شما و حامیان و اقای موسوی نیز به اعضای نهضت آزادی هیچ بهایی نمی دهید و آنها را فقط یک شهروند می خوانید . خوب هر ضد انقلابی نیز به اندازه ی یک شهروند در ایران حق و حقوق دارد این را بنده نیز می دانم و به آن معتقدم . مهم این است که این شهروندان و دیگر شهروندان از جمله مشارکت سفت و سخت پشت موسوی هستند . قضیه را از آن طرف نگاه بفرمائید .
    البته نگید به خاطر این پشت موسوی هستند که احمدی نژاد اونها رو از حق شهروندی محروم کرد که حرف نابجایی زده اید . چرا که در مطلب خود شما نیز به نقل از موسوی نوشته اید دولت نهم به اونها گیر نداده . پس به راستی دلیل حمایت بی دریغ این شروندان به ظاهر مظلوم از موسوی چیست ؟
    دلیل همان است که می دانیم و این آقای موسوی نهضت آزادی و مشارکت و اینها برایش چیزی نیست و باید تاریخ درباره ی ایشان از قبل از نخست وزیری بپرسد. بیست سال سکوت که فریاد زدن ندارد.سکوت سکوت است
    یا علی. برادر عزیزم موفق باشی.
    ___________
    پاسخ:
    اول؛ برای چندمین بار خصوصا به شخص شما: بنده خودم به احتمال زیاد به میرحسین رای نمی دهم.
    دوم؛ محور اصلی این پست بیشتر از اینکه نظر موسوی باشد نظر امام خامنه ای بود، شما اصل مطلب را ول کرده ای باز توپ را می اندازی این ور؟
    سوم؛ در مورد شهروندی، بحث شهروندی ایران نبود، بحث شهروندی جمهوری اسلامی است؛ این یعنی این جماعت حق فعالیت سیاسی، نشریه، کرسی، بحث و ... دارند؛ چیزی که دولت احمدی نژاد و دوستانش در قوه قضاییه نه تنها در مورد ایشان که در مورد اصلاح طلب ها هم محدودیت ایجاد کرده است، ارجاع: بسته شدن شرق، شهروند امروز، یاس نو و الخ.
    چهارم؛ خود شما جای آن ها بودی، یک قطب بازی شما را از حقوق فعالیت سیاسی و داشتن نشریه محدود می کرد، و قطب دیگری می آمد و می گفت من شما را در امور اجرای نمی گذارم، ازتان استفاده هم نخواهم کرد، ولی حقوق تصریح شده شما در قانون اساسی را به تان می دهم، شما از چه کسی طرفداری می کردید؟
    پنجم؛ در مورد آن بیست سال، شما را به روزنوشتم ارجاع می دهم:
    آنها که می گویند میرحسین در مقابل هاشمی سکوت کرده بود (جدای این بحث که میرحسین در سانسور بوده است یا نه؟) چرا از احمدی نژاد نمی پرسند، چرا استاندار منصوب در دولت هاشمی و نیروی اجرایی سیاست هاشمی در یکی از بیست و نه استان آن زمان کشور بوده است؟
    سلام
    اصلا وزن سیاسی نهضت آزادی تو این حد و اندازه ها نیست که بخواهیم خود را در نفی و اثبات آن خسته کنیم. اینها اگر مردمی بودند براحتی کنار زده نمی شدند
    پیام های آیت الله خامنه ای هم واقعیت رو عوض نمی کنه. بازرگان سال 72 با نشریه کیان مصاحبه کرده بود و گفته بود پیغمبر بعد از 10 سال حکومت داری آیه یدخلون فی دین الله افواجا در حقش آمد ولی بعد از 15 سال از جمهوری اسلامی مردم یخرجون من دین الله افواجا شده اند. رهبر انقلاب هم در جوابش تو جمع معلمان بهش گفته بود کسی که دینا و اخرتش سیاه است ...(اصل جمله اش یادم نیست) بنابر این از رهبری شاهد مثال نیارید تو همین سخنرانی کردستان ایشون باز هم نهضت آزادی را متهم به سستی کردند
    (توضیح مدیر وبلاگ: این دوست عزیز متن سخنان مهندس بازرگان و امام خامنه ای را در کامنت بعدی شان ذکر کرده اند، خواندنش برای فهم این کامنت و پاسخ من توصیه می شود.)
    __________
    پاسخ:
    قصد من هم آن طور که شما فرض کرده اید نفی یا اثبات نهضت آزادی نیست، هر چند که ما هم ترازوهای مردمی بودن ایشان نیستیم؛ بنده هم در این که نهضت آزادی یک مشت پیرمرد فرتوت اند شکی ندارم؛ موضوعی که من را به نوشتن این پست ترغیب کرد؛ اول، تصور من از مسیر غیراخلاقی حامیان احمدی نژاد برای تخریب میرحسین بود؛ دوم، اینکه این موضوع قابل تعمیم است از هر دو طرف، هم از آن سو که این روند تکفیری گری افراطی اگر جلویش گرفته نشود، می ترسم فردا دامن خود من را هم بگیرد، و از سوی دیگر اگر آزادی های سیاسی برای نهضت اثبات شود، اثباتش برای دیگر گروه های اخراجی سخت نخواهد بود؛
    و موضوع دقیقا همین است: آزادی فعالیت سیاسی، و شهروند جمهوری اسلامی، نه شهروندی ایران.
    اتفاقا این شاهد مثال آوردن از رهبری کاملا وارد است، از آن جا که اولا، نامه های رهبری پس از مناظراتی که شما ذکر کرده اید نوشته شده اند. ثانیا، این نامه ها در راستای اثبات حق فعالیت سیاسی این حضرات قابل استفاده اند و نه تایید قطعی ایشان؛ و گرنه کسی در اختلاف نظر و مشی این دو سوی جریا شکی ندارد.
    سلام مجدد
    اصل هر دو سخن رو پیدا کردم و برای اینکه تحریفی پیش نیاد هر دو رو اینجا عینا نقل می کنم:
    مصاحبه با مهدی بازرگان ، ماهنامه کیان، 1372:
    "حاصل رسالت پیامبر گرامی اسلام پس از 23 سال این آیه بود که "و ‏رایت الناس یدخلون فی دین‌الله افواجا"(و مردم را می‌بینی که فوج فوج به دین خدا وارد می شوند) ؛ اما پس از گذشت ‏‏15 سال از انقلاب اسلامی، "و رایت الناس "یخرجون" من دین‌الله افواجا" و متاسفانه مردم ایران "خسر الدنیا و ‏الآخرة" شده‌اند... " ‏
    سخنان آیت الله خامنه ای در دیدار با کارگران و معلمان به مناسبت روز کارگر و روز معلم، 1372/02/15:
    آن آقایى که خودش به حسب آنچه که ما مى‌بینیم خسر الدنیا و الاخره است، بر مى‌دارد مى‌نویسد که «ملت ایران خسر الدنیا و الاخره شده‌اند»! مى‌نویسند، و چاپ هم مى‌کنند که «مسلمانهاى عالم و از جمله ملت ایران، خسر الدنیا و الاخره شدند.» چرا؟ چون با امریکا جنگیدند؛ مقصودش این است! این، خسر الدنیا و الاخره بودن است؟! ملت ایران که توانست خود را از ذلّتِ وابستگى نجات دهد؛ توانست خود را از ذلّت و ننگ ارتباط و اتّصال با رژیم منحوس دست نشانده‌ى فاسد پهلوى و ارتباط با امریکا نجات دهد و این‌طور شجاعت و شهامت و سربلندى در دنیا از خود به نمایش بگذارد و در جاده‌ى آزادگى گام نهد، خسر الدنیا و الاخره است؟! این جوانان ما، این خانواده‌هاى مؤمن ما، این زن و مرد دلباخته‌ى دین و عاشق راه خدا، خسر الدنیا و الاخره‌اند؟! خودشان خسر الدنیا و الاخره‌اند! کسى که این را مى‌گوید، حقیقتاً خسر الدنیا و الاخره است. نه دنیا دارند، نه آخرت. دنیاشان، دنیاى نکبت؛ آخرتشان هم بلاشک، قهر و عذاب الهى است."
    من از نظر فکری با خط فکری نهضت اختلاف دارم.اما باید بگویم که نهضت آزادی ایران چون ستاره ای درخشان در سپهر سیاست ایران می درخشد.
    بنیان گذاران و رهبران کنونی نهضت انسان هایی با سلامت نفس،متدین و هم واره کوشا در راستای منافع ملی هستند
    ______________
    پاسخ:
    شخصا نظری درباره ی خود نهضت آزادی ندارم فعلا، بحث اصلی من اجازه فعالیت سیاسی بود؛ ولی یک چیزی را مطمئنم، اگر چیزی به اسم سپهر سیاست ایران وجود داشته باشد، نهضت آزادی بیشتر یک شهاب سنگ تاریک است تا ستاره ای درخشان!
    هوالعلی
    خیلی خوب است آدم هرچند یکبار برگردد و آرشیو گذشته را بخواند آنوقت می فهمد چقدر عوض شده یا عوضی؟!
    مخصوصا روندنوشته ها بعد از دانشگاه رفتن.
    ثانیاٌ خدا عاقبت همه مارا ختم به خیر کند...
    ثالثاً خدانگه دار.
    ____________
    پاسخ:
    ب؛
    اول، در مورد عوض شدن یا عوضی شدن؛ عوضی شدن را فکر کنم خدا و مطلعینش تشخیص دهند که نه من دربان بهشتم، نه شما.
    دوم، در مورد عوض شدن، من به نظرم عوض نشده ام، مسیر قبلی ام را دارم طی می کنم، قبلا هم گفته ام، ذهن سیال است؛ چهارتا مصداق معیار تغییر نیست؛ تغییر یعنی اینکه من دیگر ولایت فقیه را قبول نداشته باشم که این طور نیست، یعنی اینکه امام خامنه ای را ولی فقیه ندانم که این طور نیست، عدالتخواه نباشم که این طور نیست.
    سوم، اگر تغییر مصادیق را تغییر و عوض شدن یا حتی عوضی شدن بدانیم، دلیلش دانشگاه نیست، که دانشگاه ما به شدت غیر سیاسی است که اگر نبود هم به صورت قطعی قصد عدم فعالیت سیاسی در آن را می داشتم؛ تغییر اگر باشد از جانب مطالعاتم است.
    چهارم، به امید دیدار.
    "به گزارش خبرنگار اعزامی قلم، نخست وزیر دوران دفاع مقدس در جمع دانشجویان دانشگاه ارومیه به شکلی متفاوت سخنان خود را آغاز کرد و به پلاکارد و شعارهای در دست دانشجویان [حزب اللهی] اشاره کرد و به آنها پاسخ داد. موسوی به در دست داشتن پرچم فلسطین از سوی چند نفر از دانشجویان در سالن اشاره کرد و گفت: ریشه​ی برخی از مشکلات را در این سالن میبینم، برخی به جای آن که پرچم جمهوری اسلامی را در دست داشته باشند، پرچم فلسطین به دست گرفته​اند. ما به فلسطین علاقه داریم، ولی این جا ایران است، آذربایجان است."
    ______________
    پاسخ:
    من هنوز رای سفیدی هستم؛
    ولی این آقا هم به نظرم کاملا درست گفته، ابراز علاقه هم به فلسطین کرده؛
    من به عنوان کسی که به نظرم جزو پیش تازان ضد صهیونیسم در عرصه وبلاگستان بوده ام عرض می کنم، دوستان ما دوربین شده اند، فلسطین و لبنان را می بینند، ایران را نمی بینند.
    جناب محمد مسیح!
    خیلی عوام نگاه کردید!
    با دو تا نامه تسلیت حرفت را ثابت کردی که چه؟
    حداقل،برو چند تا نامه تسلیت دیگه بخون تا فرقشون رو بفهمی
    سلام
    من از آن جواب شما توی پست قبلت متأسفم اگر می گفتی " اگر هستم خدا مرا ببخشد و اگر نیستم تو را " شرمنده ام کرده بودی ولی حالا ...
    فکر هم نکن با آن بی ادبی دهان مرا بسته ای
    در این مورد هم به نص سخنان پنج شنبه امام خامنه ای احترام هر انسانی در جمهوری اسلامی واجب است و فکر می کنم آن نامه ها هم از سر همین احترام باشد اما جواب تو . کیهان پنج شنبه :
    پیام مهم امام خمینی در تاریخ 3/12/67
    صحیفه نور - جلد 11- صفحات 95 و 96
    امروز هیچ تاسفی نمی خوریم که آنان در کنار ما نیستند چرا که از اول هم نبوده اند. انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز چوب اعتمادهای فراوان خود را به گروه های و لیبرالها می خوریم . آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول که چرا " مرگ بر آمریکا" گفتید! چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضد انقلابیون حکم خدا را جاری می کنید ؟ چرا شعار " نه شرقی نه غربی " داده اید! چرا لانه جاسوسی را اشغال کرده ایم و صدها چرای دیگر.
    این بخشی از پیام بود بعدا نگویی سر و ته پیام را زده ای چون عمومیت داشت نوشتم مخصوصا در مورد این گروهی که تو برایشان حق حیات سیاسی در جمهوری اسلامی خواسته ای
    ________________
    پاسخ:
    در مورد چیزی که شما می گویی بی ادبی، برای شما و دیگر دوستانی که این کامنت را می بینند؛ عین آن کامنت و پاسخم را در این جا منتشر می کنم:
    محمد مسیح خان سفسطه باز هم که شدید!
    آهنگ نوشته هات بدجوری واسه من بوی عجب و غرور داره
    فایده اون سکوت یه ساله چی بود؟
    نهایت چیزی که من دارم می بینم هبوط محمد مسیح یاراحمدی به ارض وبلاگشهره نه نزول مسیح روح الله
    ــــــــــــــ
    پاسخ:
    آیا اگر الآن بگویم که برچسب زدن به جای بحث کردن از عادات مارکسیست هاست که با تطور چپ انقلابی به حزب اللهی معترض رسید، سفسطه کرده ام؟
    این که بگویم، ضارت اول نوشته ات سفسطه باز را چسبانده ای روی پیشانی ام، سفسطه کرده ام؟
    این که بگویم بعدش بی پروا واژه ی عجب و غرور را تف می کنی توی صورتم سفسطه است؟
    اگر این ها سفسطه است؛ بله من سفسطه بازم.
    اما در مورد مسائلی که فرمودید؛ اصلا موضوع مطرح شده ربطی به خود نفس رابطه ما با لیبرال ها ندارد،
    من دارم می گویم، اگر فرض سخنان امام را آن طور که شما می خواهید تفسیر کنیم، نامه های رهبری چگونه قابل توجیه می دانیم؟
    ولی در مورد سخنان امام هم، استفاده از آن جماعت لیبرال، نقد این افراد، مرز بندی با این افراد، متفاوت است بابا محدود کردن آزادی های، حتی آزادی فعالیت سیاسی، این افراد، و سرکوب شان، و حفظ احترام آنها (آن چنان که امام خامنه ای با ارسال نامه های فوق به شدت به آن اهتمام می ورزد).
    شما هم ؟
    تا وقتی قدرتمند نشده ایم نمی توانیم خوب از لبنان و فلسطین دفاع کنیم؟
    نمی دانید از نظر مهندس وقتی در راه رسیدن به قدرت هستیم، باید چه کنیم؟
    باز هم می گویم من رک حرف زدم اما جنابعالی دارید این سخنان و آن نامه ها را تفسیر به رای می کنی و کوتاه هم نمی آیی
    این اگر سفسطه نیست پس چیست؟
    اگر غرور نیست پس چیست؟
    بسم الله سلام نمی دونم میشناسیم یا نه ولی داداش روی این تابلو فقط یک بار میشه نقاشی کرد پس دقت کن.از اطاعت و عبادت چه میدانم
    که نهضت آزادی سیاره ای سیاه است!
    منظور من از به کار بردن ان تعبیر اشاره ام به سابقه ی درخشان نهضت آزادی بود.(طبیعتا از نظر من و هم فکرانم)
    چشم هایتان را باز کنید،اگر چه تفکر خاص نهضت آزادی در بین جوانان امروز هوادار چندانی ندارد، اما رهبران کنونی و بینان گذاران این سازمان در میان جوانان و دانش جوبان امروز از محبوبیت بالایی برخوردارند.(حداقل آن چه که من در بین دوستان و هم سالانم می بینم این را نشان می دهد.)بسیاری از سیاسیون و حتی مردم کوچه و بازاری که تا چند سال پیش مخالف بازرگان بودند امروز صداقت و دید بلند او را می ستایند.
    اکنون دبیرکل نهضت دکتر یزدی،برجسته ترین شخصیت اپوزیسیون داخل کشور و از موثرترین چهره های اصلاح طلب است.
    از ما گفتن بود!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی